پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

نظریه های کلاسیک پیرامون جهانی شدن(2): اگوست کنت



      نظریه های کلاسیک پیرامون جهانی شدن(2): اگوست کنت
رضا محمودی

بخش دوم
تحول ذهنی، نگرش اثباتی

اگوست کنت (1798ـ 1857)    Auguste Comte که بسیاری از او به عنوان بنیان گذار جامعه شناسی یاد می کنند ، جامعه شناسی را علمی اثبات گرایانه می دانست. رویکردی که معتقد است جهان اجتماعی را می توان با روشهای علوم طبیعی و باور این علوم به وجود قوانین طبیعی بررسی کرد. اثبات گرایان اجتماعی در پی کشف قوانین اجتماعی هستند تا از طریق آن رفتارهای اجتماعی را پیش گویی کنند. کنت برای علم اجتماعی واژه فیزیک اجتماعی را به کاربرده بود که نشان می دهد وی "علوم دقیق" را به عنوان الگویی برای جامعه شناسی در ذهن داشته است. (Ritzer,2000)  .کنت با معرفی نظری و نظام مند جامعه به مثابه رشته ای علمی، بر تحلیل های تجربی تأکید میکرد و بر معاصران و آیندگان تأثیر بسیار داشت. او در پی راهی برای تجدید سازمان نظم اجتماعی در زمینه های فکری، اخلاقی و سیاسی بود که نگرش علمی را برای تغییر ساختار جامعه ضروری می دانست. از نظر او هدف علوم به ویژه  جامعه شناسی پیش گویی رویدادهای آینده به منظور بررسی ارتباط عینی موجود بین ساختار و تغییر است که کنت این دو مقوله را با ایستایی اجتماعی و پویایی اجتماعی مرتبط ساخته است. از نظر او، مفاهیمی چون حقوق طبیعی و آزادی فکری و علمی افراد که در عصر روشنگری طرح شدند، ایده هایی متافیزیکی اند که بر تحلیل های علمی استوار نیستند. نظریات کنت در چندین مبحث کلی حایز نکاتی است که بر همگرایی و وابستگی جوامع و شکل گیری ساختارهای کلان بر اساس پیوستگی تاریخی تأکید می ورزد.                                                     
1. فلسفه اثباتی و مراحل سه گانه تکامل جوامع بشری
اثبات گرایی کنت مبتنی بر این نظر است که همه چیز در جامعه قابل مشاهده اند و از الگو و قوانینی تبعیت کند و به کمک این قوانین می توان به تبیین رفتار بشر پرداخت.  (Delaney, 2003) اثبات گرایی راهی برای تبیین پدیده ها، جدا از علل فرا طبیعی یا نظری است. قوانین حاکم بر رفتار بشر تنها می تواند بر پایه داده های تجربی باشد و بر این اساس اثبات گرایی بر نظریه استوار است. کشف قوانین حاکم بر رفتار بشر این امکان را فراهم می کند که اعمال فرد و جامعه صورت سنجیده به خود گیرد و تصمیم گیری مبتنی برعلم، اثباتی خواهد بود.
کنت در نظریه تکاملی قانون مراحل سه گانه خود به تشریح علمی جامعه پرداخته است . از نظر او تکامل یا پیشرفت بشر از رشد ذهن او حاصل می شود. جوامع می بایست همان سلسله مراحل تکاملی ای را که ذهن بشر طی آنها تکامل می یابد، طی کنند. از نظر او این مراحل سه گانه به این صورت اند:
1. مرحله خداشناسی:
 این مرحله مبتنی برتبیین های فرا طبیعی و یا دینی برای توضیح پدیده هایی است که بشر قادر به توضیح آنها نبوده است . این مرحله تا پیش از سال 1300 میلادی ادامه داشته است. در این دوران دین بر جامعه مسلط بود و پدیده های تبیین ناپذیر به موجودات فرا طبیعی و یا خدایان نسبت داده می شد. تفکر بشری در جستحوی ماهیت ذاتی امور و به ویژه منشأ خویش و غایت زندگی بود. این مرحله در گذار از بت پرستی به چند خدایی و در نهایت تک خدایی ادامه پیدا کرد. آگاهی بشر در این دوره پایین و ابتدایی بود و روحانیان و نظامیان نظم جامعه را برقرار کرده و خدایان به جای انسان می اندیشیدند. (Ibid) عموما این فرض که منشأ پدیده ها موجوداتی فرا طبیعی اند، مانع بروز تلاش فکری بشر می شود.
2. مرحله متافیزیکی یا ما بعد الطبیعه:
در فاصله سالهای 1300 تا 1800 میلادی رخ داد و از نظر کنت گام کوتاهی بود به سوی پیشرفتی فراتر از مرحله خداشناسی. این مرحله تعدیل مرحله اول است و بر این اعتقاد متمرکز است که نیروهای انتزاعی و یا اسرار آمیز کنترل رفتارها را در دست دارند. از نظر کنت این مرحله، مرحله گذار به سوی اثبات گرایی است، چرا که جهش بی واسطه از مرحله خداشناسی به اثبات گرایی دشوارتر از آن بود که بشر از عهده آن برآید.
3. مرحله اثبات گرایی:
از 1800 میلادی آغاز شد. این دوره بر علم و دانش مبتنی برقوانین تجربی و مشاهدات متکی است. بشر به جای جستجوی مطلق ها و منشأ ها و غایت ها ، به بررسی قوانین می پردازد. در این مرحله، اثبات گرایی علمی ، صنعتی شدن و رهنمودهای اخلاق علمی در حیطه تعقل و واقعیات حاکم می شوند. در مرحله اثباتی است که امکان برگزیدن قوانین و اصول عامی فراهم می شود که برای تغییر طبیعت و جامعه لازم است . (1975.Comte)
کنت توالی اجتناب ناپذیر این سه مرحله را قبول داشت و متذکر می شد در هر زمان ممکن است هر سه مرحله به طور همزمان وجود داشته باشند. او دنیای آتی را دنیایی می دانست که در آن تفکراثبات گرایانه غالب شده و تفکرات خداشناسی و متافیزیکی در آن حذف می شوند. (Ritzer,2000)
از دیدگاه کنت همگونی و همبستگمی فزاینده و سرانجام شکل گیری یک جامعه جهانی در گرو پشت سرگذاردن این سه مرحله است. مرحله اثباتی که پیشرفته ترین مرحله تکامل بشری است تحت سلطه مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود. برخلاف مرحله نخست که خانواده واحد اجتماعی الگو را می سازد و دومین مرحله که دولت اهمیت اجتماعی پیدا می کند، در سومین مرحله، کل نوع بشر واحد اجتماعی اصلی خواهد بود. لذا تحول ذهنی بشر زمینه ساز شکل گیری واحد اجتماعی براساس نوع بشر خواهد بود. او تصویر جامعه ای استوار را در ذهن می پروراند که نخبگان علمی برآن حکومت می کنند و با بهره گیری از روشهای علمی مشکلات بشر رفع شده و شرایط اجتماعی بهبود می یابد.
2. تحول ذهنی و رشد عقلانی بشر
از نظر او جامعه همواره در حال تغییراست و بشر در تغییر به دنبال ثبات است. تغییر تابع نظم است و از قوانین اجتماعی تبعیت کرده و فرایندی تکاملی است. بشر طی رشد فکری و رفتاری و پیشرفت های تدریجی حاصل آن به تکامل می رسد و از آن جا که این فرایند مبتنی بر قوانین ثابت است افراد به جز رشد فکری و اخلاقی تأثیر نسبتاً اندکی برجهت کلی این فرایند دارند.
کنت براین باور بود پیشرفت جامعه بشری عمیقاً در پیشرفت عقل بشر ریشه دارد. پیشرفت اجتماعی مبتنی بررشد عقل به برتری یافتن قوای غالب وجود بشر و تحقق فلسفه اثباتی می انجامد . با پیشرفت تمدن، جمعیت بشر متمرکز تر می شود و پیشرفت فکری و اخلاقی صورت می گیرد. تعقل رشد بیشتری یافته و در زمینه هدایت عمومی جامعه موثرتر عمل می کند . (1975.Comte)
کنت بر پیشرفت اجتماعی تأکید می کرد و بر اساس تأثیری که از آرای تورگو و نیکلاوس دو کندروسه پذیرفته بود بر این باور بود که نتیجه سلسله پیشرفتهای طول تاریخ انسان، عقل گرایی امروزی است و علم و تکنولوژی را ابزارهای هدایت جامعه به سوی آینده می دانست. طبیعی است که نتیجه چنین نگرش اثباتی و پوزیتیویستی، همگرایی  و همبستگی و همسانی هر چه بیشتر جوامع بشری خواهد بود.
3. تقسیم کار
از نظر کنت، رشد استعدادها و تخصص های فردی به ایجاد همبستگی در افراد کمک می کند و فرد با دیگران از این طریق احساس یگانگی کرده و بدین صورت اجتماع هم چون یک کُل عمل می کند. در سطح کلان نیز تقسیم کار به بشریت به مثابه یک کُل، کمک می کند تا افراد بر اساس تخصص هایشان به یکدیگر وابستگی پیدا کنند. از دیدگاه کنت تقسیم کارِ قاعده مند در جامعه وضعیت اجتماعی را به انسجام و ثباتی می رساند که آن را از خطر ناهمگرایی مصون می دارد. (Delaney, 2003)  این امر حاکی از نگرش کُل نگر کنت به جامعه بشری است، که بر اساس تقسیم وظایف، وابستگی های افراد به یکدیگر و به ساختار کلی  شکل می پذیرد .
4 . دین بشریت
اگرچه کنت اعتقاد به موجودی فوق  طبیعی را رد می کند ولیکن ارزش دین برای دستیابی به ثبات اجتماعی را متذکر می شودو معتقد است علم اثباتی به شکل گیری "دین اثباتی" منجر می شود. از نظر او جامعه اثباتی و پیشرفت پیروزمندانه علم در مرحله سوم تکامل بشری، سبب شکل گیری دین جدید، ایمانی جدید و روحانیتی جدید می شود. او پیشنهاد می کند که نخبگان علمی ـ صنعتی جانشین روحانیان کاتولیک شوند و قوانین نظم اجتماعی جدید را که تغییر ناپذیرند شکل دهند . او دین جدید را دین اثبات گرایانه و "دین بشریت " نامید، (Ashley and Orensteim,1985) که در آن "وجود اعظم بشر" پرستش می شود. دین غیر خداپرستانه کنت دین انسان و جامعه است و هدف آن برقراری نظم اجتماعی مبتنی براخلاق است. او در آخرین نوشته هایش در سلسله مراتب علوم، اخلاق را در بالاترین رتبه و با اهمیت تر از جامعه شناسی و سپس علوم طبیعی و ریاضیات قلمداد می کند. از نظر او دین بشریت افراد را ترغیب می کند تا برای دیگران زندگی کنند. او خود را نخستین روحانی اعظم این دین می نامد. نگرش کنت به کل بشریت به مثابه یک جامعه وابسته و پیوسته که تحت اداره نخبگان علمی است، مقو له ای حایز اهمیت در همگرایی و همبستگمی افراد بشر و شکل گیری یک جامعه واحد برمبنای تفکرات پوزیتویستی و اخلاقی است.



5 . طبقه اجتماعی
اگر چه جامعه اثباتی ترسیمی کنت ، یک جامعه سلسله مراتبی است، اما کنت آرزو داشت که تضاد طبقاتی خاتمه یابد، البته نه به بهای نابودی یک طبقه به دست طبقه ای دیگر به آن صورت که مارکس می گفت؛ بلکه با آموزش اخلاقی دادن به تک تک افراد و کل جامعه. او خود راحامی طبقه کارگر می دانست و شیوه زندگی آنان برایش قابل احترام بود. او اعتقاد داشت طبقه کارگر به دلیل عدم حساسیت مشاغلشان در مقابل نخبگان فرصت بیشتری برای درک محا سن اثبات گرایی اجتماعی دارند. او به نقش زنان در جامه نیز اهمیت داده و اعتقاد داشت عواطف زنانه از قطعات گمشده در پازل اثبات گرایی اوست. اگرچه به برابری اعتقادی نداشت و برابری زنان و مردان را مغایر با نظام طبیعت می دانست. باید اذغان داشت توجه کنت به اقشار فرودست اجتماعی هم چون کارگران و همین طور اهمیت نقش زنان در نظام اجتماعی او نزدیک به تفکراتی است که امروزه در حوزه مباحث جهانی شدن فرهنگی از توجه به دیگران در آراء پست مدرنیستی و نظریات فیمینیستی برداشت می شود. آراء او در این زمینه بیان کننده نوعی نگرش تکثرگرا (هرچند محدود) است که در مباحث فرهنگی امروز در حوزه جهان محلی گرایی نمود بیشتر و واقعی تری یافته است.
6 . زبان:
کنت باور داشت، زبان عاملی است که اعضای جامعه را به یکدیگر پیوند می دهد و زبان را از آن جا که برقراری ارتباط متقابل افراد را میسر می کند، از نهادهای مهم اجتماعی می دانست. از این نظر، زبان در ایجاد یکپارچگی بین افراد نقش به سزایی دارد. زبان علاوه برآن افراد را به جامعه پیشینیان نیز پیوند می زند. بدون وجود زبانی مشترک، همبستگی، اتفاق نظر و نظم اجتماعی ناممکن است. کنت وجود زبان مشترک را برای یک اجتماع بشری ضروری می دانست. جامعه ای که در آن دین اثباتی راهبر افراد جامعه بود و زبان ابزار این هدایت. ایده های کنت درباره زبان، توجه متفکران اجتماعی را به لزوم درک معنای شیوه تک زبانی به مثابه ابزاری برای یکپارچه کردن جامعه، جلب نمود و از آن به عنوان عاملی در همگرایی و وابستگی فزون تر جوامع بشری به یکدیگر یاد می شود. (Delaney, 2003)



پایان بخش دوم – ادامه دارد