سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

سازگاری اسلام و دموکراسی


سازگاری اسلام و دموکراسی
دینی مثل اسلام عرصه تقدس و عرصه زندگی را متداخل می داند و میان حکومت و دین به فاصله معتقد نیست در حالی که سکولاریسم تلاشی بود برای پرهیز از درگیری هایی مذهبی که در غرب حاکم است. میان اسلام و سکولاریسم چه نسبتی برقرار است؟
خاتمی؛ وقتی از بازگشت دین صحبت می کنیم یعنی یک روز دین در عرصه حضور داشته و برای مدتی غایب شده و دوباره ظهور پیدا کرده است.
البته این واقعیت است که اقبال به دین و معنویت در روزگار ما بیشتر شده است ولی باید موضوع را نه به صورت مجرد بلکه در متن بررسی کرد.
نیچه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به نقل از دیوانه یی که فریاد می زد ما دچار فاجعه یی شده ایم و در پاسخ به مردم که می گفتند فاجعه چیست، می گوید؛ اینکه خدا را کشتیم و او را که منبع همه عظمت ها و فضیلت ها بود به دست خود از پا درآوردیم.
نیچه در واقع از یک واقعیت تلخ در متن زندگی مدرن سخن می گوید که عبارت است از حذف دین از صحنه زندگی اجتماعی و غیبت مفهوم خدا در ذهن و زندگی غربی نیچه اما در جهت رفع مشکل در انتظار «ابرمرد» می نشیند که با اراده معطوف به قدرت نجات بخش باشد. مراد نیچه هرچه باشد واقعیت این است که دیری از این سخن نیچه نمی گذرد که «ابرمرد» در قامت و چهره هیتلر نه تنها اروپا را به خاک و خون می کشد که تاریخ بشری را با فاجعه روبه رو می کند.
و اراده معطوف به قدرت در دوران مدرن به صورت تسلط و تصرف بی حساب هم در طبیعت جلوه می کند که امروز از جمله داریم تاوان آن را به صورت تخریب محیط زیست می پردازیم و نیز در عرصه حیات انسانی بین المللی به صورت استیلای جابرانه بر زندگی مردم و تحقیر و سرکوب تحقیر و سرکوب بخش های مهمی از جامعه بشری رخ می نمایاند.
به هر حال غیبت دین و خدا منشاء مشکلات بزرگی برای بشر شده است و انسان چه در شرق و چه غرب برای پر کردن این خلأ به دین و معنویت رو می آورد.
اما به نام دین هم ستم های بزرگی بر بشر رفته است. جلوگیری از اندیشه، ایجاد تنگنا برای انسان و مرزبندی های ناروا اموری است که منجر شده است انسان مدرن برای رهایی از آن به سکولاریسم پناه ببرد.
اما اگر سکولاریسم موجب کاهش تنازع و درگیری های مذهبی شده باشد آیا واقعاً سکولاریسم جنگ و نزاع و درگیری میان انسان ها را از بین برده است. دو جنگ جهانی، جنگ های منطقه یی، اعمال معیارهای دوگانه و اصولاً تبدیل سکولاریسم به مذهبی که یا همه باید به آن گردن نهند یا سرکوب شوند خود موجب مشکلات بزرگ شده است. البته دین اگر بد فهمیده شود اگر خدا و انسان در برابر هم قرار گیرند، اگر به نام دین عرصه بر اندیشه و حرمت انسان تنگ شود، طبیعی است که شاهد گریز از دین باشیم ولی اینها ربطی به اصل دین ندارد بلکه در اثر سوءاستفاده از دین و بدفهمی از آن است. دین به رهایی می خواند رهایی از قیمومیت و بردگی و بندگی هرچیز جز خدا.
دین منادی محبت و عدالت است. اینها هم گمشده بشرند و البته دین را باید به گونه یی فهمید که با مردم سالاری و حقوق اساسی و واقعی بشر و پیشرفت جامعه و برخورداری عادلانه همه انسان ها از مزایای زندگی سازگار باشد. به این معنی نه تنها بازگشت به دین خطر نیست بلکه می تواند بسیاری از مشکلات بشر امروز را حل کند بی آنکه او را از دستاوردهای مثبت بشری و تمدن جدید محروم سازد.
- اما نسبت دین و جامعه و سیاست باید به یک تفاوت بنیادین میان دین ها از جمله اسلام و مسیحیت در تحقق تاریخی شان توجه داشت.
دین حضرت مسیح میهمان یک نظام عرفی و بشری مستقر یعنی امپراتوری روم بود و از همان اول مرزهای حاکمیت مسیح و قیصر را مشخص کرد و گرچه بعدها دخالت های دین در عرصه حیات اجتماعی زیادتر شد. به همین مناسبت آگوستین قدیس در برابر نظام اجتماعی زمینی از «شهر خدا» سخن می گوید که روح مقدس است و عرصه و قلمرو حکومت خدا و مسیح.ولی داستان اسلام داستان دیگری است. اسلام به تاسیس حکومت دست زد و «مدینه» پیامبر در همین زمین شکل گرفت و سیاست در پرتو دین تعریف شد.اما آنچه مهم است اینکه ما شاهد نوعی تلقی از اسلام هستیم که دعوت کننده به جمهوری و مردم سالاری است. ممکن است دیدگاه های محدودکننده و افراطی وجود داشته باشد ولی می توان دین را به گونه یی فهمید که با آزادی و استقلال و پیشرفت و برخورداری همه انسان ها از حقوق و مزایای زندگی سازگار باشد. اینها تفاوت هایی است که در بحث باید بدان توجه داشت، اجتهاد اسلامی و تحول پذیری احکام اسلام به تناسب زمان و مکان نیز می تواند پویایی لازم را در زندگی با فضای زمان تامین کند.سکولاریسم تجربه انسان غربی است که تاریخ و شرایط خود را دارد و اقوام دیگر، تاریخ و تجربه دیگری دارند، گرچه معتقدم دموکراسی شیوه مناسب برای اراده اجتماعی است و اسلام با آن ناسازگار نیست و می تواند حقوق شهروندی همه افراد را با گرایش ها و دیدگاه های متفاوت تامین کند. آنچه خطرناک است گرایش های سطحی و افراطی است چه در میان مسلمانان باشد چه غیرمسلمانان.آنچه سبب مشکل می شود خودخواهی ها و خودبرتربینی ها و بی عدالتی هاست که در واقع با دین سروکاری ندارد. آنچه مهم است طغیان انسانی است و خودبرتربینی و خودمطلق بینی و خودبی نیازبینی و همگان را نیازمند خود دانستن منشاء این مصیبت است.
عبدالکریم تابش
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید