یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از هنر تا درمان



      از هنر تا درمان
ژیل مارشال ترجمه سمیرا قاسمی

هنر درمانی, با مشایعت درمان و حمایت هنر, در حوزه ی پرستاری و مسئولیت پذیری فردی, جایگاهی خاص به خود اختصاص داده است. اگر هنر درمانی را رشته ای جدید بدانیم, باید ریشه هایش را در رابطه ای بسیار کهن که کاربردهای هنری و بیماری ها ( عضوی یا روحی) را به هم پیوند می دهد جستجو کنیم. از دوران باستان, فواید هنر گرامی داشته می شد زیرا هنر مایه ی آرامش جان ها بود. یونانیان باستان موسیقی را برای درمان «جنون» استفاده می کردند, و از نمایش نیز مانند موسیقی برای خواص درمانی اش بهره می بردند. ارسطو, به نمایش از زاویه ی تخلیه هیجانی, همچون تخلیه ی هیجانی تماشاگران و بازیگران, نگاه می کرد. در سده های میانه ی ایتالیا, موسیقی و رقص, برای خنثی کردن... نیش عنکبوت سمی به کار می رفتند.

در قرن نوزدهم که عصر تابان روان پزشکی بود, فعالیت های هنری به دنیای برخی بیمارستان های روانکاوی قدم نهاد, البته بی آنکه به طور مستقیم به نیروی درمانی خود علاقه نشان دهند : هدف, سرگرم کردن « دیوانه ها» بود. آسایشگاه شارنتون (L'asile de Charenton), بنابر رهنمودهای مستمری بگیر نامی خود, مارکی دو ساد le marquis de Sade 1740-1814)) از ابتدای 1800 نمایش را به کار برد. ( ساد, به عنوان پیشگام, نمایش هایی را که آمیزه ای از بازی بیماران, پرستاران, و بازیگران حرفه ای طنز بود رهبری می کرد) و سالپتریر هم (Salpêtrière) « مجلس رقص دیوانگان و مبتلایان به هیستری» را پیشنهاد داد. روان پزشکانی مانند سزار لومبروسو (Cesare Lombroso 1835-1909) یا اوگوست ماری (Auguste Marie), آثار بیماران روانی را گردآوری و آنها را درایتالیا و یا انگلستان به نمایش می گذاشتند. در سال 1872, آمبروز تاردیو (Ambroise Tardieu), دراثرش با نام مطالعه ی پزشکی قانونی جنون (Étude médicolégale de la folie), تصویری از یک دیوانه ارائه و شخصیت خارق العاده ی این کتاب را ترسیم کرد. که در نتیجه ی آن, تمایل برای یافتن رابطه های میان آسیب شناسی روانی و ذات تولید هنری شکل گرفت. ابتدای قرن بیستم «هنر دیوانگان» (L'art des fous ), در دو کتاب قابل توجه, توصیف و تحلیل شد. نخستین کتاب, «بیمار روانی به مثابه هنرمند» (1921Un malade mental en tant qu'artiste) نام داشت که نوشته ی یک پزشک سوییسی به نام والتر مورگن تالر(Walter Morgenthaler) و راجع به هنرمند شیزوفرنی به نام آدولف وولفی (Adolf Wölfli) بود. باید دومین کتاب را اظهارات دیوانگی (Expressions de la folie 1922) دانست که پزشکی آلمانی تبار به نام هانس پرینتزهورن (Hans Prinzhorn) آن را به رشته ی تحریر در آورد. هنر در حوزه ی درمان, صورت واقعی کاربرد به خود نگرفت مگر در رویکرد اواسط قرن بیستم, و ابتدا در آمریکا در دهه ی 30 و با حضور مارگارت نامبورگ (Margaret Naumburg). همانگونه که ژان پییر کلاین(Jean-Pierre Klein)(1), مدیر موسسه ی ملی بیان, خلق, هنر, و درمان یادآور می شود نخستین کسی که از هنر درمانی سخن گفت نه یک روان شناس بلکه یک نقاش به نام آدریان هیل (Adrian Hill) بود. او برای درمان بیماری سل خود, در سال 1938 روانه ی یک آسایشگاه شد و در اتاقش, به نقاشی اشیاء پیرامون پرداخت. در سال 1945, در کتاب خود با عنوان هنر در برابر بیماری, تاریخچه ای بر هنر درمانی (L'Art contre la maladie. Une histoire d'art-thérapie) , دیدگاه هایش نسبت به این موضوع را شرح داد. از ریشه های اجدادی تا کوشش هایی برای شکل دادن یکی از اصول, «رونویسی نکردن» است تا بتوان بر خلاف آن, با یک مداد و کاغذ «پرسه زد» . « هنگامی که فرد راضی شد, روح خلاق [...] شفای دل بیمار را آسان می کند, [...] آن چیزی که هدایتگر روح اوست, درمان گر بیماری سل او نیز هست». همچنین, احترام به فردِ هدایت شده در جریان فرایندِ خلاقانه را, اساس کار می باشد. در سالهای 50, اظهارات بی شماری مبنی بر « آسیب شناسی روانی هنرِ» بیماران روانی, مطرح شد. در همان دوران, بیمارستان سنت-آن در پاریس یک کارگاه بیان برپا کرد و در سال 1964, انجمن فرانسوی آسیب شناسی روانی بیان تاسیس شد. سال های 50 و 60 شاهد علاقه ی فزاینده ی روانشناسان, روانکاوان و روانپزشکان برای هنردرمانی بود, و این روند, از سالهای 90 شاهد علاقه ی رو به رشدی بوده است. می دانیم که رابطه ی میان هنر و تیمار تحولات زیادی به خود دیده , اما به گفته ی ریچارد فورستیر(Richard Forestier) (2) همچنان زیر سلطه ی دو رویکرد باقی مانده است :« نخستین رویکرد, تاثیر سودمندی ست که زیبایی بر بیمار می گذارد, بیماری که منفعلانه دستخوش این تاثیرات است ( بنابراین ما در حوزه ی تعمق هستیم), و دوم, تاثیر سودمندی که فعالیت هنری بر بیمار می گذارد ( بیماری که این بار فعال می باشد).» کدام رویه ی هنری را برگزینیم؟ هنر- درمانی در استفاده از تمام رسانه های هنری ( نقاشی, تکه چسبانی, موسیقی, نمایش, رقص, مجسمه سازی و عکاسی), برای راه اندازی زبان دیگری به جز زبان گفتاری, وجود دارد. از این منظر, شخص نباید با صدای همیشگی اش سخن بگوید, بلکه این جهان و شرایط ظهور اوست که به جایش «سخن می گویند». از نظر جی پی کلاین (J.-P. Klein) « هنر درمانی, میان خود- پژوهی یکسره (l'investigation en direct sur soi-même), و جستجویی ناگفتنی برای متصور شدن چیزی که نمی توان بی پرده از آن سخن گفت, فاصله می گذارد». اثر هنری , خواه نقاشی باشد, خواه رقص, و خواه دیگر کارهای هنری, اجازه می دهد تا پرتوی فرایندهای ناخودآگاه تابانده شود. مشارکت بیماران از جمله اظهارات عاطفی متنوعی که به ذهنشان خطور می کند, در آثار آنها ملاحظه می گردد و تحول این آثار در جریان درمان, داده هایی دقیق برای روانپزشک فراهم می آورد. انگاره ی دیگری که مفاهیم هنردرمانی را روشن می کند این است که فرایند آفرینش در روندِ روان درمانی مهم تر از موضوع آفریده شده است, حتی اگر هر دو توامان در نظر گرفته شوند. افزون بر این, اگر تمام تفاسیر اثر کامل, به شرایط آماده سازی آن نینجامد, تنها اثری جزئی و تحریف شده محسوب می گردد. زمانی که توجه فرد به هنر درمانی کاهش یابد, پرسش از رسانه ی هنری مطرح می شود. زیرا این انتخاب تصادفی نیست. روان درمانگر, تلاش می کند که عوامل گوناگونی را لحاظ کند: بیمار چه رابطه ای با جسم و یا تخیل خود برقرار می کند؟ رسانه ای که بیمار با آن آشنایی بسیار دارد انتخاب نمی شود. اگر از یک نقاش, هرچند غیر حرفه ای, بخواهیم تا در روش تصویری باقی بماند, برای او رهایی از آثار همیشگی و روش های آموخته, دشوار خواهد بود. در برابر تغییر, پافشاری هایی انجام می شود. حال آنکه, فرد باید از آنچه تولید کرده, متحیر شده و یا مورد نقد قرار داده است, شگفت زده شود: موضوع خلق شده, آن اثری که گمان می رود, نیست. چراکه به جز معیارهای منحصر به فرد زیباشناختی, ابعاد دیگری مانند نیتها و پیشروی های خالق اثر, نیز لحاظ می شوند. بنابراین طبیعت رسانه نمی تواند بی اهمیت باشد, بلکه رسانه, رکن اصلی مقاصد و الگوهای درمانی ست. بیان های تصنعی در کارگاه های هنر درمانی به راحتی توسط طراحی, نقاشی, شکل دهی, مجسمه سازی, یا حتی تکه چسبانی استفاده می شود. با این نگاه, فرد در شرایطی با بیان آزاد قرار می گیرد چراکه جنبه های تخصصی در برابر ویژگی خودانگیخته و خلاق اثر محو می شود. تغییرات – این بار کلامی- می توانند در اجراها انجام پذیرند. روان درمانگر, بر اساس حساسیت بجای خود و گزینش های درمانی اش, می تواند به شیوه های گوناگون عمل کند: او نگرشی کم و بیش مستقیم در پیش می گیرد, بی طرف باقی می ماند, هم پیشنهاد می دهد و یا نمی دهد. هم تفسیر می کند و یا نمی کند. شیوه ی هنری دیگر, در حوزه ی موسیقی دیده می شود. دو روش به طور اساسی در موسیقی درمانی به کار گرفته می شود, یکی گویای « کارا» بودن (active) و دیگری بیانگر« پذیرا» بودن (réceptive) می باشد. اگر شیوه ی پذیرا, گوش سپردن به قطعه های موسیقی را پیش پا بگذارد, شیوه ی کارا به بیماران مجال می دهد تا برای برگرداندن احساساتشان به واژه, بداهه سرایی کنند. اغلب اوقات, این تمرین, با ضرباهنگ و سازهای کوبه ای همراه است. آواز به منظور خواصِ شادی بخش آن به کار برده می شود و اجازه می دهد تا مقدار زیادی از عواطف ابراز شوند. آواز دست جمعی, می تواند ابزاری برای تلفیق اجتماعی باشد. نمایش که عامل مهمی برای بیانهای عاطفی ست, در کاربرد خود برای درمان, مدیون یاکوب مورنو (Jacob Moreno) خالق نمایش درمانی (psychodrame) در دهه ی 30 است. بر اساس بدهه سرایی, هر کس می تواند نقشهای مختلفی را بر عهده گیرد و بدین سان در حوزه های گوناگون شخصیتی خود, به کاوش بپردازد. بیان نمایشی یا نمایش درمانی در خوانش متونی جای می گیرد که بر مبنای رابطه شان با زندگی عاطفی, تضادهای روانی یا تجربه ی افراد, انتخاب می شوند. هنر درمانی روز به روز در انجمن های روان درمانی که در آن افراد از مشکلات روحی کمابیش مهم خود (بی اشتهایی روانی, افسردگی, دوگانگی رفتار, درخود ماندگی و...) صحبت می کنند گسترش می یابد.حوزه ی آن نیز وسعت می گیرد: از مداوای بیماری های ناشی از پیری زمانی که درمان آنها از طریق گفتگو با مشکل روبرو می شود تا به کار گیری آن برای بازگرداندن افراد به موقعیتی متعارف در جامعه. برخی محیط های جمعیتی نیز, مانند کولی ها, مهاجرها, خانه به دوش ها, بیکارها, قربانیان خشونت و یا باز هم زندانیان با همین روش ملاحظه می شوند. اما این فهرست, جامع نیست, میزگرد افراد به سمت هنر درمانی, در حال گسترش فزاینده است. کودکان و نوجوانان با ناکامی های تحصیلی, اختلال های شخصیتی, خصوصیتی و یا مسائلی دشوار؛ افراد بالغ در رویارویی با مشکلات ارتباطی یا احساسی و یا ابراز یک نقص عضوی یا حسی(بینایی یا شنوایی)؛ جمجمه های آسیب دیده و یا افرادی که مانند بیماران آلزایمر با مشکلات عصبی مواجه اند؛ معتادان به مواد مخدر یا الکلی ها و از این دست. مانند تمام روش های روان درمانی, بنیان هنر درمانی, بر ایجاد یک کارگاه استوار است. لازم نیست که تجهیزاتی بسیار آماده در اختیار داشته باشیم, تنها کافی ست برای هر فعالیت هنردرمانی, نمایشی ویژه انتخاب کنیم. نبرد می تواند با یک بیمار یا گروه های کوچک ( اغلب پنج نفره و نه بیشتر) انجام شود تا هر کس بتواند مانند رابطه ای که با دنیای خود دارد, با روان درمان گرش نیز ارتباطی مستقیم و ممتاز داشته باشد. نحوه ها و قواعد جلسات کارگاه بر اساس نوع انجمن یا باز هم رهنمودهای روان درمانگر متفاوت خواهد بود. این جلسات عموما بر اساس مشاهداتی که برای تشخیص تحول یا عدم تحول به سمت مقاصد درمان, اجتناب ناپذیرند, ساختاربندی می شوند. آیا فردی که در روند هنردرمانی قرار می گیرد, در فکر یک جستجوی زیباشناسانه است؟ آیا خلاق است؟ آیا آثار خود را نقد می کند؟ از آفرینش لذت می برد؟ نخستین مرحله که به ارزیابی کار هنر- درمانی می انجامد, توسط مشاهده ممکن می شود. نتایج کمی و کیفی آن از زاویه ی کفایت فنی یا رشد شرایط اولیه چیست؟ فرایندهای جسمانیِ دخیل در بازی چیستند؟ آیا انتخاب رسانه ی هنری مناسب است؟ در فرانسه و در خارج از آن, مشاهده یا ارزیابی از میان ابزارهای بیشمار مورد استفاده قرار می گیرند. رشد شخصی یا روش های درمانی؟ اگر گمان کنیم که هنر درمانی وسایل یک مفهوم منحصر به فرد را در اختیارمان می گذارد خطا کرده ایم. در واقع, هنر درمانی دیدگاه های بیشماری, گاه متضاد از آنچه که هست و یا باید باشد, ارائه می دهد. از نظر جی پی کلاین (Pour J.-P. Klein), هنر درمانی «نمی تواند چیزی جز گسترش کار هنری _و نه روانشناسی یا روان کاوی_ باشد». حتی او ترجیح می دهد که به جای استفاده از واژه ی هنر درمانی, از« آفرینش به مثابه فرایند تغییر شکل» استفاده کند. بنابر گفته ی او, هنر درمانی, در خدمت همراهی انسان هایی ست با مشکل یا بی مشکل, و یا آنهایی که برای رشد شخصی خود, دست به آفرینش می زنند. بر خلاف او, بئاتریس شماما اشتاینر(Béatrice Chémama-Steiner), روان کاو و دبیر کل انجمن فرانسوی آسیب شناسی روان بیان, بر روی مفهوم درمان تمرکز می کند. به همین شیوه, هنر درمانی از کارگاه های بیان هنرمندانه متمایز شده و می باید به شخص اجازه دهد تا با مشخص کردن شکل های تصویری, آوایی و یا داستانی از رنج های روانی رهایی یابد. همچنین او بر اهمیت رابطه ی اعتماد ایجاد شده با درمان گر تاکید می کند. هیچ یک از آنها دیگر موافق پرسش از نشانه ها نیستند: چه کسی می تواند از هنر درمانی بهره ببرد؟ از نظر ژان بروسترا (Jean Broustra), از همان لحظه ای که بیمار درون یک کارگاه قدم می گذارد, دیگر از نشانه ها پرسیده نمی شود. برخی [از درمان گران] بر بیماری های روانی, معلولیت یا سرطان متمرکز می شوند. برخی دیگر, مانند ژان لوک سودر(Jean-Luc Sudres) (3) که یک روان درمانگر است, بر این باورند که هنر درمانی به طور ویژه برای افرادی مناسب است که مشکلاتشان را نمی توانند بر زبان بیاورند, که این می تواند به دلیل مشکلات فراگیری, آسیب های مغزی, و یا ساختار فیزیکی باشد. یک راهکار پیچیده همانطور که می بینیم, حتی اگر عقاید بتوانند در حوزه های نظری و عملی از یکدیگر متفاوت شوند, بازهم یک اجماع بر سر آنکه هنردرمانی چه هست و چه نیست ضروری می باشد. نخست اینکه هنر درمانی, هنر نیست چرا که در ذیل درمان و در بطن ارتباط با یک شخص سوم (روان پزشک) همراه با فرایندهای ناآگاهانه ی آثار قرار می گیرد. به علاوه آنکه, درست برخلاف یک اثر هنری کلاسیک, بعد زیباشناسی در درجه ی دوم اهمیت می باشد. هنردرمانی, یک راهکار درمان پژوهی ( با هدف بازپروراندگی) نیست بلکه تنها, آزمونی روانشناسانه است. بیان هنری ای که ژان دوبوفه (Jean Dubuffet) ارائه می دهد, دیگر شاخه ای از هنر محض نیست. چراکه هنردرمانی, همانطور که پیشتر خاطرنشان کردیم, به وسیله ی یک میانجی گر هنری و در یک منطق درمانی قرار می گیرد, تا به گفته ی جی ال سودر(J.-L. Sudres), « همراه کردن فرد دیگر در یک فرایند تغییر و سپس, راهبری او به رویارویی با شرایط وجودی گوناگون» ممکن گردد. بر مبنای این سخن, می توان سه کارکرد اساسی هنر درمانی را از یکدیگر متمایز کرد. نخستین عملکرد, ارزیابی جایگاه موضوع در ابعاد زیست شناختی , روان شناختی, اجتماعی و فرهنگی ست. دومین کارکرد, درمانی ست,« با هدف تخلیه ی هیجانی, عدم بازدارندگی, حرمت نفس و اظهار خود, [...] تصاویر و استنباط های جسمانی, [...] تخیل و خیال پردازی, والایش, [...] تلفیق, اجتماعی شدن و ...».آخرین کارکرد, تربیتی و بازتربیتی ست که در سطح برانگیختگی یا اجتماعی فرهنگی می باشد. اگر بخواهیم به دنبال آنچه که هنردرمانی هست و نیست باشیم , می باید از آنچه که هنردرمان گر هست و نیست هم سر در بیاوریم. هنردرمان گر را نباید به مثابه یک هنرمند پنداشت, زیرا او نه واجد قابلیت های آن می باشد و نه ابزار لازم برای درمان را در اختیار دارد. با این همه, برای آنکه بتوان شخصی را در آفرینش های خود همراهی و تحسین کرد و از تجربیات هنری بهره برد و میان فرایندهای بیمارگونه و فرایندهای خلاقانه تمایز قائل شد, می باید شیوه های هنری را شناخت و بر آن تسلط داشت. زیرا کارکرد آن, بهره برداری به بهترین نحوه از ارتباطی ست که با بیمار برقرار می شود, همان گونه که سعی می کند تا فنون هنری به اندازه ی شیوه های بیان در تصاحب او قرار گیرند. از دیدگاه ار.فورستیر (R. Forestier) «هنر درمان گر متخصص, باید قادر به پیشنهاد دادن, مهار کردن, تطبیق دادن, اصلاح کردن ذات قدرت و تاثیرات لاینفک هنر مطابق با آسیب شناسی ها و مشکلات مطرح باشد تا آنها با یکدیگر تلفیق شده و یک برنامه ی روان درمانی اصلاحگر مشاهده گردد». در حال حاضر, جایگاه [هنر درمانی] به طور رسمی شناخته نشده است, ( با آنکه از سالهای 1969, انجمن قدرتمند هنر درمانگران آمریکا تلاش کرد تا معیارهایی برای به گردن گرفتن قابلیت هنردرمانی تعریف و از جایگاه آن دفاع کند). زیرا بررسی ها بر مبنای ملاحظه ی هنر درمانی ست: آیا [هنردرمانی] به خودی خود یک حرفه ی جدید محسوب می شود؟ یا مهارت اضافی ِ شغلی ست؟ در این حالت, آن را باید به هنرمند نسبت داد یا به درمان گر؟ احساس, خلاقیت, بیان و ارتباط می توانند چهار ستون هنر درمانی درنظر گرفته شوند. از دیدگاه ار. فورستیه (R. Forestier) هنردرمانی « از شیوه های درمانی بدیع که مکمل دیگر فعالیت های پزشکی و فراپزشکی می باشند بهره می برد». که با توجه به فوران کاربردها و انجمن های تعلیم و تربیت ( بیش از چهار صد عدد در فرانسه که بهترین و بدترین آنها در کنار یکدیگرند), صحیح تر آن است که از این واژه به صورت جمع و به شکل هنردرمانیها استفاده کنیم. هنردرمانی تنها از طریق ناشی گری هایش, بخشی از « ترکیبی از ذهنیت صحیح نسبت به هنر و عینیت نسبت به درمان » محسوب می شود. هنر درمانی با پتانسیل قابل توجهی که در خود دارد, سزاوار صورت بندی و بازشناخته شدن است تا اینکه نهایتا اهمیت آن– واقعی یا غیرواقعی – در حوزه ی وسیع درمان ارزیابی شود. یادداشت ها: 1) «هنر درمانی یک جنبش هنری ست؟», آرتنسیون, شماره ی 4, مارس- آوریل 2002. «L'art-thérapie est-elle un mouvement artistique ?», Artension, n° 4, mars-avril 2002. 2) مسئول آموزش هنردرمانی در دانشکده ی پزشکی تور, و نویسنده ی دانسته هایی پیرامون هنردرمانی, فاور,2000. Responsable de l'enseignement d'art-thérapie de la faculté de médecine de Tours, et auteur de Tout savoir sur l'art-thérapie, Favre, 2000. 3)نویسنده ی دوران نوجوانی با هنردرمانی, دونو, 1998 Auteur de L'Adolescent en art-thérapie, Dunod, 1998 منبع: Sciences Humaines نویسنده: Gilles Marchand



همچنین مشاهده کنید