یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جنسیت و اختلالات روانی و روان تنی



      جنسیت و اختلالات روانی و روان تنی
افسر افشار نادری

تصویر: دولت آبادی
جنسیت و تاثیر آن بر روی اختلالات روان تنی موضوع سخنرانی خانم دکتر شیوا دولت آبادی ( روان شناس) در روز 18 بهمن 1389  در سالن انجمن جامعه شناسی ، گروه مطالعات زنان بود.
دکتر دولت آبادی سخنرانی خود را با این جمله آغاز کرد که مطالعه روان جدا از جسم و جامعه نیست زیرا روان دردرون جسم و جامعه شکل می گیرد و محصول میانی جسم و جامعه به حساب می آید. لذا آسیب شناسی روانی خاستگاه بحث ما به حساب می آید پس باید مثل همه پدیده های ذهنی در عمل به نشانه ها مراجعه کرد زیرا دسترسی به ذهن عملی به نظر نمی آید. اختلالات روانی نشانه هایی دارند که باعث ایجاد دردورنج و هیجان می شوند و بیشتر خود فرد و اطرافیان او را با مشکل مواجه می کند مانند وسواس که اختلال روانی شناخته شده است که باعث آزار شخص وسواسی و همینطور اطرافیان می گردد.بسیاری از بیماری های جسمانی نیز ریشه درمشکلات روانی دارند مانند زخم معده، اختلالات قلبی و عروقی که منشا روانی داشته و نشانه های آن در جسم ظاهر می شود و ناهنجاری های ساختاری که به ناهنجاریهای عملکردی که ناشی از انتقال دهنده های عصبی است ، منتهی می گردد.
بخشی از روانشناسی به روابط بین فردی  بخصوص مادر و فرزند و بعد قرار گرفتن در سازه های اجتماعی مثل مدرسه اختصاص دارند که ذهن ما را شکل می دهند و اگر پایه های معیوبی داشته باشند ما را به اختلالات روانی سوق می دهند. پس نگاه سیستماتیک  به خانواده مهم است که چگونه این روابط شکل می گیرد از جمله اختلالاتی چون  اسکیزوفرنی محصول خانواده است مثلا داشتن دوست پسر برای دختران( اصول گرایی شناختی ، فرد را دچار تردیدو بهم ریختگی های ذهنی و عاطفی می کند). پس هر چه ما روشن تر کنیم که چه انتظاری ازفرزندان خود داریم بیشتر سلامت روانی آنها را تامین  و تضمین می کنیم .
اگر جامعه مجموعه ای از انسانهان هایی باشد که یکدیگر را نمی فهمند بهم ریختگی ارزشی خواهیم داشت و بر مبنای زیر بنا های ایدئولوژیکی، روانی و اجتماعی ممکن است آمادگی هایی را برای آسیب پذیری روانی پیدا کنیم مثلا اگر در خانواده و یا محله ناسازگار قرار گیریم آمادگی بیشتری  برای آسیب پذیری پیدا می کنیم .
آماده سازی کردن یعنی اینکه فرد می تواند نقشی در سرنوشت خود داشته باشد و اگر حس کند که می تواند آن را تغییر دهد میزان آسیب پذیری را کاهش خواهد داد. اعتماد به نفس و عزت نفس  به عنوان سرمایه برای مبارزه با مشکلات عنوان می شود. همینطور محله ای که دران فقر فراگیر وجود دارد ، کمبود همبستگی، تراکم جمعیت، کمبود ارزش های اجتماعی ، حمایت های اجتماعی و کنترل اجتماعی وجود دارد و فرد نمی داند چگونه با مشکلاتش مقابله کندو چون ترس از  شرایط دارد بسیاری از توانایی های خود را از دست داده و گرایش به خرده فرهنگ ها که ممکن است بزهکارانه باشد ، پیدا می کند. کودک آزاری، خشونتهای روانی، اسکیزوفرنی و سوء مصرف موادو غیره محصول چنین مجموعه هایی است.
البته وقتی از نشانه ها صحبت می کنیم این نشانه ها خیلی هم واضح خود را نشان نمی دهند مثل کسی که خیلی زود مضطرب می شود و یا بیقرار است و تنش عضلانی احساس می کندیا خلقی افسرده دارد و علائقش را ازدست می دهد.
هرگاه انسان ها را قاب بندی کرده و برچسب بزنیم  باید منتظر پیامد هایی هم باشیم اگر بخواهیم بیماری های روان تنی را نشناسیم  و به طور ساده هیجان زدگی را با ستیز و گریز پاسخ دهیم یک بار دو بار شاید نگران کننده نباشند اما در اثر تکرار تبدیل  به بیماری های روان تنی خواهندگشت و مشکلات قلبی و عروقی ، میگرن و دیگر علائم هشدار دهنده پاسخ به فشار های روانی خواهند بود.
واژه مدرن اختلالات روانی ، ایمنی شناسی است یعنی سیستم ایمنی بدن تحت الشعاع روانشناسی قرار می گیرد. شخصیت و سلامتی باز به هم مرتبط هستند. شناسایی تیپ و سنخ شخصیتی  که سنخ  A و یا الف گوییم سنخی است که برای خودش استرس ایجاد می کند، کار زیاد و مسئولیت زیاد می پذیرد ( همیشه لب صندلی نشسته  ) خود را برای دچار شدن به بیماری های قلبی و عروقی آماده می کند.
انواع اضطراب ها ، استرس ها، هراس ها، اختلالات افتراقی، افسردگی ها، اختلالات خوردن و خود آسیب زنی ها از جمله اختلالاتی هستند که در زنها بیشتر از مردان دیده می شوند. اضطرابات فراگیر یعنی آستانه پایین تحریک پذیری عصبی فرد را ، به صورت دائم دل نگران می کند مثل موسیقی  متن ، زندگی فرد را شکل می دهد و انرژی زیادی از شخص صرف می شود.
انواع اختلالات وابسته به افسردگی( آستینگی) که دکتر قاسم زاده به جای ( panic disorder)استفاده می کند یعنی فرد با شروع نشانه های ساده بدنی مثل تپش قلب شروع به تحریک شدن اضطرابی می کند و با ترس چرخه بالا کشیدن اضطراب اتفاق می افتد که بسیار تکان دهنده است و در خانم ها بیشتر است. هراس از جای تنگ، پر تجمع ، قرار گرفتن در کنار دیگران، هراس از ارزیابی شدن توسط دیگران، یا حیواناتو سرنگونی از ارتفاع در خانم ها بیشتر دیده می شود.
وسواس عملی و فکری چندین برابر در خانم ها بیشتر است. جایگاه اجتماعی زن ، دیدن بیوفایی، گوش به زنگ دائمی بودن که دیگر نسبت به من چه فکر و قضاوتی دارند سبب سرکوب نیاز ها در زنان است. در حالیکه پسر ها با نشان دادن اضطراب ، آنرا در خود تشویق نمی کنند ، وارد عرصه می شوند و یاد می گیرند که با آن مقابله و آن را کنترل کنند ، در حالیکه دختران با پذیرش اضطراب آنرا جزیی از شخصیت خود کرده (چارچوب عمومی زن خوب فرمانبر پارسا )و در شکل های مختلف قربانی خشونت می شوند و پیامد هایش نیز ناتوانی تحصیلی و شغلی و ناکارآمدی است.
یک سری اختلالات نیز که در خانم ها بیشتر شایع است مربوط به بدنشان است ، این اختلال در مقایسه با اختلالات روان تنی واقعی نیستند  و تظاهرات بدنی دارند مانند سردرد های بدون نشانه و بی حسی های بدون دلیل اعضا بدن و ...که مجموعه پیچیده ای هستند، و یا اختلالات بد شکلی بدن و باور آنکه اندامی در بدن من زیبا نیست و هر چه هم همه عکس آن را بیان کنند باور فرد نمی شود.
گسست در شخصیت نیز در خانمها بیشتر اتفاق می افتد که محصول آزار های جنسی در دوران کودکی است که در پسر ها  دیده نمی شود. افسردگی نیز در زنها بیشتراست که از دوران نو جوانی به بعد در دخترها شروع شده و احتمالا دوران آن، شروع نقش پذیری جنسی  آنهاست. البته باور زیادی بر این است که هورمون زنانه است که ایجاد افسردگی می نماید اما این مساله به اثبات نرسیده است. خیلی نیز بر این اعتقاد هستند که دوران یائسگی زنان توام با افسردگی است در حالیکه به ثبوت رسیده است مردان هم دوران یائسگی دارند فقط تعریفش به روشنی یائسگی زنان نیست .
 در مطالعات بین فرهنگی ضرورتا زنان با یائسگی افسرده نمی شوند بلکه جایگاهی پیدا می کنند که حامل ارتقا آنان است و از شر قاعدگی خلاص می شوند و به راحتی توانایی های خود را ارائه می دهند و این را می توان کاملا فرهنگی دانست.
درماندگی آموخته شده که در مطالعات ثابت شده نشان می دهد که وقتی ما موجودی را در شرایطی بگذاریم که هر کاری کند متهم به اشتباه  در انجام آن کار شود ، آخر کار تسلیم سرنوشت می شود و به گوشه ای می نشیند و باور های  تحریک شده و منفی در او دیده خواهد شد.هر کجا که ارزشها بهم بریزد ، هویت آسیب می بیند و فرودستی جنسیتی در آن نقش بازی میکندو فرو پاشیدگی زندگی های حمایتی نیز رخ می دهد.
اختلالات بی اشتهایی روان زا از سنین پایین نوجوانی تا سنین جوانی در دختر ها دیده می شودکه از جنس افسردگی است و وقتی است که فرد هر قدر لاغر می شود فکر می کند هنوز چاق است. و یا فرد خیلی پرخوری کرده و سپس سعی در برگرداندن آن می کند که از نشانه های این اختلال می باشد.
در اختلال شخصیت  ما شاهد خود آسیب زنی دختران و زنان  هستیم که باز از جنس افسردگی است. نقش تاریخی زنان سبب شده که زنان مشکلات روانی خود را در درون بریزند مثل اضطراب ، هراس، نحوه خوردن ، آرایش و ... و مردان بنابر نقش تاریخی اختلالات را برونی کنند.
انتقال دهنده های عصبی دو روی یک سکه را در عملکرد تولید آن در مغز نشان می دهند ، از نظر جنس تفاوت ندارند اما از نظر جنسیتی تفاوت دارند.  


گفتگویی از دولت آبادی درباره کودکان
http://ketabak.org/tarvij/node/1509