پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

مقالات قدیمی: ادبیات ژاپن در یکصد سال اخیر (2)(1350)



      مقالات قدیمی: ادبیات ژاپن در یکصد سال اخیر (2)(1350)

تظاهر ناتورالیسم، قطعا با اهمیت ترین پدیدۀ تاریخ ادبیات معاصر ژاپن است. در این مورد باید توجه کرد که نام مکتب ناتورالیسم از زبان فرانسه ترجمه شده، ولی واقعیت این است که ناتورالیسم ژاپن با ناتورالیسم فرانسوی دارای تفاوت است. ناقدی هنگام یاد از کتاب «فوتون» Futon، رمانی که بهترین نحو نمایشگر ناتورالیسم ژاپنی است، آنرا با «اعترافات» ژان ژاک روسو مقایسه کرده است و باید گفت که در این مورد وی کاملا محق بوده است. باید به خاطر داشت که در آن زمان بسیاری از آثار غربی، بخصوص فرانسوی، به زبان ژاپنی ترجمه شده بود و مردم نیز آن ها را با اشتیاق می خواندند و در این حال، اندکی زمان ها را با یکدیگر می آمیختند. از این رو خواننده دچار حیرت نخواهد شد که ببیند تحت لوای ناتورالیسم، خصوصیات آثار روسو، تورگنیف، مویاسان، زولا و بسیاری دیگر، در یک جا گرد آمده اند.

یگانه رمان ناتورالیستی که به شیوه زولا نوشته شده کتابی به نام «جی گوکونوهانا» Jigoku no hana اما این نوشته در سلسله آثار ناگائی کافوNagai Kafu فردایی به دنبال نداشت.

کونیکیدا دوپو Kunikida Doppo که در فاصله سال های 1871 تا 1908 می زیست کسی است که واقعا در مکتب ناتورالیسم نوآوری کرد و در فاصله چند سال توانست از رومانتیسمی پرآب و رنگ به نوعی ناتورالیسم بسیار شخصی برسد که از گی دوموپاسان تاثیر می پذیرفت. او در رمان های آخر خود، بخصوص در کتاب Ummei یا «تقدیر» که در سال 1906 تدوین یافته، انسان منطقی را که با جامعه غیر منطقی دست به گریبان است آشکار می کند. این فکر فکری اساسی است و واقعیتی بزرگ را که به تظاهر ناتورالیسم است آشکار می کند. این واقعیت عبارت است از جدایی بین سیستم سیاسی و اقتصادی از یک سو، و روشنفکران از سویی دیگر، و این جدایی روز به روز آشکارتر می شد.

شیمازاکی توسونShimazaki Toson کسی بود که توانست این تاثیر ناخوشایند و مخالفت با نظم اجتماعی را با همان نخستین رمان خود «جدایی از ممنوع» به نحوی بهتر بیان کند. در این اثر که به سال 1906 نوشته شده می توان تاثیر «جنایت و مکافات» داستایوسکی را پیدا کرد، اما باید پذیرفت که او در این اثر خود، همچنانکه در بقیۀ کتاب هایش عمقآ ژاپنی است. «جدایی از ممنوع» تقریبآ یگانه رمان «دارای هدف» «توسون» است زیرا او از سال 1908 رمان های خود را از زبان راوی می نوشت و در آن ها از تجربه های یک زندگی نسبتا پر حادثه، سود می برد. «خانه» بهترین اثر توسون که به روایتی بزرگترین اثر ناتورالیستی ژاپن هم هست به توصیف دقیق زندگی ده ساله خانواده وی تعلق دارد و بازگو می کند که چگونه ساخت های یک خانواده نیمه فئودال در هم می ریزد. وی تنها در رمان های خود به مخالفت با نظم اجتماعی نمی پرداخت، زیرا که خود نیز چنین می کرد. هنگامی که همسرش درگذشت، او با یکی از خویشاوندان خود روابطی ایجاد کرد و چون کار به رسوایی کشید او ناگزیر شد که از سال 1913 تا 1916 دور از دیار خود به سر ببرد. در سال 1916 هم هنگامی که به وطن بازگشت به جای آنکه تسلیم قیود سنتی و ملی شود، به ارتباط خود، با همان خویشاوند ادامه داد و در سال 1918 هم اثری موسوم به «زندگی نو» را به چاپ رساند که در آن به نحوی بی پرده تن به اعتراف سپرده بود.

در تاریخ ادبیات ژاپن، نویسنده دیگری چون توسون یافت می شود که اثرش چون «زندگی نو» حادثه انگیز است. این نویسنده تائی یاماکاتائی Tayama Katai است که در سال 1872 متولد شد و در سال 1930 درگذشت. کتاب بزرگ او همان «فوتون» است که در 1907 یعنی سال بزرگ ناتورالیسم انتشار پیدا کردو پیش از این نیز نامی از آن به میان آوردیم. این کتاب بازگوکنندۀ عشق نویسنده ای است به دختر دانشجویی که برای آموختن نویسندگی از ولایات به نزد او آمده است و ماجراهای آن نیز از خاطرات نویسنده الهام می گیرد. موفقیتی که نصیب این اثر شد نویسنده را ناگزیر کرد که پیوسته در همان نوع باقی بماند و این فرم هم بر بسیاری از نویسندگان دیگر تحمیل شد. حتی گفته شده که نویسندگان ضد ناتورالیسم هم قربانی آن شدند. این نویسنده در آثار بعدی خود به نحوی بی رحمانه، زندگی شخصی خود را تشریح می کرد و از ماجراهای زندگی خانوادگی خویش پرده برمی داشت و تمام مسئولیت ها را نیز خود به عهده می گرفت حتی اگر لازم بود که «درد زنده زنده پوست کندن» را هم احساس کند.

شگفت انگیزترین فرد دوران ناتورالیسم ژاپن بدون شک شاعری به نام ایوانو هومه ئی Iwano Homei بود که در سال 1920 درگذشت. وی در آغاز شاعری مسیحی بود و بعد به انتقاد روی آورد و سپس مبلغ پرحرارت ناتورالیسم شد. با این همه، او پیوسته استقلال خود را حفظ کرد و برای خود یک اخلاق کاملا شخصی به وجود آورد و در پایان کار نیز به نوعی فلسفه پرداخت که به موجب آن خود را «شینتو» می پنداشت و می گفت: « من یکی از انسانهای دوران قدیم هستم.» ادبیاتی هم که او به وجود آورد شبیه به زندگیش بود یعنی دون کیشوتی او در یک سلسله از رمان هایش به تدریج حوادث زندگی خود را بازگو می کرد اما آنها را به قهرمانی خیالی موسوم به «تامورایوشیو» نسبت می داد و در این میان فقط نام قهرمان ساختگی و خیلی بود.

توکوداشوزه ئی Tokuda shusei  که در سال 1943 درگذشت یکی دیگر از نویسندگان عهد ناتورالیسم است که با سایر نویسندگان فرق دارد. فرم و قالب برای او مهم نبود و ناتورالیسم چون بهتر می توانست به بیان اندیشه های او کمک کند مورد توجه اش قرار گرفته بود. اما گروهی هم اعتقاد دارند او ذاتا ناتورالیست بود و ناتورالیست زاده شده بود. اما حقیقت این است که او همان قدر که با رومانتیسم فاصله داشت با استادان مکتب ناتورالیسم نیز دارای فاصله بود.

در حدود سال های 1910 به نظر می رسید که ناتورالیسم ژاپن، همه فعالیت های ادبی را دربرگرفته است. اما دو تن از بزرگترین نویسندگان اواخر عصر «مئی جی» خود را از این مکتب دور نگه داشته بودند. یکی از این دو «ناتسوم سوسه کی» Natsum soseki بود که از این نهضت تقریبا بی خبر مانده بود و دیگری «موری اوگائی» Muri ogai که به شدت در مقابل این مکتب، قلم علم کرده بود.

موری اوگائی یکی از بزرگترین نویسندگان دو عصر «مئی جی» و «تائی شو» است. وی در سی سالگی مدیر مدرسه پزشکی نظامی بود و در سال 1907 مدیر کل خدمات بهداشتی ارتش شد و در سال 1916 هم مدیر موزه و کتابخانه امپراتوری توکیو شده بود و این شغل را به سال 1922 که درگذشت حفظ کرد. وی در حدود ده سال پیش از 1900 و بعد از آن، خود را از ادبیات دور نگهداشته بود و فقط ترجمه می کرد. خود او در آن هنگام می گفت: « اوگائی، مرده است.» شاید مشاهده پیروزی ناتورالیسم بود که بار دیگر او را به میدان مبارزۀ ادبیات کشاند. او در سال 1908 در جایی نوشت: « این ناتورالیسم نیست، مکتب طرفداری از بی شرمی است.» او پس از آنکه چند داستان کوتاه نوشت، در سال 1910 رمانی منتشر کرد که در حکم بیانیه ای علیه ناتورالیسم بود. اما مقاصد او در این اثر به خوبی مفهوم واقع نشد و کتاب مدتی هم به عنوان اثری ضد اخلاقی ممنوع شناخته شد.

در آن زمان که عصر «مئی جی» رو به پایان بود دو حادثۀ مهم در ژاپن روی داد که نه تنها بر اوگائی، که بر همه نویسندگان تاثیر نهاد. ماجرای اول چنین است: به دنبال شایعه ای حاکی از وجود یک توطئه، رهبران جنبش سوسیالیستی توقیف شدند و در میان این عده نویسنده ای به نام « کوتوکو شوسوئی» بود. این نویسنده در سال 1910 محکوم به اعدام شد. حادثه دوم مرگ «مئی جی»  امپراتور بود که سمبل ژاپن مدرن به شمار می رفت. ژنرال «نوکی» یکی از افراد وفادار به امپراتور، به آیین کهن اربابان و رعایا، خود را بر سر گور امپراتور به قتل رساند و بدین ترتیب رسمی کهنه را نو کرد.

در مورد ماجرای اول نویسندگان و ادیبان ژاپن رویه ای واحد انتخاب کردند ولی در مورد حادثه دوم آراء و عقاید مختلف بود. او گاهی با آنکه کارمند عالیرتبه دولت به شمار می رفت در مورد ماجرای اول کتابی طنزآلود نوشت به نام «برج خاموش» که در آن به شدت سانسور را مورد حمله قرار داد و بعد انتقاد او شدت بیشتری پیدا کرد. اما ماجرای دوم یعنی خودکشی «نوکی» او را بر آن داشت که در یک سلسله رمان تاریخی بکوشد تا اخلاقی را که نزدیک به فراموشی بود زنده کند و پس از آن طغیان های خاص جوانان در او فروکش کرد و او فقط به تحقیقات تاریخی وقت می گذراند.

وضع « تاتسوم سوسه کی» با وضع « اوگائی» کاملا فرق داشت.

«سوسه کی» معلم ادبیات انگلیس بود و در دانشگاه توکیو تدریس می کرد. او یازده سال پیش از مرگش یعنی در سال 1905 به رمان روی آورد. این اثر « من گربه ام» نام داشت و چنان بود که با تمام جنبش های ادبی معاصر فاصله داشت. قهرمان این رمان گربه یک معلم است که با دقت فراوان گفت و گوهای معلم و دوستانش را گوش می کند و به خاطر می سپارد. روزنامه ای که ابتدا این اثر را به شکل پاورقی چاپ می کرد با موفقیت بسیاری روبرو شد و تیراژ فراوانی یافت و به همین جهت از نویسنده خواست که پاورقی های دیگری بنویسد. استاد دانشگاه چنان غرق در این کار شد که از کار دانشگاهی خود استعفا داد تا بهتر و راحت تر بتواند بنویسد. او در تمام آثاری که آفرید، بدون توجه و اعتنا به جذر و مدهایی که دنیای ادب را به تکان در می آورد، راه خود را دنبال کرد و از آن دور نشد. اما خودکشی ژنرال « نوکی» و پایان عصر «مئی جی» او را نیز دچار حیرت کرد. این حادثه به او الهام داد اثری بنویسد موسوم به « کوکورو» که تا مدت ها به عنوان شاهکار این نویسنده در نظر گرفته می شد. علت این امر هم آن بود که فردفرد یک نسل خود را در آن اثر بازمی شناخت.

در این میان دو نویسنده دیگر را نیز باید به یاد آورد که در سال های 1910 یعنی دو سال پیش از آغاز عصر «تائی شو». در حاشیه ناتورالیسم یا بدنبال آن نام خود را بر سر زبانها می انداختند. یکی از این دو نویسنده «ماسامون هاکوچو» Masamune Hakucho بود که در سال 1908 با اثری کوتاه به نام « به کجا می رویم» خود را مشخص کرد. در این اثر، نویسنده به روانکاوی جوانان نسل خود پرداخته بود. این عده از جوانها عقیده داشتند که ماجرای اعدام « کوتوکو» و خودکشی ژنرال «نوکی» به افراد دوران «مئی چی» مربوط می شود و به آنها ارتباطی ندارد. در این اثر، نشانه هایی از دید عمیق و نافذ نویسنده ای که در عصر «تائی شو» یکی از بزرگترین ناقدان می شود، آشکار است.

نویسندۀ دیگر « ناگائی کافو» Nagai Kafu است که در سال 1908 از فرانسه به وطن مراجعت کردو یک سلسله داستان کوتاه نوشت که در آن وقاحت و احساس شاعرانه با یکدیگر همراه هستند.  تانیزاکی جونی چیرو Tanizaki Junichiro که در آن ایام بیش از بیست و چند سال نداشت از این شیوه تقلید کرد و بهترین معرف این سبک نگارش شد. «کافو»، به دنبال حوادث پایان عصر «مئی جی» در برابر جامعه ای که وزنه اش وی را خرد می کرد به شدت خود را ناتوان می یافت. از این رو او خود را جانشین رمان نویس های «ادو» Edo خواند و به سبکی روی آورد که او را مشهور می کرد. اما در این حال او خود را سرزنش می کرد که چرا دارای شهامت «امیل زولا» نیست و رنجی را که از این خودکشی روشنفکرانه عایدش می شد در زیر وقاحت آمیخته به خودنمایی پنهان می کرد.

***

هنگامی که «موری اوگائی» می کوشید تناقض هایی را که سبب آزار وی بودند حل کند، زمانی که «تاتسوم سوسه کی» در انزوایی بارور آثار خود را بوجود می اورد، به دور محله « شیراکابا» گروهی جدید تشکیل می یافت. افراد این مکتب جدید جوانان اشرافی و مرفه بودند که از یک سو «موری اوگائی» بر آنها تاثیر نهاده بود و از سویی دیگر «تولستوی» و «موریس مترلینگ». این گروه که از سال های 1910 شکل می گرفت، دیری نگذشت که با مکتب ناتورالیسم که در اوج خود بود به مخالفت برخاست. این مکتب نتوانست به طور کلی ناتورالیسم را مغلوب کند اما در حدود سال های 1918 با آن رقابت جدی داشت. این گروه ایده آلیست در زمینه ادبی چند استعداد باارزش عرضه کردند اما در زمینه اجتماعی، ایده آلیسم صرف و غیر قابل تحقق آنها، در برابر موج سوسیالیستی نتوانست مقاومت زیادی داشته باشد. «آری شیما تاکه ئو» یکی از این افراد زمانی که به بیهودگی عقاید مکتب خود پی برد، در سال 1923 خودکشی کرد. اما دیگران به این مبارزه ادامه دادند و شهرتی بیش یافتند.

***

«موچاکوجی سانه آتسو» Mochakoji Saneatsu که در سال 1885 متولد شده بود و به این گروه تعلق داشت در اندیشه جامعه ای هماهنگ بود که فرمانبری مطلق از طبیعت به آن تعادل می بخشید. وی اندیشه های خود را در یک سلسله رمان، نمایشنامه و مقاله بیان کرده است. او پیوسته بین نوعی سمبولیسم و رآلیسم در نوسان بود. سمبولیسمی که در اثری موسوم به « زنده باد انسانیت» به اوج می رسید و در آن خدا شخصیت اصلی بود.

«شیگانائویا» Shiga naoya نویسنده ای است که او را با آندره ژید مقایسه کرده اند. وی در آثارش نوعی بی اعتنایی آمیخته به بلندپروازی را آشکار کرده است و در بند آن بوده که همه چیز را تابع خود کند. هنگاهی که ژنرال «نوکی» خودکشی کرد، این نویسنده در یادداشت های خود نوشت: « عجب ابلهی!» این جدایی، این ستایش « من»، این خودداری از به رقت در آمدن، به طور سیستماتیک در قصه ها و داستانهای کوتاه بی شمار او آشکار شده است. او فقط در رمان خود که می تواند جنبه اتوبیوگرافی داشته باشد از این نظریه دور شده است. این رمان «راه در تاریکی» نام دارد و دو بار یعنی در سال های 1921 و 1937 به چاپ رسیده است.

«آری شیما تا که ئو» که گفتیم در سال 1923 خودکشی کرد روشنبین ترین فرد این گروه به شمار می رفت. ایده آلیسم او به شیوه ای خاص و متعلق به خود او بود. او در سال 1922 زمین هایی را که در اختیار داشت بین دهقان های خود تقسیم کرد در حالی که از این اقدام خود رویائی خام در سر نداشت، بل فقط می خواست به نوعی باشکوه در مقابل افراد دیگری که به گروه او وابستگی داشتند و مانند او بزرگزاده هم بودند به اعتراض برخیزد. او آشکارا می گفت که چون به طبقه ای خاص تعلق دارد نمی تواند سدی را که بین او و طبقه چهارم کشورش وجود دارد، از بین ببرد.

«ناتسوم سوسه کی» اندکی پیش از مرگ با نویسنده ای جوان آشنا شده بود که داستان کوتاهی از او به نام « دماغ» به نظر وی رسیده بود. این نویسنده جوان که در سال 1892 تولد یافته بود «آکوتاگاواریونوسوکه» Akutagava Ryunosuke نام داشت. او در اندک زمانی به یاری سبک تند و استعداد فراوان خویش شهرت یافت و در مدت کوتاه فعالیت خویش آثاری متعدد به وجود آورد. عمر او کوتاه بود و بیش از سی و پنج سال دوام نیاورد. او منبع الهام خود را در تمام اعصار ژاپن و نیز کشورهای غرب جست و جو می کرد. دیوانگی مادرش بر او اثر نهاده بود، از سلامت کافی برخوردار نبود، اسیر حالات عصبی بود و فکری مدام وی را تسخیر کرده بود که پاره ای از داشتان های کوتاهش آنرا آشکار می کنند. او در آخرین اثرش که « دندانه ها» نام دارد با دقتی فراوان، چند روز پیش از مرگش را تشریح می کند و با عینیتی روشن و دقیق که در سرتاسر آثارش مشاهده می شود، پیشروی جنون را در مغز بیمارش تشریح می کند.

«آکوتاگاوا» اعلام کرد که از موضوع خودکشی ژنرال «نوکی» سردرنمی آورد. او روز بیست و چهارم ژوئیه 1927 خودکشی کرد و مرگ او حادثه ای بزرگ تلقی شد و با آنکه ادبیات هنوز در ژاپن مقام کنونی را نیافته بود، تمام روزنامه ها در صفحه اول خود این خبر را اعلام داشتند و نوشتند که مرگ او، مشخص کنندۀ پایان دورانی خاص است و « موج اضطراب» آکوتاگاوا را همه آنها مربوط می شود. این پایان، یک سال پس از پایان عصر «تائی شو» بود. در سال 1926 عصر «شوا» آغاز یافته بود که در مقاله ای دیگر به آن خواهیم پرداخت.

 

اطلاعات مقاله:

ماهنامه فرهنگی- هنری رودکی- اسفند ماه 1350- شماره 6- صفحات 24 و 25

مجموعه لاله تقیان و جلال ستاری

 

بخش اول

http://anthropology.ir/node/19919

 

ورود به صفحه مقالات قدیمی

anthropology.ir/old_articles

 

ویژه نامه ی «فرهنگ ژاپن»
http://www.anthropology.ir/node/13618