چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
من هرگز فرشته نمی کِشم, چون فرشته ای ندیده ام
● رئالیسم (Realism) چیست؟
«هربرت رید» در کتاب «معنی هنر» خود، دربارهی تعریف رئالیسم میگوید که رئالیسم یکی از مبهمترین کلماتی است که در نقد هنر به کار میرود، لیکن این ابهام از کثرت استعمال آن جلوگیری نمیکند. توجه به این نکته جالب است که این عنوان هرگز مورد قبول هیچ مکتب نقاشی نبوده است. دقیقترین معنی کلمه رئالیسم شاید در استعمال فلسفی آن باشد. به صورت کلیتر نام نظریه خاصی در باب معرفت است و حاکی است از اعتقاد به واقعیت عینی جهان خارجی. مبحث نقد ادبی در ابتدا بیشک اصطلاح رئالیسم را از فلسفه به عاریت گرفته است. نویسندهی رئالیست کسی است که ظاهرا در انتخاب امور زندگی جانبداری خاصی نشان نمیدهد. بلکه صحنهها و آدمها را چنانکه چشم میبیند توصیف میکند. اما در واقع، از آنجا که هنر همیشه مستلزم انتخاب است، در زمینه نقد هنر هم هنری رئالیستی است که میکوشد به هر وسیلهای که شده معنی هیئت ظاهری اشیاء را نمایش دهد، و چنین هنری مانند فلسفهی رئالیسم مبتنی بر اعتقاد ساده به واقعیت عینی اشیا خواهد بود.
در سال ۱۸۴۸ انقلاب فرانسه تمام ارکان این کشور را متأثر ساخته، هنرمندان هم از این اوضاع بسیار متأثر شدند و این رویداد سبب شد که آنها بیش از گذشته علاقهمند به شرایط اجتماعی جامعه بهویژه قشر کارگران و روستاییان گردند. حتی نقاشانی که کمتر تمایل به نشان دادن نظریات سیاسی خود در آثارشان داشتند هم متأثر از اوضاع اجتماعی به نمایش این رویدادها پرداخته و دست از موضوعات خاص اساطیری و داستانهای کتاب مقدس کشیدند که عمده موضوعات نقاشی آن زمان بود.
رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است که به بازنمایی واقعیت مورد تجربهی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد. در این تعریف عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی، چکیدهنگاری و رمانتیسم است و از این رو با معنای ناتورالیسم (naturalism)، مترادف انگاشته میشود. از جنبهی صوری، رئالیسم به این دلیل با ناتورالیسم متمایز است که بر «عام در خاص» تأکید میکند (ناتورالیسم صرفا «خاص» را چون اساس واقعیت ارائه میکند)، از نظر محتوا نیز رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است، زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفهی طبیعتگرانه دربارهی زندگی نمیپردازد. گاه واقعگرایی را در معنای «واقعنمایی» به کار میبرند؛ که در این صورت مفهومی متضاد با کژنمایی است. برخی نیز شبیهسازی واقعیت را «واقعگرایی بصری» مینامند. و آن را از واقعگرایی مفهومی جدا میکنند.
رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار هنری - صرف نظر از سبک یا اسلوب معین - است.
رئالیسم را در آثاری میتوان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و با محیطشان را بیان میکند و به طور کلی با مسئلهی «انسان چیست و چه میتواند بشود» درگیر میشود. نقاشانی چون «رامبراند»، «فرانسیسکو گویا»، «وانگوگ»، «پیکاسو»، «فرنان لژه» و بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقعگرایانه آفریدهاند. در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیدهنگاری به کار رفته است.
رئالیسم چون یک آموزه یا نظریهی هدفمند، در میانهی سدهی نوزدهم، واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسیسیسم و خصلت ذهنی و تلقینی رمانتیسم بود. واقعگرایی سدهی نوزدهم بر تفسیر همه جانبهی زندگی اجتماعی و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید میکرد. (از نظریهپردازان اصلی آن، «شانفلُری» و «دورانتی» بودند). ادامهی جنبش رئالیسم سدهی نوزدهم به دو جریان امپرسیونیسم و ناتورالیسم - به خصوص در ادبیات - انجامید (واقعگرایی اجتماعی، رئالیسم سوسیالیست، واقعگرایی نو)
● سبک رئالیسم در هنر
رئالیسم یا واقعگرایی، شیوهای است که در آن هنرمند باید در نمایش طبیعت (طبیعت بدون انسان و با انسان) از هر گونه «احساساتیگری» خودداری کند. اما منظور ما از رئالیسم در اینجا، شیوهی هنریای است که از حوالی سال ۱۸۴۰ به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد. مدت زیادی از میانهی قرن نوزدهم نگذشته بود که «شارل بودلر» «Charles Baudelaire»، شاعر و هنرشناس فرانسوی، در سال ۱۸۴۶ نقاشیهایی را میستود که بتواند «خاصیت قهرمانی زندگی معاصر» را به وصف درآورد. در آن زمان تنها یک نقاش وجود داشت که برآوردن این «نیازمندی» را اساس ایمان هنری خود قرار دهد. و او کسی نبود جز «گوستاوکوربه» «Gustave Courbet».
کوربه که به پرورش روستایی خود میبالید و در سیاست از سوسیالیستها طرفداری میکرد، هنر خود را در سالهای میان ۵۰-۱۸۴۰ به شیوهی رمانتیک آغاز کرد، لیکن در سال ۱۸۴۸ در زیر فشار طغیانهای انقلابی که سراسر اروپا را فرا گرفته بود، کوربه به این عقیده در آمد: «تأکیدی که مکتب رمانتیسم بر اهمیت احساس و تخیل میگذاشت صرفا دستاویزی بود برای فرار از واقعیتهای زمان» و او اعتقاد به این امر پیدا کرد که هنرمند نباید تنها به تجربهی شخصی و بیواسطهی خود تکیه کند و میگفت: «من نمیتوانم فرشتهای را تصویر کنم، زیرا هرگز آن را به چشم ندیدهام!»
هنگامی که کوربه پردهی «سنگشکنان» را به معرض نمایش گذاشت، نخستین اثری بود که واقعگرایی برنامهریزیشدهی او را به طور کامل در بر داشت. وی دو مرد را که بر جادهای کار میکردند دیده بود و آنها را سرمشق نقاشیاش قرار داده بود.
کوربه آنها را به اندازهی طبیعی، با هیکلی جسیم و حالتی کاملا عادی، بدون هیچگونه نشانی از بارقهی رنج یا حساسیت بارز نقاشی کرد. در سالهای ۱۸۵۵ که نمایشگاههای نقاشی پاریس در انحصار آثار «انگر» و «دلاکروا» بود، کوربه با تشکیل دادن نمایشگاه خصوصی، آثار خود را به همراه «بیانیهی واقعگرایی» خود عرضه کرد. موضوعات او بیشتر شکارچیان، دهقانان، کارگران و... بودند. به بیان او «دنیای نقاشی دارای «قوانینی طبیعی» است و نخستین وظیفهی هر نقاش این است که به پرده نقاشیاش وفادار بماند نه نسبت به دنیای خارج.» و همینجاست که طرز فکر «هنر برای هنر» که بعدها در اروپا رواج یافت بنیان مییابد.
کوربه در نقاشیهای خود از هرگونه پیرایهبندی و اغراق احساساتی خودداری میکرد، تا آنجا که معمولا کارهای او را زشت و ناهنجار و غیر هنری به شمار میآوردند. کوربه در ابتدا به کشیدن مناظر و پرتره از اشخاص میپرداخت که بعدها به نوعی از موضوع دلبسته شد که نشان از زندگی واقعی روزمره بود که در نقاشیهای آن دوره کمتر ترسیم میشد. او در سال ۱۸۶۱ در نامهای برای دانشآموزان خود، آنها را سفارش میکرد که چیزی را که واقعا وجود دارد نقاشی کنند. این به معنای رد صریح تخیل و بازی با قواعد هنرمندانه رایج آن زمان مثل پرداختن به شخصیتهای اساطیری یونان و روم و نیز داستانهای انجیل است؛ که نیاز به تخیل و شهود هنرمند دارد که به خودی خود باعث میشود که ارتباط هنرمند با قواعد زندگی پیرامون خود قطع شود.
● تابلوی سنگشکنان اثر گوستاو کوربه
یکی از مهمترین نقاشیهای تاریخ هنر همین تابلوی سنگشکنان گوستاو کوربه است که باعث ایجاد جریانی در هنر شد؛ و آن استیلای سبک رئالیسم به واسطه این تابلو است. هنر تا قبل از این تابلو بیشتر ماهیت احساسی هنرمند را در برخورد با سوژه ایفا میکرد. هنرمند، علاقمند به القائات خود از سوژه بود و موضوع را به شکلی که میپسندید تغییر میداد و دگرگون میکرد، جهانی کاملا دستساختهی خود هنرمند. اما کوربه در این تابلو کاملاً به زندگی عادی مردم اطراف خود بدون اغراق و برداشت شخصی پرداخته است. نوشتهی کوربه مبنی بر اینکه او هرگز به موضوعات خیالی نخواهد پرداخت، همانند جملهی معروف او که «من هرگز فرشته نمیکشم چون فرشتهای ندیدهام»، رویکرد جدیدی را در عالم نقاشی باعث شد و آن رسالت یک نقاش بیش از توجه به مناظر و پرترههای سفارشی و پرداختن به موضوعات اساطیری و مذهبی رنسانس است.
قهرمانان این تابلو، ابر انسانهای اساطیری یونان و روم نیستند و همچنین شخصیتهای مسیح و قدیسان؛ بلکه مردم عوامی هستند که مشغول کار عادی روزانه خود هستند. این شخصیتها در مرکز تابلو هستند؛ که میتوانند رابطه پدر و فرزندی هم داشته باشند. وضعیت آنها همانند سبک کلاسیک کاملاً واقعی طبق اصول مناظر و مرایا و مسائل سهبعدی حاکم بر نقاشی غالب غربی است اما چیزی که در اینجا جلب توجه میکند حالت نشان دادن شخصیتها از پشت سر است. به راستی این امر به چه معناست؟ آیا کوربه میخواسته نشان دهد مردمان عادی به حدی در عالم هنر نادیده گرفته شدهاند که حتی فاقد هویت و صورت باید نشان داده شوند؟ به راستی که تمهید کوربه در جلب کردن هنرمندان به توجه در وضعیت و حالات مردمان عادی جامعه خود باعث شد که جامعه و هنرمند متعهد نسبت به آن تبدیل به یک رکن اساسی در تاریخ هنر گردد.
سبکهای بعد از رئالیسم به طور فزایندهای به جامعه و مسائل مربوط به آن پرداختند. از نظر ترکیببندی تابلو به دو قسمت متقارن تقسیم شده که دو شخصیت اشاره شده در تابلو آن را نصف کردهاند. بافت خشن سنگها باعث ایجاد نوعی ریتم و حرکت از نظر بصری شده و نیز سبب ایجاد نوعی سنگینی از نظر وزن در پایین تابلو شده است. این خشونت ظاهری با خشونت موجود در کار سنگشکنی این افراد کاملا هماهنگ شده است. پسزمینهی تابلو به رنگهای قهوهای تیره و کل فضا به رنگهای هم خانواده با قهوهای و خردلی است که به نوعی بر نور روشنایی روز هم دلالت میکند. تبر در دست مرد سمت راست که به شکل مایل قرار گرفته سبب ایجاد حرکت و نشاندهنده کاری است که در حال انجام است. با این حرکت مایل تبر، تابلو از حالت سکون به حرکت، متمایل میشود. حرکت هم در مضمون این تابلو اهمیت دارد چون بر عمل کار تأکید دارد.
● تابلوی مراسم تدفین در ارنان، اثر گوستاو کوربه
این تابلو که بیست فوت طول دارد مراسم تدفین در روستای ارنان را به نمایش میگذارد. کوربه با این تابلو مراسم تدفین در روستای خود را که یک واقعهی روزمره و عادی بود وارد تاریخ هنر کرد و آن را ویژه و خاص نشان داد. این تابلو هم با قواعد رایج آن روز کاملاً به روش کلاسیک است. نوعی اغراق در انجام مراسم که ویژه تابلوهای کلاسیکی آن دوره، با این تفاوت که مضمون آن به مراسمی در یک روستای کوچک و واقعی اشاره دارد و نه همانند موضوعات کلاسیک مضامین خیالی و اساطیری.
این تابلوی گوستاو کوربه همچون اساتید قدیمی کلاسیک در نقاشی همچون رامبراند و ولاسکوئز و ورمیر به پرترههای زنان میپردازد. با این تفاوت که بر خلاف نشان دادن زنان اشراف و معروف و زنان اسطورهها، به دخترکی کاملا معمولی از اجتماع اطراف هنرمند میپردازد ولی تمام اصول و فنون اساتید نقاشی قدیمی را هم رعایت میکند. رنگ پسزمینه تابلو سبز تیره و لباسهای دخترک هم به همان رنگ است که در کل فضایی تیره و آرامبخش را به وجود میآورد. دخترک در حال کار کردن به خواب فرو رفته و گلدانی که روی میز قرار گرفته هم گلهای پژمردهای را نشان میدهد که نمادی است از خواب و سکون و نوعی مرگ در درون فضای تابلو. اما گلهای ریز لباس دختر همراه با رنگ سبز حاکم بر تابلو نوعی امید و نوعی حس احترام را بر میانگیزد. کار معادل با عبادت در نظر گرفته شده که کاری است که در فرهنگ مسیحیت بسیار مقدس و قابل احترام است.
یکی از موضوعاتی که سبب شد کوربه دست به انقلابی در تاریخ هنر بزند پرداختن به مضامین مردمان معمولی بود. در این تابلو به سبک نقاشیهای دوران مسیحیت (رنسانس) شخصیتهای در وضعیت اغراق و نمایشی ترسیم شدهاند. همانطور که در نقاشیهای مسیحیت، افراد در حال انجام کاری مقدس و مذهبیاند که در رابطه با آیین مسیحیت است؛ برای نمایش این حالت از حرکات و اعمالی اغراقآمیز استفاده میشود. در اینجا موضوعی که اهمیت دارد این است که عمل شستن پاهای یکی از شخصیتها و نیز رسیدگی به امور خانه توسط زنان به یک عمل نمادین و مذهبی تبدیل شده است. با این تفاوت که این اشخاص دیگر قدیسین و مردمان شهر فلورانس و روم (مراکز کلیساهای کاتولیک) نیستند بلکه مردمان عادی همدورهی کوربه هستند. رنگها و سایهها درجاتی از رنگهای قهوهای، خردلی و زرد است که با رنگ سفید موجود در لباسها و ملافهها و رومیزی به تعادل رسیدهاند، نور خاموش و دلگیر و یکدست است که هم به تشدید یک فضای معنوی دامن زده است و هم بر فضای داخلی یک خانه تأکید میکند. این زنان گویا در حال انجام مراسمی هستند که فراتر از کارهای معمولی خانه است. به راستی فردی که پاهایش در حال شسته شدن است چه کسی است؟ آیا این یک اشاره تلویحی به شستن پاهای یکی از حواریون مسیح نیست؟
این تابلو هم بر افرادی کاملا همدوره با گوستاو کوربه تأکید میکند. فضای طبیعت همراه با محاسبات کاملا دقیق از وضعیت و جهت نور خورشید در یک روز کاملا صاف نشاندهندهی تسلط کوربه در ترسیم طبیعت و مناظر (یکی از تخصصهای اصلی کوربه ترسیم طبیعت است به روش رمانتیستها) و نیز توجه به نور که تا آن موقع چندان توجه جدی بدان نشده، که همین حرکت بعدها توسط سبک امپرسیونیستها به دغدغهای جدی تبدیل میشود. (رمانتیستها برای اولین بار نور را مورد توجه قرار دادند ولی به شکل حسی و برای تشدید حالات روحی و روانی محیط و اشخاص از آن استفاده میکردند نه با یک دید واقعی و همراه با محاسبات مربوط به جهت نور) در اینجا طبیعت به عنوان درونمایهی مورد علاقه کوربه ترسیم شده است. چشماندازهای روستاهای زیبا و آرامشبخش؛ اما چیزی که در اینجا کوربه از آن احتراز کرده است، دوری از روش رمانتیستها در پرداختن به طبیعت است.
رمانتیستها همواره افراد را مقهور و ناچیز و حقیر در برابر طبیعت رسم میکردند. اما کوربه در اینجا اشخاص اصلی را در بخش جلو و نزدیک تابلو رسم کرده و از طبیعت به عنوان تنها چشماندازی از تابلو ترسیم کرده که افراد در آن به گشت و گذار ساده میپردازند؛ بدون گمشدن و رها شده درون طبیعت بکر و متوحش. این رویکرد کوربه بیتأثیر از جریانهای معاصر کوربه و همزمانی با انقلاب صنعتی و تصرف در طبیعت و نهضت علمی روشنفکری آن دوره نیست. طبیعت در دیدگاه کوربه محلی برای جولان انسان و نه باعث توهم و مغلوب شدن او است.
حالات و حرکات اغراقآمیز نمایشی هم در این اثر کوربه که قرار است یک گردش ساده صبحگاهی باشد، بسیار جالب است. در اینجا هم یک عمل سادهی گفتگو و شاید احوالپرسی تبدیل به مراسم آیینی شده است. شخصیتها بسیار رسمی و جدی در حال گفتوگو هستند. لباسها به نظر کمی مسعتمل (شاید لباسهای مخصوص گردش) و لباسها و کولهپشتی و عصای مرد سمت راست، نشاندهندهی این است که این مرد به گردش در تپهها و کوهها میپردازد. به هر حال این تابلو یکی از موضوعاتی را از زندگی روزمره ارائه میکند که بعدها در سبکهای دیگری که بعد از رئالیسم ظهور کردند به عنوان درونمایهی اصلی مورد توجه قرار میگرفت.
یکی از موضوعاتی که کوربه بدان توجه وافر داشت موضوعاتی با دورنمایهی سبک رمانتیسیسم بود: طبیعت وحشی و عصیانگر. کوربه همانند بسیاری از همتایان این سبک همچون ترنر و جان کنستابل به درونمایهی طبیعت توجه وافری نشان میداد. یکی از ایراداتی که بعدها کوربه به این سبک گرفت بیتوجهی نسبت به جامعه و اتفاقات جاری در آن (انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی) بود. رمانتیستها با فرار در دل طبیعت، به نوعی دلبسته اصالت و قدرت بلامنازع آن میشدند و از طرفی خود را از جریانهای اطراف خود دور نگاه میداشتند. کوربه در ابتدا به ترسیم مناظر بکر و و سحر و جادوی موجود در آن میپرداخت. بعدها کوربه از این روند دست کشید و به شدت مجذوب مردمان اطراف خود گشت و با ترسیم تابلوی سنگشکنان عملا واضع روشی جدید در هنر شد و نیز رسما با رویکرد رمانتیستها خداحافظی کرد.
ناظر خیالی و آرامبخش از ساحل دریا و چشمانداز رعبانگیز و مسحورکنندهی آن که بسیار متأثر از سبک ویلیام ترنر نقاش رمانتیست انگلیسی است.
طبیعت بیجان که کوربه در دوره تأثیرپذیریاش از سبک رمانتیستها آن را ترسیم کرده است. از رئالیستهای دیگر «انوره دومیه» «Honoré Daummier» است که در طی حکومت ناپلئون سوم برای نشریات انتقادی- فکاهی کاریکاتور تهیه میکرد. دومیه در کارهایش از هرگونه آبوتاب دادن موضوع خودداری میکرد و واقعیات اجتماعی هر چند تلخ و وحشیانه را به تصویر میکشید.
انوره دومیه اغلب به زندگی ناعادلانهی روستائیان مهاجر به شهرها و مردمان فقیر میپرداخت و به نحوهی امرار معاش آنها علاقهمند بود. یکی از تابلوهای دومیه «زن رختشو» بود که موضوع زنی را نشان میداد که به کارهای خانگی میپرداخت تا بتواند در شهر دوام بیاورد.
از دیگر موضوعاتی که دومیه بدان میپرداخت دادگاهها و قضات و نحوه دادرسی به امور بود. دومیه خود مدتی کارمند دادگاه بود و از دیدن سرگردانی مردمان فقیر که در راهروهای دادگاهها سرگردان میشدند به شدت متاثر میشد. همزمان با سیستم اختناق و فشار لویی فیلیپ پادشاه فرانسه، دادگاهها خود به همراهی با دستگاه حاکمه بر اختناق و بیعدالتی میافزودند. دومیه با ترسیم کاریکاتورهای دستگاه قضایی، آن را به هجو و انتقاد میگرفت. او در این نقاشی که درونمایه کاریکاتوری دارد به رابطهی بین یک مجرم و موکلش در روند یک دادرسی میپردازد. رنگها یکدست و تخت، خطها بر یک روند هیجانی تاکید میکنند که به صورت منحنی هستند و نشان از یک وضع ناپایدار دارند. مجرم و موکل در حال پچپچ کردن در گوش هم هستند. دومیه از یک زاویه دید خاص طوری به ماجرا نگاه کرده که وضع را به شدت مشکوک نشان میدهد در این تصویر امیدی به یک دادرسی عادلانه دیده نمیشود و هیچ یک از طرفین نه مجرم و نه وکیل و نه دستگاههای قضایی شریف و قابل احترام و مستلزم همدردی نیستند؛ به همین جهت بیننده با دیدن این خطوط فقط احساس عدم اعتماد به وضع نمایشدادهشده میکند.
دومیه برای نشاندادن زندگی مشقتبار مردمان تهیدست قرن ۱۹ فرانسه از یک سبک مستندگونه استفاده میکند و از روشهایی که سبک رمانتیسم در این زمینه ارائه میکند پرهیز میکند. او علاقهمند به نمایش واقعی و تعدیل شدهای از تصویر مردمان بود و برای این کار به روش رئالیستی روی آورد، به همین جهت بسیاری از وقایع و اشیا و حقایق که دومیه در کاریکاتورها و تابلوهایش ترسیم کرده، درست همانند وقایع آن دوره است. او نقاشیها و کاریکاتورهایش را نوعی نقد اجتماعی میدانست بنابراین چه ابزاری بهتر از واقعنمایی ماجراها که ویژگی سبک رئالیسم بود به او کمک میکرد؟
زهره موسوی نیا
منابع و مأخذها:
۱- رید، هربرت، معنی هنر، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱.
۲- سایت آفتاب نیوز (www.aftabnews.ir)
۳- سایت عکاسی دات کام (www.Akkasee.com)
۳- Brigitte Govignon, General editor, the beginners guide to art, Harry N Abrams, Inc, Publishers.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست