دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

مواجهه با تفاوت فرهنگی : مقدماتی در باب انسانشناسی



      مواجهه با تفاوت فرهنگی : مقدماتی در باب انسانشناسی
پیتر متکاف برگردان کوثر خلردی

انسان شناسی یک ماجراجویی[1] است و به شما امکان کشف جهان های دیگر، جایی که زندگی بر اساس درک متفاوت از نظم طبیعی امور نمایان می گردد، را فراهم می نماید. این از آنچه فرد مفروض گرفته متفاوت است. این کار ]مواجهه با تفاوت فرهنگی[ به شما اجازه می دهد که از تنگنای هراسناک زندگی روزمره خود فرار کنید اما انسان شناسی تنها یک راه گریز نیست، برعکس، از شما انتظار تلاش بسیار برای فهمیدن دارد.

دور از خانه، نزدیک به خانه

انسان شناسان[2] برای انجام تحقیقاتشان به هر گوشه ای از جهان سفر می کنند. در اواخر قرن نوزدهم، نسل اول انسان شناسان برای اطلاعاتشان به گزارش سفرکننده ها[3] و کاشفان تکیه می کردند. در نتیجه، انسان شناسی همان حاصل جمع سفرنامه طویل از زبانهای اروپایی است که سفرهای اکتشافی[4] قرن پانزدهم زیادی را پیگیری می کردند. در قرن بیستم، انسان شناسان به این نتیجه رسیدند که چنین گزارش هایی کافی نیست و اینکه آنها نیاز دارند که بروند و مشاهدات شخصی خودشان را داشته باشند. روش های تحقیقی که آنها بنیان نهادند به گونه ای طراحی شده بود که تا حد ممکن از مشکلات ناشی از پیش داوری جلوگیری کند تا مبانی نظم مدرن را فراهم آید.

برای اکثر افراد در دنیای معاصر الزامی برای سفر دور از خانه جهت عبور از مرزهای فرهنگی وجود ندارد. برعکس، تغیرات فرهنگی ظریف در رابطه با همه ی انسان ها وجود دارد و هر چه بیشتر شما درمورد انسان شناسی بدانید بیشتر قادر به تشخیص و ارزیابی اهمیت آن خواهید بود. انسان شناسان پذیرفته اند که انسانها هیچ زمانی در چنین انزوایی زندگی نکرده اند که چنان از دیگران بی خبر باشد. مهمتر از همه تاریخ بشر یک ماجرای برخورد و تطبیق فرهنگی است اما تحرک زیادی در جهان مدرن وجود دارد که چنین تعامل هایی برای بسیاری از مردم بخشی از زندگی روزانه شان می باشد. در نتیجه، هیچ ضرورتی وجود ندارد که مسائل مربوط به انسان شناسی، انتزاعی و جزئی باشند و ما اغلب به محض بیرون رفتن از در خانه خود با آنها مواجه می شویم.

 

  1. چارچوب  فرهنگ

فرهنگ[5] یک کلمه کلیدی در انسان شناسی است اما نظریه پردازان به جنبه های مختلف تاکید می کنند. به طور کلی، انسان شناسی را میتوان به عنوان همه ی آن چیزهایی-از آداب سرمیز نشتن تا مذهب- تعریف کرد که از کودکی تا زمانی که فرد بزرگ شود توسط بزرگترها و گروه همسالان به وی القا[6] میشود. چند چیز مهم در مورد این تعریف وجود دارد که باید توجه داشت. اول، این تعریف شامل ویژگی های ژنتیکی منتقل شده نمی شود، که در فصل بعد بیشتر در این باره خواهید خواند. دوم، نسبت به استفاده رایج کلمه " فرهنگ متعالی[7]" مانند فرم های هنر نخبه پرور بسیار متفاوت می باشد. برعکس، این تعریف از فرهنگ، همزمان به مسائل دنیوی اشاره دارد مانند اینکه: چگونه زراعت کنید یا به خرید بروید، همچنین تشخیص درست را از نادرست و یا اینکه چگونه با دیگران برخورد کنید. سوم، همان طور که این مثال ها نشان می دهد، این تعریف طیف عظیمی از مسائلی که مردم در هر فرهنگ متفاوتی نیاز دارند یاد بگیرند را پوشش می دهد و طیفی به همان اندازه گسترده از مسائل را برای مطالعه در اختیار انسان شناسان قرار می دهد.

 

آگاهی از تفاوت فرهنگی

ماجراجویی مخاطرات خود را دارد. در دهه 1970 اصطلاح "شوک فرهنگی[8]" بطور خاص، مطرح شد. این اصطلاح در ابتدا توسط انسان شناسان برای سردرگمی که اغلب یک پژوهشگر میدانی زمانی که بعد از یک دوره طولانی مدت غوطه ور بودن در یک فرهنگ دیگر به خانه بر می گردد و با آن مواجه است را توصیف میکند. تمام چیزهایی که یک زمانی کاملا آشنا بود ناگهان عجیب و غریب به نظر میرسد مثل اینکه کسی برای اولین بار آنها را می بیند.  در نتیجه، همه چیز سوال برانگیز می شود: چرا من همیشه این کار را انجام داده ام با به عهده گرفته ام؟ این روش پرسش شاید بهترین ویژگی بنیادی انسان شناسی است. اکثر مردم بیشتر مواقع دوران زندگی شان را به سادگی میگذرانند و غیر از این هم نمی توانست باشد و تنها تحت شرایط خاصی است که فرد واکنش نشان دادن را متوقف میکند و تجربه فرهنگ های متفاوت یک محرک متداول است.

زمانی که روزنامه نگاران شروع به استفاده از اصطلاح نمودند، آنها زاویه ی واکنشی را ترک کردند. شوک فرهنگی آمد تا واکنش ورود به فرهنگ دیگر را به سادگی مفهوم و معنا بخشد که می تواند به اندازه کافی نامتجانس باشد. خودتان را تصور کنید که برای اولین بار با گروهی از مردم کاملا جدید در حال ملاقات هستید، حتی اگر شما یک فرد اجتماعی و خون گرمی باشید ممکن است احساس خجالت کنید که به نوعی خودآگاهی است. شما شروع به فکر کردن درباره ی مسائلی می کنید که به طور ارادی هستند: چگونه راه بروید، دست هایتان را کجا قرار دهید که این تلاش و تقلا  پویایی حرکات شما را سلب میکند. برای بسیاری از مردم تمرین و تلاش برای طبیعی رفتار کردن در چنین شرایطی زمان زیادی می برد و در این شرایط تحت آموزش یک دوست بودن تنها مسئله را بدتر می کند، شوک فرهنگی نیز چنین می باشد مگر اینکه برای یک مدت زمان طولانی امتداد یابد. عصبانیت لحظه ای ممکن است با چند دقیقه گفت و گو برطرف شود اما شوک فرهنگی برخی مواقع ممکن است روزها یا هفته ها طول بکشد.

 

واکنش های احساسی

در حال حاضر به این ]وضعیت[، پیچیدگی های زبان[9] را هم اضافه کنید. حتی یک لهجه ناآشنا یا یک گویش متفاوت کافی است تا جایگاه خود را به عنوان یک فرد خارجی نشان دهید. و زمانی اوضاع بد می شود که شما شروع به یادگیری زبان می کنید. هنگامی که آنها با مهربانی با شما صحبت می کنند و شما ناچار به پاسخگویی هستید و صحبت کردن شما با خطا و اشتباه همراه است. اگر میزبان برای مصلحت ، با شما آهسته صحبت می کند، متوجه می شوید که مانند یک کودک با شما صحبت می کنند. وقتی که شما نمی توانید از دستورالعمل های ساده پیروی کنید احتمال دارد که از حرکات دست برای رساندن مفهوم استفاده نمایید. تحمل چنین رفتارهایی ممکن است سخت باشد و احساس رنجش زیادی کنید. حتی اگر شما به خوبی درک کنید که همه تلاش می کنند که به شما کمک کنند، اینها احساسات متناقض شوک فرهنگی هستند.

احساسات نه تنها مبهم هستند بلکه شدید هم می باشند، وقتی که شما قادر به درک هرچیزی که در حال جریان است نباشید نمیدانید که چه عکس العملی باید نشان دهید و برای اینکه کسل به نظر نرسید شما سعی میکنید که به همه لبخند بزنید و به زودی لبخند احمقانه ای بر روی صورت شما ثابت می ماند و قبل از اینکه بدانید کجا هستید بغض می کنید. مشکل احساسات شما، با ندانستن اینکه که مردم در اطراف شما چه احساسی دارند بدتر می شود. اگر آنها صدایشان را بالا ببرند، شما از خودتان می پرسید که آیا آنها عصبانی هستند و زمانی آنها آرام و ساکت باشند هم شما همین سوال را از خودتان می پرسید. علاوه بر این، تفاوت های فرهنگی[10] خودشان را تنها در کلمات نشان نمی دهند بلکه چیزی وجود دارد که معمولا "زبان بدن[11]" نامیده می شود. اگر مردم نزدیک تر از آنچه شما عادت دارید بایستند، شما احساس دستپاچگی می کنید؛ اما اگر آنها بسیار عقب تر از شما بایستند شما احساس انزوا می کنید. برخی از افراد تا میزانی دلسرد کننده بر تماس چشمی اصرار می ورزند و برخی دیگر مودبانه نگاه خیره شان را بر می گردانند تا از خیره نگاه کردن جلوگیری کنند و باعت میشود که حتی شما ندانید که چه اتفاقی در حال وقوع است. در این مرحله پارانویا چندان بعید نیست.

 

واقعیت فرهنگ

بعد از تجربه ای مانند این ]واکنش های احساسی[، امکان ندارد که شما دوباره به واقعیت فرهنگ شک کنید. به نظر می رسد که یک فرهنگ بیگانه شما را احاطه کرده است به طوری که شما می توانید آن را احساس کنید و به نظر می رسد که شما در درون یک حباب کوچک هستید که با شما از میان محیط های مختلف حرکت می کند، به علاوه، وقتی که خودتان این را تجربه کردید می توانید ببینید که این برای دیگران هم اتفاق می افتد. با بازگشت به محیط خودتان، شما می توانید غریبه هایی که به صورت نامعلوم و مشکوکی در حباب های کوچکشان هستند را کشف کنید. انسانشناسان از چنین واکنش هایی ایمن نیستند و بهترین اموزشی که می توانند داشته باشند این است که چه انتظاری داشته باشند. آنها درک می کنند که مجبور هستند به خودشان این اجازه را بدهند که تا حدی "دوباره اجتماعی شوند[12]" (چارچوب 2.1 را ببینید). برای این است که گفته می شود انسانشناسان باید تمام جزئیات را فراموش کنند.

 

چارچوب2.1 اجتماعی کردن

ما فرهنگ را بر اساس "القا" آموزش در فرد جوان تعریف می کنیم. اسم مناسب برای این روند "اجتماعی کردن[13]"  است که هم تحصیلات رسمی- جایی که چنین چیزی وجود دارد- را در بر می گیرد و هم تمام راه هایی که از طریق آن کودکان به رفتار کردن بر اساس انتظار والدین و یاد گرفتن آنچه که جامعه گمان می کند آنها نیاز دارنند بدانند را شامل می شود. مادران همواره نقش اصلی را در اجتماعی کردن کودکان به عهده دارند اما با بزرگ شدن کودکان، افراد بیشتری در اجتماعی کردن آنها دخیل می شوند. پدربزرگ ها، مادربزرگ ها و بزرگترهای خانواده با گفتن داستان ها کودکان را آموزش می دهند، برادرها و خواهرها و دوستان هم مهم می باشند، تا جایی که بیشتر جوانان مشتاق هستند که با گروه همسالانشان باشند. بزرگ سالان جوان ممکن است که بخواهند مهارت های خاصی را یاد بگیرند و یا به گروه های خاصی ملحق شوند و بنابراین ممکن است به دنبال معلمان متخصص هم بروند. همه چیز از قبیل رفتار عمومی،  شیوه مکالمه و حالت بدن و یادگیری دوباره آنها در فرهنگ جدید حاصل دوران کودکی است. این روند شامل احساسات عجیب بازگشت به دوران کودکی با تمام ناکامی ها و آسیب پذیری هایش است. انسان شناسان گاهی از آن به عنوان "غوطه وری کامل[14]" کار میدانی نام می برند و بدان معناست که آنها کاملا وارد فرهنگ جدید می شوند و تا زمانی که موفق شوند به صورت منطقی آنجا راحت باشند آنجا می مانند. آنها این کار را با وحشت اما همراه با میل و علاقه انجام می دهند زیرا آنها از آنچه که در این روند به دست خواهند آورد آگاه هستند.

 

چه چیزی قرار است به دست بیاید؟

نظریه "شوک فرهنگی[15]" بر جنبه های ناخوشایند عبور از مرزهای فرهنگی تاکید می کند اما نهایت تلاش خود را می کند تا بر آنها غلبه نماید و تمام شور و هیجانات کشف را دنبال می کند، حتی اگر تعامل، محدود شده باشد، هرگونه تلاش حقیقی در ارتباطات منجر به نتیجه می گردد. برخی جزئیات توجه شما را به خود جلب می کند و شما نیاز دارید که بیشتر بدانید، این کنجکاوی سرچشمه انسان شناسی است و محرک فکری را ارتقا می دهد، به عبارت دیگر سفر کردن، به تنهایی کافی نیست. گردشگری بین المللی در حال حاضر یکی از بزرگ ترین صنایع در سر تا سر جهان است اما اکثر گردشگران تنها تعامل سطحی با مردم محلی دارند. جایی که تصور میشود "امری بیگانه[16]" وجود داشته باشد بیشتر افراد آن را برای مصرف ساده و به طوربسته بندی شده در تورهای هدایت شده یا "نمایش های فرهنگی[17]" می خواهند. برای گردشگری "امری بیگانه" چیزی است که شما می توانید عکس بگیرید در صورتی که برای انسان شناسان اینگونه نیست.

 نه تنها سفر کردن به تنهایی کافی نیست بلکه ممکن است غیرضروری هم باشد. فرهنگ های دیگری وجود دارند که اغلب درون یک فرهنگ واحد کشف می شوند و انسان شناسان مطمئن هستند که در شهر های بزرگ هم وجود دارد. برخی انسان شناسان فقط با سفر کردن دور از خانه کار تحقیقی انجام می دهند که همین به نوبه خود می تواند به اندازه کار میدانی خارج از کشور طاقت فرسا باشد. شوک فرهنگی باید در هر بازدید از نو گفت و گو شود و فردی که بتواند به آرامی به جلو و عقب حرکت کند بسیار کم است و اگر هم این اتفاق بیافتد، آنچه که درک میشود یک جهان بزرگ مملوء از لذت و علاقه است و نیازی نیست که شما در این روند از چیزی منصرف شوید. اگر شما زبان دیگری را یاد بگیرید، زیاد در خطر از دست دادن میراث فرهنگی خود نخواهید بود بلکه بالعکس حتی می توانید از آن در یک مفهوم عمیق تر تقدیر کنید. انسان شناسان در تحسین آنچه که ما تسلط فرهنگی می نامیم باسخاوت هستند و هر جایی که تسلط فرهنگی یافت شود، آن مفهوم یک بیان منحصر به فرد از روح انسانی است که بیشتر از یکی داشتن آن دوچندان قابل تحسین است.

این مطلب ترجمه ای است از کتاب زیر:

Metcalf, Peter (2005) Anthropology: the Basics; Routledge pp:1-5

 

 

[1] Adventure

[2] Anthropologists

[3] Reports of travelers

[4] Voyages of discovery

[5] Culture

[6] Instill

[7] High culture

[8] Culture shock

[9] Complications of language

[10] Cultural differences

[11] Body language

[12] Re-socialized

[13] Socialization

[14] Full immersion

[15] Culture shock

[16] Exotic

[17] Culture shows



صفحه شخصی نویسنده در سایت انسانشناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/25534