پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

چشم اندازها و نظریه های فراغت



      چشم اندازها و نظریه های فراغت
مریم رفعت‏جاه

اکثر نظریه‏های فراغت در قرن بیستم پدید آمده است و بسیاری از آنها از مشکلات انقلاب صنعتی ناشی شده‏اند. در رویکردهای سنتی و اولیه به اوقات فراغت پنج نگرش نسبتاً متمایز وجود دارد که سه نگرش را از میان آنها شرح می‏دهیم.
1- اوقات فراغت از دیدگاه زمانی (به منزله زمان آزاد)
2- اوقات فراغت به معنای آزادی (به منزله فعالیتی آزادانه)
3- اوقات فراغت به معنای حالتی از بودن (فارغ‏البال بودن)
اوقات فراغت از دیدگاه زمانی: برخی از این دیدگاه‏ها، اوقات فراغت را زمانی دانسته‏اند که شخص در درجه اول برای پول کار نمی‏کند. اما این تعریف تنها در صورت اشتغال و در رابطه با کار دستمزدی قابل درک است و به ویژه در مورد زنان که کارهای خانگی بدون دستمزد را انجام می‏دهند، بدون فایده است.
عده‏ای دیگر از جمله فرهنگ جامعه‏شناسی، اوقات فراغت را به منزله «وقت آزادی که پس از پرداختن به ضروریات عملی زندگی باقی می‏ماند» تعریف می‏کنند. این تعریف وقت آزادی را درنظر می‏گیرد تا آن طور که مایل هستیم بگذرانیم.
وقتی که آن را آنطور که مایل هستیم می‏گذرانیم (غیر از امور الزامی زندگی روزمره) مشکلی که در تلقی اوقات فراغت به عنوان وقت آزاد وجود دارد آن است که کشیدن خط بین ضروریات و کارهای ضروری زندگی و وقت آزاد دشوار است. و به تعریف‏ ما از کارهای ضروری برمی‏گردد. اینکه ما چه کارهایی را ضروری می‏دانیم و اینکه برخی کارهایی را که ضروری‏اند اما اهمیت کمتری دارند در وقت آزاد انجام می‏دهیم. مثل رفتن به کلاس‏های زبان برای پیشرفت درسی و کاری و یا رفتن به باشگاه ورزشی برای حفظ سلامت، شادابی و تناسب اندام.
به نظر پارکر وقت مازاد یعنی وقتی که طبق تعریف فوق فراغت محسوب می‏شود وقتی است که پس از پرداختن به همه اموری که تفریح به حساب نمی‏آید، باقی مانده باشد. پس در این معنا ملاک زمان فراغت انجام اموری است که تفریح به شمار می‏آید.
به عبارت دیگر می‏توان اوقات فراغت را زمانی دانست که به صلاحدید و انتخاب خود فرد مورد استفاده قرار می گیرد. در این رابطه سه زمان را در فعالیت‏های روزمره می‏توان تشخیص داد:
1- زمان لازم برای خود زندگی 2- زمان لازم برای فراهم کردن امکانات زندگی 3- زمان تحت اختیار که به صلاحدید خود فرد انتخاب و گذرانده می شود.
با این حال همانطور که مطرح شد چیزی که برای بعضی از افراد ضروری است، می‏تواند برای دیگران اختیاری باشد. مثل همان رفتن به کلاس زبان یا سالن ورزش.
اشکال دیگر آن است که واژه فراغت را غالباً به رفتار مثبت و سازنده ربط می‏دهند در حالی که به نظر می‏آید وقت آزاد تا حدزیادی انباشته از بار معنایی منفی است.
این نگرش از فراغت یعنی نگرش زمانی، بین زمان و اوقات فراغت ارتباط مثبتی برقرار می‏کند.
اوقات فراغت به منزله فعالیت: یک برداشت معمول دیگر از فراغت آن است که از فعالیت‏هایی تشکیل شده که آموزنده و آگاهی‏بخش است. این برداشت فراغت را دسته‏ای از فعالیت‏ها در نظر می گیرد و آن را مجموعه فعالیت‏های جدی یا نسبتاً غیرفعالانه‏ای می شمارد که ضرورت‏های زندگی اقتضا نکرده باشد مثل نقاشی، نمایش، ورزش.
کاپلان با توصیف اوقات فراغت به منزله فعالیتی متمایز از کار به عنوان هدف به آن نگاه می‏کند، در حالی که خود کار وسیله‏ای برای رسیدن به یک هدف است. از نظر او فراغت شامل شماری از فعالیت‏ها است که ممکن است فرد به اختیار خود از آنها برای استراحت، سرگرم ساختن خود، افزودن به دانش خود یا توسعه مهارتهایش سود می‏گیرد.
نش فراغت را در این معنا و شامل مشغولیت های غیرفعال، عاطفی، فعال و خلاق درنظر می‏گیرد و با توجه به طبقه‏بندی مازلو از نیازها آنها را ارزشگذاری می ‏کند.
بسیاری از نظریه پردازان به فراغت به منزله فعالیت‏هایی که آزادانه انتخاب شده می‏نگرند. با این حال آزادی انتخاب به ندرت قابل حصول است. از این رو دومازیه اصطلاح «نیمه فراغت» را برای فعالیت‏هایی که شخص مجبور به انجام آنها است اما در هنگام انجام رضایت‏خاطر او را فراهم می‏کنند، وضع کرده است .
اوقات فراغت به منزله حالتی از بودن: کاپلان پیچیدگی این مفهوم وتعریف آن را نشان می‏دهد. از نظر او هیچ چیزی را نمی‏توان فی‏نفسه (برای همه) به عنوان فراغت تلقی کرد. و تقریباً هرچیزی را (چنانچه رضایت‏بخش) باشد می‏توان اوقات فراغت دانست. مطابق الگوی انسان‏گرایانه، اوقات فراغت فی‏نفسه هدف تلقی می‏شود و حالتی از بودن به حساب می‏آید.
پی‏یر معتقد است: اوقات فراغت مشتمل بر یک حالت روحی روانی است. نتیجه ساده عوامل خارجی نیست، همینطور نتیجه اجتناب‏ناپذیر وقت آزاد و تعطیل هم نیست. بلکه در درجه اول یک نوع طرزفکر و یک حالت روحی است. فراغت یا فارغ البال ‏بودن در این معنا «حالت آرام یک وقار فکورانه» است.
دوگرازیا نیز این نگرش را به فراغت دارد و آن را به معنای رها و آزاد بودن از ضرورت‏های زندگی روزمره می‏داند. او فراغت را به منزله وقت آزاد پنداشتن یک تصور غلط و عامیانه دانسته و به باد انتقاد می‏گیرد: «ذهنیت نگاه کردن به ساعت»، شتابی بی‏روح و اعمالی غیرفکورانه را به وجود می‏آورد. وقت آزادی که از طریق صنعتی شدن به وجود آمده است با رخوت و ذهنی غیرنقاد و شیفته تفریح توام است. ما «فراغت واقعی» را برای توده‏ها توسعه نداده‏ایم، شاید هم چنین فراغتی «خارج از ظرفیت اکثر مردم» باشد.
در نگرش دوگرازیا که به نگرش ارسطو نزدیک است، ‏«فراغت، مردان و زنان را به کمال رسانده و دری به آینده می‏گشاید. لازم است که فراغت یعنی فارغ‏البال بودن تسلط ماشین را بشکند و انرژی انسان را برای بیان آزاد، جست‏وجوی حقیقت، زیبایی و دانش رها کند.
چشم‏اندازهای کنونی درباره اوقات فراغت: اوقات فراغت و سبک زندگی، اوقات فراغت در جامعة مصرفی
پیش‏تر اشاره کردیم که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، اوقات فراغت در تقابل با کار و از روی شغل افراد فهم و تعیین می‏شد. در رویکردهای اولیه تصور می‏شد که بدون کار فراغتی وجود ندارد و صنعتی شدن سبب توسعه فعالیت‏ها و اوقات فراغتی می‏شود چون زمان کار را کاهش داده است و سبب شده تفکیک فزاینده‏ای میان ساعات کاری و غیرکاری پدید آید. در این رویکرد کار در تقابل با فراغت فهم‏پذیر بود. و باز اشاره کردیم که این تعریف آمیختگی فعالیت‏های کاری با کارهای فراغتی را نادیده می‏گیرد و بیشتر نگرش وقت آزاد به فراغت دارد. درنتیجه بسیاری از فراغت‏های پنهان نیز نادیده می‏ماند.
اما در دهه‏های 60 و 70 به بعد همراه با رشد کارخانه‏ها، تکنولوژی‏ و تخصصی شدن ساختار مشاغل دگرگون شد و طبقه متوسط جدید نیز رشد کرده و خود به قشرهای متعددی تقسیم شد و مقوله مدرن فراغت به وجود آمد. هرکدام از قشرهای طبقه متوسط از جمله تحصیلکردگان، گروه خرده بورژوازی، یقه سفیدان دفتری و کارمندان نگرش‏ها، فراغت‏ها و سبک‏های زندگی خاص خود را دارند. ارزش‏های این طبقه متوسط رشد یافته عبارتند از:
1- فرهنگ مصرفی و تجاری
2- مالکیت خانه مسکونی
3- سبک زندگی خاص
4- جنسیت‏زدایی
5- تحرک اجتماعی فزاینده
این خرده بورژوازی فرهنگ مصرف را ایجاد کرده و گسترش می‏دهد و در تلاش برای مشروعیت‏بخشی به آن است.
بوردیو در کتاب تمایز خود، تغییرات فرهنگی معاصر را توسط مصرف و سبک‏ زندگی تحلیل می‏کند و نه شغل و تولید و طبقه اجتماعی. یعنی با حوزه‏ای از زندگی که بیرون از دنیای کار و شغل قرار دارد. در این نگرش، دست کم برای بخش بزرگی از طبقات متوسط جدید، نظام‏های ارزشی که بر مصرف استوارند جایگزین ارزش‏های قبلی که مبتنی بر کار و تولید بود می‏شوند.
در چنین جامعه‏ای آنچه که تشخص، هویت و منزلت اجتماعی ایجاد می‏کند، مصرف است و مصرف تظاهری کالا و مصرف تظاهری زمان هر دو به حوزه نسبتاً مستقل شده فراغت پیوند می‏خورد. درنتیجه اهمیت کار در تعیین و ایجاد هویت اجتماعی کمرنگ می‏شود. درعوض آنچه که برای هویت‏یابی اهمیت دارد سبک زندگی و مصرف است. اما خود این سبک زندگی و مصرف یعنی چگونه زیستن و چه چیزهایی را برای مصرف برگزیدن، شامل نوعی بازاندیشی‏های مداوم، تصمیم‏گیری‏های روزانه درباره چگونگی رفتار، چگونگی پوشاک و خوراک می‏گردد و مدام باید در پرتو اطلاعات و معیارهای جدید بازبینی و ارزیابی و تجدید شود.
کارکردن اساساً به فرصتی برای تامین فراغت تبدیل می‏شود و اهمیتی ثانوی می‏یابد. در جامعه مصرفی است که مقوله مدرن فراغت به وجود می‏آید و چالش‏های مستمری برای وقت و امکانات و فضاهای فراغتی بیشتر میان مردم و کارفرمایان صورت می‏گیرد.
بوردیو تمایزهای اجتماعی را در مجموعه متنوعی از اعمال که معمولاً به فراغت مربوط می‏شوند می‏جوید مثل تعطیلات، ورزش‏ها، مطالعه، موسیقی و امور ذوقی. سبک زندگی و سلیقه را از این طریق می‏توان دریافت.
بنابراین در جامعه و فرهنگ مصرفی، خود فراغت و نحوه گذران آن نوعی تمایزمنزلت و هویت ایجاد می‏کند. توجه به نقش فراغت و اهمیت آن در زندگی روزمره انسان‏ معاصر نشانگر اهمیت یافتن و استقلال یافتن آن از کار است.
بنابراین در مطالعات فرهنگی خود مفهوم فراغت، مشاهده و مطالعه می‏شود نه به عنوان دنباله و استمرار کار. چون معنای آن از استراحت، بازآفرینی و تقویت استعدادهای انسانی در سایر عرصه‏ها به جست‏وجوی لذت، تفریح، رضایت و خوشی و رهایی دگرگون شده است درنتیجه بازارهایی و تبلیغاتی برای آن ایجاد می‏شود. تجاری شدن فراغت تحقق می‏یابد.
اوقات فراغت نیز تبدیل به چیزی می‏شود که می‏توان آن را خرید و مصرف کرد. مصرف کالا و مصرف زمان به فراغت پیوند می‏خورد و فراغت نیز شیء‏واره می‏گردد. و رابطه خود را با رهایی، آزادی و فارغ‏البال بودن و با آن برداشتی که فراغت را حالتی از بودن که فارغ از دغدغه‏های گوناگون باشد، از دست می‏دهد.
لذت‏جویی فرهنگ مصرف‏گرای مدرن، با ایجاد شهربازی‏ها و مراکز تفریحی و ورزشی و توریستی و فروشگاه‏های بزرگ، فراغت را تجاری ساخته و به مصرف و خرید هرچه بیشتر پیوند داده و لذت و معنا را در خرید بیشتر و پیروی از وسوسه‏های بی‏پایان بازار و مدهای جدید زندگی مستقر می‏سازد. اما این پارادوکس در فراغت مدرن وجود دارد که سرمایه‏داری به جای رواج التذاذ آزادانه از تفریحات، شکلی از فراغت را ایجاد و تبلیغ می‏کند که بیشتر به کنترل عواطف و بدن علاقمند است. ریختن انسان‏ها به قالب‏هایی که صنعت فرهنگ ایجاد کرده است.
بنابراین در فراغت مدرن، بیشتر نوعی کنترل و انقیاد دیده می‏شود تا برآوردن خواهش‏های نفسانی و کامجویی.
درواقع انسان‏ها به نحوی پنهان به سبک‏ها و فراغت‏ها و مصرف‏هایی هدایت می‏شوند که فرهنگ‏ سرمایه‏داری آن را ایجاد و تبلیغ می‏کنند. در این میان البته هستند انسان‏های فرهیخته و معترضی که از این الگوها تبعیت نمی‏کنند و در زندگی نه براساس معیارهای رایج و تبلیغ شده بلکه براساس معیارهای انتقادی خودشان فکر و عمل می‏کنند. چه در حیطه کار و چه در حیطه‏های دیگر زندگی از جمله فراغت و مصرف. اما به نظر می‏رسد بخش وسیعی از مردم ناآگاهانه از این سبک‏ها و الگوها تبعیت می‏کنند. این همان چیزی است که به آن فراغت توده‏وار گفته می‏شود.
امروزه اوقات فراغت گستردگی زیادی یافته، از طرفی به عنوان امری سودبخش به جامعه مصرفی پیوند خورده و از سوی دیگر باعث ارتقاء کیفیت زندگی توده‏ها شده است. و در عین حال به عنوان مشکل قرن بیستم نامیده شده است.
جوامع صنعتی اوقات فراغت را بدین‏گونه که امروز می‏شناسیم به وجود آورده است. به نظر گادبی،در جامعه جدید امکانات فراغتی افزایش یافته اما در عین حال تغییراتی پدید آمده که مفهوم فراغت جامعه را نفی می‏کند: این تغییرات عبارتند از: ماده‏گرایی بی‏حدوحصر، تقاضاهای فزاینده برای کار و انتقال «ارزش‏های کاری» به فراغت. در حالی که توانایی‏های فراغتی‏مان افزایش یافته، خیلی مانده است تا به آن جامعه فراغتی که درباره‏اش نوشته شده برسیم. آنچه تاکنون افزایش یافته «ضدفراغت» است. یعنی فعالیتی که بی‏اختیار، به عنوان وسیله‏ای برای رسیدن به هدفی، از روی ناچاری، با الزامات شدیداً تحمیلی، با اضطراب زیاد، آگاهی از گذر زمان و کمترین حد آزادی فردی که مانع خودشکوفایی است، پذیرفته شده است. به نظر لیندر سوئدی، زندگی در این دوره آنقدر طاقت‏فرسا شده که عملاً افراد ضرورت صرف زمان برای اوقات فراغت را نادیده می‏گیرند.
جوامع صنعتی با همه امکاناتی که دارند برای رشد اقتصادی بیشتر حالتی مصمم گرفته‏اند. بنابراین یکی از مشکلات‏مان این است که زمان را به عنوان کالا تلقی می‏کنیم. اصطلاح «عمق‏بخشی به زمان» برای توصیف توانایی شخص برای انجام همزمان چندین کار وضع شده تا بتوان فعالیت‏های زیادی را در ظرف 24 ساعت انجام داد.
پژوهش‏ها نشان می‏دهد بسیاری از مردم بیشتر روزشان را بیش از یک کار انجام می‏دهند. درنتیجه برخی از افراد در خانه و درکار پول خرج می‏کنند تا در مصرف زمان صرفه‏جویی کنند..
درنتیجه امروز مفهوم اوقات فراغت تقریباً با معانی قدیمی‏اش در تضاد قرار گرفته است.
دوگرازیا می‏گوید: زمانی که انسان بر استبداد همنوع، پیروز و از آن رها شد گرفتار استبداد زمان گردید. دقیقاً همان طور که زمان مصروف در کار با دقتی بیشتر تحت کنترل درآمد، زمان فراغت نیز درست مانند آن تنظیم گردید.
تصور کنید که اوقات فراغت خود را چگونه سپری می‏کنیم. فروشگاه‏های غذای آماده در خیابان ها ما را به تعجیل بیشتر ترغیب می‏کنند (مک دونالدی شدن) در حین رانندگی به صرف غذا و قهوه و چای می‏پردازیم و تلفنی نیز حرف می‏زنیم. به این ترتیب در ثانیه‏های ارزشمند صرفه‏جویی می‏کنیم.اما اگر در زندگی خود شتاب به خرج دهیم آیا می‏توانیم فراغت بال و خوشبختی را حس کنیم؟ آیا خوشبختی می‏تواند با کالاهای مصرفی مرتبط باشد؟
حقیقتاً خود ما نیز نمی‏دانیم که تا چه حد اعتیاد ما به کار و فراغت از دست رفته ما و جست‏وجویمان برای خرید خوشبختی، نوعی فرار از آزادی است. اگر آزادی را دارا باشیم، به انتخاب‏های دشوار نیز ناگزیر خواهیم بود. شاید، حقیقتاً در جست‏وجوی «عدم آزادی» هستیم که خود را به دروغ به صورت آزادی به ما می‏نمایاند.به تعبیر اریک فروم، اضطراب انتخاب ما را به گریز از آزادی می‏کشاند.
توکویل، نویسنده فرانسوی که یک قرن پیش درباره فرهنگ آمریکایی مطلب نوشته و هنوز نوشته‏هایش از حقیقت برخوردارند، فقدان فلسفه فراغت را این گونه توصیف می‏کند: «فراغت برای ما مانند مربا برای آلیس در سرزمین عجایب است. مربا را فردا با نان خواهید خورد ولی آن فردا هرگز فرانمی‏رسد. همیشه امروز است.»
غالباً فعالیت‏هایی که نیازمند زمان، فکر و دقت هستند، نظیر رسیدگی به خانواده، گوش سپردن به مشکلات دیگران و عیادت از بیماران از برنامه ما حذف می‏شوند و جای خود را به کارهای فشرده و پرمشغله‏ای می‏دهند که تا زمان و سررسید مقرر باید انجام پذیرند. ولی برخی افرادی که زمانی چند در مسابقه پرشتاب و فشرده حفظ موقعیت شرکت کرده‏اند به تدریج به ارزش‏ها و لذت‏های ساده‏تری بازمی‏گردند که محیط، طبیعت، خانواده و دوستان به آنها عرضه می‏کنند.
دهه 1990، دهه «قحطی زمان» و «بیماری شتابزدگی» نامیده شده که در آن بعضی از مصرف‏کنندگان پول کافی داشتنده ولی فرصت خرج آن را نداشتند. در سال‏های پیش‏رو نیز، مصرف‏کننده به ستوه آمده باید مدام در جست‏وجوی راه‏های جدیدی باشد که بتواند از عهده مسئولیت‏های سنگینی که کار، عشق و خانواده بر دوش او می‏گذارد برآید. زمانی که برخی افراد برای اوقات فراغت خود کنار می‏گذارند موهبتی است برای هرچه غنی‏تر کردن زندگی‏شان ولی برای بعضی دیگر این اوقات مصیبت و بلا محسوب می‏شود. یکی از موارد زمانی است که انسان تنها می‏شود. برای برخی دیگر مثلاً برای گروه‏ها و دسته‏هایی که به دنبال هیجان و دردسر می‏گردند، چنین زمانی موقعیتی است برای تخریب و ویرانگری و در برخی از موارد، فراغت پوشش کار و تجارت را به خود می‏گیرد. ناتوانی در ایجاد آسودگی حتی برای یک دقیقه، شکایتی متداول است و نشانه‏ای از ناهنجاری‏های عصبی است. حتی اوقات فراغت نیز به سرعت زمان کار سپری می‏شود. برخی افراد دادن تعطیلی به خود را دشوار می‏بینند و در اوقات تعطیل دچار ناراحتی عصبی می‏شوند. جاذبه شغل دوم تنها به سبب کسب پول بیشتر نیست بلکه نشانگر اهمیت بیشتری است که در مقایسه با فراغت به کار داده می‏شود. تلقی زمان به عنوان نوعی کالا می‏تواند زندگی ما را کوتاه‏تر کند.
بسیاری از نویسندگان به فراغت به عنوان مشکلی اجتماعی نگاه می‏کنندو نمود‏های این مشکل را در ناآرامی، نیاز به هیجان، ناتوانی از تنها ماندن، فقدان انضباط شخصی، کسالت، خستگی مفرط و فقدان تجربة بازی می‏بینند. به نظر اینان، عمده تهدیدی که در فراغت وجود دارد به دلیل استفاده نامعقول از آن است.
اگرچه قرن بیستم زمان لازم برای فراغت را برای بسیاری از مردم فراهم آورده است. اما رهبران دولت‏های کنونی باید پرسش ارسطو را مجدداً طرح کنند: مردان و زنان باید اوقات خود را با چه فعالیت‏هایی پر کنند؟
از نظر ارسطو انسان‏ها باید قادر باشند از اوقات فراغت خود استفاده کنند( و فراغت سودمندی داشته باشند). دوگرازیا معتقد است که همه می‏توانند وقت آزاد داشته باشند ولی هرکسی نمی‏تواند اوقات فراغت داشته باشد با این حال امروزه، گسترش فرهنگ مصرفی و فراغت توده‏وار، تفاوت‏های اجتماعی و طبقاتی سابق را در استفاده از فراغت از بین برده و یا کاهش داده است. به نوعی افراد متعلق به طبقات مختلف اوقات فراغت خود را با مشغولیت‏های کمابیش یکسانی پر می‏کنند. هرچند هنوز بین افراد طبقات پایین و بالا در مورد استفاده از فراغت به ویژه در زمینه‏هایی چون تفریح و سرگرمی، ذایقه فرهنگی و روابط اجتماعی، تفاوت‏هایی وجود دارد و افراد قشر کم‏درآمد بسیار کمتر برای تفریح خود هزینه می‏کنند.
در چارچوب فراغت توده‏وار، مفهومی به نام «فرهنگ مردمی» ایجاد شده که مهم است چون مدام بر ارزش‏های متداول فرهنگی تاکید می‏کند. فرهنگ مردمی فرهنگ نخبگان و فرهنگ اقلیت نیست. بلکه فرهنگی است که غالبا در طول اوقات فراغت توسط اکثریت مردم اجتماع مصرف می‏شود و شامل موسیقی‏های مردمی( پاپ)، فیلم‏های تلویزیونی، اخبار ورزشی، کتاب‏های مصور و حتی غذاهای آماده‏ای مثل مکدونالد و مرغ سوخاری کنتاکی می‏شود.
فرهنگ مردمی فرهنگی است که مردم آن را می‏خواهند و اغلب در اوقات فراغت آنها نمایان می‏شود. بازاریابی، تبلیغات و خرید کالاها، فرهنگ مردمی را قابل دسترس می‏سازد.

منابع مورد استفاده
تورکلیدسن، جرج، اوقات فراغت و نیازهای مردم، ترجمه عباس اردکانیان، انتشارات نوربخش، 1382.
لس‏هی‏وود و همکاران، اوقات فراغت، ترجمه محمد احسانی، نشر امید دانش، 1380.
وبلن، تورستاین، نظریه طبقه مرفه، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، 1383.
استریناتی، دومینیک‌،مقدمه‌ای برنظریه‌های فرهنگ‌عامه،ترجمه ثریا پاک نظر،گام نو،1379
دومازیه، ژوفر،«زمان فراغت از دیدگاه تاریخی و جامعه شناسانه»،ترجمه م. آدینه، مجله فرهنگ وزندگی، شماره12 ،1352.
استوری، جان، مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه،ترجمة حسین پاینده، نشر آگه،1386

www.aa-saeidi.com