جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

سِلانیه یا اندوه خانه به دوشی



      سِلانیه یا اندوه خانه به دوشی
ژولیا کریستوا برگردان امیرحسین افراسیابی
(تصویر: ژولیا کریستوا)

سِلانیه کجاست؟   یک لهجه ی  غریب فردی است، درد خاصی است که با دیگران تقسیم کردنی نیست؟ یا فراتر از سرنوشت غم انگیز سلان، فراتر از اضطراب های شگفت او، اشارت به غریبگی  خانه به دوشانی دارد که بی شک در آستانه ی قرن بیست و یکم مائیم، غریبگی ای که شاید کم تر بیان شده اما به همان اندازه  معّما گونه است؟ آیا او یک ابَر بی گانه، یک ’مورد‘، یک بیمار افسرده- شیدای ’درمان ناشدنی‘ است؟ یا پیش از این همه ’هم تای من، برادر من‘ است؟
به برکت انتشار مکاتبه ی پل سلان و گیزِل سلان- لِسترانگه  (هم سر سلان)، و تلاش سنجیده ی ویراستار، برتراند بادیو ، که اوضاع و احوال زندگی نامه ای، تاریخی، اجتماعی و ادبی  را  بازسازی کرده است، با دو بخش از سلانیه آشنا می شویم.
من با اولی از پیش کمی آشنا بودم: بخش مربوط به شاعر که زبان مادریش، آلمانی را  می نویسد- خط می زند.  زبانی آلمانی که از صافی زبان های  رومانیایی، عبری، و نیز انگلیسی، ایتالیایی، یونانی، لاتین و فرانسه گذشته است و شاعر در اثر انزجار، آن را  به آلمانی دیگری  کاهش داده است. نه آلمانی ’ترجمه شده‘ یا ’خیانت شده‘، بل که تغییر یافته به نوعی ’ضد زبان‘  با سمت و سوی ’ضد عامه‘ (این اصطلاح ها از برتراند بودیو است که هم راه با اریک سلان  (پسر سلان) مکاتبه ها را ویراستاری کرده است). زبان معما گونه و در همان حال با ارتعاشاتی پر شور  که آلمانی روزمره را ’با چشم انداز انسانی ... و بی خبر از بد اقبالی اش‘  شگفت زده و آشفته می کند، و، چنان که سلان به عنوان مقدمه برای یک شعرخوانی در آلمان می نویسد: ’ شعرهایم را امشب از سر شنوندگانم خواهم گذراند، تا شاید آنان را بیرون از خودشان دیدار و واقعیت دومی را به آنان هدیه کنم.‘

 

خواندن مقاله