جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جراحی فرهنگی


جراحی فرهنگی

نگاهی به مقوله سانسور آثار فرهنگی

سانسور به عنوان پدیده ای فرهنگی تنها به حکومتهای توتالیتر و جوامع بسته و فرهنگهای دگم و بی انعطاف تعلق ندارد.همه ی فرهنگها و همه ی جوامع در جایی که چارچوبهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی شان تهدید گردد اقدام به ممیزی آثار هنری می کنند.(هر فرهنگ دارای ارزشهایی است ؛یعنی دارای مطلوبیتهایی است که برای افرادی که تحت آن فرهنگ زندگی می کنند ارزشمند است ؛این ارزشها دارای الگوها و چارچوبهای عملی و نهادمند هستند که هنجار نامیده می شوند.در واقع هنجارها وجوه عینی هستند که از ارزشهایی ذهنی نشات می گیرند)

مثلا بعصی از آثار سینمایی فرانسه در سینماهای امریکا قابلیت پخش ندارند به دلیل اینکه با هنجارها ی موجود در جامعه ی آمریکا و تابوهای موجود در آن مطابقت ندارند درخود هالیوود فیلمهایی تولید می گردد که درجه R می گیرند .

شبکه های تلویزیونی عموما فیلمها را درجه بندی کرده و با توجه به عناصری مانند خشونت ، سکس و ... برایشان محدودیت سنی نمایش قایل می گردند.و...ممیزی یا سانسور فی الواقع تشخیص این است که دیدن چه چیزهایی برای جامعه مضر است.که این امر مستلزم وجود دستگاهی بروکراتیک است و ابزار آن اقتداری عقلانی؛ و سخن گفتن از عقلانیت در سانسور بی گمان ما را به سمتی می کشاند که آن را فعالیتی غیر فردی و غیر سلیقه ای بدانیم. درست مثل تحلیل محتوا که فعالیتی کمی است و با قالبها و ابزارها ی از پیش تعیین شده صورت می گیرد.

مقوله ی سانسور نیز باید دارای حداقلها و حداکثرها و متر و سنجه و... برای تشخیص آن چه نباید به افراد یک جامعه نشان داده شود باشد.یعنی این مدیران ممیز نیستند که تشخیص می دهند که چه بخشی از یک اثر هنری را حذف کنند؛ بلکه این ساختار مدیریت و سیستم ممیزی است که تعیین کننده است.مثلا این که در هنگام پخش زنده تلویزیونی به دلیل اینکه درباره ی رادیو بی بی سی صحبت می شود ناگهان با اشکال فنی مواجه شویم یا در هنگام پخش مستقیم مسابقات ورزشی(البته دستکم با چند ثانیه تاخیر)صرفا حضور خانمها با هر شکلی(حتا با پوشش معمولی) موجب تکرار چند باره ی صحنه ها گردد ؛اینکه نشان دادن هنر پیشه های زن در سینما و تلویزیون بلامانع و چاپ عکسشان در مجلات موجب توقیف و قطع انتشارشان گردد؛یا کمرنگ کردن ( به مرز سیاه و سفید رساندن) سریالهای داخلی که از شبکه ای دیگر با همان رنگ عادی قابلیت پخش دارند و دهها مورد دیگر همه وهمه نقاط تنافر با مقوله ی غیر شخصی و غیر سلیقه ای بودن سانسور هستند.

با این مواردی که ذکر گردید سانسور نه فرایندی سیستماتیک ،بوروکراتیک و متکی بر اقتداری عقلانی که بر حسب سلیقه ی سانسور چی و بسته به حال فرد در لحظه ی مورد نظر است. کشیش فیلم سینما پارادیزو که خود به تماشای فیلمها می نشیند و بر اساس سنجه شهوانی اش تصمیم می گیرد کدام قسمت از فیلم باید در آورده شود نماینده یک فرهنگ و سیستم مدیریتی نیست و بیشتر نماینده سلیقه خود اوست. چه آنکه سالها بعد آشکار می شود که آنچه او از فیلمها حذف می کرده دیگر قبحی برای حذف شدن ندارند.

من به عنوان مدیر جدید که وارد عرصه ی رسانه می شوم این حق را برای خود قایلم که خطوط قرمز شخصی خود را وارد حوزه ی ممیزی کنم و اقدام به پاک نمودن خطوط قرمز مدیران قبلی نمایم و این یعنی بی اعتمادی مخاطبان به رسانه های داخلی و رویکردی روز افزون به رسانه های برون مرزی . چون این احتمال در حوره ی عمومی وجود دارد که هر آنچه در رسانه های داخلی پخش می گردد فارغ از محل تولید و محتوای آن کم و بیش مورد جرح و تعدیل و جراحی فرهنگی قرار گرفته باشد.

پایان این نوشته نمونه ای از تغییر غیر عقلانی ای است که بر اتاق پسر فیلم شاخص نانی مورتی که برنده نخل طلای کن بوده در پخش تلویزیونی اش اعمال می شود: در آن فیلم تنها دلبستگی به جای مانده از پسر جوان از دنیارفته، دختری است که مدتهاست با او در ارتباط نبوده و اکنون دلبستگی دیگری دارد ولی همچنان دلگرمی کوچک و گول زنکی برای خانواده داغدار پسر است که محبوبه یک روزگار پسرشان را می بیینند.

در تغییر اساسی که در دوبله فیلم به فارسی تحمیل می شود می بینیم که پسری که همراه جدید دختر است دوست جوان از دست رفته نامیده می شود و دختر هم خواهر اوست.

قضیه روشن است. چه کسی این اجبار را به وجود اورده فیلمی پخش شود که دستمایه اساسی و درخشان آن چنین به سخیف ترین شکل به تمسخر کشانده شود . تعهدی را کسی بر کسی اجبار کرده؟ می توانید حدس بزنید حال و روز کارگردان پس از دانستن این فاجعه چه خواهد بود؟

علی جعفرزاده