سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
حکایت دو چشم
دختر نابینایی بود که در دار دنیا فقط یک نفر را دوست داشت آن هم دلداده اش را.
دختر با او چنین گفته بود:حتی اگر یک لحظه قادر به دیدن شوم باتو ازدواج خواهم کرد!
آن روز گذشت ...
روزی به دختر خبر دادند که یک نفر پیدا شده که حاضر است چشم های خودش را به او بدهد.
دختر خیلی خوشحال بود چون حالا دیگر می توانست دنیا را ببیند.
دختر بینا شد و دنیا را دید.
دلداه اش به دیدن او آمد و وعده اش را یاد آوری کرد.
دختر با خود گفت:این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند...
آخه دلداده اش هم نابینا بود ودختر قاطعانه گفت تو نابینایی من نمی توانم با تو ازدواج کنم.
دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشک هایش را نبیند و در حالی که از او دور میشد گفت:
پس قول بده که مواظب چشمانم باشی....
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست