سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

پراگماتیسم و حقوق


پراگماتیسم و حقوق

پراگماتیسم روشی فلسفی است که در قرن ۱۹ در امریکا توسط برخی از متفکران و اندیشمندان مانند ویلیام جیمز , جان دیویی شکل گرفت این جنبش زمانی بوجود آمد که امریکا پس از پشت سر گذاشتن جنگ داخلی , در حال پرورش دادن اندیشه های جدید بود

پراگماتیسم روشی فلسفی است که در قرن ۱۹ در امریکا توسط برخی از متفکران و اندیشمندان مانند ویلیام جیمز ، جان دیویی شکل گرفت. این جنبش زمانی بوجود آمد که امریکا پس از پشت سر گذاشتن جنگ داخلی ، در حال پرورش دادن اندیشه های جدید بود .

در آغاز شکل گیری تمدن جدید در امریکا فلسفه موجود همان نتیجه تفکرات وارد شده از انگلیس بود که پس از جنگ داخلی ؛برخی روشنفکران از جمله ویلیام جیمز که در پی تشکیل روش فلسفی جدیدی برای پاسخ به بسیاری از مسائل بودند ، نقش عمده ای در شکلگیری پراگماتیسم ایفا نمودند. روش فلسفی که ادعا می کرد ظرفیت تحقق و عملی شدن را دارد.

این مطلب در پی شناساندن پایه ریزان پراگماتیسم نیست ، از اینرو از بیان مقدمه بیش از این خودداری می کنم.

تعریفی که از این واژه در ویکی آمده است اینچنین می باشد : پراگماتیسم روشی در فلسفه مدرن است که با اعتراف به غیر ممکن بودن اثبات بعضی مسائل با توجّه کاربرد آنها در زندگی انسان، آن مسائل را میپذیرد.طرفداران این شیوه، خود را عملگرا و متسامح می دانند.مخالفین این گروه را میانه رو و منفعت طلب می خوانند.مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن بی اهمیت است چون علمی نیست ولی چون روحیه بشر بدون آن آسیب میبیند پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش می پذیرد.ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، که پیش از مرگ یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان زنده دنیا به حساب می آمد، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت.

پراگماتیسم از کلمه یونانی «پراگما» به معنای عمل است، و کلمه‌ای است که نخستین بار چارلز پیرس انگلیسی در مقاله معروفش با عنوان چگونه می‌توان افکار خود را روشن ساخت، به کار برده است.

پیرس در باب نظریه (معنی) مطلبی دارد که در یک جمله می توان نظریه او را بیان کرد: آنچه حقیقی است به عمل در می آید. پیرس می گوید:معنای یک مفهوم با رفتار رابطه دارد.

ویلیام جیمزدرباره دیدگاه‌هایی که درست اما تئوری محض اند می نویسد: به فرض هم یک تصور یا عقیده صحیح باشد چه تفاوت مشخصی در اثر صحیح بودن آن در زندگی عملی شخصی پیدا می شود؟… تصورات صحیح آنهایی هستند که ما می توانیم جذب تصدیق تأیید و تحقیق کنیم. تصورات غلط آنهایی اند که نمی توانیم چنین کاری بکنیم… بر اثر رخدادهاست که تصور حقیقی می شود… بیش تر تفاوت پراگماتیستها با غیر پراگماتیستها در معنای واژه حقیقت است. پراگماتیستها وقتی از حقیقت سخن می گویند منظورشان منحصراً چیزی است راجع به تصورات؛ یعنی کارکنندگی آنها در حالی که ضد پراگماتیستها وقتی از حقیقت سخن می گویند خود اشیاء منظورشان است.

در حالی که ویلیام جیمز به حل پاره ای از مسائل فردی درباره اعتقاد پرداخت نظریه جان دیوئی بیش تر با مسائل وسیع تر اجتماعی که امریکا در پیشرفت و توسعه سریع خود در این قرن با آنها مواجه است مربوط است.

در باب اهمیت جان دیوئی در فلسفه معاصر امریکا نوشته اند:(شاید مؤثرترین و با نفوذترین متفکر امریکائی در ازمنه اخیر دیوئی است. نظریه ای درباره شناسایی پرورانید که مبتنی بر معلوماتی بود که زیست شناسی و روان شناسی درباره امور انسانی به دست می داد و سپس کوشید تا این تصور و مفهوم را همچون راهنمایی در اداره و رهبری فعالیتهای عقلی انسان نسبت به مسائل اجتماعی معاصر به کار گیرد.

برداشت دیوئی را از فلسفه پراگماتیسم چنین نمایانده اند: دیوئی مذهب اصالت عمل را این گونه دنبال می کرد که بر حسب آن انسان ذاتاً موجودی است رودررو با مسائل و مشکلاتی که باید آنها را حل و فصل کند و فکر وسیله ای است برای حل مسائل با عملی آسان. موقعیت ما مسائل را ایجاد می کند و فکر به دنبال حل آنهاست.

در باب حقوق ذکر این مقدمه کافیست و همه کم و بیش پذیرفته‌اند که کار حقوقدان نمی‌تواند به بحث درباره منابع صوری قواعد حقوق و پی بردن به معنی نظام موجود محدود شود. حقوق، به معنی مرسوم خود، به ریشه‌های اجتماعی قواعد آن نمی‌پردازد.

در علم حقوق معلوم نمی شود که چرا قواعد حقوق الزام‌آور است و همه باید از آن اطاعت کنند؛ ارزش این قواعد بر چه مبنا استوار است؟ به کدام گروه از قواعد اجتماعی می‌توان حقوق گفت؟ و اوصاف این قواعد چیست؟ این قواعد چه هدفی را دنبال می‌کند؟ اینجاست که حقوق از فلسفه وام می‌گیرد و به تعبیر بهتر فلسفه، به یاری حقوق می‌شتابد و سایه خود را بر سر آن می‌گستراند و نظریه‌های کلی را که از خارج بر حقوق حکومت می‌کند ارائه می‌نماید و رشته‌ای از روشِ حقوق را که به این‌گونه پرسش‌ها پاسخ می‌دهد و نظریه‌های کلی درباره حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص آن، فراهم می‌سازد، که آن را «فلسفه حقوق»می نامند.

در دوره ما که بازار جدال ما بین حقوقدانان سنتی و مدرن گرم است و کشاکش مابین اعمال قواعد و نظریات حقوقی عهد قدیم و بروز کردن قوانین وجود دارد. پراگماتیسم می تواند روش فلسفه مناسبی در دست نواندیشان در عرصه حقوق باشد . چه بسا قواعد و نظریه های حقوقی عهد قدیم در حال حاضر فقط به عنوان تئوری محض می باشند و کاربرد چندانی در برآوردن نیازهای جامعه ندارند. و در بسیاری موارد نظام های حاکم در منگنه و فشار جهت اجرای برخی قوانین قرار می گیرند و همچنان ما بین زمان و آسمان معلقند.

فیلسوفان حقوقی که از پراگماتیسم در پاسخ به بسیاری از مسائل کمک جویند می توانند نیازهای امروزه اجتماع بشری را پاسخ گویند و با استفاده از پراگماتیسم حقوقی روشی نو در شکل گیری قوانین آینده بدست آورند . روشی که ، قواعد نه از نظز تئوری در کتب حقوق بررسی شوند بلکه از نظر عملی و کاربردی که از آنها انتظار می رود ظاهر شوند.

http://lawblog.ir/