پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

در ستایش عشق


در ستایش عشق

در ستایش عشق پرمایه ترین و بلند پروازانه ترین فیلم گودار در بیست سال گذشته است و اگر کسانی هستند که از مبهم بودن آن بنالند باکی نیست, مگر از نفس افتاده نیز بسیاری از تماشاگران اولیه اش را سر در گم نکرد

● بررسی فیلم در ستایش عشق به کارگردانی ژان لوک گدار

● نویسنده و کارگردان : ژان لوک گودار . مدیر فیلمبرداری : ژولین هرش، کریستوفر پولاک . موسیقی : کیتل بیورنشتراند، دیوید دارلینگ، موریس ژوبر، ژرژ وان پاری، آروو پارت . بازیگران : برونو پوتزولو(ادگار)، سسیل کمپ(برتا)، ژان داوی(جنگجوی نهضت مقاومت)، فرانسواز ویرنی(همسر جنگجوی نهضت مقاومت).محصول ٢٠٠١ فرانسه ، ٩٨ دقیقه.

ادگار کارگردان جوانی است که قصد ساختن فیلمی با موضوع عشق را دارد. او در جریان انتخاب بازیگر در پاریس، زن جوانی به نام برتا را ملاقات می کند که به نظرش برای ایفای نقش اصلی نقص ندارد. پس از مدتی ادگار با برتا تماس می گیرد تا به او بگوید که نقش را به او سپرده ، ولی می فهمد که برتا خودکشی کرده است.ادگار که بیش تر با این احساس که قبلا این زن را ملاقات کرده به طرف او کشیده شده بود، به یاد می آورد که دو سال قبل هنگام تحقیق درباره برخورد کاتولیک های فرانسه با نازیسم در بریتانی همراه کارگزاری هالیوودی و یک نماینده سفارت آمریکا به منزل زوج سالخورده ای که عضو نهضت مقاومت بوده اند، رفته تا حق امتیاز داستان آنها را برای ساختن فیلمی هالیوودی به چنگ آورد و نوه دختری آنها که وکیلی در حال کارآموزی است، در مقام مشاور آنها حضور داشته است. از قرار معلوم نوه ستیزه جوی زوج سالخورده همان برتا است و شرح آشنایی ادگار با برتا است که در نهایت به پروژه ساخت فیلمی به نام " در ستایش عشق" شده است.

● استمرار خاطره یا قرن بیستم من

"مدرن بودن یعنی زیستن یک زندگی سرشار از معما و تناقض. مدرن بودن یعنی اسیر شدن در چنگ سازمان های بوروکراتیک عظیمی که قادر به کنترل و غالبا قادر به تخریب همه اجتماع ها، ارزش ها و جان ها هستند، و با این همه دست بسته نبودن در پیگیری عزم راسخ خویش برای مقابله با این نیروها، جنگیدن به قصد تغییر جهان این نیروها و تصاحب آن برای خودمان. برای مدرن بودن باید هم انقلابی و هم محافظه کار بود : مهیای تحقق امکانات جدید در عرصه تجربه و حادثه و ماجرا،هراسان از اعماق نیهیلیسمی که فرجام بسیاری از ماجراجویی های مدرن است و مشتاق و جویای آفرینش.آن هم در زمانی که همه چیز دود می شود و به هوا می رود."

ژان لوک گودار برجسته ترین فیلمساز نیمه دوم قرن بیستم و جهان است که پس از ده سال کار در زمینه نقد فیلم، در ١٩٥٩ با ساختن از نفس افتاده شروع به فیلمسازی کرد.نیمه دوم قرن بیستم به زعم بسیاری از متفکران علوم اجتماعی نقطه آغاز دوره تاریخی پست مدرن و فرجام دوره مدرن بود که ریشه در دوره نوزایی و انقلاب صنعتی داشت.

دورانی که چهره زندگی بشر در اروپا تغییراتی شگرف و اساسی یافت. گودار در پایان این دوره ، کار خلاقانه هنری خویش را آغاز کرد ، اما هیچ گاه بر خلاف نظر ستایش گرانش خود را پست مدرن نخواند(واژه ای که در قاموس وی به دلیل خرد ستیزی اش هرگز جا نیفتاد) اما آثارش در طول بیش از چهار دهه موثرترین کاتالیزورهای فرهنگی/هنری زمانه برای گذار از دوره مدرنیته بود.

گودار هرچند مقیم سوئیس است، اما از نظر فرهنگی فرانسوی است و هموطن کسانی چون ژان فرانسوا لیوتار، میشل فوکو، ژاک دریدا(رومانی تبار)، ژاک لاکان و ژان بودریار که مهم ترین نظریه پردازان و شارحان پست مدرنیسم به شمار می روند.

اما گودار که ریشه در مدرنیسم یا اندیشه روشنگری داشت به سوی نگره نقادانه مارکسیستی مدرنیسم کشیده شد و بعدها در آثارش شکل ویژه تحول تاریخی مدرنیسم،یعنی سرمایه داری را(که بنیادش بر فردباوری افراطی و در نتیجه خرد ستیز و مغایر با عنصر اصلی اندیشه مدرن است) مورد حمله قرار داد. وقایع اوایل دهه ١٩٦٠ گودار را تندرو و افراطی کرد و پایان تغزلی نسبی فیلم های اولیه اش را ( در ستایش پر آب و تاب از عشق رومانتیک) رقم زد.

در پی شورش طبقه کارگر فرانسه در ١٩٦٨ گودار به این نتیجه رسید که زبان و سینما را شرطی سازی جامعه بورژوایی کاملا به بند کشیده و این که تکلیف،"بازگشت به صفر" و شالوده شکنی تصویر سینماست. لاجرم پیرنگ را کنار گذاشت، گرایش های عاطفی اش را سرکوب کرد و از ١٩٦٨ تا ١٩٧٢ فیلم هایی انقلابی ساخت که ناکامی این آثار در جلب مخاطب عام او را مجبور کرد مسیرش را دوباره تغییر دهد.

در طول دهه های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ بداعت های روایی اش باعث سوء شهرتش شد، به خصوص با سلام بر مریم(١٩٨٥) که داستانی از عهد عتیق در روزگار مدرن بود. دهه ١٩٩٠ برای گودار سال های تفکر عمیق درباره مفهوم رسانه،ایدئولوژی، فرهنگ، تاریخ و مدرنیسم بود که در آخرین اثر قرن بیستمی اش ،همیشه موتزارت جلوه ای شایسته یافت.

همیشه موتزارت رشته ای از پرسش های دردناک را بیان می کرد که گودار از خود پرسیده بود: چرا مردم نسبت به همدیگر،به افکار و زندگی وفادارتر نیستند؟چرا عده زیادی به کمترین حد مقاومت دل خوش می کنند؟چرا هیچ کس به هنر واقعی پاسخ نمی دهد؟چرا مردم به فساد و به قدرت پول تن می دهند؟...

پاسخ گودار به این پرسش ها،وجود شک درباره توان انقلابی طبقه کارگر نزد هنرمندان و روشنفکرانی بود که توسط پیشنهاد های نابسنده مارکسیسم استالین زده، اگزیستانسیالیسم، استراکتورالیسم، مکتب فرانکفورت و همه پیش قراولان دیگر پست مدرنیسم تغذیه شده بودند.

واینک در ستایش عشق اولین فیلم قرن بیست و یکمی گودار نه فقط شعری در ستایش عشق که سوگ سرودی برای قرن بیستم ماست.تجربه بصری پالایش دهنده ای درباره جایگاه انسان در تاریخ –خصوصا صد سال پیش- از خود بیگانگی و فقدان فرهنگ.

فیلم در پاریس امروزی می گذرد و صحبت از ساخت فیلمی به نام در ستایش عشق است که به چهار لحظه کلیدی عشق، از نگاه سه زوج جوان، بزرگسال و سالخورده می پردازد: آشنایی، هوس جسمانی، قهر و جدایی، و آشتی.این چهار حقیقت فراگیر، لایه ظاهری داستان فیلمی را تشکیل می دهند که گاه سرخوشانه و بیش تر غم خوارانه، تاریخ فرهنگ انسان قرن بیستمی را می کاود تا فقدان حافظه فرهنگی را به عنوان مهم ترین عامل استیلای فرهنگ مصرفی سرمایه داری آمریکا و از خود بیگانگی جوامع دیگر گوشزد کند.

گودار با نگرانی مضامینی چون پایان اصالت در عصر تک ابر قدرتی، فقر و محو بزرگسالی را بررسی می کند وتا آن جا پیش می رود که در مقایسه ای ضمنی (جایی که ادگار در حال تحقیق درباره رویارویی کاتولیک های فرانسه با نازیسم است) هجوم فرهنگ آمریکایی را با خطر نازیسم یکسان وحتی مخرب تر اعلام می کند.

برای گودار در ستایش عشق تراژدی توسعه و رشد، دیالکتیک خود ویرانگری و دگردیسی ارزش ها و سوگواره ای درباره نادانی انسان قرن بیستمی و گسست وی از حلقه اتصال فرهنگ با زندگی خویش است.همچون ادگار که نمی تواند تصمیم بگیرد که اثرش درباره عشق باید فیلم باشد یا رمان و اپرا و حتی چیزی دیگر، چون قرن بیستم ما عصر بحران روایت های بزرگ است، اما انسان مدرن بلیت ورود خویش به عالم هستی را پس نمی دهد.او به جنگیدن و عشق ورزیدن ادامه می دهد: او به ادامه دادن، ادامه می دهد.

در ستایش عشق فیلمی به مفهوم عرفی و پذیرفته شده امروز نیست،همان گونه که فیلم های پیشین گودار نبودند و به دلیل استفاده از فرم های جدید روایی در زمان خود، متظاهرانه قلمداد می شدند. این سرنوشت گریز ناپذیر هنرمندی است که از زمان خویش جلوتر زندگی می کند و حساسیت هنرمندانه اش او را وادار به پیشگویی و پیشگامی می کند.

در ستایش عشق نوعی رساله است، نوعی مقاله که چکیده ای از کارنامه حرفه ای شیطنت بار او را در مسیری واژگونه روایت می کند. یک فیلم به مثابه نوشتاری ساختارشکنانه در باب فرهنگ و سیاست که معلول را پیش از علت می آورد تا به اظهار نظر خود شهادت دهد که "هر داستانی باید آغاز،وسط وپایانی داشته باشد،گرچه نه لزوما به همین ترتیب".

فیلم به دو بخش تقسیم می شود : بخش اول که در زمان حال می گذرد و به طریقه سیاه و سفید فیلمبرداری شده و بخش دوم که فلاش بکی است به دو سال قبل و به طریقه ویدئویی دیجیتال گرفته شده و سخت غرق در رنگ است. گودار با استفاده از سلولوئید و ویدئو که در قاموس او در حکم کارد و پنیر مصالح فیلمسازی هستند، فیلمی گیج کننده ولی با کمال تعجب منسجم آفریده است. داستان متکی بر این ساختار وارونه است و شخصیت ها به شکلی کم رنگ ترسیم شده اند. ایده ها بر فیلم تسلط دارند و پرسش ها در نقطه ای که واقعیت های تاریخی و گزارش های فردی با یکدیگر تلاقی می کنند، بیان می شوند.

از این لحاظ شیوه پرداخت گودار همانندی فراوانی با نظریه های ژیل دلوز می یابد که می گوید:" هیچ ایده ای کامل و واقعی نیست ، تنها یک ایده است." و ترجمان گودار از جمله دلوز در سینما به این شکل در می آید:" هیچ تصویری کامل و واقعی نیست، تنها یک تصویر است."چنین تصاویری در طول فیلم شاید عقاید یکدستی را ایجاد نکند، اما اصول کلی تفکر را ترسیم می کند تا به سطحی فلسفی/ سینمایی نزدیک شود، جایی که قادر به آزمایش در چهارچوبی موشکافانه بدون هیچ سلسله مراتبی باشد.

وبلاگ موج نو


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.