سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شهر اقماری



      شهر اقماری
زهره دودانگه

قطعه قطعه شدن فضای شهر مدرن از نقدهایی است که نظریه‌پردازان زندگی روزمره به آن وارد می‌کنند. شهر مدرن یک شهر کارکردی است؛ به این معنا که نوعی منطقه‌بندی عملکردی در آن صورت پذیرفته است. نماد این شهر کارکردی را می‌توان در منشور آتن یاقت که چهار کارکرد سکونت، فعالیت، آمدو شد و فراغت را برای ساختار شهر مدرن در نظر گرفته است. لوفور شهر مدرن را به دلیل تکه تکه شدن‌اش، ویژه به سبب جدا شدن فعالیت از سکونت و چرخه باطلی که میان اوقات فراغت و زمان کار به‌وجود می آید، مورد نقد قرار می‌دهد، چرا که منشأ روزمرگی در زندگی انسان‌هاست.

وی برای بازکردن این بحث، مفهوم تکرار را در زندگی شهری مدرن باز می‌کند و در مطالعه امر روزمره آن را بر دو قسم چرخه ای و خطی میداند. تکرار چرخه‌ای روندی است دایره‌وار میان روز و شب، مرگ و زندگی، استراحت و فعالیت و گردش فصل‌ها. تکرار خطی بر عکس تکرار چرخه‌ای که آغازهای جدید دارد، روند بازتولید پدیده‌ای یکسان، همسان و تقریبا در فاصله‌های زمانی کم و بیش منظم و نزدیک به هم است. به زعم او منطق زندگی روزمره در دنیای مدرن بر مبنای تکرار خطی بوده و «حرکات تکرار شونده چرخه‌ها را پوشانده و از میان می‌برد، هرروز یکنواختی‌اش را تحمیل می‌کند... روزها یکی پس از دیگری می‌آیند و شبیه یکدیگر هستند» (Lefebvre: 1992: 10). از دیدگاه لوفور در این جامعه تغییر در زندگی روزمره نیز برنامه‌ریزی شده است و مولفۀ  تکرار و انفعال خود را در فرم‌های متمایزی در بستر زندگی نهادینه و مستتر می‌کند.

راپاپورت نیز شهر مدرن را از این منظر مورد نقد قرار می‌دهد: «شهرنشینان به رغم گذار پیوسته و متکثر و فراوان‌شان از این و آن نقش به این و آن نقش دیگر و از این و آن موقعیت به این و آن موقعیت دیگر نمی‌توانند احساس تکرار و یکسان‌بودگی زندگی خود را فراموش کنند» (Rapaport, 1999)[1]. لذا در چنین شرایطی است که تمامی اوقات شهروندان به رفت‌وآمد میان محل سکونت و کار، و اگر فرصتی به دست آوردند فراغتی محدود و سپس دوباره از سر گیری کار، صرف می شود.

 گیدنز برای تشریح شیوۀ تاثیرپذیری شیوۀ زندگی انسان‌ها از پیکره‌بند شهر مدرن، شهر پیشامدرن و شهر مدرن را مورد مقایسه قرار می‌دهد؛ از دید وی شهر مدرن هم به سبب تنوع فضایی و هم به دلیل گسست و جدایی فضاها، از شهر پیشامدرن متفاوت است و این تفاوت زندگی ساکنان را تحت تاثیر خود قرار داده است؛ وی در این باره می‌نویسد: «برژه[2] خاطر نشان می‌سازد که در سرتاسر تاریخ بشر آدمیان در سکونتگاه‌هایی زیسته‌اند که نسبتاً از نزدیک با یکدیگر ارتباط داشته‌اند. چه در محیط‌های کار، چه در ایام فراغت یا در خانواده، فرد انسانی معمولاً در مجموعه‌ای از محیط‌های کم‌وبیش مشابه زندگی کرده است- و این پدیده‌ای است که در بیشتر فرهنگ‌های ماقبل مدرن با تفوق و رواج جامعه‌های محلی استحکام بیشتری یافته است. سکونتگاه‌های زندگی اجتماعی در عصر جدید، برعکس، هم از تنوع بیشتری برخوردارند و هم قطعه قطعه شده‌اند» (گیدنز، 1392: 123-122).

از نمونه سکونتگاه‌هایی که محصول شهرسازی دوران مدرن هستند و قطعه قطعه شدن زندگی شهری را نمایندگی می‌کنند، سکونتگاه‌های اقماری شهرهای بزرگ هستند؛ شهرهایی که کارکرد اصلی‌شان سکونت است و فعالیت و کار ساکنان آن‌ها در شهرهای دیگر، به ویژه کلانشهری که پیرامون آن شکل گرفته‌اند، قرار دارد. ساکنان این سکونتگاه‌ها هرروز از محل زندگی خویش خارج شده، مسافتی را برای رسیدن به محل کارو فعالیت‌شان در شهری دیگر می‌پیمایند و شب همان مسیر را باز می‌گردند تا خود را برای روزی دیگر آماده کنند. لوفور نیز در نقد شهرسازی مدرن، شهرهای اقماری و خوابگاهی را مورد توجه قرار می‌دهد. او در کتاب «زندگی روزمره در جهان مدرن»[3] در این باره می‌نویسد:«]دولت[ شهرهای جدیدی ساخته است که ویژگی های اصلی آن‌ها بلافاصله قابل درک است: آن ها خوابگاه های عمومی­ای هستند که کارگران و کارکنانی که از مرکز شهر اخراج شده اند، در آن جا تجدید نیرو کنند» (Lefebvre, 1971: 151).

پیشینه شهر اقماری

پیشینۀ ساخت شهرهای اقماری، که از آن‌ها می‌توان با عنوان شهرهای پیرامونی[4] نیز یاد کرد،  برای رفع مشکلات شهرهای بزرگ به دورۀ تحولات صنعتی و به کشور انگلستان بازمی‌گردد. تحولات صنعتی حامل دستاوردها و پیشرفت‌های بسیار بود، اما نتایح ناگواری نیز در پی داشت. «یکی از نتایج همۀ این تحولات و پیشرفت‌ها، هجو جمعیت روستایی به شهر و شلوغی بیش از اندازۀ شهرهای بزرگ بود، و چون هدف، تولید هرچه بیشتر گشت و کمیت جای کیفیت را گرفت، بسیاری از مظاهر ستودۀ زندگی شهری دست‌خوش بی‌اعتنایی شد و مسائل مشکل در شهرها بروز کرد» (مزینی، 1385: 219). البته باید گفت که ایدۀ ساخت شهرهای اقماری به دورن لئوناردو داوینچی باز می‌گردد؛ «لوییس مامفورد که قول او را باید معتبر دانست می‌نویسد که حتی لئوناردو داوینچی برای رفع مشکلات شهری میلان پیشنهاد کرد که ده شهر کوچک نوبنیاد بر گردِ این شهر تأسیس گردد (همان: 221). اما با رواج مشکلات ناشی از صنعتی شدن شهرها، این هاوارد بود که برای رهایی از معضلات و باز و بازگشت به «گذشتۀ طلایی» (همان) پیشنهاد تأسیس باغ‌شهرها را ارائه داد.

اما اگر بخواهیم از ایده فراتر رویم و ساخت شهرهای نوبنیاد اقماری در انگلستان را به صورت واقعی دنبال کنیم، باید به طرح ابرکرامبی برای لندن (با هدف بازسازی این شهر پس از جنگ جهانی دوم) رجوع کنیم. در این طرح برای کاهش تراکم جمعیتی شهر لندن بیست شهر نوبنیاد (قانون تاسیس شهرهای جدید 1946) پیشنهاد شد و نخستین شهری که در میان‌شان تأسیس شد «ستیونیج»[5] بود. «غرض از تاسیس شهرهای نوبنیاد این بود که این شهرها کاملا دور از نفوذ لندن باشد، جمعیت اضافی لندن را در خود جا دهد، از تراکم فوق‌العادۀ جمعیت آن بکاهد و هر شهر در خود مستقل باشد» (همان: 242).

شهرهای اقماری در ایران: شهرهای پیرامون کلانشهر تهران

اما پیدایش سکونتگاه‌های اقماری در ایران سیر کمابیش متفاوتی را طی کرده‌ است. پیدایش بسیاری از این سکونتگاه‌ها و گسترش بسیاری دیگر پیامد روند مهاجرت‌های شتاب‌زده به سوی شهرهای بزرگ است و عمدتاً به دلیل سرمایۀ گذاری دولتی حاصل از درآمد نفت در این شهرهاست[6]. این روند در منطقۀ کلان‌شهر تهران، به عنوان مرکز سیاسی کشور، بسیار حائز اهمیت بوده است. این مهاجرت‌ها، خاصه پس از اصلاحات ارضی، ابعاد وسیع‌تری به خود گرفت، تاجایی که فرخ حسامیان از این دوره با عنوان «شهرنشینی سریع» (حسامیان، 1388: 53) یاد می‌کند. وی در تشریح ویژگی‌های این گونۀ شهرنشینی در ایران از افزایش سریع جمعیت شهرهای بزرگ و فوق تمرکز شهری در منطقۀ تهران یاد می‌کند (همان: 62).

گیتی اعتماد دربارۀ تحلیل جمعیتی مهاجرت‌های داخلی ایران پس از اصلاحات اراضی عنوان می‌کند که بیشترین میزان مهاجرت از مقدار کل جابجایی، به سوی تهران صورت گرفته است، و تا سال 1356 شمسی 50 درصد مهاجرت‌های داخلی کشور جذب تهران شده‌اند (اعتماد، 1388: 78). پیامد عمدۀ این تمرکزگرایی در متروپل و  مهاجرت‌های مداوم به سویش، آن است که کلان‌شهر همه فعالیت‌ها در زمینه‌های مختلف را به خود اختصاص داده و شهرهای کوچک و متوسط در منطقه عملکردشان را از دست می‌دهند. ضمن آنکه ارتباطات تنها در نسبت به متروپل شکل می‌گیرد (همان: 130-122) و در نتیجه «ارتباطات میانی (بین شهرهای کوچک و میانی)» از بین می‌رود (همان: 151). از سوی دیگر «شهر اصلی مرکز خدمات تخصصی و تجاری عمده سودآور گشته است. تمرکز سرمایۀ حاصل از آن در منطقۀ شهری و فوق تمرکز فضایی آن مسایلی را به‌وجود آورده است که نیروی کار که مورد نیاز کلان‌شهر است، امکان سکونت در آن پیدا نمی‌کند. در برابر این مسئله، شهرها و سکونتگاه‌های کوچک درون منطقه (در فاصلۀ معقولی که امکان رفت‌وآمد روزانه فراهم باشد و در مورادی نیز در فاصله‌های نه چندان معقول) برای این گروه از نیروی کار، در منطقۀ کلان‌شهر، مسکن مناسب را عرضه می‌کنند» (همان: 152-151).

علی مدنی‌پور نیز عمدۀ ساکنان سکونتگاه‌های پیرامون کلان‌شهر تهران را مهاجرانی می‌داند که قادر به زندگی در شهر (تهران) نیستند؛ وی دربارۀ شکل‌گیری شهرها و شهرک‌های جدید در منطقۀ کلان‌شهری بر آن است که «بنگاه‌های بزرگ توانسته‌اند شهرها و شهرک‌های جدیدی را در اطراف شهر به‌وجود آورند. با سرازیر شدن مازاد درآمد نفتی از جانب بانک‌ها و نهادهای مالی به سوی بخش ساختمان‌سازی و افزایش اعتباراتی که به این بخش اختصاص یافت، این امر امکان‌پذیر شد» (مدنی‌پور، 1381: 191-190).

پیدایش این شهرها و شهرک‌ها در منطقۀ کلان‌شهری تهران (چه شهرهایی که بر مبنای طراحی و برنامه‌ریزی از پیش اندیشیده شده بنیان نهاده شدند و چه آن‌هایی که به صورت ارگانیک شکل گرفتند) گرچه با عرضۀ مسکن با قیمت مناسب مشکلی را از مهاجران رفع کرده است، اما معضلاتی را نیز رقم زده است و زندگی در این شهرها خالی مشکل و مانع نیست. روند شکل گرفته بازگشتی ندارد و نمی‌توان مهاجران را به سوی سکونتگاه‌های اولیه‌شان، مگر درشرایطی خاص و انگشت‌شمار، بازگرداند. اما از سوی دیگر نمی‌توان به چگونگی گذران زندگی ساکنان این سکونتگاه‌ها بی‌توجه بود. تک کارکردی بودن اولیۀ این سکونتگاه‌ها و فقدان استقلال اقتصادی، مهاجرت‌ها از سوی اقصی نقاط کشور به سوی آن‌ها و دوری آن‌ها از مراکز تولیدی هریک می‌تواند مشکلاتی را در زندگی روزمرۀ این ساکنان ایجاد کند.

[1] به نقل از فکوهی، ناصر (1390)، انسان شناسی شهری، نشر نی، ص 261

[2] Berger

[3] Everyday Life in the Modern World

[4] peripheral

[5] Steverage

[6] برای اطلاعات بیشتر در خصوص دلایل مهاجرت‌های داخلی و روند شهرنشینی در ایران رجوع شود به: حسامیان، فرخ (1388)، "شهرنشینی مرحلۀ گذار"، در کتاب «شهرنشینی در ایران»، نشر آگاه، صص 68-17

منابع:

  1. Lefebvre, Henry (1968), Everyday Life in the Modern World, translated by Sacha Rabinovitch, Allen Lane The Penguin Press, 1971
  2. -  Lefebvre, Henry  (1992), Rhytmanalysis (Space, Time and Everyday Life), translated by Stuart Elden & Gerald Moore, Continuum, 2004
  3. حسامیان، فرخ؛ اعتماد گیتی؛ حائری، محمدرضا (1388)، شهرنشینی در ایران، نشر آگاه، چاپ هفتم
  4. فکوهی، ناصر (1390)، انسان شناسی شهری، نشر نی
  5. گیدنز، آنتونی (1392)، تجدد و تشخص: جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، چاپ هشتم
  6. مدنی‌پور، علی (1381)، تهران ظهور یک کلانشهر، ترجمۀ حمید زرآزوند، انتشارات شرکت پردازش و برنامه‌ریزی شهری
  7. مزینی، منوچهر (1385)، مقالاتی در باب شهر و شهرسازی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنچم

 

ایمیل نویسنده: zo1986do@gmail.com

پرونده زهره دودانگه در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/18859

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.

کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:

شماره حساب بانک ملی:
0108366716007

 شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07

 شماره کارت:
6037991442341222

به نام خانم زهرا غزنویان