شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه سنتي يا فلسفه مدرن؟



      فلسفه سنتي يا فلسفه مدرن؟
علیرضا محمدی

«سه چيز است که براي هر انسان متعارفي روشن و واضح مي‌باشد و آدمي در آن ترديدي به خود راه نمي‌دهد، نخست آن‌که خودش هست و وجود دارد. دوم آن‌که بيرون از او چيزهايي وجود و واقعيت دارند و سوم او مي‌تواند آنها را بشناسد و از آنها آگاه شود» (ترجمه و شرح بدايه الحکمه علامه طباطبايي، شيرواني) ---------  «ذهن انسان فقط جهان خارجي را منعکس نمي‌کند، بلکه خود در تشکيل شناسايي سهم عمده‌اي دارد و اين خود انسان است که داده‌هاي خارجي را صورت و سامان مي‌بخشد» (فلسفه نقادي کانت، کريم مجتهدي) . دو جمله متفاوت بالا از 2 استوانه فکري يکي در ايران که وامدار ملاصدراست؛ يعني علامه محمدحسين طباطبايي و ديگري از آن امانوئل کانت، پايه‌گذار اصلي مدرنيسم است. مقايسه 2 جمله بالا و نتايج مترتب بر آنها، شکاف عميق و پرنشدني 2 ديدگاه را بخوبي روشن مي‌کند، يکي با نگاهي الهياتي جهان را کاملاً قابل شناخت مي‌داند و اصلا انسان متعارف را انساني مي‌شناسد که به چنين شناخت و توانايي کشف آن اذعان دارد و ديگري حتي در وجود جهان خارج شک مي‌کند و رسوايي‌‌ را براي فلسفه بالاتر از اين نمي‌داند که توانايي اثبات عالم خارج را ندارد. فيلسوف صدرايي براي اثبات خود و جهان خارج حتي استناد به متون مقدس مي‌کند و نام فلسفه را بر احتجاج خود مي‌نهد و حال آن‌که کانت خود سوژه را محور هستي مي‌داند و حتي معرفت به واجب‌الوجود را منتفي اعلام مي‌کند و آن‌ را فوق طاقت عقل بشري معرفي مي‌کند. در نگاه صدراييان علومي مثل رياضيات حدوسط شمرده مي‌شوند و علم تجربي علوم نازل و پست و علم آخور معرفي مي‌شود و حال آن‌که دومي نخستين و ابتدايي‌ترين راه وصول به معرفت و شناخت را امور حسي و تجربي معرفي مي‌کند.

  در نگاه و انديشه سنتي تحقيق و تفحص در علوم تجربي، جدا از نازل شمرده شدن آنجا

که با سخنان عقلاي مکتب منافات داشته باشد، نارواست و  اساساً عقل آنقدر مشغول عوامل علوي است که عوالم پايين‌تر را قابل بررسي و وارسي نمي‌داند و اين در حالي است که يک کانتي از امور جزيي و حسي شروع مي‌کند و اساسا به عالم علوي راه پيدا نمي‌کند، چرا که قابل شناخت و معرفت نيستند.

  در سراسر تاريخ، تفکر سنتي علم و عالم و فيلسوف در خدمت کلمه توحيد و نتايج مترتب بر آنها هستند دانشمند سنتي حتي آنجا که به بررسي  و مشاهده تجربي مي‌پردازد، اين مشاهدات را آياتي از خداوند مي‌داند که آنها را بر صاحبان بصيرت نمايانده است. دانشمند و فيلسوف سنتي ما آنجا که با معيارهاي خويش به کاوش و جستجوي تجربي و عقلي مي‌پردازد، اگر اين کاوش و جستجو مطابق با پارادايم کلي سنت باشد از سوي قدرت‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه پذيرفته مي‌شود و آنها که ديگر تطابقي با اين نهادها نداشته باشد، با علم به اين‌که نتايج چنين مشاهده‌هايي و استدلال‌هايي گوش شنوايي براي شنيده شدن ندارند از خير آنان گذشته و نظريات خود را به صورت ابتر رها مي‌کند و در اينجا تنها يک چيز و يک چيز مطرح است و آن پيروز و سربلند شدن پارادايمي به نام معنويت و تفکر رسمي و مورد نظر عرف‌هاي موجود و قدرت است و برداشت‌هاي تازه کاملا در برابر آن رنگ مي‌بازند. مثال‌هاي فراواني در اين زمينه از تلاش‌هاي ناکام دانشمنداني مثل ابن‌سينا و ديگران صحه‌اي برمدعاي گفته شده است. در حقيقت در داستان کاوش علمي و فلسفي در تکفر سنتي، عقل، سنتي مي‌شود و نه سنت، عقلاني.

  اما علم جديد که محصولات و ميوه‌هاي تفکر جديد است با بهره‌گيري از سوژه محوري، دين تام و تمام به کانت دارد، چرا که با تزريق تفکر کانتي، پژوهش و تفکر خود بنياد شکل مي‌گيرد و آثار و پديدارهاي مدرن متجلي مي‌شوند. کانت بانفي مابعدالطبيعه و گذراندن اخلاقي مستقل و خود بنياد که وابستگي به امر ديگري ندارد، افقي جديد برروي بشريت مي‌گشايد و اخلاق را از وامداري دين رهايي مي‌بخشد و آن را منصبي انسان مدار مي‌بخشد.

  همراهي اخلاق خودبنياد و انسان‌مدار، همراه علم تجربي سوژه محور زمينه را براي پيدايش مفاهيم اجتماعي، فرهنگي و سياسي جديد پديد مي‌آورد و نهادها و کنوانسيون‌هاي مختلف بين‌المللي از دل آن بيرون مي‌آيند که مشروعيت خود را از سوژه‌اي مي‌گيرند که تفکر آن انتقادي است و راه تقدير آن بسته نيست و  اين نهادها نيز مقدس نيستند و مي‌توان در اصول و بنيان آنان تجديد نظر کرد. حال ما هستيم و بزنگاه تاريخي ديگر و انتخاب ميان ‌دو پارادايمي که گويا هر يک از دياري جدا هستند و ربط و نسبتي با هم ندارند و جدا از ارزشگذاري خوب و بد براي اين دو نگاه، ناگزير به انتخاب هستيم. اين دو رويکرد نمي‌توانند سر بر يک بالين بنهند اگر چنين شود حاصل تزويج آنان، نوزاد ناقص الخلقه‌اي است که مي‌خواهد هم نشاني از اين داشته باشد و هم از آن، غافل از آن‌که چنين والديني از يک نوع نيستند و اين نوزاد خود معضلي جدي براي فرهنگ و اجتماعي است که توان يک بام و دو هوا را ندارد و دير يا زود نوزاد عليل خود را از دست مي‌دهد. اين انتخاب روند حرکتي اجتماع ما را در آينده روشن خواهد کرد.