یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پسامدرنیسم, گاهواره یک تاریخ فروغ اسدپور


پسامدرنیسم, گاهواره یک تاریخ فروغ اسدپور

پسامدرنیسم هر نوع به اصطلاح فرا روایت و نظریه جامع و جهانشمول درباره جهان و تاریخ را رد می کند

اگر بپذیریم که پیدایش ایده‌ها، افکار و مکتب‌های فکری در ارتباطی جدایی‌ناپذیر با بستر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هستند و چیزی مقدم بر آن یا جدا از آن نیستند در آن صورت باید به بررسی نوتاریخی‌گری در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ بپردازیم. به‌نظرم نوتاریخی‌گری را می‌توان همچون شاخه‌ای از پست‌مدرنیسم بررسی کرد. آدام کاتز آن گفتمان‌ها و پراتیک‌هایی را پست‌مدرن می‌داند که روی این فرضیه بنا شده‌اند که واقعیت از تکثر نامحدود اشکال و پدیده‌های ناهمگن و مختلف تشکیل می‌شود. پست‌مدرنیسم نوعی اقتصاد سیاسی موقعیت‌ها و جایگاه‌های متفاوت و ناهمگون است که به بازتولید حوزه‌هایی از دانش و پراتیک منجر می‌شود که به تفاوت و ناهمگونی ارجحیت می‌دهد. افرادی چون فوکو، دلوز، دریدا، لاکان، لیوتار، بودریار و گاتاری و نظایر آنان در این طیف می‌گنجند. به نظر کاتز، وجه مشترک همه این افراد این است که آنها موضعی، محلی و خاص را بر کل ترجیح می‌دهند و باور ندارند که این‌دو را بتوان در ساختارها و پروسه‌های کلی کنار هم قرار داد و ارتباطی اندام‌وار میان آنها برقرار کرد.( Adam Katz (Postmodernism And The Politics Of Culture, ۲۰۰۰ به‌طورکلی سیمای مسلکی پست‌مدرنیسم را با الهام از اندیشه آلن مک‌سینزوود می‌توان چنین صورت‌بندی کرد:

۱) پسامدرنیسم هر نوع به‌ اصطلاح فرا روایت و نظریه‌ جامع و جهانشمول درباره‌ جهان و تاریخ را رد می‌کند. از نظر آنها وجود دعاوی متنوع در تاریخ تفکر علمی، خود گواهی می‌دهد که به هیچ حقیقتی نمی‌توان دست یافت. به علاوه از منظر آنها نمی‌توان به پلورالیسم باور داشت اما نسبیت‌ باور نبود.‌ از دیدگاه آنها صرف اعتقاد به «روایت‌های بزرگ»، تنوع و صورت‌های دیگر از اندیشه‌وری را از بین می‌برد و آنها را یکدست می‌سازد. به‌زعم آنها نفی اندیشه‌های مخالف ضرورتا و ذاتا به سرکوب اندیشه‌های مخالف منتهی می‌شود؛ و این امر چهره جهان را زشت و ناپسند می‌کند.

۲) آنها جهان را اساسا تکه‌تکه و نامعین می‌بینند، کل را به اجزای آن فرومی‌کاهند و هر آن گفتمان «کل‌نگر»ی را نیز انکار می‌کنند که می‌تواند به شناخت کلیت نائل آید. از نظر آنان بحث پدیدار/ ذات نیز بحثی بیهوده است و به‌نظر آنان امکان فراروی از «سطح» یا همان پدیدار و نائل‌آمدن به شناخت واقعیت یا ذات پدیده‌ها ممکن نیست. آنها دستیابی به حقیقت را ناممکن می‌دانند و به نحوی توانایی عقل و خرد انسانی را در شناخت پدیده‌ها انکار می‌کنند؛ حتی حقیقت را هم، در بهترین حالت «روایتی از واقعیت» می‌دانند.

۳) پست‌مدرنیست‌ها ‌زبان، فرهنگ و «گفتمان» را امری مطلق می‌پندارند اما خود، علایق سنتی یا به‌زعم آنها «اکونومیستی» چپ و دلمشغولی‌های قدیمی به اقتصاد سیاسی، دانش و ارزش‌های «جهانشمول» (ازجمله، مفاهیم غربی عقلانیت، ایده‌ عام برابری، خواه لیبرالی و خواه سوسیالیستی یا مفهوم رهایی عمومی انسان) را همچون امری مطلق مردود می‌دانند. آنها بر هویت‌های ویژه‌‌ بسیار متنوعی نظیر جنسیت، نژاد، قوم و گرایش جنسی؛ تفاوت‌ مبارزه‌ها و ستم‌های خاص و متمایز؛ ماهیت سیال و متمایز نفس انسان (سوژه‌ نامتمرکز)، تاکید می‌کنند. آنها ماهیت آدمی را چنان متغیر، نامطمئن و شکننده می‌سازند که به‌سختی می‌توان دریافت که چگونه باید به‌ نوعی آگاهی، که شالوده‌ همبستگی و کنش جمعی است، و به یک مبنای «هویت» مشترک اجتماعی (نظیر طبقه)، تجربه مشترک و منابع مشترک دست یافت.

۴) این دیدگاه همچنین، هر طرح سیاسی جهانشمول ـ و حتی طرح‌های جهانشمول رهایی‌بخش ـ را رد می‌کند. به سخن دیگر، طرح‌های عام «رهایی‌ بشر» به نفع مبارزات خاص علیه انواع متنوع و خاص ستم، کنار گذاشته می‌شود. پست‌مدرنیست‌ها ما را ترغیب می‌کنند تا هرچیز خوبی که در طرح روشنگری وجود داشته ـ به خصوص تعهد آن به رهایی جهانی بشر را ـ دور بزنیم. آنها از ما می‌خواهند که این ارزش‌ها را به‌خاطر نتایج ویرانگری که از خود برجا گذاشته سرزنش کنیم. و به قول لیوتار با زمان هماهنگ و با گردش ایام هم‌سو شویم؛ چرا که«دربرابر دیدگان انسان پست‌مدرن، دیگر نشانی از افق تعمیم‌بخشی، کلیت‌بخشی، جهانی‌شدن و رهایی عمومی به چشم نمی‌خورد» (پست‌مدرنیسم/ مارشال برمن). به نظر آدام کاتز اساسا خود مفهوم مفصل‌بندی(Articulation) که نزد پست‌مدرنیست‌ها محبوبیت دارد و برای جمع‌آوری‌ دلبخواهانه و ترکیب بی‌برنامه و غیر‌تئوریک عناصر و تکه‌های پراکنده از سیستم‌های مختلف نظری به‌کار بسته می‌شود، باید همچون نوعی گریز از مشکل در صدور احکام قطعی در دستیابی به علیت و تلاش برای حل آن دیده شود. آنها مفصل‌بندی را مانند شیوه‌ای غیرتقلیل‌گرایانه برای بررسی رابطه بین حوزه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی و مقابله با اعلام یک راه حل نهایی می‌بینند و آن را وحدت بین تفاوت‌ها می‌نامند که حاوی هیچ‌گونه سلسله‌مراتبی در بیان علت‌ها یا رده‌بندی جایگاه‌ها نیست.

وجه مشخصه بارز دیگر نزد این جریان ایده‌آلیسم آن است که به نظر مارگارت آرچر خود را در چرخش زبانی و گفتمانی‌کردن(Discursive) واقعیت نشان می‌دهد. به نظر آرچر پست‌مدرن‌ها همه‌چیز اجتماعی را به امری فرهنگی تبدیل کرده‌اند. آنها «افسانه‌پردازی‌»های توضیحی را رد کرده اما خود به داستان‌سرایی روی آورده‌اند و به ویژه بزرگ‌ترین روایتی که به‌خورد بسیاری داده‌اند، همان روایت فراروی از چیزی همگن به نام مدرنیته و جایگزینی آن با چیزی ناهمگن به نام «پست مدرنیته» است. پست‌مدرن‌ها می‌خواهند به ما بقبولانند که در سایه سیاست آنها هزاران گل خواهد شکفت و به‌همین‌دلیل تکثر را باید بر یگانگی ارجحیت بخشید و به ما اندرز می‌دهند که درجه تحمل خود را در برابر تفاوت و ناهمگنی افزایش دهیم. ‌آرچر به‌درستی می‌افزاید که به‌یمن نابرابری‌های شدید در سطح جهانی، وضعیت مادی متعالی اندیشه‌ورزان فرانسوی به‌گونه‌ای است که به ایشان اجازه این را می‌دهد که بنشینند و با «تکه پاره‌های ذهنی» خود بازی کنند. Margaret Archer: Realism in the) (social sciences in “critical Realism: essential readings ۱۹۹۸

ایگلتون در کتاب After Theory راست می‌گوید که اتفاقا با وجود اصرار پست‌مدرن‌ها روی چندگانگی، تفاوت و ناهم‌گونی، تئوری‌های پست‌مدرن اما معمولا با تقابل‌های دو سویه، غیر‌منعطف کار می‌کنند. تفاوت، چندگانگی و اصطلاح‌هایی نظیر آنها در یک‌سو ایستاده‌اند و آ‌نچه که با آنها مترادف نیست یعنی اصطلاح‌هایی مانند یگانگی، یکسانی، کلیت و جهانشمولی هم در سوی دیگر. پست‌مدرن‌ها به نظر ایگلتون با آنکه ظاهرا با آغوش باز برای در‌بر‌گرفتن ‌«آن دیگری» ژست گرفته‌اند، اما خود به همان اندازه ارتدوکس‌هایی که از سانسور، سرکوب و انحصارطلبی‌شان شکوه می‌کنند؛ به سانسور و سرکوب دست می‌زنند. «نزد پست‌مدرن‌ها» از انسان می‌توان حرف زد اما نه از ذات انسانی؛ از جنسیت می‌توان حرف زد اما نه از طبقه، از بدن می‌توان حرف زد اما نه از بیولوژی؛ از پست‌کلونیالیسم می‌توان حرف زد اما نه از خرده بورژوازی.