چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
گفتگو با پیروز کلانتری، مستند ساز: مستندسازی و شهر
تصویر: کلانتری
من مستندسازی را دیر شروع کردم. در واقع می شود گفت که سال 1369 بود و من 37 ساله بودم که اولین مستندم را ساختم تا سالهای 1376-1375 که من آن را دورهی شروع سالهای جدی کار کردن خودم در سینمای مستند میدانم. قبل از آن 3-2 تا مستند کار کرده بودم و یک مجموعهی مستند هم سالهای 1375 در تلویزیون مجموعهی "سینمای مستند ایران، یک گزارش" را کار کرده بودم که یک
- آقای کلانتری، لطفاً کمی از خودتان و رابطهای که با سینمای مستند شهری دارید بگویید.
- من مستندسازی را دیر شروع کردم. در واقع میشه گفت که سال 1369 بود و من 37 ساله بودم که اولین مستندم را ساختم، تا سالهای 1376-1375 که من آن را دورهی شروع سالهای جدی کار کردن خودم در سینمای مستند میدانم. قبل از آن 3-2 تا مستند کار کرده بودم و در سال 1375 هم در تلویزیون مجموعهی "سینمای مستند ایران، یک گزارش" را که یک مجموعهی 13 قسمتی در توصیف سینمای ایران بود. اما کار در تلویزیون ماند و پخش نشد و من هم در آن دوره آنقدر خسته شده بودم که حتی از آن یک کپی هم برنداشتم. سال 75 برای سینمای مستند سال معنیداری بود. سالی که با ساخته شدن مجموعهی "کودکان سرزمین ایران" ما از دو جور مستندسازی دور شدیم و فاصله گرفتیم؛ یک جور مستند نگاتیو که با فیلم و نگاتیو کار میشد و دوم مستند غیرشهری یا یک جور مستند مربوط به میراث و اقوام و جاهای دور از شهر و زندگی شهری. اتفاق سومی هم که افتاد و خودش را در سالهای بعد بیشتر نشان داد این بود که ما از مستندهای اجتماعی "کلینگر" هم دور شدیم. "کودکان سرزمین ایران" یک مجموعه فیلم 52 تایی دربارهی کودکان مناطق مختلف ایران به تهیه کنندگی محمدرضا سرهنگی و به سفارش گروه کودک شبکه ی دوی تلویزیون ایران با مسئولیت عسگرپور بود. یک خصوصیت شاخص این مجموعه این بود که خیلی از این فیلمها دربارهی "تک آدمها" بود و در واقع، بچههای جاهای مختلف ایران، و با این نگاه از مستندهای کلینگر دهههای قبل ما فاصله داشت. در عین حال این مجموعه از آخرین فیلمهایی هم بود که به شکل جدی در تلویزیون ایران کار شد. تلویزیون در دههی 70 برخلاف دههی 60 از مستندسازی فاصله گرفت. در دههی 60 جریانهای گوناگون سینمای مستند به جز سینمای مستند جنگ انحصارا در تلویزیون تولید میشد، اما در دههی 70 تلویزیون به نوعی به مخاطب محوری، گسترش شبکهها، برنامهسازی و بعد به تدریج به سریال سازی پرداخت و با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت سازندگی در سالهای 1368-1367 جریان مستند از تلویزیون ایران جدا شد. مجموعهی "کودکان سرزمین ایران" هم در روال توجهات تلویزیون ایران ساخته نشد و بانی آن محمدرضا سرهنگی بود و فیلمسازهایی که جمع کرده بود. من هم همان سال در آن مجموعه یک فیلم ساختم و نیز مجموعهی تلویزیونی " سینمای مستند ایران، یک گزارش" را کار کردم و از همان نیمهی دههی 1370 و سال 1377 که "تنها در تهران" را ساختم، کارهایم به نوعی در ارتباط با هم قرار گرفتند که از جمله محورهای اصلی ارتباط آنها با هم "تهران" بود که بیشتر با شروع دههی 1380 بود که این اتفاق شکل متداومی پیدا کرد.
اینکه چرا به سمت مستند شهری و تهران آمدم را قبلا هم گفتهام که از بیرون این جریان شروع شد تا از خود سینما و فیلم مستند شهری. یعنی به نوعی به نظرم میرسید اگر آدم با تهرانِ در حال تغییرات دائمیاش سر نکند یا کنارش و در جریانش نباشد و با آن گفتگو نکند، از آن عقب میماند. و البته من مستندساز بودم و جوری که می توانستم با این شهر بده بستان داشته باشم، در دل همین کارم بود.
خلاصه اینکه این جریانی که من بیشتر آن را با نخ اتصال "شهر" و "تهران" پی گیری کردهام، از خود شهر و زندگی من در آن به عنوان یک شهروند و یک آدم ساکن این شهر شروع شد. آدمی که میبیند که این شهر بیش از آنکه لازم باشد ثبت شود، به نوعی باید پیدا بشود و احضار بشود، چرا که ثبت و خاطرهنگاری برای شخص من سلیقهی غالب یا عادت نیست، هرچند که برای سینمای مستند اتفاق مهمی است.
- اگر اشتباه نکنم شما در مصاحبههای قبلی و حتی برخی از فیلمهایتان گفتهاید که "شهر را برای من آدمهایش میسازند." در این صورت، به نظر شما، آیا آدمهای تهران را میشود به عنوان یک عامل هویتدهندهی مهم به شهر در ردهها یا گروههای قابل شناسایی و البته متمایز از دیگر شهرهای ایران قلمداد کرد؟
- نه! من میتوانم بگویم که رویکردم این نیست. هرچند این ایده هم میتواند به نوعی کار فیلمسازی مستند باشد. به یک معنایی می توانم بگویم که من محققانه یا جامعهشناسانه فیلم نمیسازم و حتی مطالعات نظریام هم یک مسیر مدون و زیادی از پیش تعریف شده ندارد؛ شاید چون یک جایگاه پژوهشگرانه برای خودم قائل نیستم و در این مسیر اگر آدمهای پارک شهر یا دانشجوها را در فیلمهایم نشان دادهام یک تئوری یا روال نظری خاص را در این نمایشها دنبال نکردهام. اتفاقاً چیزی که من همیشه در کار شهرسازها، جامعهشناسان و حتی فضای انسان شناسان به نوعی به آن انتقاد داشتهام همین است که شهری را که خیلی سخت میشود تعریفش کرد و بدتر از آن، شهری را که سخت میشود در چارچوب قرارش داد را به شکلی زودرس و با ترجیح دادن یک رویکرد تئوریک به واقعیت سعی میکنند دریافت یا تولید کنند. در مجموع احساس من این است که فضای پژوهشی شهرشناسی و شهرسازی ما زنده و درگیر با نبض زندگی این شهر نیست. هرچند این فضا را رد هم نمی کنم و پرداختن به تیپها یا گروههای گوناگون در شهر را هم کار خوبی میدانم، اما به هر صورت من تا به حال اینجور شهر را دنبال نکردهام.
- اما به هرحال من طبق پایاننامهی لیسانسم که روی فیلمهای شما انجام دادم (بازنمایی هویت شهر تهران در سینمای مستند معاصر: مطالعهی موردی 6 فیلم از مستندهای پیروز کلانتری)؛ به یک نتایج همگونی دربارهی کنشگران تهرانی رسیدم. به طور مثال اینکه حضور و رشد فردیت در تهران برای مردم نسبت به رخدادن این ویژگی در دیگر شهرهای ایران متفاوت است و یا نوع کنشهای سیاسی آدمهای تهران که میتواند به واسطهی علتها و دلایل گوناگون شکل گرفته باشد؛ از زندگی سیاسی کنشگران دیگر شهرها قابل تمایز است و ...
- شاید بتوانم بگویم که من در انتخاب موضوع و پرداخت فیلمهایم به نوعی تمایل به "حاشیهگرایی" دارم و اساساً هم آدمهای حاشیه و هم فضاهای حاشیه برای من خیلی جذاباند. مثلاً بهناز جعفری (در مستند "تنها در تهران") در آن دوره یک آدم حاشیه است. حتی آن دانشجوها (در مستند "زندگی همین است") آن دوره توی دانشگاه آدمهای حاشیه بودهاند؛ حاشیه البته به معنی یک اقلیت "کنشگر"، خودبیانگر و غیرمنفعل. حتی بهناز جعفری هم که انگار منفعل به نظر میرسد منفعل نیست و دارد سعی میکند که زندگی را در شرایط به خصوصی که دارد رها نکند و هنوز هم بعد از 15 سال از آن فیلم به نوعی همانطور است؛ آن هم درشرایطی که شاید حفظ خود سختتر شده باشد. وقتی هم قرار است از سایت باستانشناسی "تخت سلیمان" فیلمی بسازم فقط دریاچهاش را میسازم و بنا را کنار میگذارم یا درمورد پارک شهر، کالبد پارک شهر را نمیسازم و برای موضوع زلزلهی تهران، خود تهران را میسازم و زلزله را در آیینۀ تهران دنبال می کنم. بله، برای من شهر را آدمها میسازند و آن هم آدمهای از دل جامعه، اما کنشگر و نه تودۀ بی شکل. زندگی توده برای مشاهده جذاب است اما با آدمهای کنشگر میتوان رابطه و دیالوگ برقرار کرد و بده بستان داشت، بدون آنکه آنها را به عنوان سوژه و موضوعی صرفا برای ساختن فیلم در نظر گرفت. اغلب در ابتدا و بیرون از فیلم توانستهام این دیالوگ را با آنها برقرار کنم و نمیدانم که در فیلم هم این اتفاق میافتد یا نه. کلا سینمای مستند را دوست دارم چون تو می توانی در آن، هم موضوعات بیرون از خودت را بسازی و هم خودت را. آدم می تواند در فیلمش خودش را هم همراه نکاه خاص خودش به موضوع بیان کند. البته این را هم بحث مهمی می دانم که تهران از جمله شهرهایی در دنیاست که شهر آدمها است. تهران شهر مهاجرهاست و همین است که آن را تبدیل به پایتخت ایران میکند، چرا که تهران است که تو می توانی در آن فرهنگهای مختلف را از همه جای ایران در یک رابطهی گفتگویی مشاهده کنی و با این نگاه، تهران چیزی جز همین زندگی جا به جا شوندهی دائمی آدمها نیست. شهری و شکلی از زندگی که در ساختن و خراب شدن مدام در حال اتفاق افتادن است. حالا اینکه آیا این شکل در یک چیزی رسوب میکند که قابل تعریف کردن، چارچوبگذاری یا تیپبندی خاص تهران باشد، قطعاً این اتفاق میافتد؛ اما در همین نوع نگاه هم اتفاقاً یکی از مهمترین خصیصههای هویتی این آدمها و تهران "سیالیت" آن است؛ سیالیتی که حاصل آن پتانسیلهای جا به جایی مدام آدم ها و زندگی در این شهر است. در این مورد شاید ساختن یک فیلم درمورد زندگی جاری در قطار مترو بتواند خیلی خوب این نوع نگاه کردن را منتقل بکند. مترو به عنوان جایی از شهر که آدمها مدام به یکدیگر نگاه میکنند و اتفاقی که برای زمان تاریخی در آن فضای بخصوص و جاری رخ میدهد.
- پس در واقع با این نوع نگاه شما برخلاف نظریاتی که تهران را شهری بیهویت قلمداد میکنند، این شهر را یک هستار صاحب هویت سیال میدانید؟
- بله. به نظر من در جهان پسامدرن یک بحث اساسی در مورد هویت "سیال بودن" است، چون جهان سیال است. ارتباطات جدیدی که به وجود آمده است، ربط فرهنگها به همدیگر، سفرهای واقعی و مجازی، همه و همه به نوعی به این سیالیت دامن میزنند. اینکه ما این هویت را در چه فضایی تعریف کنیم و با چه رویکردی خیلی مهم است. مگر میشود هویت را امروز جوری دید که 50 سال پیش میدیده ایم؟ البته این وضعیت، درمورد شهرهایی مثل تهران خیلی پیچیدهتر است، چون به نظر من این شهر اساساً در مهاجرت آدمها بوده که شکل گرفته است. چرا تهران؟ چون مرکز ایران است، چرا تهران؟ چون از اول محل گذر بوده است و شهری که در آن، آدمهای ملیتهای مختلف ایران با خلقیات و ذهنیتهای مختلف در کنار هم زندگی میکنند. در تأیید هویت داشتن تهران شاید بشود پرسید که چرا وقتی آدمی از یک شهر کوچک برای مدت شش ماه به تهران میآید و دوباره به محل زندگیاش برمیگردد، مدام به این شهر فکر میکند و تصویر این شهر رهایش نمیکند؟ این تصویر همان هویت تهران است که از هویت آن آدمی که با این شهر درگیر است و به این شهر فکر میکند، جدا نیست. این شهر برای یک مهاجر موقعیت رهایی ایجاد میکند تا او بتواند خودش را گم کند و در عین حال دوباره پیدا کند و همین تولید احساس رهایی چیزی است که همان هویت سیال در ایجاد شدنش نقش علّی داشته است.
- با این توصیف اگر ما مبناهای کلاسیک تعریفهایمان از هویت را که آن را مفهومی دارای یک چهارچوب سفت و سخت تعریف میکنند، تغییر دهیم شاید بتوانیم "سیالیت" را هم در از جمله ویژگیهای معرف این مفهوم قرار دهیم. چون در واقع در یک برخورد کلاسیک، سیالیت معنی "تخطی" و "گریز" را در خودش دارد که شاید نتوان آن را در کنار "تمایز" و "تشابه" به عنوان اجزای اصلی تعریف کنندهی مفهوم هویت؛ قرار داد.
- بله. اساساً بحث بر سر این است که آیا می توان "قلمرو گریزی" را هویت اصلی یک آدم یا شهر تلقی کرد؟ اینکه این نحلهی فکری، این فضا، آدم یا شهر به جای قلمروگرایی قلمرو گریز است. خب همیشه دیگرانی هستند که میگویند: نه! این شهر در حال هویتشکنی است؛ و من میگویم که این شهر اتفاقاً در جستجوی هویت سیال خودش است که دارد قلمرو گریزی میکند. البته بحث هویت جمعی و هویت فردی هم مطرح است، هویتی که برای تو شکل میدهند یا هویتی که تو میخواهی دنبال کنی . این قلمروگریزی به نوعی سلطه گریزی هم راه پیدا میکند. من بحث هویت را یک بحث علمی به معنی خنثی و خارج از حضور روابط قدرت نمیبینم و شاید مشکل من با شهرسازی همین است که مدام میخواهد این هویت را در چارچوب و روابط بستۀ خود بسازد و تولید کند به جای آنکه آن را در روابط بسیط و سیال زندگی جاری دریابد و کشف کند. این هویتسازی – و در معنایی "فرهنگسازی" - مشخصاً یک نوع تفکر سلطه و کنترل یک شهر قلمرو گریز است که مدام با آن مواجه میشویم. این ساختن به جای کشف کردن در جریانهای دیگری هم وجود دارد، مثلا در مورد انقلاب 1357 به خاطر پر رنگ شدن و سلطهی یک نوع نگاه صرفاً سیاسی به این جریان، زندگی جاری مردم کمتر دیده شده است. البته تک توجهاتی در این زمینهها وجود داشته و دارد که من آنها را نفی نمیکنم، اما جریانی که این موضوع را دنبال کند به نظرم هنوز شکل نگرفته و اتفاقاً اینجاهاست که مهم میشود علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی به دور از نگاههای سلطه و ساختن، نقش کشف کنندگی و بازنمایانندۀ خودشان را پیدا و ایفا کنند.
- در پیوند با بحث آدمهای در حاشیه که میفرمودید، میخواستم نظرتان را دربارهی سینمای پرتره بدانم. اینکه حضور این آدمها در مثلاً در این گونهی سینمایی دنبال کنیم بحثی بود که من قبلاً از خودتان شنیده بودم.
- رخشان بنی اعتماد یک فیلمی دارد که من تدوین کردم و به نوعی کار مشترکی شد: "این فیلمها رو به کی نشون میدین؟". خب آنجا را هم که نگاه کنی در واقع آدمهای حاشیه را میبینی و اتفاقاً چیزی که جالب است این است که ما این آدمها را در دو فضا می بینیم: یکی 20 دقیقهی اول فیلم که ما آنها را در جمع میبینیم یعنی در همان زمانی که شهرک هنوز جا به جا نشده و آدمها در جمع واقعاً بیشکلاند؛ آدمهایی که اینجا در میان جمع گم اند و ما بعداً آنها را در ارتباطی تک به تک میبینیم. خب، این تجربه برای من خیلی اتفاق جالبی بود، یعنی همین رسیدن به این قضیهی آدم در حاشیه. چون آن آدم، تا ما به سراغش نرفته باشیم آدم کنشگری به نظر نمیرسد و فکر نمیکنیم که شکل و چهره داشته باشد (درمورد مستند چهره نگار آقای تهامینژاد مقاله دارد). شاید بشود گفت آدم در حاشیه، آدم غیر محافظهکارتر و آدم خودبیانگرتری است ، و به این معنا کنشگر هم هست و این کنشگری لزوماً با نخبه بودن، تحصیلکرده بودن یا معیارهایی از این دست ربطی ندارد. چون کنش هم یک چیز سیال و پیچیدهای است. "تاریخ ذرهای"، بهمعنای تاریخی که در روایت از پایینِ جامعه شکل میگیرد، در همین راستا برای من بحث جذابی است. اینکه ما مدام سعی می کنیم آدمها را در چارچوبها و نهادهای موجود اجتماعی طبقهبندی کنیم. شاید نقطهی قوت کاری که با آدمها برخوردهای غیرکلیشهایتری دارد در همین باشد که سعی کند آنها را در وضعیتی سیالتر و غیرنهادیتر دنبال و بررسی کند.
اگر بخواهم درمورد اهمیت سینمای پرتره هم دراین مورد بگویم شاید بتوانیم برای به دست دادن تصویری از تهران به همین سینما رجوع کنیم. البته منظور من از سینمای مستند پرتره لزوماً فیلمهایی نیستند که به شخصیتهای انسانی میپردازند و شاید حتی بشود فیلمی که یک پرتره از یک کافیشاپ را هم در تهران ارائه کرده است را در این طبقهبندی قرار داد. درمورد حضور کنشگران هم که فکر می کنم فیلمهای کمی نداریم. همین مستندهای اخیر مهدی باقری (پیر پسر)، مینا کشاورز (ناخوانده در تهران) و فیلم شیرین برقنورد (21 روز و من) توی همین دستهاند، یا فیلم "زمان پرنده" (نیلوفر عظیمیان) که اخیرا در یک فضای غیرحرفهای تر و جسورتر ساخته شده است.
- جدای از کارایی و یا عملکرد سینمای مستند ایران در بازنمایی تصویر شهر تهران، نظر شما درمورد دیگر سیستمهای هنری و ادبی که قابلیت بازنمایی تهران را دارند چیست؟
دو تا بحث وجود دارد. یکی این که اساساً این شهر دیده نمیشود و این آدم ها دیده نشدهاند که شاید سینمای مستند ما هنوز در مسیر خودآگاهانه و مؤثر این جریان قرار نگرفته و هنوز در حال مشق کردن ارتباط شهر و جامعه است؛ اما به نظرم در بحث کمک به ایده شدن شهر و تصویر آن، سینمای مستند نقش مؤثری ایفا کرده است. اما در مورد ارتباطهای درونیتر، ساختاریتر و فرمالتر و شخصیتر شاید شعر دههی هفتاد و ادامهی نفس کشیدن آن در دههی ما در یک فضای متفاوتی دارد و این کار را بهتر از داستان انجام میدهد. شعر ما اتفاقاً از نظر کالبدی شاید کمتر شهر را منتقل بکند اما از آن طرف همانطور که در فیلم "در خیابانهای ناتمام" هم گفتهام، نحو کلام شعر ما با نحو این زندگی همخوانتر است. البته سینمای داستانی دههی 1370 هم این کار را شروع کرد اما الکن ماند و رها شد و نتوانست پیگیری شود. فیلم "زیرپوست شهر" رخشان بنی اعتماد را من از این زوایه دوست دارم. ابوالحسن داوودی هم یکی دو تا فیلم در این راستا کار کرد، یعنی تک فیلمهایی با این نگاه داریم اما این هم ادامه پیدا نکرد و جریان نشد.
- و شما فکر میکنید این نحو برخورد با شهر که کمتر در گونههای مختلف هنری و ادبی اتفاق می افتد، به نفس این سیستم های بازنمایی برمیگردد و یا علتهای دیگری دارد؟
- فکر میکنم عمدتاً علتهای اجتماعی دارد. جامعه مدام از تأثیرپذیری صرف فاصله میگیرد و تأثیر میآفریند. مثلا در مورد سینمای مستند معتقدم که ساخته شدن سالی هزار تا فیلم نمی تواند یک جریان هنری و حرفهای باشد و خودش یک پدیدهی فرهنگی و اجتماعی است و من فکر میکنم در همهی رشته های هنری مان این را داریم تجربه میکنیم. هزارها گرافیست، شاعر و... که نمیشود حضورشان را در چهارچوب هنری و حرفهای توضیح داد، بلکه نمایشگر کنشگر شدن بخشی از خود جامعهاند. رابطۀ مدام با هنر و از طریق هنر بیان خود و از آن طریق، فضای عمومی ایجاد کردن و حتی هویتجویی و هویتیابی. این فضای هنری بیشتر فضای هنرآفرینی شهروندان است و با فضای هنر حرفهای و هنر ناب متفاوت است و نباید راه و رفتارش را در تداوم مسیر حرفه و هنر موجود جستجو کند. در زندگی ایرانی که بیش از آنکه از آزادی به دنبال یک مفهوم انتزاعی باشد به شکلی ملموس و مدام راههای گریز و فرار را انتخاب و ایجاد میکند، این عرصۀ تازه به عنوان فضای حضور آحاد فعال و کنشگر جامعه و نوعی فضای عمومی قابل بررسیاند. انگار نوع تازهای از هنرورزی که متصل است به وضعیتهای زنده و زندگی جاری آدمها، دارد شکل میگیرد و موازی با جریان هنر حرفهای ما دارد راه خودش را پیدا میکند. مثلاً در سینمای مستند، این جریان میتواند به عنوان یک نوع فیلمسازی از درون و توسط بخش فعال آدمهای درون جامعه – و نه نخبگان و هنرمندان رسمی - در مقابل فیلمسازی حرفهای که نگاهش از بیرون است و آدمها در آن سوژه و موضوع اند دنبال شود. در این نوع فیلم سازی، انسان درون جامعه که تا به حال سوژه و موضوع اثر هنری بوده، از حالت سوژگی خارج شده و از خودش فیلم میسازد و این البته با یک فیلم خودبیانگر که یک فیلم ساز حرفهای از خودش میسازد یا فیلمی که در آن، فیلمساز حرفهای به یک آدم دیگر کمک میکند تا خودش را بیان کند، متفاوت است. به واقع در فضای خالی میان نخبگان و هنرمندان با تودۀ نابخود و تأثیرپذیر و مخاطب، بخش خلاق و هنرآفرینی در میان جامعه سر بلند کرده که به شکل و شیوۀ متفاوت و تازهای هنر میآفریند و بیان خود میکند. یک ویژگی این نوع فیلمها این است که اغلب، در جریان تجربه و رخدادی زنده و جاری در زندگی درگیر و فعال آدمها راه میافتند و شکل میگیرند. حرف در بارۀ این فضای تازه زیاد است اما نگاه نزدیکتر به آن و دریافت ویژگیهای دیگرش بحث دیگری را میطلبد و به جا و زمان بیشتری نیاز دارد.
- خیلی ممنونم از اینکه مثل همیشه، بیدریغ وقتتان را در اختیار من قرار دادید.
- من هم ممنونم از شما، موفق باشید.
ویژه نامه «مستند و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/19850
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست