یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
قصه شب برای بچه ها، مینا و گربهها
تبیان: صبح جمعه بود. مینا خوابیده بود. عجله ای برای بیدار شدن نداشت. برادرش حمید هم آن طرفتر خوابیده بود.
یک مرتبه، صدایی به گوش مینا رسید و او را از خواب بیدار کرد. مینا چشمهایش را کمی باز کرد. خیال کرد خواب دیده. خواست که دوباره بخوابد، اما باز هم همان صدا را شنید. چشمهایش را مالید و خوب گوش داد. اشتباه نکرده بود. صدایی می امد. مثل این بود که کسی ناله میکند.
مینا به حمید نگاه کرد. حمید خواب بود. از جا بلند شد. دور اتاق چرخید و همه جا را نگاه کرد. اما چیزی ندید. با خودش گفت: "حتما خواب دیدهام! بهتر است بروم و بخوابم." اما همین که خواست به رخت خواب برود، دوباره همان صدا را شنید.
این دفعه کمی ترسید. آهسته حمید را صدا کرد:
"حمید! حمید! بیدار شو!" حمید چشمهایش را باز کرد و خوابآلود گفت: "چیه؟ چه کار داری؟ چرا نمیگذاری بخوابم؟"
مینا کمی جلو رفت و گفت: "تو صدایی نشنیدی؟"
حمید با بداخلاقی گفت: "نه، من که هیچ صدایی نشنیدم." اما درست در همان موقع، دوباره صدا بلند شد.
مینا گفت: "گوش کن! "
حمید هم صدا را شنید. آن وقت گفت: "آهان شنیدم! انگار کسی گریه میکند! "
مینا فکری کرد و گفت: "فکر میکنم صدای یک بچه باشد. یک بچه کوچولو که گریه میکند." حمید از جا بلند شد و گفت: "برویم توی حیاط را ببینیم. "
بعد هر دو به حیاط رفتند. دور تا دور حیاط را گشتند. اما کسی را ندیدند.
دوباره به اتاق برگشتند. خواب از چشمهای آنها پریده بود. باز هم همان صدا را شنیدند. یک مرتبه مینا به یاد خواهر کوچولوی دوستش زری افتاد. زری و خانوادهاش همسایه آنها بودند. مینا با خوشحالی گفت: "فهمیدم! فهمیدم! این صدای گریه خواهر زری است. او همیشه صبح زود بیدار میشود. "
اما حمید گفت: "نه. اشتباه میکنی. آنها در خانه نیستند. دیروز عصر به مسافرت رفتند. "
مینا کمی ناراحت شد. بعد فکری کرد و گفت: "اصلاً برویم از مامان بپرسیم." بعد هر دو به آشپزخانه دویدند. مادر مشغول آماده کردن صبحانه بود. حمید و مینا در آشپزخانه هم صدا را شنیدند. مینا از مادر پرسید: "مامان، این صدای چیست؟"
مادر آنقدر مشغول کار بود که هیچ صدایی را نمیشنید. او گفت: "چه صدایی؟ من که صدایی نمیشنوم. "
بعد هم ادامه داد: "زود باشید بروید دست و صورتتان را بشویید و بیایید صبحانه بخورید. "
اما مینا و حمید حوصله صبحانه خوردن نداشتند. آنها میخواستند بفهمند که آن صدای چیست. دور تا دور آشپزخانه را گشتند.
مادر که کمی از دستشان عصبانی شده بود گفت: "آخر دنبال چه میگردید؟" و به نزدیک آنها رفت. آن وقت او هم صدا را شنید. فکری کرد و گفت: "انگار صدا از حیاط خلوت میآید!" مینا و حمید صبر نکردند. به حیاط خلوت دویدند. همه جای حیاط خلوت را گشتند تا اینکه بالاخره...
صدای خنده آنها بلند شد. گوشه حیاط خلوت، سه بچه گربه قشنگ کنار هم خوابیده بودند و میومیو میکردند.
مینا و حمید از دیدن بچه گربه ها خیلی خوشحال شده بودند از خوشحالی بالا و پایین میپریدند و میخندیدند. آنها به آشپرخانه دویدند. تا خبر را به مادر بدهند.
پدر هم از راه رسیده بود. او از نانوایی می آمد. نان تازه خرید بود.
مینا و حمید گفتند که میخواهند بچه گربه را پیش خودشان نگه دارند.
اما پدر گفت: "نه، این کار درستی نیست. مادرشان بیرون است و برای آنها میومیوه میکند"
مینا و حمید به حیاط برگشتند. آنها یک گربه چاق را دیدند که روی دیوار انبار نشسته و میومیو میکرد. "
مینا گفت: "نگاه کن، چقدر غمگین است! او میخواهد پیش بچه هایش باشد"
حمید گفت: "من فکر خوبی کرده ام. "
آن وقت فکرش را به مینا گفت. هر دو به حیاط خلوت رفتند. آهسته بچه گربه ها را برداشتند. یکی از آنها را مینا و دو تای دیگر را هم حمید بغل کرد. بچه گربه ها را به حیاط آوردند.
مادر گربه ها تا بچه هایش را دید، روی پنجه های پا بلند شد و با صدای بلند، میومیو کرد. مینا و حمید، بچه گربه ها را وسط حیاط گذاشتند. خودشان کنار رفتند و ایستادند. مادر گربه ها زود از دیوار پایین پرید. پیش بچه هایش دوید. آنها را بو کرد و لیس زد. بعد پشت گردن یکی از آنها را با دندان گرفت. از دیوار انباری بالا رفت. او را توی جعبه کهنه ای که آن بالا بود گذاشت. بعد دوباره به حیاط برگشت و دو تا بچه گربه دیگر را هم برد. مینا و حمید خیلی خوشحال بودند.
مینا گفت: "حالا بچه گربه ها پیش مامانشان هستند. "
حمید گفت: "ما میتوانیم هر روز با آنها بازی کنیم. "
بعد هر دو رفتند تا دست و رویشان را بشویند و صبحانه بخورند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست