دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مقالات قدیمی: نظری در تاریخ:اسلام و اسپانیا(آبان و آذر ۱۳۵۳)



      مقالات قدیمی: نظری در تاریخ:اسلام و اسپانیا(آبان و آذر ۱۳۵۳)

به اعتقاد محقق اسپانیاییignacio olague(1) مورخان به اتکای اسناد و مدارکی معدود که که هیچکدام  مقارن با عصر اسلامی شدن اسپانیا نوشته نشده ،بلکه مدتها پس از آن فراهم آمده است ،مدعی اند که تمدن اسلامی به نیروی شمشیر یعنی فتح و تصرف اسپانیا توسط اعراب ، در " اندلس" یا شبه جزیرة " ایبری"شکوفان شد و کلیسای کاتولیک اسپانیا نیز چون این نظر را بر وفق مراد خود دید نشر و رواجش داد،چه اگر لشگریان پیروز مند خارجی اسپانیا را گشوده باشند،کلیسای اسپانیا ناگزیر به مدّت 8 قرن زیر تسلط و نفوذ قوم و مذهبی بیگانه بوده و چاره ای جز تسلیم و رضا نداشته است و بنابراین سکوت شگفت انگیز اصحاب کلیسا زیر یوغ حکومت قومی خارجی چاره ناپذیر و توجیه ناپذیر خواهد نمود.

 

امّا به گمان مورخ اسپانیایی حقیقت جز اینست.olague اعتقاد دارد که روایات تاریخی مربوط به فتح اندلس سراسر خیالی و ساختگی است و به قصه های پریان یا حکایات هزار و یک شب می ماند.چنین فتح و کشور گشایی که مسلمین در دوره ای متأخر روایت کرده اند ،از لحاظ جغرافیایی ( بعد مسافت) ، امکانات انسانی و مادی ( ساز و برگ جنگ) و جز آن ناممکن بوده است و نشر اسلام ناشی از پویایی و قدرت تحرک اندیشه ای مذهبی است،نه محصول فتح نظامی.

به زعمolague مسیحیت که نتوانسته بود در سرزمینی که تمدن و خرد گرایی یونانی و رومی مدتها پس از تجربه امپراطوری روم هنوز در آن جان و حیات داشت ،پیروز و مذهب مختار عصر شود،در پایان قرن هفتم میلادی در همان زاد و بوم  به زوال می گرایید و شکی نیست که مسیحیت کاتولیکی در شبه جزیره ایبری در سراسر قرون وسطی موقعی ضعیف داشته است.

در قرن چهارم میلادی واکنشی سخت در قبال اعتقاد مسیحیان کاتولیک اهل تثلیث(مسیحیان trinitaire  (که خاصة طی قرن سوم قدرت یافته بودند،توسط دو مرد بروز کرد:آریوس(arius) در شرق و پریسیلین(pricillien) در شبه جزیره ایبری.تعلیمات عقلایی این دو یاری دهندة مومنان به وحدانیت(unicite)  ذات حق در پیکار با معتقدان به تثلیث که باور داشتند آب و کلمه روح القدس هر سه در عیسی مسیح گردآمده اند ، بود.مسیحیان کاتولیک قایل به تثلیث الوهیت بودند و پیروان پریسیلین و آریوس منکر تثلیث و قایل به یگانگی ذات حق .در شبه جزیره ایبری نهضت آریوس به نهضت پریسیلین  پیوست و تعلیمات این دو فرقه به ظهور اسلام انجامید.

 

افکار" پرسیلین" از مردم galiceکه در 385 به حکم محکمة شرع سر از تنش برداشتند  و در تثلیث به دیدة شک و تردید می نگریست پس از شهادت وی سخت رایج شد و طرفداران بسیار یافت.نفوذ این عقاید که نقشی عمده در تحول  و گرایش آریانیسم یا نهضت بازماندگان پریسیلین به سوی اسلام داشت،حداقل تا قرن ششم پابرجا و به قوت خود باقی بود.آسین پالاسیوسasin palacios  معتقد است که به ظن غالب ، شاگردان ابن مسرّه ( 269-319 ه . 883-931 م )پیروان و ادامه دهندگان عرفان پریسیلین گردیدند.اگر به خطوط اصلی و افکار برجسته و اساسی عرفان پریسیلین توجه کنیم،می بینیم همه آنها در مکتب ابن مسره و در عقاید او موجود بوده است.( و آن عبارتست از مفهوم مادة کلی و جهانی که مانند خداوند ازلی و ابدی است ، عقیده به این که روح بشر از مبدأ الهی است ،عقیده به این که اتصال رو ح با جسم مادی در اثر خطایی است که در جهان دیگر ارتکاب یافته است، باز خرید گناهان و رستگاری نفس و بازگشتن به وطن نتیجه تصفیه ایست که در اثر ارشاد پیامبران ممکن می گردد،تفسیر معنی روحانی اتورات و انجیل).

همه این افکار را می توان نزد" ابن مسره" و در مکتب او بازیافت.بدینگونه ایبری پیش از استقرار" آریانیسم" به عنوان مذهبی رسمی در اسپانیا نیز تحت تأثیر پریسیلین ،ضد مسیحی بود.

و امّا آریوس معتقد بود که : "حضرت الهیه یکتاست و او را اب گویند و مسیح کلمه خداست و ابن او بر طریق اصطفا و مخلوق است که از سایر ارواح اکبر است و آن روح میانة اب و ابن واسطه است که وحی باو برساند...و مسیح ابتدا جوهری جوهری لطیف روحانی بود و خالص بی ترکیب و به چیزی از طبایع ممزوج نبود،متدرع و مرتدی گشت به طبایع ........چون به جسمی که از مریم مأخوذ بودمتدرع گشت."

در سال 325 میلادی مجمع کشیشان در شهر ازنیک( نیقیه= nicee ) از شهرهای آسیای صغیر و آریانیسم را که تعلیم می داد ، قدیم حضرت کبریاالهی است و مسیح مخلوق است محکوم کرد و مسیحیت تثلیثی مذهب رسمی دولت شد و جنگ میان فرقه های مسیحی در گرفت.ابوالحسن علی بن حسین سعودی( متوفی در سال 345 هجری) در شرح این واقعه می نویسد:به سال بیستم پادشاهی قسطنطین سنهودس اول در شهر نیقیه روم بپا شد.معنی این کلمه انجمن مقدس است.در این انجمن دو هزار و چهل و هشت اسقف فرا هم آمدند که آرای مختلف داشتند که از ان جمله سیصد و هجده اسقف انتخاب شدند که متفقاً آریوس اسکندرانی را که فرقه آریوسی نصاری منسوب به اوست تکفیر کردند.اما به رغم حکم نیقیه،آریانیسم که طریقی عقلایی بود و مسیح را واجد خصایل الهی و یا مظهر الوهیت نمی دانست،پیروان بسیار و بر مسیحیت کاتولیکی غلبه داشت و خاصه در" میلان" و شهر "راوان" سخت معتبر و رایج بود.

سلاطین قوطی ( غوطی= Goths) نیز که ژرمنی بودند به آریانیسم گرویدند و این مذهب را درایتالیا، جنوب فرانسه،شبه جزیرة ایبری و تونس رواج دادند.بنابر این بیشتر مسیحیانی که دراین مناطق می زیستند" آریوسی" بودند.خاصه در قرن پنجم میلادی یکتا پرستی ضد تثلیثی  به یاری و پایمردی سلاطین ویزیگوت ( اشراف نظامی آلمانی – از واژه ژرمنی westgothen) که آریوسی مذهب شده بودند،رواج عام یافت: به سال 476 که euricاز امپراطوری بیزنطی گسست و خود را سلطان ویزیگوتی اعلام کرد،زندقة آریوسی که پیش از ان نیز در سرزمین ایبری رایج و منتشر بود،مذهب رسمی دولت ویزیگوتی که بر قسمت اعظم ایبری و نیز جنوب فرانسه حکومت می کرد شد.اما در 6 مه 589،recarede  آریانیسم را طرد و تکفیر کردو بدینگونه نخستین دوران رسمیت مذهب آریوسی به علت تعصب روحانیون کاتولیک پس از یک قرن دوام پایان گرفت.

پس از مرگ vitiza مخالف اصل تثلیث در حدود سال 708 جناح راست کیشانه دین و دولت در طلیطله،برای کسب مجدد قدرت،roderic نامی را که والی ایالتی بود به سلطنت برداشتند،اما عامه مردم طرفدار پسران صغیر سلطان متوفی بودند، واین بدان معنی است که اکثریت مردم و همه ایالات هواخواه پسران ویتیزا ،قایل به احدیت ذات حق بوده اند و" رودریک" از حمایت اقلیتی تثلیثی برخوردار بوده است. در نتیجه آشوبی عظیم برخواست که حدود هفتاد سال به درازا کشید و خشکسالی و قحطی و شیوع بیماریهای واگیردار نیز مزید علت شد.رودریک آندا-لوزی را تصرف کردو پیروان پسران ویتیزا با حمایت oppasبرادر ویتیزا که رئیس اساقفه شهر اشبیلیه و قایل به وحدانیت بود، از والی ایالت "طنجه" در شمال مراکش که جزو قلمرو سلاطین ویزیگوتی بود کمک خواستند.در نتیجه گروهی از جنگجویان آن منطقه به فرماندهی طارق بن زیاد والی طنجه که بربری بود،از تنگه ای که بعدها تنگه جبل الطارق خوانده شد،گذشتند و به طرفداران پسران صغیر سلطان درگذشته پیوستند و در جنگی با رودریک او را مغلوب ساختند.

به اعتقاد مورخ اسپانیایی ، این واقعه محلی چیزیست که بعدها در ذهن خیال پرور وقایع نگاران  افسانه پرداز به حمله اعراب به" ایبری" و تصرف آن و مسلمان شدن مردم ایبری پس از پیروزی مسلمین و توسعه تمدن اسلامی در اندلس به دنبال جهانگشایی ها و فتوحات نظامی اعراب تبدیل شد.اما شمال مراکش یعنی موریتانی در آن روزگار ایالتی از مستملکات ویزیگوتها بود و بنابراین طارق هم کیش کسانی بود که او را به کمک می طلبیدند،یعنی از جناح معتقدان به وحدانیت ذات الهی بود،نهمردی خارجی  و شاید موسی بن نصیر نیز یک تن از سپاهیان طارق بوده است.

به زعم نویسنده اسپانیایی در واقع یا موسی بن نصیر شخصیتی افسانه ایست و یا شخصیتی تاریخی،امّا به هر حال فرمانده نبوده ،بلکه مبلغی مذهبی بوده است.توضیح آنکه مسلمین قائلان به وحدانیت ذات حق را در ایبری را هم کیش خویش می دانستند و اهل تثلیث را کافر می پنداشتند و چون نمی توانستند  چنانچه باید به برادران دینی کمک نظامی کنند،رسولانی نزد آنان فرستادند تا حس همدردی ایشان را به مردم ستمدیده آنسوی اقیانوس ابراز دارند.شاید موسی رسولی بوده که از جانب مسلمانان مأموریت داشته است تا با برادران دینی در شبه جزیره ایبری رابطه و مراوده برقرار کند؟طارق نیز یا رئیس قبیله ای بربری تابع والی طنجه بوده و یا اگر خود والی طنجه بوده ،اصل ژرمنی و نام ویزیگوتیtaric داشته و در این سمت به کمک پسران ولینعمت خود شتافته است.عبدالرحمان اول فاتح قرطبه(متوفی در 172 ه.788 م) هم قیافه ژرمنی داشت و از بنی امیه و یا از نژاد سامی یا بربری نبود.به بیانی دیگر فتح اسپانیا به دست مسلمانان حقیقت تاریخی نداردتا یک تن از بنی امیه به اندلس بیاید!

حاصل سخن اینکه بنا بر نظریه محقق اسپانیایی مردم ایبری که نخست آریوسی شده بودند،اندک اندک به اسلام گرویدند و دوره ویزگوتی در شبه جزیره ایبری،مرحله نوجوانی دوران اسلامی (عربی و اندلسی )است.اسلام رفته رفته از راه سوداگری و بازرگانی در ایبری رواج یافت و چون بذری که در زمینی حاصلخیز افتد بارور شد.پس در واقع آریانیسم بود که کم کم به اسلام انجامید.

به عنوان مثال در عصر "ویتیزا" تعداد زوجات به صورت رسمی پذیرفته،در آمد که پس از مرگ وینیز باقی ماند.بی گمان رسم تعدد زوجات می بایست پیش از ویتیزا وجود داشته باشد تا سلطان بتواند به آن رسمیت بخشد.به همین دلیل آریانیسم در مناطقی که تعدد زوجات در آن معلوم بود،یعنی: ایبری،آفرقای شمالی و مصر،رواج یافت و در پی آن اسلام به آسانی در حوزه نفوذ آریانیسم که کلیسای کاتولیک  در آن از حمایت صاحبان زور و زر عصر برخوردار نبود رخنه کرد، و به سرعت پراکنده و منتشر و پی گیر شد.این مناطق عبارت بودند  از آسیای صغیر ،خاور نزدیک،مصر،آفریقای شمالی و شبه جزیره ایبری.بنابراین از این لحاظ آریانیسم واسطه و برزخی بود میان مسیحیت تثلیثی و اسلام.

آریانیسم در اواخر قرن هفتم میلادی،دیگر بار رونق گرفت و مردم ایبری که در آن روزگار مسیحیانی راستکیش نبودند ،به آسانی اسلام آوردند یا به بیانی دیگر در پایان سیر تحوّل و تکامل عقیده و مرام منطقاً مسلمان شدند.پس رواج اسلام در اسپانیا میوة پیروزیهای ناممکن نظامی نیست،بلکه نتیجة جنبش های درونی جامعه ایست که طبیعتاً به اسلام گرویدند.نمونه بارز این تحوّل مسجد قرطبه است که پیش از مسلمان شدن مردم ایبری ، وجود داشت و بنیانگذاران آن پیروان مذهبی جز کاتولیسم و یهود و اسلامند.

می دانیم که مسجد قرطبه همان کلیسای اسقف نشین "سن ونسان"saint Vincent  است که متدرجاً به مسجد تبدیل شد.نخستین فاتحان قرطبه فقط نیمی از کلیسای بزرگ سن ونسنزو san vincenzo  را برای برپا داشتن مراسم عبادت اختصاص دادند.در واقع کلیسای بزرگ پس از فتوحات اسلامی مانند کلیسای دمشق میان مسلمانان و مسیحیان تقسیم گشت ،ولی تدریجا، مسلمانان تمام کلیسا را تبدیل به مسجد کردند.به اعتقاد olague بنای اصلی کلیسا یعنی نمازخانه عتیق ان در قرن پنجم یا ششم میلادی و محتملاً در نخستین دورة رواج و رونق آریانیسم ساخته شده است.امّا این نمازخانه کهن نه اختصاص به مذهب مسیحیت کاتولیکی داشت و نه بنایی اسلامی بود،بلکه خاص فاتحان جنگهای داخلی یعنی معتقدان به اصل وحدانیت ذات حق( آریوس ها) بود که در ان زمان امّتی سخت نیرومند بودند.پس از رفضrecarede  نمازخانه آریوسی به صورت کلیسای " ونان قدیس "درآمد که عبدالرحمن اول در آن خود را خلیفه و امیر مومنان خواند و طی انقلاب سال 710 دوباره به نمازخانه ای آریوسی بدل شد و به فرجام در عصر عبدالرحمن ثانی (متوفی در 238 ه.852م.) کلیسا به مسجد معروف قرطبه تبدیل گردید.

 

1-I.olague . les arabes n ont  jamais envahi  i Espagne . paris.1969

این مقاله گزارش کوتاهی از این کتاب است.

2- هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی،ترجمه دکتر اسدالله مبشری،تهران 1352،صفحه 274.

3- ابولفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل،ترجمه افضال الدین صدر ترکه اصفهانی،یه تصحیح دکتر سید محمد رضا جلالی نائینیتهران 1350، ص 178.

4 – التنبیه و الاشراف،ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران 1349، ص 130.

5- کارل بروکلمان،تاریخ ملل و دول اسلامی،ترجمه دکتر هادی جزایری،تهران 1346،ص 261.

6 – جرجی زیدان،تاریخ تمدن اسلام،ترجمه علی جواهر کلام،چاپ چهارم،تهران 1352 ، ص962.

 

  اطلاعات مقاله:

مجله رودکی٬ سال ۱۳۵۳٬ ـ شماره ۳۷ و ۳۸ ـ ص ۲

مجموعه: جلال ستاری و لاله تقیان

آماده سازی برای انتشار: رادبه پرنده

 

پرونده ی «جلال ستاری» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/5165