پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حاج احمد، نیا!


حاج احمد، نیا!

این بار دعا هایم با همیشه فرق‌می کند؛ گلهای دعایم حال و هوای خوبی ندارند. این روزهای سالگرد اسارت؛ همه بیشتر از قبل دعا می کنند باز گردید اما من... امروز می خواهم ساز مخالف بزنم. …

این بار دعا هایم با همیشه فرق‌می کند؛ گلهای دعایم حال و هوای خوبی ندارند. این روزهای سالگرد اسارت؛ همه بیشتر از قبل دعا می کنند باز گردید اما من... امروز می خواهم ساز مخالف بزنم. می خواهم زیر باران اشکهایم سازم را مخالف کوک کنم و بنوازم با خیال دیگری از جنس

بی خیالی. اصلا بیایید همه مان خوش خیال شویم و فکرهای خوب آزادی مهمانمان شود؛ فکرهایی خوب سرشار از اندوه و شرم...

فکر کنیم روز رهایی رسیده و داستان، داستان کبوترانی است که در قفس برویشان باز شده و در راه باز گشت به امید دیدار آشیانه ای که با خون دل ساختند و حفظ کردند و به امانت نهادند... روزهای سختی پیش روی ماست؛ نه؟ آخر خانه آنی نیست که باید باشد و سوال هایی که از پی هم می آیند...که چرا؟ بگذارید من برای شما که تازه از راه رسیده اید و با یک نگاه غرق اندوه شده اید، بگویم... بگویم که خیلی چیزها عوض شده، خیلی اتفاقها افتاده و خیلی ها نیافتاده.

بگذارید آسمان و ریسمان بهم بافته را پاره کنم و رک و راست اصل ماجرا را بگویم. اصل ماجرا این است که ما خسته شده بودیم و هستیم از بودنتان، از نبودتان، از داستان تکراری شما و دیگرانتان. بهتر است شما پی اسارت و شهادت و جانبازی و مکتب روح الله(ره) بروید و دست از سر ما بردارید و بگذارید ما هم زندگیمان را بکنیم. به خودتان نگاه کنید بعد از آن همه سال مبارزه حالا آمده اید و می بینید که چقدر آسان و ارزان پیروزی هایتان را می فروشند... اصلا می دانید ما در این فکر پر مشغله مان برای شما جا نداریم؛ فکرمان پر از پول و فرمول است؛ پر از زن و بچه و زندگی راحت. پر از بی خیال. ما وقت نداریم فکر کنیم شما که بودید و کجا بودید. کجا بردنتان؟ و چه بر سرتان آوردند؟ ما حتی وقت نداریم بفهمیم این چند سال شما خوش گذراندید یا با اسارت شما، دیگران خوش گذرانی کردند. ما حوصله نداریم به داستان های غم انگیز غم انگیزانی مثل شما گوش کنیم؛ آخر امروز دیگر گوش های ما خریداران بهتری پیدا کرده است؛ امروز عصر خوانندگان رپ و راک است، عصر رقص باربی و چت و فیس بوک! دوره شما خیلی وقت است به کتابهای تاریخ پیوسته است، ما

می خواهیم راحت باشیم، آزاد باشیم؛ آن قدر آزاد که هر کاری دلمان خواست بکنیم و در هرج و مرج و پول و فساد و عشق و حال غلت بزنیم...

می بینید تفاوت میان ما و شما از زمین تا آسمان است. شما گوشه زندان اسارت فقط برای آزادی رنج کشیدید ولی ما در میدان آزادی بر سر قله رهایی در اوج آرامش و غفلت برای آزاد شدن

له له زدیم فریاد کشیدیم شعار دادیم اجتماع کردیم و یاد یار دبستانی...

امروز دیگر مرگ سرخ رمز آزادی و راز زندگی نیست! امروز سیاه، رنگ عشق است و رمز آزادی و

راز زندگی پیش اسکناس های سبز و آبی معنا پیدا می کند.

مرگ سرخ از مد افتاده! ما دوست داریم غرق در اسکناس های رنگی بمیریم. ما نمی خواهیم...اصلا وقت نداریم و حوصله مان

نمی رسد...ما...اصلا ببخشید شما!؟

بله می دانیم که پس از سالها از غار اسارت بیرون زده اید؛ تهران امنیت ندارد. بالتان را می چینند؛ تهران خار در چشم و تیغ در گلو است. حالا که از قفس بیرون زده اید جان و بالهای زخمی تان را بردارید و بروید آنجا که حداقل گربه صفتی ها و خیانت در امانت های ما را نبینید. جایی که وقت و حوصله داشته باشند...

حا ج احمد نیا! یارانت را هم نیاور که ما خیلی عوض شده ایم.

حاج احمد نیا که روی سر بلند کردن نداریم. آبروی نداشته مان را در خیابان های بی عفتی و تن فروشی فروخته ایم؛ آخر زندگی خرج دارد! پارتی داشتن خرج دارد اختلاس و رانت و رشوه خواری خرج دارد، شهرت، خرج دارد. نان ارزان شد، آب ارزان شده اما مدرک گران است، عشق، گران است، موتور ۱۰۰۰گران است...درد که خیلی گران شده است؛ گران تر از درد اسارت شما!

گرد فراموشی، مبارزه را در گورستان غربزدگی و مد دفن کرده است. ظالم، محرم شده و مهربان....! هوای تهران از نفس متعفن دشمن، آلوده شده و بوی گند می دهد و صدای قهقهه نفرت انگیزش از دل عروسک های محبوب کودکانمان گوش ها را پر کرده است. در یک کلام، تهران در خواب است...

همه اینها را گفتم چون می بینم آن لبخند حزین و چمشان پر از اشکتان را از غم یا شادی لحظه باز گشت، در همین روزهای نزدیک.

ملیحه اخباری