جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

قصه عشق آشفتگان جامعه آشفته


قصه عشق آشفتگان جامعه آشفته

فیلم روایتگر داستان پسری روانی کوهیار است که دختری رها را به عنوان همسر به خانه می آورد و او را با کمک مادر روانی اش فلور شکنجه می کند دختر هم بعد از خلاص شدن از دست آنها دست به انتقام می زند

● نگاهی به فیلم پارک وی ساخته فریدون جیرانی

اگر از چند استثنا در اجرا- که می توانست بهتر درآید- بگذریم، فیلم پارک وی اثری قابل اعتناست؛ هم از نظر تکنیکی و هم از نظر شماتیک. می توان فیلم را یک تریلر صرفاً سرگرم کننده و کاراکترهای آن را به سادگی «روانی» نامید. اما چنین برداشتی از این فیلم قدری ساده نگرانه است. هر فیلمی در کنار «سرگرم کننده بودن» می تواند دربردارنده مسائل و واقعیت های تامل برانگیزی هم باشد.

در واقع مطرح کردن مسائلی ورای رویدادهای دراماتیک صرفاً سرگرم کننده، یکی از معیارهایی است که طبق آن می توان ارزش فیلمی را سنجید. به عقیده من پارک وی در عین اینکه به درستی از عناصر سینمای عامه پسند و سرگرم کننده استفاده کرده، سعی در مطرح کردن مسائلی دارد که گرچه جدید و خارق العاده نیستند، اما ریشه ای محکم در واقعیت های اجتماعی ای دارند که در شکل دادن به رفتارها و دغدغه های بدنه جامعه معاصر ما نقشی اساسی دارند.

فیلم روایتگر داستان پسری روانی (کوهیار) است که دختری (رها) را به عنوان همسر به خانه می آورد و او را با کمک مادر روانی اش (فلور) شکنجه می کند. دختر هم بعد از خلاص شدن از دست آنها دست به انتقام می زند.

کاراکترهای فیلم واجد خصوصیات و ویژگی های بعضاً مشترک یا مشابهی هستند که کنار هم قرار دادن این خصوصیات، ما را به طرف یکی از مهمترین نتایجی که می توان از این داستان گرفت، می برد. نکته مهم در مورد کاراکترهای اصلی پارک وی این است که هر کدام از این کاراکترها یک پس زمینه داستانی قوی دارند و همین پس زمینه داستانی یا بیوگرافی ذکر این کاراکترها، کارکرد اصلی را در شخصیت پردازی و توجیه رفتارهای آنها برعهده دارد.

خانواده به عنوان کوچک ترین و در عین حال بنیادی ترین جزء جامعه، از طریق پروراندن فرزندانی که قرار است افراد جامعه آینده باشند، نقش اصلی را در شکل دادن به رفتارهای جامعه ایفا می کند. روانشناسان و تئوریسین های صاحب نام روانشناسی از فروید و آدلر و کلاپارد گرفته تا فروم و جیمز و اریک برن، همگی بر نقش اساسی و حساس خانواده در شکل دهی به روحیات و رفتار فرزندان تاکید می کنند.

کودکانی که در خانواده آشفته كخانواده هایی که در آنها روابط پدر و مادر بر مبنای محبت و تفاهم نیست یا پدر و مادر کلاً از هم جدا شده اند- رشد می کنند به علت کمبود محبت و عدم احساس امنیت و آرامش دائماً در تشویش و اضطراب و خشم به سر می برند و این حالات که ناشی از عدم وجود توازن بین والد و کودک شخصیت آنها است، تا پایان عمر گریبان آنها را خواهد گرفت، وجه بالغ شخصیت آنها را مختل می کند و عاملی برای رفتارهای نابهنجار آنها خواهد شد. وقایع و احساساتی که فرد در کودکی تجربه می کند مانند یک نوار در مغزش ضبط می شود و هنگام بزرگسالی او دائم بازپخش می شود (فیلم همشهری کین بیان همین واقعیت است) و همین نوارهای ضبط شده هستند که رفتاری متقابل او را نسبت به دیگران شکل می دهند.

کوهیار، رها و دوستش نوشین هر سه در خانواده هایی آشفته و از هم گسیخته رشد کرده اند. جدایی پدر و مادر از هم بزرگ ترین ناکامی برای یک کودک است.

علاوه بر کمبود محبت، سرگردانی کودک بین پدر و مادر و اینکه باید طرف کدام یک را بگیرد، کودک را گیج و حیران می کند. کوهیار، که اکنون به سن جوانی رسیده، کوله باری از کمبودها، حقارت ها، ناکامی های روانی و عاطفی و خشم های سرکوب شده را به دوش می کشد. (نیاز سرکوب شده کوهیار به محبت مادر در سکانس لالایی به تاثیرگذارترین شکل خود را نشان می دهد.) او پارانوئید و پرخاشگر است و پرخاشگری رابطه مستقیمی با ناکامی و شکست دارد. «جایگزینی» یکی از مکانیسم های تدافعی اصلی در بیمارهای روانی است.

کوهیار که به خاطر رفتارهای مادرش به طور ناخودآگاه از او متنفر است، در ضمیر ناخودآگاهش نقش مادرش را به رها می دهد، خشمش را از مادرش متوجه او می کند و شروع به مجازات کردن رها می کند در حالی که در اصل می خواهد مادرش را مجازات کند.(چیزی که در فیلم روانی هیچکاک هم کم وبیش اتفاق می افتد.) از طرف دیگر او سعی دارد از رها محافظت هم بکند. در واقع محافظت از رها برای او حکم محافظت از مادرش را دارد؛ مادری که کوهیار در کودکی توانایی محافظت از او را در برابر پدرش و مردان دیگر نداشت. او رابطه خودش با رها را با رابطه پدرش با مادرش اینهمانی می کند و با آزار دادن رها، سعی می کند مادرش را مجازات کند.

دیگر کاراکترهای جوان فیلم، یعنی رها و نوشین هم زندگی ای مشابه زندگی کوهیار داشته اند. نوشین در ابتدای داستان می گوید که «زندگی کوهیار مثل زندگی منه.» رها هم بدون مادرش زندگی می کند. ما چیزی درباره مادر او نمی دانیم اما واضح است که پدر و مادر او هم از هم جدا شده اند. او تظاهر می کند که زندگی اش کم و کاستی ندارد اما این فقط یک نمایش است (او دانشجوی رشته نمایش هم هست).

زندگی او، کوهیار و نوشین از یک جنس است. در پرده سوم فیلم، رها خود تبدیل به کوهیار دیگری می شود. کشته شدن پدر صرفاً بهانه ای برای این قبیل رفتار است. عقده های پنهان شده در ضمیر ناخودآگاه باید مجالی برای به فعل درآمدن داشته باشد و این مجال در اختیار رها قرار می گیرد. کاراکترهای بزرگسال فیلم هم زندگی های خانوادگی آشفته ای دارند؛ فلور و آقای روانبخش (پدر رها) از همسرانشان طلاق گرفته اند؛ خانم مشرقی هم ظاهراً چنین وضعیتی داشته. پدر کوهیار در خارج از کشور زندگی خانوادگی جدیدی را تشکیل داده و ظاهراً مادر رها هم وضعیتی مشابه دارد. خانم مشرقی هم از وضعیت خانوادگی کنونی اش راضی نیست و ظاهراً پول آقای روانبخش، دلیل اصلی او برای زندگی با این مرد دائم الخمر است.

پس اکثر کاراکترهای فیلم در داشتن خانواده های آشفته با هم مشترکند. اگر نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها بیندازید با آمار وحشتناکی از جنایات عجیب روبه رو می شوید؛ همسرکشی و تکه تکه کردن اجساد آنها، تجاوز و قتل کودکان، خودکشی های بی رحمانه و... جامعه معاصر ما در حال اشباع شدن از این گونه آمارهاست. داستان زندگی اکثر افرادی که در چنین جنایاتی درگیر می شوند شباهت زیادی با داستان زندگی کوهیار و رها دارد.

خانواده کوهیار و رها جزء پولدارهای جامعه هستند و ظاهراً یکی از دلایل به انحراف کشیده شدن شان همان وضعیت خوب اقتصادی است اما نباید فراموش کرد که فقر بنا به ماهیت خود بسیار بسیار بیشتر از ثروت می تواند عامل چنین فجایعی شود. کوهیار یک کاراکتر تصنعی نیست. عین واقعیت است و جامعه ما پر است از کوهیارها. آیا نوزادی که هنگام وارد شدن رها و کوهیار به دفتر ازدواج و طلاق در حال گریه کردن است (و فیلمساز با نشان دادن او گذشته کوهیار و رها را به تماشاگر یادآوری می کند) کوهیار و رهای آینده نیست؟

ونداد الوندی پور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.