یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اصولگرایی اصیل، اصولگرایی مجعول


اصولگرایی اصیل، اصولگرایی مجعول
در یکی، دو هفته اخیر، بحث های مربوط به دو عضو کابینه احمدی نژاد در فضای سیاسی کشور پیچیده و بازتاب ها و واکنش های زیادی را در پی آورده است؛ ماجرای مدرک تحصیلی وزیر کشور و سخنان معاون احمدی نژاد درباره دوستی با مردم اسرائیل.
بحث اول از جلسه رای اعتماد سه وزیر پیشنهادی احمدی نژاد برای وزارتخانه های راه، کشور و اقتصاد آغاز شد. در جلسه رای اعتماد و هنگام بحث مخالفان حضور «علی کردان» در مصدر وزارت کشور، یکی از مخالفان- که اتفاقاً از حامیان جدی دولت شناخته می شود - گفت؛ «در جلسه یی که با حضور شش نفر از جمله آقای فاکر برگزار شد، من از کردان درباره دکترای افتخاری اش از آکسفورد سوال کردم و پرسیدم آکسفورد به این راحتی به کسی مدرک دکترای افتخاری نمی دهد. این مدرک یا به سیاستمداران کهنه کار یا چهره های سرشناس پژوهشی دنیا تقدیم می شود، شما از کجا این مدرک را آورده اید که پاسخ داد من رساله یی نوشتم و برای آکسفورد ارسال کردم و آنها هم مدرک دکترا را برای من فرستادند. من از کردان سوال کردم موضوع رساله شما چه بود که پاسخ داد درباره تعلیم و تربیت در اسلام و من باز پرسیدم تعلیم و تربیت در اسلام چه ربطی به دکترای حقوق اساسی شما از آکسفورد دارد؟ از کردان سوال کردم آیا از رساله خود دفاع کردید که جواب داد بله و من گفتم شما که زبان نمی دانید چگونه دفاع کردید که در پاسخ گفت از مترجم کمک گرفتم. کردان بعداً اعتراف کرد دروغ گفته و اصلاً دفاع نکرده و اذعان کرد اشتباه کرده و من از وی پرسیدم در این سال ها حقوق شما چگونه پرداخت می شده که جواب داد با همان مدرک دکترا و البته کردان مدعی بود چون در ماموریت های زیادی که رفته حق ماموریت نگرفته، حقوقش درست پرداخت شده است. به هر حال از ایشان پرسیدم این حقوق با چنین مدرکی با اجازه چه کسی به شما داده می شد که او گفت؛ لاریجانی.»
این نقل قول با پیگیری هایی که در روزهای بعد از سوی سایت «الف» (که تحت مدیریت احمد توکلی قرار دارد)، انجام شد و استعلام های این سایت از دانشگاه آکسفورد، ابعادی گسترده تر گرفت و به یک جنجال و معضل برای دولت نهم تبدیل شد. جوابیه های دانشگاه آکسفورد به این سایت و اعلام اینکه «هیچ سابقه یی از فردی به نام کردان در آکسفورد وجود ندارد»، دولت را به واکنش های شتاب آلود واداشت. در یکی از مهم ترین واکنش ها، احمدی نژاد در مقام دفاع از وزیر خود، به جای آنکه پاسخگو باشد و بکوشد شبهات و ابهامات موجود را رفع کند، در سخنی عجیب، کلیت و پایه و اساس مدارک دانشگاهی را زیر سوال برد و گفت؛ «این کاغذپاره ها چه ارزشی دارد؟»
سخن رئیس دولت البته مسبوق به سابقه است؛ او در زمان صدور اولین قطعنامه تحریم ایران از سوی شورای امنیت هم خطاب به اعضای این شورا گفته بود؛ «ملت ایران را از این کاغذپاره ها نترسانید؛ اینها ارزشی ندارد.»
اما همزمان با ماجرای کردان سخنان «اسفندیار رحیم مشایی» معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی که در آن بار دیگر- و این بار با تاکیدی بیشتر- از «دوستی با مردم اسرائیل» سخن گفته بود، ماجرا و واکنشی گسترده تر در میان مجموعه جریان حاکم برانگیخت. اگر واکنش ها به مدرک تحصیلی کردان، تنها شامل یک طیف یا چهره های پراکنده در جناح حاکم بر دولت و مجلس بود، در مورد سخنان مشایی که رسماً یکی از اصول سیاست خارجی و مبانی قطعی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را به چالش کشیده، تقریباً همه طیف ها و نیروهای این جناح و حتی چهره های محترم عموم جامعه همچون برخی مراجع عظام تقلید، پا به میدان گذاشتند و رسماً برکناری مشایی از مسوولیت دولتی را خواستار شده اند. البته این درخواست تاکنون بی نتیجه مانده و نه تنها احمدی نژاد (که در موارد قبل و به صرف انتقادی کوچک یا اندک ناهماهنگی، چهره های بانفوذی چون ذوالقدر و پورمحمدی را از دولت کنار می گذاشت) مشایی را برکنار نکرد، که در اقدامی آشکار او را در سفر به ترکیه و نیز پرتاب کاوشگر ایرانی به فضا با خود همراه برد و در همه عکس های خبری او را در کنار خود داشت تا پیامی آشکار به منتقدانش داده باشد.
در این میان، اینکه چرا حجم واکنش ها به این دو اتفاق در میان مجموعه جریان حاکم متفاوت است، نکته ظریفی است که به نظر می رسد توجه به آن در شرایط کنونی قابل تامل باشد. از نظر اکثریت چهره ها و فعالان جریان حاکم، تنها خط قرمز حاکم بر روابط نیروهای درون ساختار سیاسی، وفاداری و التزام آنها به آن دسته از وجوه ایدئولوژی جمهوری اسلامی است که برای جریان در قدرت، واجد ارزش و معنای مشروعیت بخش ملموس تلقی می شود. ستیز با اسرائیل و نامشروع دانستن جایگاه حقوقی آن، از جمله وجوه بنیادین ایدئولوژی جمهوری اسلامی است که از زمان تاسیس مورد توافق و تایید همه نیروهای موثر در انقلاب بوده است. این مبنای مشترک، به دلیل ذات نامشروع و نیز بحران آفرین آن در منطقه خاورمیانه (و حتی جهان) حتی فراتر از مجموعه نیروهای حاضر در حکومت از دهه ۶۰ تاکنون که ساختار سیاسی به نوعی «ثبات نیرو» و پالایش طیف های ناهمگون رسید، مورد قبول بخش گسترده یی از اپوزیسیون هم بوده است و کمتر جریانی را می توان سراغ گرفت که مخالفت خود با ساختار سیاسی را به همسویی و دفاع از موجودیت اسرائیل گره زده باشد. از همین روست که جمهوری اسلامی توانسته به عنوان اصلی ترین مخالف اسرائیل در میان کشورهای اسلامی و حتی سطح جهان، گفتمانی دارای مخاطب را ارائه کند و در کنار هزینه های ناشی از این ستیز، منافع مهمی را نیز کسب کند که تشریح آن، فراتر از بحث این مطلب است.
ورود غیرمترقبه و بحث انگیز مشایی به این حیطه نیز، از همین زاویه چالشی جدی را متوجه احمدی نژاد و هسته اصلی دولت وی (که مشایی از نمادهای شاخص آن تلقی می شود) ساخته و حتی خطر ریزش جدی بدنه حامی وی را به وجود آورده است. چنان که روزنامه «کیهان» در سرمقاله روز سه شنبه این هفته خود با لحنی هشداردهنده نوشت؛ «مجموعه یی از «رای سازان» و فعالان سیاسی وجود دارند که نقش اصلی در شکل گیری پدیده مبارک سوم تیر داشته اند. این مجموعه هنوز هم به همان نیرومندی سابق و بلکه بانشاط تر از قبل در صحنه حضور دارد و در هر آوردگاهی در آینده نقشی کلیدی برعهده خواهد داشت. بی آنکه قصدی برای محدود ساختن این مجموعه در طیفی خاص در میان باشد، صرفاً به عنوان یک آدرس می شود این گونه فرض کرد که تشکل هایی چون بسیج دانشجویی، بسیج طلاب، بسیج اساتید و حوزه های شهری و روستایی مقاومت بسیج جزء اصلی ترین ارکان مجموعه رای ساز در سوم تیر ۸۴ بودند. همه آنها که در آن روزها ولو از دور دستی بر آتش داشتند، می دانند جوانان مومن و بسیجی بی آنکه هیچ اراده تشکیلاتی آنها را حمایت کند و صرفاً با تکیه بر انگیزه های اعتقادی و سیراب از نیرویی که بازگشت به آرمان های اصیل انقلاب در آنها به وجود آورده بود، به پا خاستند و چون خویش را مامور به ادای تکلیفی می دانستند، خستگی ناپذیر و مشتاق تا روستاهای دورافتاده هم رفتند، مگر پیام تحولی که در راه بود را به گوش همه مشتاقان برسانند. آیا آن اتفاق مجدداً تکرارشدنی است؟ حتماً بلی، به شرط آنکه صداهای ناجور از دل اردوگاه سوم تیر در آن اراده ها تزلزلی به وجود نیاورد و جوانان مومن بتوانند همچنان مطمئن باشند پایمردی منتخبان شان بر آرمان های انقلاب اسلامی بدون ذره یی تغییر به قوت پیشین باقی مانده است.»
● چالش هویتی جریان حاکم
از این زاویه است که مبنای «اصولگرایی» جریان حاکم به شدت با چالش مواجه می شود و این پرسش شکل می گیرد که آیا وقتی جریانی که مبنای ایدئولوژیک و حلقه وصل نیروهایش را نه مبنایی حقوقی که مبنایی مبتنی بر مسائلی چون وفاداری قرار داده و عملاً رابطه،دوستی و آشنایی قبلی را ضابطه و مبنای اصیل ورود به ساختار سیاسی قرار داده که معلوم نیست چه مبنای حقوقی آن را مشروعیت می بخشد، می توان انتظار داشت در موردی چون انتخاب یک وزیر ضوابط و موازین قانونی و اخلاقی رعایت شود؟
با این حال، شخصاً فکر می کنم در بدنه جریان حاکم و نیز در میان طیفی از آنان که بیش از بده بستان های باندی و سیاسی رو به نقد دولت گذاشته اند، می توان نیروها و روندی را دید که به تدریج نسبت به کلیت مناسبات حاکم بر جریان موسوم به «اصولگرا» مساله دار می شود و پرسش هایی جدی در ذهن آن ریشه می دواند. این طیف که اتفاقاً بخش مهمی از آن از بدنه حامیان احمدی نژاد در انتخابات دوره قبل ریاست جمهوری بودند، اگر به قول علی (ع)، درگیر «چرب و شیرین دنیا» نشده باشند، در شرایط کنونی پتانسیل بالایی برای بازنگری و بازخوانی انتقادی راه و رویه یی دارند که چه در دوران اصلاحات و چه در دوران حاکمیت جریان موجود، در پیش گرفته بودند. طرح این پرسش ها نزد آنان ضروری است که چطور از انتخاب پرمدعاترین چهره که نزدیک ترین رفتارها را به تیپ «اصولگرای ایده آل» بروز می داد، به امثال مشایی و کردان رسیده اند؟ چرا در حوزه اقتصاد و با وجود همه تهاجمات به دولت های قبل، نسخه های صندوق بین المللی پول را با عنوان «تحول اقتصادی» به جریان انداخته اند؟ چرا از نفی هولوکاست و محو اسرائیل به دوستی با مردمان آن دیار رسیده اند و برای امریکا هم،پیام دوستی می فرستند؟
شاید در مقام پاسخگویی به این پرسش، حامیان احمدی نژاد در پی یافتن چهره یی مدعی تر و ظاهراً معتقدتر از او به مبانی اصولگرایی ایده آل خود برآیند و به حمایت از نمادهای تازه انتقاد چون توکلی برآیند، اما به نظر می رسد این نسخه چیزی بیش از مسکنی موقت نباشد. پاسخ واقعی به چالش هویتی جریان حاکم در بی توجهی آن به حقوق و ارزش های منتقدان و رقبا و تلاش برای حذف آنان برمی گردد. در چنین روندی است که به تدریج اطراف احمدی نژاد (و هر کس دیگری در جایگاه او) را کسانی می گیرند که نه معتقد به اصول و ایده آل ها و آرمان های وعده داده او بلکه صرفاً مدعی وفاداری به او و دشمنی با مخالفانش باشند. پرسش صریح و نقد بی رحمانه مبانی مورد ادعای اصولگرایی، ضرورتی تاریخی برای علاقه مندان واقعی ارزش هایی چون عدالت است که در سال ۸۴ به احمدی نژاد دل بستند. اصولگرایی واقعی از دل چنین نقدی برمی آید. شاید حتی با این نقد، گامی به گفت وگو با دیگر نیروهای سیاسی و فکری جامعه نیز برداشته شود؛ گفت وگویی که حاصل آن فردایی بهتر برای کل جامعه خواهد بود.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید