چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
پیش پرداخت چند قطعه جواهر
ولادیمیر ناباکف، نویسنده روسیتباری که از نیمهراه عمر نوشتنش به اروپا و بعد به آمریکا مهاجرت کرد، در ایران نویسندهای بوده توامان خوشاقبال و بداقبال. ۱۰تا از رمانهایش را به روسی نوشت و هشتتای آخر را به انگلیسی. تمام آن رمانهای روسی را هم پس از آمدنش به غرب یا خودش ترجمه کرد یا پسرش دیمیتری یا مترجمی زیرنظر خود ناباکف. نثر انگلیسیاش از جمله نمونههای اوج در کاربست و همنشینی کلمات و اصطلاحات، برساختن استعارهها و همچنین بهرهگیری از نهایت ظرفیت زبان برای دستیابی به خواست و اثرگذاری موردنظر نویسنده است در گستره کل دنیای ادبیات انگلیسیزبان.
در ایران اما بداقبال بود چون بسیاری آثارش گیر دست مترجمانی نهچندان زباندان و وفادار و فارسیبلد افتاد. مثلا مجموعه کامل قصههای کوتاهش به چنان نثر از ریختافتاده، پرغلط و نازیبایی برگردانده شد که دیگر کمتر نشانی از تلالو زبان مبدا را میشد لابهلای سطرهایش پیدا کرد. رمان «لولیتا»یش را هم پیش از انقلاب اسلامی ایران، ذبیحالله منصوری به فارسی برگرداند به هیئتی که حتی شمایی از اصلش هم تشخیصپذیر نبود. یکی دوتایی رمانهای دیگرش هم بههمچنین. و خوشاقبال بود که بالاخره مترجمانی حاذق و بلدکار هم بهسراغش رفتند؛ رضا رضایی «پنین» و «دفاع لوژین» را ترجمه کرد ، «ماشنکا» را خلیل رستمخانی، دوتا از بهترین رمانهایش ــ «زندگی واقعی سباستین نایت» و «خنده در تاریکی» ــ را امید نیکفرجام و حالا هم اینآخری، «چشم» که یوسف نوریزاده برگردانده به زبانی شیوا و خوشخوان و بسیار نزدیک به ضرباهنگی که در اصل انگلیسیاش دارد. نشر مرکز هم منتشرش کرده. «چشم» چهارمین رمان ناباکف است. ابتدا به روسی نوشته و منتشر شد و سالها بعد دیمیتری زیرنظر خود نویسنده ترجمهاش کرد.
ناباکف در مقدمهاش برنسخه انگلیسی توضیح میدهد که اصل رمان نام دیگری داشته که سخت میشود تمامی معانی نهفته در تککلمهاش را توی یک کلمه واحد در زبانی دیگر یافت اما اگر اصرار داشته باشیم مثلا میتوان به «جاسوس» یا «مراقب» برگرداندش، گرچه این برگردانها بهگمانش کماکان مطلقا راضیکننده نیست و به همین دلیل هم هست که نهایتا تصمیم گرفت بهکل قید ترجمه عنوان اصلی را بزند و برای چاپ انگلیسی نام «چشم» را برگزیند. این رمان کوچک و جذاب پیشتر دو بار دیگر هم به فارسی ترجمه شده بود (یکی از ترجمهها فقط یک ماهی زودتر از این ترجمه آخری به بازار آمد) اما کماکان جای برگردان فارسی درخوری خالی بود و حالا دیگر البته میشود ادعا کرد با ترجمه آقای نوریزاده این خلأ پرشده. کتاب از انگلیسی برگردانده شده و مقدمه خود ناباکف بر ترجمه انگلیسی را هم بههمراه دارد. رمان روایتگر دورهای از زندگی مهاجری روسی است، فراری و پناهآورده از شوروی کمونیستی به برلین. راوی داستان در آنجا بعد از پشت سر گذراندن ماجراهایی که در انتها به فرجامی نهچندان خوش میانجامد، زندگیاش را به راهی دیگر سوق میدهد و از پی همین دگرگونی به درون دستهای از دیگر پناهجویان روسی بر میخورد. مستاجر ساختمانی میشود که در طبقه بالاییاش یک خانواده روسی متمول زندگی میکنند.پاتوق روسهایی دیگر از همه سنوسال و متعلق به طبقات مختلف که گرد هم میآیند و ساعاتی را با هم میگذرانند.
ناباکف در جایجای عمرش بارها و بهکرات تاکید کرد که از بیان حرفی مهم یا نکتهها و حکمتهای ژرف در آثارش گریزان است. ادبیات برایش کشف و ثبت زندگی بود، با تمام پیچیدگیها، ابهامها، نامفهومی و تصادفی بودنش؛ و ابزارهایش برای تبدیل زیست سرشار از جزئیات مربوط و نامربوط آدمها به یک اثر ادبی پیراسته و بیحشووزوائد همزبان بود و شگردهای روایت و ساختمانهایی بهغایت اندیشیده و چندلایه دست میانداخت منتقدانی را که از آثارش معنا بیرون میکشیدند و نتیجه میگرفتند مثلا در فلان رمان میخواسته این را بگوید. فروکاستن اثر هنری به یک مشت شعار و جملههای تکبعدی سویهدار را برنمیتابید و خودش هم تا پایان عمر در نوشتههای نقادانه و سر کلاسهایش فقط و فقط به تفسیر و توضیح ساختارها و فنون و شگردها پرداخت و به همین بسنده میکرد.
و البته که در ساخت و پرداخت رمان استادی بیبدیل بود. تاثیرش بر نسل و نسلهای بعد از خودش گسترده و انکارناپذیر است و همین امروز هم بسیاری داستاننویسان تراز اول دنیا خود را شاگرد و مدیونش میدانند. شاید از همینرو مثلا حتی نام آوردن از قهرمان قصهاش در یادداشتی مختصر چون این هم بخشی از لذت خواندن داستان را زائل میکند. ناباکف را نمیتوان خلاصه کرد یا جوری دیگر روایت کرد، کوتاهتر که اصلا؛ در چکیدگی و ایجاز شهره بود و هست. «چشم»، همچون همه رمانهای ناباکف، اثری است پرکشش و جذاب اما ضمنا در مقایسه با چندتایی از دیگر آثارش (مثلا «زندگی واقعی سباستین نایت» یا «لولیتا» یا حتی «پنین») نمیتوان در زمره جواهرهای او جایش داد. این نخستین ترجمهای است که از آقای نوریزاده منتشر میشود. از مترجمی که اما بهگواهی خود کتاب چندان هم کمسن نیست؛ متولد ۱۳۴۵ است و گویا شاگرد آقای بهزاد برکت بوده که خودشان مترجمی کهنهکارند و بر این ترجمه فارسی هم مقدمهای نوشتهاند. آقای نوریزاده گام نخست را پرتوان برداشتهاند. از اقبال ما خوانندگان فارسیزبان است که بهسراغ ناباکف رفتهاند. میشود امیدوار بود بهسان خود ناباکف در نوشتنش، ترجمه «چشم» هم برای مترجمش حکم دستگرمی و تمرینی باشد و عزم آن جواهرهای او هم بکنند.
اکرم جوانمرد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست