پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

زن بلوچ و نقش هزار رنگش بر بوم وطن



      زن بلوچ و نقش هزار رنگش بر بوم وطن
ابراهیم حسین بر

هر تار نخی که زیر برق چشمانش بر طرح خیالی او جان می گیرد، تو گویی که گل و سبزه ای تازه در خاک تفتیدۀ بلوچستان روییده است، اگرچه آسمان دریغ دارد از باریدن، اما زمین هماره سرسبز است در نگاه او... در سال هایی که بلوچستان، از بی مهری های طبیعت به سوگ نشسته است، بخل آسمان بر زمین و لب ‏تر نکردن زرع و نخیل و نروییدن علف و نبودن علف‏چر، دامدارى را به انتهاى راه رسانده و کشاورزی را کم رونق نموده است. حالا بلوچ که نه آسمان به حالش مى‏گرید و نه زمین به رویش لبخند مى ‏زند، ناگزیر است براى گذران معیشت خود راهى دیگر انتخاب کند. اینجاست که زن بلوچ با تمام توان به کمک مردش مى‏شتابد، به یارى او برمى‏خیزد و با کارهاى دستى زیبا و پرزحمت خود، به گذران معاش خانواده کمکى مستقیم مى ‏رساند و در چنین محیطى است که سوزن‏ دوزى، سفالگرى، سکه‏ دوزى، آیینه ‏دوزى، گلیم بافى، حصیربافى، نمد مالى، چادربافى و سفره‏ بافى پدیدار می شود و بدین ترتیب هنرهاى دستى، به عنوان سومین درآمد بلوچ بعد از کشاورزى و دامدارى، چهره مى‏نماید. تمامى این هنرها و صنایع توسط زنان بلوچ ارائه مى‏شود، آنها با دقت و حوصلۀ کافى، کارهاى بسیار جالبى مى‏سازند که نه تنها در بلوچستان، بلکه در سراسر کشور مورد توجه همگان است.

زن بلوچ همانست که براستی از هر انگشتش هنر می بارد، هنر با زندگى اش آمیخته است، و بلکه جزئى از وجود اوست. یک بلوچ از هنگامی که زاده می شود تا زمانى که زندگى را پشت سر مى‏گذارد، با هنر سر و کار دارد. هر دوره از زندگی اش، شعر و ترانه و آهنگ خاص خود را دارد، خانه و چادر و کپر اش را با سوزن‏ دوزى، آینه‏ دوزى و سکه‏ دوزى زینت مى‏دهد. پوشاک بلوچان که از وقار و شکوهشان حکایت مى‏کند، بوسیله سوزن‏دوزى آراسته شده و زیور یافته است. با گلها و برگها و بوته‏هایى که در لباس و گلیم و دست‏ بافتهاشان مى ‏بینیم، به جبران طبیعت خشک و بى‏گل و گیاه خود پرداخته‏اند و "هنر" با زندگی شان آمیزشى جدایى ناپذیر یافته است.

هنرمندان بلوچ با ارائه طرح ها و نقش و نگارها، محیط، جامعه، باورها، خوی ها، خواست ها و آرزوهاى خود را بازگو مى‏کنند. در همه جاى این آثار، علاقۀ آن ها را به سرزمین شان مى‏بینیم و در مى‏یابیم که صحراى خشک و کم رمق بلوچستان براى بلوچ عزیز و گرامى است. بلوچ، این سرزمین را دوست دارد و به آن دل سپرده است، تا آنجا که مرگ را پذیرا مى‏شود ولى زادگاهش را ترک نمى‏گوید. این دلبستگى شدید، بسیاری از جهانگردان اروپایی را به این اعتقاد واداشته که "بزرگترین مجازات بلوچ ها نفى بلد و تبعید آنان" است*.

بلوچ ها در شعر و ترانه‏هاشان هم ازین دلبستگى سخن ها گفته‏اند، تا آنجا که "چوب خشک وطن" را بر همه جهان ترجیح داده و رندانه سروده‏اند؛

هر چُنت که به بیت وش، دگری ملک ءُ دیار

آبات، جهان جَلّ ءُ و مزن نام ءُ توار

شهدی به تَچَنت جوه ءُ لیکن په نصیر

شر تر شه جهانا انت وتن ء هشکین دار

گلخان نصیر

هر چند سرزمین بیگانه، خوب و زیبا باشد، آباد باشد و جهان پذیرا، حتى جوی هاى عسل در آن جارى باشد، براى بلوچ اما، چوب خشک وطن از همۀ جهان بهتر است.

بلوچ، ترانه‏هاى میهنى زیاد دارد. نوعى موسیقى دارد که به آن دیهی (Deihi) مى‏گویند، واژۀ دیه (DEIH) به معنى وطن است. این ترانه‏ها را در همۀ مواقع زندگی شان مى‏خوانند و نشانگر روح وطن‏ دوستى و عشق به سرزمین آبا و اجدادى است، چنانکه روح وطن خواهى را در آنها زنده نگاه مى‏دارد.

هنرمند بلوچ به لحاظ این اعتقاد و دلبستگی به میهن خود، بر آن شده است تا کاستى‏هاى طبیعت را در آثار هنری اش جبران کند و آفرینش را هر چه بهتر و زیباتر در آثار خود منعکس سازد.

اصولا نقش و نگارها و شعر و سرودها، تجلى گاه آرزوهاى هنرمند است. آرزوهاى دست نایافتنى که تنها در دنیاى هنر تحقق مى‏یابد و شکل مى‏گیرد. سوزن ‏دوزان بلوچ با نقش گل ها و بوته‏ها و ترکیب رنگ ها، طبیعتى رنگین و زیبا آفریده‏اند و جهانى ساخته‏اند که در اندیشه و خیالشان شکل مى‏گرفته است. طبیعت را چنانکه دوست داشته و مى‏خواسته‏اند ترسیم کرده‏اند، نه به آن شیوه و شمایلى که وجود دارد. بطورکلی هنرمند صرفا مقلد طبیعت نیست، این باور در نواحی مختلف جهان، نمونه های بسیار دارد، چنانکه در فرهنگ قدیم چین و ژاپن از دیرباز تاکنون معتقد بوده اند؛ "هنرمند، با کشیدن تصویر گل و گیاه از طبیعت تقلید نمى‏کند، بلکه عملا بر گلها و گیاهان واقعى طبیعت مى‏افزاید*".

سوزن‏دوز بلوچ، با اشکال هندسى، گل ها و بوته‏هاى زیادى مى‏آفریند، چنانکه به حیرت مى‏افتى؛ "که زن بلوچ در این صحراى خشک، این همه رنگ و نقش عجیب را از کجا آورده است که به این ظرافت مى‏دوزد*...؟

گل ها در سوزن‏دوزى و گلیم بافى ابعاد و اشکال گوناگون دارد، در بافت آنها عمدتا قرینه ‏سازى به چشم مى‏خورد، این نقش و نگارها و گل و بوته‏ها با نامهاى گوناگون و شگفت، نامگذارى شده‏اند، لباس زیبا و با وقار زن بلوچ، با قطعات سوزن‏ دوزى ظریف و زیبا، او را در دنیاى خواستنى خود سیر مى‏دهد، او زندگى ساده و بدون تجمل خود را با سوزن‏دوزى و آینه دوزى زینت مى‏بخشد و رنگین مى‏کند و ما، در خانۀ بلوچ، از شهر تا کپر و سیاه چادر او، با چنین بهار رنگینى روبرو مى‏شویم.

آرزوى خواستن و داشتن دنیایى سرسبز و آبادان تنها در نقش ها و ترانه‏هاشان منعکس نیست، بلکه در گفتار روزمره، در دعا و در همه حال بر زبانشان جارى است. حتى به هنگام تعارف و آرزوى سعادت و شادمانى میهمان و دوست خود، از خداوند براى او سرسبزى و سلامت مى‏خواهد، او را صلا مى‏دهد که؛ "سبز بادى" و پاسخ مى‏شنود که؛ "آباد بادى".

با این همه، هنرمند بلوچ واقع گراست، مى‏کوشد واقعیت زندگى و محیط و مردم پیرامون خود و باورهاشان را، در آثارش منعکس سازد؛ مى‏دانیم که دامداران بلوچ بیشتر به نگهدارى بز، این حیوان قانع و بردبار مى‏پردازند و وجود این حیوان، وسیله‏اى براى امرار معاش آنهاست. در نقش و نگارهاى عامیانه، نقش این حیوان بویژه در گلیم بافى به چشم مى‏خورد. شتر هم حیوان مورد توجه بلوچ و بهترین وسیله رفت و آمد در بلوچستان بوده است. در حکاکی های سنگی باستان در بلوچستان، آثار فراوانی از این حیوانات اهلی بجای مانده است*، سفالگران روستاى کلپورگان سراوان، نیز به ساختن مجسمۀ این حیوان مى‏پردازند. در صحارى بلوچستان مارهاى سمى فراوانى وجود دارند و باعث ترس و دلهره مردم این سامان اند، به همین جهت است که با نقش ها و تمثیل های هنری همچون "مارپیچک، پشته مار و سیاه مار" روبرو مى‏شویم. حتى در سفالینه‏هایى که در روستای "ٹمّن - dammen" ایرانشهر کشف شده و به پیش از میلاد مربوط مى‏شود، نقش عقرب را به وضوح مى‏بینیم.

ذوق و قریحۀ هنری که وجودش اینچنین قدرتمندانه در هنر بلوچ ظهور یافته، برآمده از یک ذهن و درون مایۀ اجتماعی اساطیری است که با محدود ماندن به اشکال هندسی و تکرار نقش نمایه های مضلع و مورب، خلق تابلویی ابریشمین و منقش به طرحی فانتاستیک و رویایی می کند*.

و همینگونه است که بلوچ ها دوست دار حماسه‏اند، داستان هاى حماسى چون "چاکر و گوهرام، حمل جیند، میرکمبر، دؤدا و بالاچ و.." که شعرا و خوانندگان مى‏خوانند و بلوچان شب را با شنیدن این حماسه‏ها به صبح مى ‏رسانند و روح پهلوانى در آنها با شنیدن این داستان ها طراوت و تازگى مى‏پذیرد.

هنرمندان بلوچ، در آثارشان این روحیه را نشان داده‏اند، طرح ها و نقش هاى سوزن‏دوزى به صورتى است که صحنه‏هاى جنگ را به یاد مى‏آورد و میدان و صحنه جنگ و رویارویى سپاهیان را نشان مى‏دهد و "بلوچ هاى آگاه از روى این نقش ها، طلایۀ سپاه و سپاهیان، سربازان و رزم و دفاع را مى‏توانند مشخص کنند*.

با این همه این اعتقاد در ما جان مى‏گیرد که نقش و نگارهاى عامیانه، همه جا نشان دهندۀ واقعیت هاى زندگى، محیط اجتماعى، مردم جامعه، باورها، خصلت ها و آرزوهاى هنرمند است.

سفرنامۀ سرپرسی سایکس، ترجمۀ حسین سعادت نوری، 1336

امیر حسین آریان‏پور، جامعه شناسى هنر، 1380

اسلام کاظمیه، جاى پاى اسکندر و سفری در بلوچستان، 1357

مهرگره؛ تمدن از یاد رفته، سایت انسانشناسی و فرهنگ (نگارنده)

محمد سعید شه بخش، مجله کتاب ماه هنر، بهمن و اسفند 1384

حسینعلی بیهقی، هنر و فرهنگ قوم بلوچ، فصلنامه‏ هنر، 1365

پرونده ی «زنانگی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/9983