سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

گفتگو با آنتون کومپنیون



      گفتگو با آنتون کومپنیون
ترجمه دلارام رضایی

« آموزش ادبیات پس از بارت تغییر کرده است»
لو پوئن: چگونه رولان بارت را ملاقات کردید؟
آننون کومپنیون: سال 1974 در سمینار وی شرکت کردم. وی در آن سمینار کارهایش را درباره "اجزای یک گفتمان عاشقانه» ارائه می داد. یک سمینار بزرگ و یک سمینار محدوتر بزگرار می شد که من در آن شرکت کرده بودم؛ در این سمینار، هرکس تحقیقات شخصی اش را ارائه می داد. سمینار بزرگ دقیقاً مانند کلاسی که یک استاد کنفرانسی را برگزار می کند نبود چون او درباره تحقیقات در حال انجامش صحبت می کرد، هرچند که وی تنها سخنران آن سمینار بود. در سمینار دیگر، رابطه میان شرکت کنندگان متعادل تر و بسیار آزادتر بود، حتی خود وی می بایست شخصاً مانند دیگران کنفرانسی ارائه می داد.

ال. پ.: او در نظر شما مانند یک غول فکری بود؟
اَ. س.: بله، البته بیشتردر معنای پیشه وری تا آکادمیک. آنچه من از او آموختم جنبه دستی کار ذهنی بود. وی جعبه ها و فیش هایی را که با دست درست می کرد دوست می داشت. من یک سال در سمینار او شرکت کردم، از آن پس همیشه با هم در ارتباط بودیم. بارها او را حین کار کردن می دیدم و در این خصوص نوعی رابطه استادی و شاگردی داشتیم. البته زمانیکه ملاقاتش کردم 24 سال داشتم و از لحاظ فکری نسبتاً مستقل بودم.


ال. پ.: او نسبت به اشتیاقی که خودش برمی انگیخت بدگمان بود؟
اَ. س.: او در "کلژ دو فرانس" رنج می برد، و این حقیقت دارد. طی چهارسالی که یک سمینار در آن برگزار می شد، به دوستانش توصیه می کرد در آن سمینار شرکت نکنند. نوعی سیرک بود! آن موقع، تعداد زیادی میکروفن روی میزش بود و جمعیت هم در سالن خیلی کوچکی ازدحام می کردند. شرکت کنندگان انگار به تماشای یک نمایش می آمدند.


ال. پ.: « او به اصول خودش هم بدگمان بود»، این گفته ای است که وی درباره خودش در کتاب "رولان بارت نوشته ی رولان بارت"( مطرح کرد. این حرف با جایگاه فردی صاحب نظر در تضاد است...
اَ. س.: او در جستجوی آنچه "لامکانی" (atopie) می نامید بود، "لامکانی" تحت اللفظاً به معنی غیبت مکانی است. این واژه مربوط می شد به آنکه همیشه اندوخته ای، فاصله ای را حفظ کرد. امری که حتی تعهد سیاسی را نیز آسان نمی کند... البته نباید فراموش کرد که او در دهه پنجاه نسبت به حمایت از تئاتر مردمی متعهد شده بود. و همانطورکه از نوشته هایش درباره ژنرال دوگل برمی آید وی از مخالفان دوگل در بحث های پیرامون جمهوری پنجم بود. برعکس، القای دکترین می 68 را برنمی تافت...


ال. پ.: آیا رد دستکاریهای زبانی یکی از عناصر ثابت کار او بحساب می آید؟
اَ. س.: بله، تا جاییکه از نظر من یکی از مساعی مهم نظری وی مفهوم "رأی عمومی" (doxa) است، یعنی این تفکر که هر امر ایدئولوژیکی از بطن یک امرطبیعی گذر کرده است. موضوعات پژوهشی او ممکن بود بسط و گسترش یابد، ولی انسجام رویه اش شاید در همین جنگ علیه رأی عمومی، " از درجه صفر نوشتار"  تا " آماده سازی رمان"  است. به همین دلیل است وقتی به دکترین مربوط به وقایع می 68 می رسیم، او فاصله اش را نشان می دهد.


ال. پ.: تناقض اینجاست که وی نیز از طریقِ مکتب خود را به نهادی تبدیل می کند...
اَ. س.: این درست است که آموزش ادبیات در مکتب ادبی پس از بارت تغییر کرده است. اما کدامیک از مساعی وی تعیین کننده تر بوده است؟ احتمالاً آنهایی که پیرامون تحلیل روایت می چرخد. پیشتر، مثلا در زمان میشله، رویکرد وی بیشتر موضوعی بود. تقدیر تعلیمی تربیتی دوران وی که دوره ای ساختارگرا و صورت گرا بود روی مکتب تأثیر گذاشت. این امر برای علم روایت شناسی یعنی تفکر مبتنی بر وجود علم متون جایگاهی را ایجاد خواهد کرد. تمام آنچه می توانست به مرگ مؤلف مربوط شود به همان میزان بر آموزش نیز دلالت کرده است- حتی گاهی اوقات گفته می شود کمی هم زیادی برآموزش دلالت کرده تا جاییکه به پرسشی درباره فورم(شکل) متون علیه محتوا تبدیل شده است... بارت نسبتا سریع از فورمالیسم گذر کرد، ولی بی گمان پایان کارش چندان برای مکتب کاربردی نبود. بدیهی است نهادینه کردن پژوهشی نوآور در آموزش می تواند به شکلی انعطاف ناپذیر منجر شود.


ال. پ.: حالا چرا به مرگ مؤلف باید علاقه نشان داد؟
اَ. س.: چون مضمون پایان ادبیات همان مضمون هر نوع تجددی است. این مضمون در تمام آثار بارت، از درجه صفر نوشتار تا آخرین نوشته هایش، به چشم می خورد. ولی این مضمون مختص وی نیست، کل این دوره نوعی پایان ادبیات را تداعی می کرد- موضوعی که به پایان خویش نرسید... در این معنا وی خود را به جریان تجدد وصل می کرد.   


ال. پ.: با این حال شما او را فردی"مخالف تجددگرایی" می دانید. چرا؟
اَ. س.: به نظرم، در بخش پایانی کارش نوعی مقاومت در برابر تجدد را آشکار می کند. وقتی پیشتاز به یک رأی عمومی تبدیل می شود، نهادینه می شود، در واقع وارد عرصه نبرد می شود. در کتاب اسطوره شناسی ، او خود را مقصر اسطوره های خرده بورژوازی می دانست. در دوره بعدی یعنی سال های دهه هفتاد تا موقع مرگ، او خود را در مورد اسطور های نسل 68 مقصر می دانست،همان اسطوره هایی که دیگر به آنها نام «کولی-بورژوا» (bobos) نمی دهیم. خیلی سخت بود که او خود را مقصر بداند، چون از نظر بسیاری خودش سرچشمه این اسطوره ها بود. پیشتر در سال های دهه پنجاه، به نام برتولت برشت و یک نوع تئاتر مردمی آنطور که ژان ویلار تصور می کرد، مقاومت تعجب آوری در برابر آثار آرتور آدامف و حتی بکت یعنی در مقابل پیشتازان آن زمان ابراز می داشت: سال 54، در انتظار گودو، او را در حالتی تردیدآمیز باقی می گذارد. در اصل، ایرادی که او از بکت می گیرد این است که بکت زبان را زیرسؤال می برد. بعدها، بارت او را در جمع دوستان نزدیکش در حلقه تل کل (Tel quel) - مجله ای که توسط دوستش، فیلیپ سولرز تأسیس شده بود- بهتر می پذیرد.  


ال. پ.: او می خواست «از پشت جبهه پیشتازان» باشد... یعنی؟
اَ. س.: این جایگاه ناراحت کننده ای است: او می خواست متحد پیشتازان باشد، و در عین حال خود را ذی حق میدانست. او گفته است: در خدمت پیشتازان بودن به معنی دانستن آن چیزی ست که مرده است، بازنشسته بودن- مثل او- یعنی آنرا هنوز دوست داشتن... وی همزمان درکی از تاریخ و این اندوه حسرت گذشته را داشت که از تجدد واقعی جدایی ناپذیر است. در آخرین کلاس ها، خود را مدعی یک رومانتیسم گسترده می دانست که از روسو تا پروست، و حتی فراتر از آن پیش می رفت. در نهایت تنها شیفتگی اش ادبیات است. او بیش از بیش بزرگان کلاسیک را تحلیل می کند، در آثار وی شاتوبریان مانند پروست بسیار حضور دارد.


ال. پ.: آیا او افسوس نمی خورد که رمانی ننوشته است؟
اَ. س.: این آرزویی ست که او در سالهای آخر عمرش داشت تا یکنواختی مطالعات ادبی را کنار گذارد، کار دیگری بکند. اگر مدت بیشتری زندگی می کرد ممکن بود رمانی بنویسد؟ به عقیده من، نشانه هایی که او باقی گذاشته خیلی هم از این فرضیه جانبداری نمی کند. البته من همیشه فرض کرده ام که" اتاق روشن" ، رساله ای درباره عکاسی که به تأملی پروستی درباره مرگ مادرش تبدیل می شود همین رمان بوده است. این رساله در پایان دوره ای درباره « آماده سازی رمان» که در کلژ دو فرانس برگزار می-شد چاپ شده است.


ال. پ.: به نظرشما چه میراثی بر جای گذاشته است؟
اَ. س.: از "اسطوره ها" پرتره باشکوهی از فرانسه دهه پنجاه بجای مانده است. ولی به نظر من، مهمترین کتابهایش از همه آثار ادبی تر است عبارتند از: رولان بارت نوشته رولان بارت، قطعه های یک گفتمان عاشقانه، اتاق روشن. کتاب هایی که منطبق بر دوره صورت گرا (فورمالیست) است مانند سیستم مُد (système de la mode) بی شک قدیمی تر هستند و از دور خارج شده اند. او بزرگترین رساله نویس ادبی باقی می ماند. من بویژه کتاب رولان بارت نوشته رولان بارت را دوست دارم که به دوره ای مربوط می شود که او را ملاقات کردم، به خاطرجنبه صمیمانه و بازی گونه اش، به خاطر ردِ مصائب (pathos)  که در آن وجود دارد، و بخاطر اینکه این کتاب بهتر از هر کتاب دیگری با ایده آل ادبیِ خُرد او هماهنگی دارد.

Antoine Compagnon , Le point  Hors Série, Nos Derniers Maitres Sep. Oct. 2011

 

پرونده «رولان بارت» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/2761