پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

جامعه شناسي حاشيه نشيني: بررسي قوم نگاري تفسيري از حاشيه نشيني شهري در منطقه آراز علي اردبيل



      جامعه شناسي حاشيه نشيني: بررسي قوم نگاري تفسيري از حاشيه نشيني شهري در منطقه آراز  علي اردبيل
محمد زینالی اناری

شهرهاي ايران در دهه هاي اخير به تدريج رشد و توسعه يافته اند و اين ناشي از مهاجرت گسترده و بي وقفه اي است كه در اين دهه ها در اين شهرها جاري است. بعد از تهران، مابقي شهرها نيز به تدريج متورم شده و الگويي فزاينده از جمعيت حاشيه نشين را به خود گرفته اند. اين الگو در شهرهاي مختلف متفاوت بوده و در اردبيل كه بافتي تار عنكبوتي دارد، از حجيم شدن لايه اي اين شهر نشأت گرفته است.

در جهان هم شهرها به تدريج توسعه يافته و بافت داخلي آن ها تغيير پيدا كرده است. آنتوني گيدنز[i]  به توسعه شهري در انگلستان اشاره كرده و روال توسعه شهرهاي آن را در جهت توليد حومه هايي بهتر از داخل شهر مي داند و از قول او، زوال شهري در بخش مركزي آن جريان دارد. به نشر او تاثير شديد صنايع در شهرها و شهرك هاي شهر نيويورك مشهد بوده و اقتصاد نوين جهاني رابطه ي ميان شهرها و نواحي پيراموني آن ها را دگرگون مي سازد[ii]. توسلي [iii] ضمن اشاره به مهاجرت هاي بي رويه در جريان دگرگوني شهرهاي ايران، توسعه ي سريع و برنامه ريزي نشده شهري آنها را مد نظر قرار داده و يكي از پيامدهايش را  صورت هاي حاد مسكن ناسالم مانند كپرنشيني و حلبي آباد در ايران دانسته كه اذعان داشته اين روند همراه با بالا رفتن برخوردها و تنشهاي اجتماعي بوده است. طي اين نوع از توسعه است كه فقر و فرهنگ ناشي از آن در مناطق حاشيه ي شهرها ايجاد مي شود كه از ادغام برخي روستاها در شهر شكل گرفته است. اين روند در جريان مهاجرتي كه از روستاها و شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگتر وجود دارد، شكل مي گيرد.

فكوهي[iv] به جنبه هاي انساني توسعه و شكل گيري حواشي با فرهنگ هاي قومي توجه كرده و معتقد است در ايران تنوع فرهنگيِ عظيمي با سبک هاي زندگي بسيار متفاوت و حتي متضاد ديده مي شود، كه ناشي از تفاوت هاي مهم و اساسي در سيستم هاي شناختي، در رابطه با زمان و مکان و در رابط با شکل ها و محتواها هستند. چنين سبك هايي به صورت خرده فرهنگ هاي اقليتي ناديده گرفته مي شوند كه به عکس حاشيه اي پنداشته شدن شان قدرتي را ايجاد مي کند که اگرچه در مرکز وجود ندارد ولي سبب تغيرات گسترده اي در سيستم اجتماعي مي شود. اين نقطه نظر فكوهي با توجه به مهاجرت بي وقفه ي روستائيان و ساخته شدن حاشيه نشيني در شهرها بر اساس فرهنگ هاي قومي و شكل گرفتن فرهنگ هاي جمعي آن ها در حواشي شهر بسيار حائز اهميت است. به نظر هالبواكس[v] حافظه جمعي گروه هاي قومي ساكن در منطقه اي از شهر، بيشتر در مقاومت هاي به وجود آمده ناشي از سنگهاي شهر نهفته است. ديدگاه او اين است كه اگر از سنگ ها بشود گذر كرد، گروه هاي انساني نيز مي توانند دگرگون شده و تحت تأثير تحولات شهري قرار بگيرند. به نظر او تفكر انسان تحت تأثير فضاي مادي اي است كه در داخل آن قرار دارد. در عين حال طبق نظر جردن و رانتري[vi] اين رويه كه به برساخته شدن سنگهايي متاثر از روحيه ي قومي در پيرامون شهر ايجاد مي شود، خود مي تواند به بازتوليد روحيه ي پيشيني گروه هاي قومي انجاميده و از انتقال فضاي مادي  آن ها در حين مهاجرت به فضاي جديد نشأت گرفته، به خلق صورتهاي جديدي از زندگي قومي بيانجامد. آن ها به شهر نمي آيند تا غريبه شوند بلكه مي خواهند در فضاي جديدشان هم فرهنگ پيشينيان شان را بازسازي كنند.

توصيف عيني يك نمونه: منطقه مشهور به آرازعلي در ضعل شمال و شمال غربي شهر اردبيل

آرازعلي نام محله اي است در شمال و منطقه اي مشرف به شمال غربي شهر اردبيل است كه مهاجرت ها در دهه ي اخير در آن رو به ازدياد گرفته تا جايي كه به توليد شهر نسبتا كوچكي در حاشيه ي شهر انجاميده است. اما اين شهر به فضاي شهري دست و پا شكسته ي امروزي هم چندان شباهت ندارد. اين منطقه شبيه لايه اي خمير است كه بر روي شيريني كشيده شده و شهر را متورم كرده است. لايه اي كه بر عكس، جرم خيز، تلخ و تيره تر از مدرنيسم شهرهاي امروزي است. يك محقق كه نسبتا در سطح طبقه متوسط قرار دارد و خود را بخشي از فقر جامعه مي داند مي تواند با رفتن به اين منطقه سطح طبقاتي خود را احساس كند و از مزاياي زندگي نسبتاً آرام خود باخبر شود. به خصوص وقتي از آمار جرم خيز بودن و دار و دسته هاي جواناني كه به ظاهر در شهر وجود ندارند در اين منطقه باخبر شود. ورود به اين منطقه يك سيماي كلي از تفاوت را در ذهن ايجاد مي كند كه آن را مي توان در سه الگوي كلي به اين شرح توصيف نمود:

در خيابانهاي تنگ و ساده ي اين منطقه زنان و مردان ميان سال و جوانان بيشتر از پيران و كودكان ديده مي شوند. آدم هاي سن بالا به ندرت در آمد و شد هستند و در نهايت هم فواصل كوتاهي را مي پيمايند. يا از كوچه اي به كوچه ديگر مي روند و يا در جايي به قصد درنگ ايستاده اند و اگر جايي مي روند، لنگ لنگان راه شان را در پيش گرفته اند. عمدتاً زنان و مردان جواني ديده مي شوند كه به همراه كودكان خود در آمد و شد بوده و به احتمال زياد قصد خريد و يا سركشي ضروري به خانه اقوام را دارند. از نحوه ي طي مسافت و ارتباط با خودرو مشخص است كه اندكي از عابران به طي كردن مسافت هاي طولاني نمي انديشند؛ اما گروهي به سوي ايستگاه هاي خط واحد و تاكسي در حركت اند تا به مركز شهر و يا نزديكيهاي آن مسافرت كنند. عموم افراد سر رو به پايين داشته و يا سرگرم كودكان و يا وسائل شان هستند و بعد فراغتي در تحركات شهري ديده نمي شود. لباس ها ساده و عمدتاً ارزان قيمت است و به تدريج كساني با لباس مرتب و شيك ديده مي شود. دسته اي از دختران و پسران جوان هم كه در شهر جريان دارند، لباس هايي با رنگ هاي تند و تيز مثل مانتوي قرمز ارغاني و كت و شلوار آبي براق بر تن دارند و در صورتي هم كه تم سياه در لباس باشد، نوارهايي از رنگهاي تند در آن ها ديده مي شود. دسته ديگر، تيپ هايي با تم سياه رنگ و اما در اغلب پسران با طراحي مدل موهاي آنان مشهود است كه در خيابان كمتر در حال عبور هستند و هر چه لباسها تيره تر و مدل موها عيان تر است، آنان منزوي تر و در گوشه هاي كوچه و يا قهوه خانه ديده مي شوند. افراد ساده پوش، دختران و زنان چادري يا لباس محلي كمتر بوده، اما اين قبيل افراد در مكان هاي عمومي حضوري مداوم دارند. در محيط هاي رسمي، خيابانها و سر كوچه ها، جمع هاي زيادي از مردم و به ويژه جوانان ديده نمي شود. عمده ي رفت و آمدها نيز انفرادي يا دو نفره است و رفت و آمد بيش از دو نفر كمتر ملاحظه مي شود.

بافت اين منطقه سرشار از خانه هاي تو در تو و كوچه هاي تنگ و تاريك بوده و انگار نه انگار كه در عصر شهرسازي و خدمات شهري ساخته شده است. خانه هاي كوچك و ساده به صورت مربعي همچون آجرهايي در كوچه ها چيده شده و حضور در كوچه ها با مشاهده ي جمعيت زنده ي انساني در كوچه ها است. خيابان ها هم سرشار از مغازه هايي است كه در زير خانه هاي دو طبقه  و يا به صورت ويترين كامل ديده مي شود. خيابان ها به صورت بازارهايي توليد شده اند كه منتظر عبور و مرور شلوغ تر از اين وضعيت بوده و جمعيت انساني كمي نسبت به اين مغازه ها از آن گذر مي كند. بخش اعظم اين مغازه ها شامل سوپرماركت و وسايل خانگي است و با اين حال خدمات صنعتي دم دستي براي خانه دارها نيز مشاهده مي شود. اگر در كل شهر بازارها به صورت تخصصي پراكنده است و در شهركهاي طبقه هاي بالاتر وسايل بافت فرش ديده نمي شود، اما در اين منطقه چندين مغازه توزيع وسايل فرش بافي ديده مي شود، چنان كه انتظار مي رود اعضاي اين منطقه به اين شغل آشناتر از عموم شهروندان باشند. مغازه ها يا دفاتري كه خبر از حرفه هاي تجاري و صنعتي باشد، اصلا وجود ندارد. 

گره ها همچون ميدان ها و مساجد به صورت ترافيكي و انساني وجود دارند، اما انگار كه مسجد نقش مركزي مكان را ايفا مي كند و چنان كه مهندسين شهرسازي ميادين و تجمعاتي كه بافت ترافيكي شهر را با آن پردازش مي كنند، فضاهاي مدرن و يا مكان هاي تجاري نقش مركزي را ايفا نمي كنند. لذا قلب و يا دلالت روح اين منطقه به جاي فضاهاي تجاري و خدماتي كه حضوري در اين منطقه ندارند، در مسجد گير كرده است. مساجد به صورت جديدتر و زيبا تري ساخته شده و به آن مساجد ساده اي كه هم اكنون نيز در روستاها بقا دارد، شبيه نيست. به زعم فقيرنشين بودن اين منطقه، تجلي شهري بودن در مساجد، خيابان هاي آسفالته و انباشت مغازه ها ديده مي شود كه از خدمات شهرداري در اين مناطق نشأت گرفته است. شهر به صورت نوارهايي از خيابانها در نواري حاشيه اي از شهر كشيده شده و تصويري غيرمتمركز و خوابيده بر گوشه شهر دارد. ترددها در آن تمركز نمي گيرد و عموماً مردم آن به صورت محله اي و در ايستگاه هاي مختلف در طول منطقه سوار شده، از طريق اتومبيلهاي عمومي و شخصي از آن خارج مي شوند. علي رغم اين، اين منطقه به توليد بازارهاي محلي همت گمارده و جز كار و آوردن سرمايه، براي گذران زندگي روزمره از قصاب گرفته تا توزيع و تعمير خانه و لوازم برقي و الكترونيكي در اين منطقه وجود دارد. لذا شهريت از منظر خدمات اقتصاد توزيعي در اين منطقه متمركز است. اما شهر از منظر خدماتي همچون بخش اداري، پزشكي و اقتصاد سرمايه خارج از اين منطقه بوده و رفت و آمد مردم به داخل شهر را شكل مي دهد.

فراتر از مشاهده

از آن چه در ظاهر ديده مي شود، به نظر مي رسد جمعيت قشر جوان در اين منطقه زياد بوده، كودكان نيز در اياب و ذهاب هاي خانوادگي حضور اساسي دارند. گاه همين كودكان موجب اياب و ذهاب و خريد و رنگ و لعاب داشتن زندگي مي شوند. در اين منطقه تولد انسان ها اگرچه مانند طبقات بالاتر خيلي شادي آور و مجلس افزا نيست، اما به همان اندازه و يا بيش از آن مهم و روح افزا است تا جايي كه نبود فرزند منع و كسري براي زندگي مشترك بوده، بخشي از معناي زندگي تصور مي شود. در اين منطقه جوانان استقلال زودتري را پيدا مي كنند و گاه درس خواندن براي شان الزام نيست به  همين جهت اكثر جوانان به سوي كار و زندگي پيش مي روند. سن ازدواج در اين منطقه پايين بوده و سن كار نيز پايين است اما جنس كار آن قدرها هم مهم نيست. به همين دليل در اكثر مغازه هايي كه جوانان در آن مشغولند جنس زيادي انباشته نشده و به طور كل منطقه از نظر سرمايه اقتصادي بازار بار سنگيني ندارد. جوانان توده هاي اصلي شكل گيري شبكه هاي محلي را شكل مي دهند و كم تر بودن سواد و پايين بودن قشر اجتماعي آن ها موجب گشته جوانان اين منطقه ظاهر و احتمالاً رفتارهايي تند و مهيج داشته باشند.

آن چه از ظاهر بيان مي كند، اين منطقه فقيرنشين يا بي شيله پيله نشين بوده، در عين حال اين احساس وجود از عينيت هايي ديگري چون بافت و رفتارهاي قديمي نمايان باشد. بافت شهري در آن به بيست يا سي سال قبل شهر اردبيل شباهت دارد و حتي از ساير شهرهاي استان نيز قديمي تر به نظر مي رسد. فقط در برخي تقاطع هاي اصلي شباهتي به بافت تجاري شهرهاي پايين تر از اردبيل در استان است. مغازه ها كنار هم چيده شده اند و محله سرشار از مغازه هاي مختلف است كه به صورت مسالمت آميزي كنار هم قرار گرفته اند. عمده ي مغازه ها بيش از تجاري بودن، به محل زندگي پيرمردان و گاه پيرزنان شبيه است. اين از وجود تعداد زيادي مغازه هايي بي تكلف و تاريك كه براي گذران و يا تمام شدن زندگي روزمره خلق شده اند، مشهود است. برخي از مغازه ها به صورت بنگاه تجاري مهم تري ديده مي شوند كه مشخص است نبض تجارت محله را در دست گرفته اند. رفت و آمدهاي آزاد مشاهده نمي شود و عمده ي رفت و آمدهاي مردم به قصد گذشتن از فضاهاي عمومي است چرا كه اين منطقه محل انباشت انساني نبوده، روزانه نيروي انساني آن از خانه ها به داخل شهر و مكان هايي مانند ميادين و ايستگاه هاي كارگري پرتاب يا در آن توزيع مي شوند. به همين جهت در زمان صبح و عصر تردد بيشتري در فضاي عمومي آن ديده مي شود. علاوه بر اين جمع هاي دوستانه نيز در خيابان ها رخ نمي دهد و عموم جوانان يا در مناطق ديگر شهر در حال گذران اوقات فراغت هستند و يا در همين منطقه در كوچه ها و اتصالات آن و يا قهوه خانه و پاتق هاي جواني مشغول هستند.

مسجدهاي اين محله بازنمايي از فرهنگ محله هاي اردبيل و در عين حال فرهنگ اقوام ساكن است عمده ي اقوام اين مكان از روستاهاي اطراف شهرستان اردبيل و به ويژه از منطقه مغان و كمتر از مشكين در اين محل جمع شده اند. اگر در نظر بگيريم حاشيه هاي شهر اردبيل بازنمايي جمعيت فقير استان است، مي توان گفت اين منطقه بازنماي بخشي از استان است كه مشرف به اين زاويه از شهر مي باشند. محله سلمان آباد[2] از گذشته بخش شمالي شهر اردبيل را به قشر روستايي فقير كه عمده جمعيت كارگري شهر را تشكيل مي داد، اختصاص يافته بود. اما با اهميتي كه آباد كردن اين بخش در نظم شهري داشت[3]، جمعيت جديد حاشيه نشين به منطقه آراز علي كوچ كرده و آن را به شهرك حاشيه اي جديد اردبيل تبديل كرد. علي رغم تجسم روح روستايي و فقر در اين بخش، خلق و خويي شهري نيز در آن وجود دارد و مي توان گفت اين منطقه ديالكتيك شهر و روستايي است كه به توليد حواشي شهري جديد و قشر ضعيف شهري با كارهايي به مراتب ناپايدار و كم درآمد انجاميده است. با اين حال در اين منطقه مردم مي توانند به تدريج خود را به داخل شهر نزديك كرده و قبل از كوچ به داخل شهر، از طريق تحرك خود و يا تحصيل كودكان شان مشاغل و طبقات بالاتر را كم كم به دست بگيرند. 

تحليل و نتيجه گيري

آرازعلي شهرك يا منطقه اي از شهر است كه در اثر گسترش مهاجرت در يك تا دو دهه اخير در شهر اردبيل رونق يافته و طبيعتا توسعه ي شهري و وضعيت اقتصادي كشور در اين خيزش دخيل بوده است. گروه هاي شهري آن به خلق نمادهاي متفاوت از بخشهاي رسمي شهر مي پردازند و روحيه ي تازه به شهر رسيده ي خود را كه آميزه اي از روحيه ي قومي و بازارهاي شهري است در آن به عينيت مي گذارند. لذا مي توان گفت نمادهايي چون پوشش، مكان هاي خصوصي شهري و حتي رفتارهاي اجتماعي كه به كنش هاي نمادين مردم ختم مي شود، ديالكتيكي از روحيه ي قومي و شهري بوده و به بازنمايي متفاوت از خرده فرهنگ دهقاني در فضاي شهر مي پردازد.

منطقه ي پيرامني شهري، در اثر روند اقتصادي كشور خلق شده و توليدي از توسعه كشور مي باشد. اين منطقه زبان بيان انساني توسعه اقتصايد كشور و از پيامدهاي مهاجرت دو دهه اخير است، لذا سطح كلان كشور از نقطه نظر اقتصادي منجر به خروج دهقانان و طبقات كاري روستايي از مناطق بومي و انتقال فرهنگ و اجتماع روستايي به شهر شده است. از اين نظر نيز اقتصاد موجود در اين منطقه كه عمدتاً جمعيت كارگري و جوان بوده و با كار بي وقفه قصد ورود نسلي به طبقات بالاتر را دارد در اين منطقه مشهود بوده و پتانسيل شهري آينده و بخشهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي شهر را مي سازد. اردبيل سال ها است كه توسعه اش را از طريق مهاجرت قوم ها به حواشي شهر و تحرك اقتصادي آن ها در طول زمان را شاهد بوده و بخشهاي زيادي از حاشيه قديمي شهر در سالهاي اخير از بافت ساده به بافت جديد و نه مدرن تبديل شده است. لذا در اين منطقه نيز ديالكتيك طبقاتي از حضور تاريخي براي كسب سرمايه و نقش هاي شهري ديده مي شود كه به مرور به ساخته شدن آينده اي شهري خواهد انجاميد.

 

 

 

[1] [1] در دهه اخير يك منطقه از شهرداري اردبيل در اين منطقه داير شده است.

[2] سلمان آباد منطقه اي حجاشيه اي در شمالي ترين نقطه شهر و در مسير جاده اردبيل مشكينِ قديم شكل گرفته و قدمتي بالغ بر نيم قرن دارد.

[3] در دهه اخير يك منطقه از شهرداري اردبيل در اين منطقه داير شده است.

 

[i] گيدنز، آنتوني، كارن بردسال، 1389، جامعه شناسي، حسن چاوشيان، تهران، نشر ني، چاپ چهارم، ص840

[ii] همان، ص 59

[iii] توسلي، غلامعباس، 1386، جامعه شناسي شهري، تهران، پيام نور، چاپ ششم، ص 51

[iv] فكوهي، ناصر،۱۳۸۶، خرده فرهنگ هاي اقليتي و سبك زندگي: روند ها و چشم اندازها، فصلنامه تحقيقات فرهنگي، سال اول، شماره ۱، ص 171

[v] فيالكوف، يانكل، 1383، جامعه شناسي شهر، عبدالحسين نيك گهر، تهران، نشر آگه، چاپ اول، ص 41

[vi] جردن، تری ج.، لستر راونتری، 1380، مقدمه‌ای بر جغرافیای فرهنگی، سیمین تولایی، محمد سلیمانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، چاپ اول، ص 290