پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

یادداشتی بر شانزدهمین جشنواره نمایش های سنتی آیینی در تهران



      یادداشتی بر شانزدهمین جشنواره نمایش های سنتی آیینی در تهران
جبار رحمانی

یکی از برنامه های فرهنگی دو سالانه در تهران، جشنواره نمایش‌های سنتی آیینی است که هر دو سال برگزار می‌شود. این جشنواره به دنبال فراهم کردن فضایی جهت احیاء، اجرا، معرفی این آیین های مناطق مختلف کشور است. شاید بتوان مهمترین معانی و کارکردهایی که در ظاهر می توان برای این جشنواره متصور شد، را در پیام ها و صحبت های دست اندرکاران این جشنواره به خوبی دید. دبیر جشنواره، دکتر فتحعلی بیگی در این زمینه گفته اند که "بی‌گمان برپایی جشنواره، بستری است برای ماندگاری نام و آوازه هنرمندان این آب و خاک، که اگر برگزاری و تداوم این جشنواره نبود،‌ بسیاری از هنرمندان این عرصه در گمنامی رخت از این جهان برمی‌بستند و اثری از هنر ایشان باقی نمی‌ماند. برگزاری جشنواره اگرچه در حفظ و اشاعه بخشی از میراث معنوی در قلمرو آئینی و نمایش مؤثر بوده و هست، لیکن جای تشکیلات منسجم و موظّف همچون مرکز حفظ و اشاعه نمایش‌های آئینی و سنتی را با رویکرد پژوهش و آموزش نخواهدگرفت."

یک عضو کمیسیون فرهنگی مجلس نیز اینگونه اظهار نظر کرده اند که "این نوع از هنرهای نمایشی کشورمان به هنر ایرانی هویت می‌بخشد و برای کسانی که از گذشته‌ با شکوه فرهنگ ما بی‌اطلاع هستند؛ جنبه آگاهی بخشی زیادی دارد و می توانند به مسایل فرهنگی، جهت تعیین کننده ای ببخشد.".  همچنین مدیرکل هنرهای نمایشی نیز با تاکید بر اینکه تئاتر و آیین دو روی یک سکه اند، در اهمیت این جشنواره و فواید آن گفته اند "روزها و افق‌های باشکوهتری را برای بروز توانمندی‌ها و بضاعت تئاتر ایران عزیز، امید می‌بریم". و در نهایت کارگردان نمایش ”عروس باران” نیز گفته اند که "جشنواره آیینی سنتی، آیین ها را زنده می کند".

در پس این ادعاهای متولیان و دست اندر کاران، می توان چند نکته کلیدی را دریافت، اینکه برگزاری این جشنواره سببارج نهادن جامعه به آیین ها و هنرمندان سنتی می شود و این آیین ها برای تداوم و احیای آیین ها گذشته، پربارکردن، پویا کردن و توسعه هنر های امروزی مانند تئاتر نقشی کلیدی دارند. و مهمتر از همه اینکه در در پس این اظهار نظرهای مختلف، یک مفروض ضمنی مبنی بر اینکه این آیین ها نمایش یا تئاتر هستند، دیده می شود.

به نظر می رسد نگاهی ساده انگارانه به مفهوم آیین سبب شده که آیین ها و مناسک سنتی به راحتی به یک نمایش یا تئاتر تقلیل پیدا کنند. هرچند در سنت غربی نیز تئاترها هم ریشه در آیین های مذهبی و مردمی دارند، اما به هر حال مرزی میان این دو وجود دارد. مرزی که با دیدن آیین های باران خواهی، نقالی، پرده خوانی و ... و مقایسه آن نماش های حرفه ای و هنری تئاتر در مراکز اصلی تئاتر ایران می توان فهمید. این آیین ها، هرچند منطق هنری و زیباشناختی بسیار دقیقی دارند، اما قبل از هر چیزی مهمترین خصیصه آنها، تقدس است. تقدسی که بواسطه باور مخاطبان سنتی به مفروضات، نمادها و معانی نمادها وجود دارد.

آیین های سنتی، چند خصیصه کلی دارند، آنها همیشه در محیط های طبیعی خودشان و زمان و مکان  مناسکی اجرا می شده اند، هیچوقت در گذشته ، یعنی در خود سنت، کسی برای سرگرمی یا لذت هنری، به دیدن یک مناسک پرده خوانی نمی رفت و هیچوقت هم مردمی از سر تفنن هنری، مناسک باران خواهی را اجرا نمی کردند. تقدس مضمر در این آیین ها،‌الزامات و شرایطی داشت. ضمن اینکه وابستگی این آیین ها به نظام های اساطیری و اعتقادی آنها را سرشار از نمادهای پیچیده ای کرده بود،‌ که باید در دل همان سنت و فرهنگ تربیت شده باشی و دلالت های مختلف آنها را بدانی، تا بفهمی که این مناسک و آیین چه پیامی دارند. به عنوان نمونه آیین خون و شیر از کرمانشاه که در روز دوم این جشنوارعه برگزار شد، فقط در نمادپردازی رنگ ها، از دستمالهای سفید، سیاه، سبز، سرخ،‌ آبی و زرد در بخش های مختلف مناسک استفاده می کرد. مخاطب سنتی به دلیل میراث فرهنگی ناخوادآگاهش می توانست آنها را بفهمد. ضمن اینکه این آیین ها در محیط سنتی واصیل خود، ترکیب شده اند از دو گروه افراد، کنشگران و اجراکنندگان آیینی، و مخاطبان آن یعنی مردم محلی که در برگزاری آیین حضور دارند، یا آیین (مانند باران خواهی برای حل مشکل آنها اجرا می شود. این دو گروه از مردم یک اجتماع آیینی را تشکیل می دهند. محتوای نهایی آیین صرفا برگرفته از نحوه اجرا کنشگران آیینی نیست، بلکه محتوا و معنای آیین از تعامل میان کنشگران اجرا کننده و مخاطبان شکل می گیرد. باور مشترک طرفین در تولید معنای آیین نقشی کلیدی دارد.

یک خصیصه بسیار کلیدی آیین های سنتی (مانند پرده خوانی و نقالی و ...) اینست که آنها صرفا امر یهنری نیستند،‌صرفا مجموعه از تکنیک های هنری که و مجموعه از اشعار حفظ شده نیستند، بلکه اجرا کننده آیینی سنتی، علاوه براینکه باید بداند چه چیزی را و چگونه بخواند، مهتر از همه باید برای اجرای کردن آیین، تربیت شود. این تربیت، یک مفهوم اخلاقی و معنوی دارد. آیین های سنتی، عمیقا با تربیت و مقام معنوی و اخلاقی کنشگرانشان همبستگی دارند. نقل شدن، پرده خوان شدن، سالهای شاگردی نزد استاد را می خواهد، تا مهمتر از اشعاری که نقال نوآموز باید بیاموزد، مرام و اخلاقی را که باید داشته باشد را نه تنها بیاموزد، بلکه بدانها متخلق شود و آنها را ملکه وجودش کند. در غیر اینصورت پرده و نقل حرمتی دارد که نمی توان همینگونه واردش شد. آیین های سنتی علاوه بر وجوه زیباشناختی شان، یک نظام معنوی-اخلاقی هستند.

یکسال قبل در مطلبی در همین سایت نوشته بودم که زیباشناختی کرددن و تاکید بر وجه هویتی-فرهنگی آیین های روبه زوال بهترین راه نجات انها در لابه لای چرخه نوسازی و مدرنیسم شهری ایرانی است. اما امسال با دیدن این جشنواره باید در تکمیل انتقادی یادداشت سال قبل به این نکته اضافه کنم که برگزاری این مناسک و آیین ها در فضاهای شهری به گونه ای که در این جشنواره ها می بینیم، پیامدهایی نیز برای این آیین ها دارد.

جشنواره هایی که با نام ملی و بین المللی برگزار می شود، مکانیسم ساده ای دارد، سعی می شود برخی از این آیینها، در محیط های سنتی ایرانی همچنان کور سویی دارند، ‌را به تهران دعوت کنند (گاه معیار این دعوت هم چندان دقیق نیست)، تا در مقابل چشمان مردم بی خبر از زمینه های فرهنگی آن آیین ها و یا در بهترین حالت بی خبر از دلالت های فرهنگی و دینی آن آیینها، اجرا کنند. این اجراها، نه در زمینه ای متناسب با بستر اصلی این آیینها، بلکه در محیطی نمایشی و تفریحی مانند پارک شهر، که تقریبا از خصیصه های اصیل زمینه برگزاری این آیین ها بی بهره است، و همچنین برای مخاطبانی برگزار می شود که صرفا تماشاگر تفریحی هستند، نه باورمندانی محلی ، انجام می شود. این اجراها در شرایطی است که توضیحی یا بروشوری هم در باره آیین مورد نمایش به مخاطبان داده نمی شود.  این مکانیسم را می توان "فرآیند جشنواره‌ای کردن آیین های سنتی" دانست. این فرآیند،‌ رویه ای است که طی آن آیین های سنتی، در قالب ناشیانه ای از هنر شهری عرفی استحاله می شوند و با نگاهی موزه ای- تفریحی و در نهایت در شچم اندازی هنری آنها را برای شهرنشینان بی خبر از معانی فرهنگی شان، به نمایش در می آورند. جشنواره ای شدن، هرچند در وهله اول به نظر می رسد طبق نظرات مدافعان این جشنواره ها، در راه ارتقا و احیا و ... است، اما قبل از هرچیز معانی عمیق این آیینها قربانی می شوند. تبدیل امر آیینی – قدسی به یک امر تئاتری – جشنواره ای، به شدت سبب استحاله معنایی این آیین ها می شود.

آیین ها در جهان سنت برای سرگرمی و لذت هنری مردم نبوده اند، آنها اهمیتی کانونی در تولید و تحول فرهنگ داشته اند. در بستر آیین هاست که جامعه خودش را بازسازی می کند،‌باورهای کلیدی اش را در مردم نهادینه می کند، تغییرات را در صورت لزوم مشروعیت بخشی می کند و مهمتر از همه بحرانهای معنایی گروه ها و اعضای جامعه را حل می کند و برای مومنان  آن فرهنگ، رنج ها را از لحاظ معنایی، تحمل پذیر می کند. آیین های سنتی، کانال های تداوم و ارتقای باورهای مردم بود، نقل پرده، نقل یک داستان نیست، بازروایی اعتقادات و تجربه مجدد ایمان مردم است. در جهان سنت، وقتی نمایش شاهنامه هم اجرا می شد،‌در دل آن افتخار ملی گرایانه به ناسیونالیسم ایرانی نبود، بلکه شاهنامه بیانگر روح فرهنگ و هویت ایرانی ای بود،‌که نه در یک آموزه انتزاعی مدرن، به نام دولت- ملت ایران، بلکه در یک سازه مفهومی چندبعدی ایرانی بودن، که دلالت های فرهنگی وتاریخی  بسیاری دارد، برای مردم خواند می شود. به عنوان مقال آنگونه که در توصیفات تاریخی آمده،؛ آنجا که نقل شاهنامه به مرگ سیاوش می رسید، مخاطبان، برای بار صدم همچنان گریه می کردند، و گاه فریاد می زدند و عده ای هم مرگ سیاوش را تحمل نمی توانستند بکنند، از قهوه خانه بیرون می رفتند. مرگ سیاوش یک داستان نبود، برای آنها یک نظام نمادین بود که به نوبه خود منطق کیهانی و اساطیری داشت.

مخاطبان پرده خوانی وقتی روایت سقاخانه اسماعیل طلا را می شنیدند، یک داستان نبود، بلکه بازسازی ایمان مردمی بود که به معجزه ائمه معتقد بودند. مهمتر از همه تصویر مرکزی پرده ها یعنی حضرت ابوالفضل، یک کانون نمادین از باورهای قدسی و فرهنگی مردم محسوب می شد. کودکان به این سادگی حق نقالی نداشتند،‌آنگونه که گزارش گر روزنامه ایران،‌اظهار شگفتی کرده، زیرا پرده و نقل را حرمتی و تقسی است که به این سادگی مجاز به ورود به صحنش را هرکس نداشت. بچه مرشدها و فرزندان نقالان سنتی، سالها باید شاگردی می کردند و دستیاری و ..، تا علاوه بر ظرافت های اجرا، به زیور اخلاقیات آراسته شوند. آیین های سنتی فضایی مناسکی بودند برای ایجاد یک جهان بینی فرهنگی، و برقراری پیوند میان روحیات یک ملت با جهان بینی و کیهان شناسی آنها.

همانطور که در یادداشت سال قبل گفته بودم، تاکید بر وجوه زیباشناختی و هویت فرهنگی این آیین ها راهی است که جامعه را برای حفظ آنها تشویق می کند. اما یادمان باشد که سنت اصیل و آیین نباید قربانی فرآیند جشنواره ای کردن بشود. حداقل در این جشنواره ها، به مردم بی خبر از ریشه های آیینها آموخته شود که معنای سنتی آنها چیست، تا فکر نکنند آیینی که به صورت جشنواره ای و تفریحی می بینند، همان شکل واقعی سنت است. ضمن اینکه رویکرد تهران محور و پایتخت محور در جشنواره های فرهنگی، گامی کلیدی در قربانی کردن آیینهاست. تهران به قربانگاه آیین ها و سنت ها تبدیل شده است. بهتر است این آیین ها و جشنواره ها، بصورت خرد و منطقه ای در بخش های مختلف کشور برگزار شود، تا مردم مناطق دیگر کشور هم سهمی در این جشنواره های بزرگ و کوچک داشته باشند. ضمن اینکه وقتی آیینی برای مردم خودش و در محیط خودش برگزار شود، قطعا باشکوه تر از آیینی است که در هیاهوی  ترافیک چهار راه ولیعصر در مقابل چشمان خسته و بی خبر مخاطبان گذری برگزار می شود.