دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
چشم اندازها و نظریه های فراغت
اکثر نظریههای فراغت در قرن بیستم پدید آمده است و بسیاری از آنها از مشکلات انقلاب صنعتی ناشی شدهاند. در رویکردهای سنتی و اولیه به اوقات فراغت پنج نگرش نسبتاً متمایز وجود دارد که سه نگرش را از میان آنها شرح میدهیم.
1- اوقات فراغت از دیدگاه زمانی (به منزله زمان آزاد)
2- اوقات فراغت به معنای آزادی (به منزله فعالیتی آزادانه)
3- اوقات فراغت به معنای حالتی از بودن (فارغالبال بودن)
اوقات فراغت از دیدگاه زمانی: برخی از این دیدگاهها، اوقات فراغت را زمانی دانستهاند که شخص در درجه اول برای پول کار نمیکند. اما این تعریف تنها در صورت اشتغال و در رابطه با کار دستمزدی قابل درک است و به ویژه در مورد زنان که کارهای خانگی بدون دستمزد را انجام میدهند، بدون فایده است.
عدهای دیگر از جمله فرهنگ جامعهشناسی، اوقات فراغت را به منزله «وقت آزادی که پس از پرداختن به ضروریات عملی زندگی باقی میماند» تعریف میکنند. این تعریف وقت آزادی را درنظر میگیرد تا آن طور که مایل هستیم بگذرانیم.
وقتی که آن را آنطور که مایل هستیم میگذرانیم (غیر از امور الزامی زندگی روزمره) مشکلی که در تلقی اوقات فراغت به عنوان وقت آزاد وجود دارد آن است که کشیدن خط بین ضروریات و کارهای ضروری زندگی و وقت آزاد دشوار است. و به تعریف ما از کارهای ضروری برمیگردد. اینکه ما چه کارهایی را ضروری میدانیم و اینکه برخی کارهایی را که ضروریاند اما اهمیت کمتری دارند در وقت آزاد انجام میدهیم. مثل رفتن به کلاسهای زبان برای پیشرفت درسی و کاری و یا رفتن به باشگاه ورزشی برای حفظ سلامت، شادابی و تناسب اندام.
به نظر پارکر وقت مازاد یعنی وقتی که طبق تعریف فوق فراغت محسوب میشود وقتی است که پس از پرداختن به همه اموری که تفریح به حساب نمیآید، باقی مانده باشد. پس در این معنا ملاک زمان فراغت انجام اموری است که تفریح به شمار میآید.
به عبارت دیگر میتوان اوقات فراغت را زمانی دانست که به صلاحدید و انتخاب خود فرد مورد استفاده قرار می گیرد. در این رابطه سه زمان را در فعالیتهای روزمره میتوان تشخیص داد:
1- زمان لازم برای خود زندگی 2- زمان لازم برای فراهم کردن امکانات زندگی 3- زمان تحت اختیار که به صلاحدید خود فرد انتخاب و گذرانده می شود.
با این حال همانطور که مطرح شد چیزی که برای بعضی از افراد ضروری است، میتواند برای دیگران اختیاری باشد. مثل همان رفتن به کلاس زبان یا سالن ورزش.
اشکال دیگر آن است که واژه فراغت را غالباً به رفتار مثبت و سازنده ربط میدهند در حالی که به نظر میآید وقت آزاد تا حدزیادی انباشته از بار معنایی منفی است.
این نگرش از فراغت یعنی نگرش زمانی، بین زمان و اوقات فراغت ارتباط مثبتی برقرار میکند.
اوقات فراغت به منزله فعالیت: یک برداشت معمول دیگر از فراغت آن است که از فعالیتهایی تشکیل شده که آموزنده و آگاهیبخش است. این برداشت فراغت را دستهای از فعالیتها در نظر می گیرد و آن را مجموعه فعالیتهای جدی یا نسبتاً غیرفعالانهای می شمارد که ضرورتهای زندگی اقتضا نکرده باشد مثل نقاشی، نمایش، ورزش.
کاپلان با توصیف اوقات فراغت به منزله فعالیتی متمایز از کار به عنوان هدف به آن نگاه میکند، در حالی که خود کار وسیلهای برای رسیدن به یک هدف است. از نظر او فراغت شامل شماری از فعالیتها است که ممکن است فرد به اختیار خود از آنها برای استراحت، سرگرم ساختن خود، افزودن به دانش خود یا توسعه مهارتهایش سود میگیرد.
نش فراغت را در این معنا و شامل مشغولیت های غیرفعال، عاطفی، فعال و خلاق درنظر میگیرد و با توجه به طبقهبندی مازلو از نیازها آنها را ارزشگذاری می کند.
بسیاری از نظریه پردازان به فراغت به منزله فعالیتهایی که آزادانه انتخاب شده مینگرند. با این حال آزادی انتخاب به ندرت قابل حصول است. از این رو دومازیه اصطلاح «نیمه فراغت» را برای فعالیتهایی که شخص مجبور به انجام آنها است اما در هنگام انجام رضایتخاطر او را فراهم میکنند، وضع کرده است .
اوقات فراغت به منزله حالتی از بودن: کاپلان پیچیدگی این مفهوم وتعریف آن را نشان میدهد. از نظر او هیچ چیزی را نمیتوان فینفسه (برای همه) به عنوان فراغت تلقی کرد. و تقریباً هرچیزی را (چنانچه رضایتبخش) باشد میتوان اوقات فراغت دانست. مطابق الگوی انسانگرایانه، اوقات فراغت فینفسه هدف تلقی میشود و حالتی از بودن به حساب میآید.
پییر معتقد است: اوقات فراغت مشتمل بر یک حالت روحی روانی است. نتیجه ساده عوامل خارجی نیست، همینطور نتیجه اجتنابناپذیر وقت آزاد و تعطیل هم نیست. بلکه در درجه اول یک نوع طرزفکر و یک حالت روحی است. فراغت یا فارغ البال بودن در این معنا «حالت آرام یک وقار فکورانه» است.
دوگرازیا نیز این نگرش را به فراغت دارد و آن را به معنای رها و آزاد بودن از ضرورتهای زندگی روزمره میداند. او فراغت را به منزله وقت آزاد پنداشتن یک تصور غلط و عامیانه دانسته و به باد انتقاد میگیرد: «ذهنیت نگاه کردن به ساعت»، شتابی بیروح و اعمالی غیرفکورانه را به وجود میآورد. وقت آزادی که از طریق صنعتی شدن به وجود آمده است با رخوت و ذهنی غیرنقاد و شیفته تفریح توام است. ما «فراغت واقعی» را برای تودهها توسعه ندادهایم، شاید هم چنین فراغتی «خارج از ظرفیت اکثر مردم» باشد.
در نگرش دوگرازیا که به نگرش ارسطو نزدیک است، «فراغت، مردان و زنان را به کمال رسانده و دری به آینده میگشاید. لازم است که فراغت یعنی فارغالبال بودن تسلط ماشین را بشکند و انرژی انسان را برای بیان آزاد، جستوجوی حقیقت، زیبایی و دانش رها کند.
چشماندازهای کنونی درباره اوقات فراغت: اوقات فراغت و سبک زندگی، اوقات فراغت در جامعة مصرفی
پیشتر اشاره کردیم که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، اوقات فراغت در تقابل با کار و از روی شغل افراد فهم و تعیین میشد. در رویکردهای اولیه تصور میشد که بدون کار فراغتی وجود ندارد و صنعتی شدن سبب توسعه فعالیتها و اوقات فراغتی میشود چون زمان کار را کاهش داده است و سبب شده تفکیک فزایندهای میان ساعات کاری و غیرکاری پدید آید. در این رویکرد کار در تقابل با فراغت فهمپذیر بود. و باز اشاره کردیم که این تعریف آمیختگی فعالیتهای کاری با کارهای فراغتی را نادیده میگیرد و بیشتر نگرش وقت آزاد به فراغت دارد. درنتیجه بسیاری از فراغتهای پنهان نیز نادیده میماند.
اما در دهههای 60 و 70 به بعد همراه با رشد کارخانهها، تکنولوژی و تخصصی شدن ساختار مشاغل دگرگون شد و طبقه متوسط جدید نیز رشد کرده و خود به قشرهای متعددی تقسیم شد و مقوله مدرن فراغت به وجود آمد. هرکدام از قشرهای طبقه متوسط از جمله تحصیلکردگان، گروه خرده بورژوازی، یقه سفیدان دفتری و کارمندان نگرشها، فراغتها و سبکهای زندگی خاص خود را دارند. ارزشهای این طبقه متوسط رشد یافته عبارتند از:
1- فرهنگ مصرفی و تجاری
2- مالکیت خانه مسکونی
3- سبک زندگی خاص
4- جنسیتزدایی
5- تحرک اجتماعی فزاینده
این خرده بورژوازی فرهنگ مصرف را ایجاد کرده و گسترش میدهد و در تلاش برای مشروعیتبخشی به آن است.
بوردیو در کتاب تمایز خود، تغییرات فرهنگی معاصر را توسط مصرف و سبک زندگی تحلیل میکند و نه شغل و تولید و طبقه اجتماعی. یعنی با حوزهای از زندگی که بیرون از دنیای کار و شغل قرار دارد. در این نگرش، دست کم برای بخش بزرگی از طبقات متوسط جدید، نظامهای ارزشی که بر مصرف استوارند جایگزین ارزشهای قبلی که مبتنی بر کار و تولید بود میشوند.
در چنین جامعهای آنچه که تشخص، هویت و منزلت اجتماعی ایجاد میکند، مصرف است و مصرف تظاهری کالا و مصرف تظاهری زمان هر دو به حوزه نسبتاً مستقل شده فراغت پیوند میخورد. درنتیجه اهمیت کار در تعیین و ایجاد هویت اجتماعی کمرنگ میشود. درعوض آنچه که برای هویتیابی اهمیت دارد سبک زندگی و مصرف است. اما خود این سبک زندگی و مصرف یعنی چگونه زیستن و چه چیزهایی را برای مصرف برگزیدن، شامل نوعی بازاندیشیهای مداوم، تصمیمگیریهای روزانه درباره چگونگی رفتار، چگونگی پوشاک و خوراک میگردد و مدام باید در پرتو اطلاعات و معیارهای جدید بازبینی و ارزیابی و تجدید شود.
کارکردن اساساً به فرصتی برای تامین فراغت تبدیل میشود و اهمیتی ثانوی مییابد. در جامعه مصرفی است که مقوله مدرن فراغت به وجود میآید و چالشهای مستمری برای وقت و امکانات و فضاهای فراغتی بیشتر میان مردم و کارفرمایان صورت میگیرد.
بوردیو تمایزهای اجتماعی را در مجموعه متنوعی از اعمال که معمولاً به فراغت مربوط میشوند میجوید مثل تعطیلات، ورزشها، مطالعه، موسیقی و امور ذوقی. سبک زندگی و سلیقه را از این طریق میتوان دریافت.
بنابراین در جامعه و فرهنگ مصرفی، خود فراغت و نحوه گذران آن نوعی تمایزمنزلت و هویت ایجاد میکند. توجه به نقش فراغت و اهمیت آن در زندگی روزمره انسان معاصر نشانگر اهمیت یافتن و استقلال یافتن آن از کار است.
بنابراین در مطالعات فرهنگی خود مفهوم فراغت، مشاهده و مطالعه میشود نه به عنوان دنباله و استمرار کار. چون معنای آن از استراحت، بازآفرینی و تقویت استعدادهای انسانی در سایر عرصهها به جستوجوی لذت، تفریح، رضایت و خوشی و رهایی دگرگون شده است درنتیجه بازارهایی و تبلیغاتی برای آن ایجاد میشود. تجاری شدن فراغت تحقق مییابد.
اوقات فراغت نیز تبدیل به چیزی میشود که میتوان آن را خرید و مصرف کرد. مصرف کالا و مصرف زمان به فراغت پیوند میخورد و فراغت نیز شیءواره میگردد. و رابطه خود را با رهایی، آزادی و فارغالبال بودن و با آن برداشتی که فراغت را حالتی از بودن که فارغ از دغدغههای گوناگون باشد، از دست میدهد.
لذتجویی فرهنگ مصرفگرای مدرن، با ایجاد شهربازیها و مراکز تفریحی و ورزشی و توریستی و فروشگاههای بزرگ، فراغت را تجاری ساخته و به مصرف و خرید هرچه بیشتر پیوند داده و لذت و معنا را در خرید بیشتر و پیروی از وسوسههای بیپایان بازار و مدهای جدید زندگی مستقر میسازد. اما این پارادوکس در فراغت مدرن وجود دارد که سرمایهداری به جای رواج التذاذ آزادانه از تفریحات، شکلی از فراغت را ایجاد و تبلیغ میکند که بیشتر به کنترل عواطف و بدن علاقمند است. ریختن انسانها به قالبهایی که صنعت فرهنگ ایجاد کرده است.
بنابراین در فراغت مدرن، بیشتر نوعی کنترل و انقیاد دیده میشود تا برآوردن خواهشهای نفسانی و کامجویی.
درواقع انسانها به نحوی پنهان به سبکها و فراغتها و مصرفهایی هدایت میشوند که فرهنگ سرمایهداری آن را ایجاد و تبلیغ میکنند. در این میان البته هستند انسانهای فرهیخته و معترضی که از این الگوها تبعیت نمیکنند و در زندگی نه براساس معیارهای رایج و تبلیغ شده بلکه براساس معیارهای انتقادی خودشان فکر و عمل میکنند. چه در حیطه کار و چه در حیطههای دیگر زندگی از جمله فراغت و مصرف. اما به نظر میرسد بخش وسیعی از مردم ناآگاهانه از این سبکها و الگوها تبعیت میکنند. این همان چیزی است که به آن فراغت تودهوار گفته میشود.
امروزه اوقات فراغت گستردگی زیادی یافته، از طرفی به عنوان امری سودبخش به جامعه مصرفی پیوند خورده و از سوی دیگر باعث ارتقاء کیفیت زندگی تودهها شده است. و در عین حال به عنوان مشکل قرن بیستم نامیده شده است.
جوامع صنعتی اوقات فراغت را بدینگونه که امروز میشناسیم به وجود آورده است. به نظر گادبی،در جامعه جدید امکانات فراغتی افزایش یافته اما در عین حال تغییراتی پدید آمده که مفهوم فراغت جامعه را نفی میکند: این تغییرات عبارتند از: مادهگرایی بیحدوحصر، تقاضاهای فزاینده برای کار و انتقال «ارزشهای کاری» به فراغت. در حالی که تواناییهای فراغتیمان افزایش یافته، خیلی مانده است تا به آن جامعه فراغتی که دربارهاش نوشته شده برسیم. آنچه تاکنون افزایش یافته «ضدفراغت» است. یعنی فعالیتی که بیاختیار، به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدفی، از روی ناچاری، با الزامات شدیداً تحمیلی، با اضطراب زیاد، آگاهی از گذر زمان و کمترین حد آزادی فردی که مانع خودشکوفایی است، پذیرفته شده است. به نظر لیندر سوئدی، زندگی در این دوره آنقدر طاقتفرسا شده که عملاً افراد ضرورت صرف زمان برای اوقات فراغت را نادیده میگیرند.
جوامع صنعتی با همه امکاناتی که دارند برای رشد اقتصادی بیشتر حالتی مصمم گرفتهاند. بنابراین یکی از مشکلاتمان این است که زمان را به عنوان کالا تلقی میکنیم. اصطلاح «عمقبخشی به زمان» برای توصیف توانایی شخص برای انجام همزمان چندین کار وضع شده تا بتوان فعالیتهای زیادی را در ظرف 24 ساعت انجام داد.
پژوهشها نشان میدهد بسیاری از مردم بیشتر روزشان را بیش از یک کار انجام میدهند. درنتیجه برخی از افراد در خانه و درکار پول خرج میکنند تا در مصرف زمان صرفهجویی کنند..
درنتیجه امروز مفهوم اوقات فراغت تقریباً با معانی قدیمیاش در تضاد قرار گرفته است.
دوگرازیا میگوید: زمانی که انسان بر استبداد همنوع، پیروز و از آن رها شد گرفتار استبداد زمان گردید. دقیقاً همان طور که زمان مصروف در کار با دقتی بیشتر تحت کنترل درآمد، زمان فراغت نیز درست مانند آن تنظیم گردید.
تصور کنید که اوقات فراغت خود را چگونه سپری میکنیم. فروشگاههای غذای آماده در خیابان ها ما را به تعجیل بیشتر ترغیب میکنند (مک دونالدی شدن) در حین رانندگی به صرف غذا و قهوه و چای میپردازیم و تلفنی نیز حرف میزنیم. به این ترتیب در ثانیههای ارزشمند صرفهجویی میکنیم.اما اگر در زندگی خود شتاب به خرج دهیم آیا میتوانیم فراغت بال و خوشبختی را حس کنیم؟ آیا خوشبختی میتواند با کالاهای مصرفی مرتبط باشد؟
حقیقتاً خود ما نیز نمیدانیم که تا چه حد اعتیاد ما به کار و فراغت از دست رفته ما و جستوجویمان برای خرید خوشبختی، نوعی فرار از آزادی است. اگر آزادی را دارا باشیم، به انتخابهای دشوار نیز ناگزیر خواهیم بود. شاید، حقیقتاً در جستوجوی «عدم آزادی» هستیم که خود را به دروغ به صورت آزادی به ما مینمایاند.به تعبیر اریک فروم، اضطراب انتخاب ما را به گریز از آزادی میکشاند.
توکویل، نویسنده فرانسوی که یک قرن پیش درباره فرهنگ آمریکایی مطلب نوشته و هنوز نوشتههایش از حقیقت برخوردارند، فقدان فلسفه فراغت را این گونه توصیف میکند: «فراغت برای ما مانند مربا برای آلیس در سرزمین عجایب است. مربا را فردا با نان خواهید خورد ولی آن فردا هرگز فرانمیرسد. همیشه امروز است.»
غالباً فعالیتهایی که نیازمند زمان، فکر و دقت هستند، نظیر رسیدگی به خانواده، گوش سپردن به مشکلات دیگران و عیادت از بیماران از برنامه ما حذف میشوند و جای خود را به کارهای فشرده و پرمشغلهای میدهند که تا زمان و سررسید مقرر باید انجام پذیرند. ولی برخی افرادی که زمانی چند در مسابقه پرشتاب و فشرده حفظ موقعیت شرکت کردهاند به تدریج به ارزشها و لذتهای سادهتری بازمیگردند که محیط، طبیعت، خانواده و دوستان به آنها عرضه میکنند.
دهه 1990، دهه «قحطی زمان» و «بیماری شتابزدگی» نامیده شده که در آن بعضی از مصرفکنندگان پول کافی داشتنده ولی فرصت خرج آن را نداشتند. در سالهای پیشرو نیز، مصرفکننده به ستوه آمده باید مدام در جستوجوی راههای جدیدی باشد که بتواند از عهده مسئولیتهای سنگینی که کار، عشق و خانواده بر دوش او میگذارد برآید. زمانی که برخی افراد برای اوقات فراغت خود کنار میگذارند موهبتی است برای هرچه غنیتر کردن زندگیشان ولی برای بعضی دیگر این اوقات مصیبت و بلا محسوب میشود. یکی از موارد زمانی است که انسان تنها میشود. برای برخی دیگر مثلاً برای گروهها و دستههایی که به دنبال هیجان و دردسر میگردند، چنین زمانی موقعیتی است برای تخریب و ویرانگری و در برخی از موارد، فراغت پوشش کار و تجارت را به خود میگیرد. ناتوانی در ایجاد آسودگی حتی برای یک دقیقه، شکایتی متداول است و نشانهای از ناهنجاریهای عصبی است. حتی اوقات فراغت نیز به سرعت زمان کار سپری میشود. برخی افراد دادن تعطیلی به خود را دشوار میبینند و در اوقات تعطیل دچار ناراحتی عصبی میشوند. جاذبه شغل دوم تنها به سبب کسب پول بیشتر نیست بلکه نشانگر اهمیت بیشتری است که در مقایسه با فراغت به کار داده میشود. تلقی زمان به عنوان نوعی کالا میتواند زندگی ما را کوتاهتر کند.
بسیاری از نویسندگان به فراغت به عنوان مشکلی اجتماعی نگاه میکنندو نمودهای این مشکل را در ناآرامی، نیاز به هیجان، ناتوانی از تنها ماندن، فقدان انضباط شخصی، کسالت، خستگی مفرط و فقدان تجربة بازی میبینند. به نظر اینان، عمده تهدیدی که در فراغت وجود دارد به دلیل استفاده نامعقول از آن است.
اگرچه قرن بیستم زمان لازم برای فراغت را برای بسیاری از مردم فراهم آورده است. اما رهبران دولتهای کنونی باید پرسش ارسطو را مجدداً طرح کنند: مردان و زنان باید اوقات خود را با چه فعالیتهایی پر کنند؟
از نظر ارسطو انسانها باید قادر باشند از اوقات فراغت خود استفاده کنند( و فراغت سودمندی داشته باشند). دوگرازیا معتقد است که همه میتوانند وقت آزاد داشته باشند ولی هرکسی نمیتواند اوقات فراغت داشته باشد با این حال امروزه، گسترش فرهنگ مصرفی و فراغت تودهوار، تفاوتهای اجتماعی و طبقاتی سابق را در استفاده از فراغت از بین برده و یا کاهش داده است. به نوعی افراد متعلق به طبقات مختلف اوقات فراغت خود را با مشغولیتهای کمابیش یکسانی پر میکنند. هرچند هنوز بین افراد طبقات پایین و بالا در مورد استفاده از فراغت به ویژه در زمینههایی چون تفریح و سرگرمی، ذایقه فرهنگی و روابط اجتماعی، تفاوتهایی وجود دارد و افراد قشر کمدرآمد بسیار کمتر برای تفریح خود هزینه میکنند.
در چارچوب فراغت تودهوار، مفهومی به نام «فرهنگ مردمی» ایجاد شده که مهم است چون مدام بر ارزشهای متداول فرهنگی تاکید میکند. فرهنگ مردمی فرهنگ نخبگان و فرهنگ اقلیت نیست. بلکه فرهنگی است که غالبا در طول اوقات فراغت توسط اکثریت مردم اجتماع مصرف میشود و شامل موسیقیهای مردمی( پاپ)، فیلمهای تلویزیونی، اخبار ورزشی، کتابهای مصور و حتی غذاهای آمادهای مثل مکدونالد و مرغ سوخاری کنتاکی میشود.
فرهنگ مردمی فرهنگی است که مردم آن را میخواهند و اغلب در اوقات فراغت آنها نمایان میشود. بازاریابی، تبلیغات و خرید کالاها، فرهنگ مردمی را قابل دسترس میسازد.
منابع مورد استفاده
تورکلیدسن، جرج، اوقات فراغت و نیازهای مردم، ترجمه عباس اردکانیان، انتشارات نوربخش، 1382.
لسهیوود و همکاران، اوقات فراغت، ترجمه محمد احسانی، نشر امید دانش، 1380.
وبلن، تورستاین، نظریه طبقه مرفه، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، 1383.
استریناتی، دومینیک،مقدمهای برنظریههای فرهنگعامه،ترجمه ثریا پاک نظر،گام نو،1379
دومازیه، ژوفر،«زمان فراغت از دیدگاه تاریخی و جامعه شناسانه»،ترجمه م. آدینه، مجله فرهنگ وزندگی، شماره12 ،1352.
استوری، جان، مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه،ترجمة حسین پاینده، نشر آگه،1386
www.aa-saeidi.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست