چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
خاطره بازی با خانواده ایرانی در تلویزیون
پس از سریال «نابرده رنج»، علیرضا بذرافشان ساخت سریال جدیدش را با نام «هفت سنگ» از ششم شهریور آغاز کرده است. امروز گروه برنامه از ساعت ۹ در خانهای واقع در بلوار دادمان شهرک غرب مشغول به کار هستند و من حدود ظهر به آنها ملحق میشوم.
بعد از پیمودن چند خیابان در شهرک غرب به کوچه مورد نظر میرسم و بدون اینکه دنبال پلاک خانه بگردم با دیدن ماشین بزرگ عوامل متوجه میشوم نشانی را درست آمدهام. هیچ صدایی نیست و هیچ کس جلوی در ورودی دیده نمیشود تا اینکه یکی از دستیاران تصویربردار را میبینم و از او سراغ کامبیز دارابی (مجری طرح) را میگیرم که به طبقه بالا اشاره میکند. پس از پیمودن پلهها به اتاق دارابی میرسم. این خانه سه طبقه است. طبقه اول، محسن و لیلا با بازی مهدی سلطانی و شبنم مقدمی زندگی میکنند. طبقه دوم، متعلق به عوامل گروه است و دو اتاق دارد؛ یکی اتاق مجری طرح و دیگری برای نویسندههای سریال که در اینجا به سرپرستی علیرضا بذرافشان مشغول نگارش هستند. تیم نویسندهها متشکل از سارا خسروآبادی، حسین ترابنژاد و فروغ فروهیده است. به اتاق دارابی میرسم و پس از خوشامدگویی مینشینم.
دارابی میگوید: همانطور که میدانید ضبط سریال از شهریور شروع شده و تا پایان سال هم ادامه دارد. تا الان بیش از یکسوم این اثر را ـ که ۴۰ قسمت ۴۰ دقیقهای است ـ تصویربرداری کردهایم. بیش از ۷۰ درصد از هر اپیزود، در خانههای این سه خانواده ضبط میشود و بقیه در مکانهای دیگر که لوکیشنهای خارجی است، اتفاق میافتد. در هر قسمت علاوه بر بازیگران ثابتی مانند مهدی سلطانی، پرویز پورحسینی، الهام پاوهنژاد، بهنام تشکر، شبنم مقدمی، فرناز رهنما، ارسلان قاسمی، پارسا قراخانلو، حامد کیازال، حنانه احدی و روژین نفوتینژاد از حضور بازیگران مهمان هم استفاده کردیم که از میان آنها میتوان به محمود پاکنیت، عزتالله مهرآوران، مهتاج نجومی، سیما مطلبی، بهمن زرینپور، مینا جعفرزاده، محسن قاضیمرادی، امیر غفارمنش، کاوه آهنگر و عباس جمشیدی اشاره کرد.
دارابی درباره خانههای این سه خانوار چنین توضیح میدهد: این ساختمان، خانه محسن و لیلاست و ساختمان دیگری در همین حوالی منزل نصیر و مهری (پرویز پورحسینی و الهام پاوهنژاد) است.
این سریال به تهیهکنندگی مجید مولایی قرار است برای پخش از شبکه سه سیما آماده شود. پرویز پورحسینی در نقش پدر خانواده، الهام پاوهنژاد در نقش مهری همسر او، بهنام تشکر در نقش روزبه پسر او و شبنم مقدمی در نقش لیلا دختر نصیر است. نقش همسران این دو را مهدی سلطانی و فرناز رهنما (الهام) ایفا میکنند. در ضمن محسن و لیلا سه فرزند دارند؛ ارسلان قاسمی (امیر)، حنانه احمدی (شادی) و پارسا قراخانلو (شاهین).
مجری طرح میگوید، کار به صورت اپیزودیک طراحی شده و فضای خانوادگی دارد و در آن رابطه بین اعضای خانواده با یکدیگر را به نمایش گذاشته و نشان دادهایم چطور یک خانواده با وجود عشق و علاقهای که بینشان وجود دارد با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. اساس قصه ما شاید برای مخاطب تداعیکننده سریالهای آپارتمانی مثل «خانه سبز»، «همسران» و... باشد، اما مهم نحوه پرداخت به آنهاست که در اینجا با قلم و کارگردانی علیرضا بذرافشان شاهد مجموعهای جدید خواهیم بود.
او میافزاید: در کل «هفت سنگ» سریالی خانوادگی است. وی درباره داستان و روند تولید میگوید: قصه و متن نگارش شده، حدود پنج قسمت از تصویربرداری جلوست و خدا را شکر تا اینجا با کمبود متن و دیر رسیدنش به ضبط مواجه نبودیم.
پس از گفتوگو با دارابی به اتاق نویسندهها میروم و با سارا خسروآبادی، یکی از نویسندگان اثر گفتوگو میکنم. او درباره هفت سنگ به «قاب کوچک» میگوید: در واقع به یک اثر خانوادگی فکر میکردیم که پررنگترین مضامین آن براساس توجه به روابط انسانی باشد؛ چیزی که امروزه در سریالهای تلویزیونی کمتر شاهد آن هستیم. امروزه به قصهگویی روی آوردهایم که خوب است. در دهه ۷۰، سریال خانه سبز و همسران بیژن بیرنگ و مهران رسام از آثار تاثیرگذار در جامعه بود که اتفاقا در برخی مسائل فرهنگسازی کرد. ما هم نه اینکه بخواهیم پا جای پای آنها بگذاریم، بلکه سعی کردیم چنین کاری را با همان فرمت و شکل بسازیم. این سریال بشدت قصهگوست و برای هر قسمت، قصهای را داریم. ما سه خانواده داریم و در هر سه اینها اتفاقی در حال رخ دادن است با مضمونی واحد. قصههایمان از دل روابط میان اعضای خانواده با یکدیگر، رابطه بین فرزندان، خواهر، برادر و... بیرون میآید. بچهها و خانمها نقش مهمی در این کار دارند. به سبب اپیزودیک بودن کار، قصهها را با همکاری همسرم، بذرافشان طراحی میکنیم و یک نفر آنها را به نگارش درمیآورد.
نویسنده فصل سوم سریال «قلب یخی» ادامه میدهد: اگر بخواهیم ژانربندی کنیم این اثر یک کار اجتماعی شیرین است، اما همین نگهداشتن و حفظ شیرینی اثر کار سختی بود، چراکه نمیخواستیم با استفاده از الفاظ رکیک و مورد ضرب و شتم قرار دادن یکدیگر، مخاطب را بخندانیم. ما با ایجاد موقعیتهایی شیرین در خلال قصه، رگههای شیرین بودنش را بالا بردیم.
حالا دیگر ساعت از ۳ گذشته و گروه، بخش دوم تصویربرداری را در منزل محسن و لیلا آغاز کرده است. همراه با یکی از عوامل گروه به طبقه اول میآیم. از در ورودی که میگذرم، پس از طی کردن راهرویی باریک به دو اتاق میرسم که یکی اتاق پسرها (امیر و شاهین) و دیگری اتاق گریم است. اتاق پسرها به این دلیل که امروز گروه در آن ضبط ندارد، به اتاق لباس و وسایل عوامل تبدیل شده است. در اتاق گریم، بازیگران برای رفتن به جلوی دوربین آماده میشوند. بین دو اتاق، پلههایی این طبقه را از طبقه دیگری جدا میکند. به طبقه پایین میرسم. در سالنی بزرگ بازیگران و کارگردان نشستهاند، پس از سلام و احوالپرسی کنار بذرافشان و دستیارش مینشینم تا هم از داخل مونیتور سکانسها را ببینم و هم زاویه دید خوبی را انتخاب کرده باشم.
امروز قسمت هفدهم سکانس ۱۴ باید ضبط شود. دوربین فایو دی ـ که حالا گلسفیدی پس از «اخراجیها ۳» با آن تصویربرداری میکند ـ در این سریال هم دیده میشود. دو تصویربردار مشغول تصویربرداری یک سکانس از دو زاویه هستند. سکانس مربوط درباره مخفیکاری بچهها از مادرشان است که با بازی مهدی سلطانی و شبنم مقدمی و سه فرزندشان همراه است. قبل از اعلام کارگردان برای شروع ضبط سکانس، مسئول صحنه باید با مسئول دود کربن هماهنگ کند تا به محض شروع ضبط، او در مدتی مشخص، دود را از داخل حمام به بیرون هدایت کند تا در دوربینها دیده شود و فضای داخل حمام و بخار آب گرم به تصویر کشیده شود. همچنین مجری گریم با آبپاشی که در دست دارد، روی صورت شبنم مقدمی آب میپاشد که نشان دهد او پس از ساعتها کار در حمام بیرون میآید. پدر بچهها با پسر بزرگش در سالنی که بسیار به هم ریخته است (مبلها واژگون روی زمین است)، ایستاده و منتظر اعلام کارگردان برای تمرین است.
کارگردان دستور شروع تمرین میدهد، بخار از داخل حمام به بیرون میآید و لیلا از حمام خارج میشود و از شادی میپرسد: بابات کجاس؟ شادی: هستن اما یه سری اتفاقای بد افتاده! لیلا همراه با شادی پس از پیمودن راهرویی به سالن میرسد. لیلا با اشاره به صورت امیر به محسن میگوید: صورت این بچه چی شده؟ اندازه در حمام ازتون فاصله داشتم، چه بلایی سر خودتون آوردین؟! محسن: وقتی سایه تو بالای سرمون نباشه همینه دیگه! بعد با اصرارهای لیلا مبنی بر اینکه چه اتفاقی افتاده محسن و امیر اتفاقی از پیش طراحی شده را برای مادر خانواده اجرا میکنند و در آخر محسن نقش بر زمین میشود، اما لیلا باور نمیکند و باز از شوهرش میپرسد چه شده؟ اینبار محسن میگوید: صحنهسازی کردیم که تو نفهمی! لیلا: بالاخره که میفهمم! محسن: اما اگه ما نگیم که نمیفهمی!
بذرافشان نظر مثبت خود را برای ضبط اصلی اعلام میکند و دوباره تمام مقدمات برای ضبط صحنه آغاز میشود. مهدی سلطانی روی مبلی که به صورت واژگون قرار گرفته است، نشسته و با آمدن لیلا به داخل سالن از جای خود بلند میشود. بذرافشان که از پشت مونیتور صحنهها را بررسی میکند، در حال مرور فیلمنامهای که در دستش قرار دارد، است. این سکانس چند بار تکرار میشود تا به آنچه مدنظر کارگردان است، نزدیک شود. حالا یک زمان کوتاه برای استراحت گروه در نظر گرفته میشود که در این فاصله مطلع میشوم مهدی سلطانی بتازگی پدر شده و برای همین امروز برای گروه و عوامل شیرینی آورده است که البته من بیدلیل از خوردن این شیرینی محروم ماندم!
استراحت عوامل، فرصت خوبی برای گفتوگو با بذرافشان است. به درخواست کارگردان به طبقه بالا و اتاق امیر و شاهین میرویم و در فضایی آرام به صحبت مینشینیم.
بذرافشان درباره چگونگی شکلگیری هفت سنگ میگوید: ایده کلی برای ساخت سریالی که به روابط انسانی میان آدمها بپردازد توسط سارا خسروآبادی مطرح شد و من تا نیمه کار، سرپرست نویسندگان بودم و از نیمه تا الان ایشان سرپرست نویسندگان هستند.
ضرورت ساخت چنین سریالی را زمانی حس کردیم که دیدیم در حال حاضر جامعه ایرانی در روابط بین اعضای خانوادهها دچار مشکل شده و افراد میانسال، جوان و نوجوان در خانوادهها فراموش شدهاند. فکر میکنم اگر سریالهایی از این دست ساخته شود و معضلات اینچنینی را بررسی کند و راهحلهایی منطقی و نسبی را ارائه دهد خیلی به بنیان خانوادهها کمک خواهد کرد. برای مثال در دهه ۷۰ سریال همسران و خانه سبز را داشتیم و دیدیم این سریالها تاثیرات خوبی روی قشر متوسط جامعه گذاشت و روابط بین همسرها و فرزندان را چند پله ارتقا داد و بهتر کرد. الان هم بعد از ۲۰ سال بهتر است دوباره چنین کارهایی ساخته شود. من همراه خسروآبادی همیشه درباره موضوع سریالها با هم صحبت میکردیم و عموما به این نتیجه میرسیدیم مدتهااست موضوع سریالها در تلویزیون پیرامون کلاهبرداری و عشق و عاشقی و... است. من نمیخواهم منکر نیاز جامعه شوم، اما میخواهم بگویم همه ما خانواده را در آثار نمایشیمان فراموش کردهایم، آن هم خانواده به معنی اصیل کلمه، نه اینکه اتفاقی بیفتد و ما فقط بزهکاری را در خانواده طی این اتفاق بررسی کنیم. عموما در هر خانوادهای اعضا با یکدیگر مشکل برقراری ارتباط دارند و نمیدانند چگونه باید با یکدیگر صحبت کنند. اینها مسائل حادی در زندگی است که باعث به وجود آمدن بحران میشود و ما به آثاری نیاز داریم که در دل خود، این مسائل را بیان کند. ما نمیخواهیم از بیرون بحرانی را وارد خانواده کنیم، بلکه بحران در خود خانوادهها اتفاق میافتد و حال ما راههای مقابله با آنها را نشان میدهیم.
این کارگردان درباره انتخاب نام هفتسنگ توضیح میدهد: هفتسنگ یک بازی قدیمی ایرانی است که مردم در گذشته بازی میکردند و من هم برای خاطرهسازی در ذهن مخاطبان این نام را برای سریال انتخاب کردم.
او درباره اینکه آیا سریال میتواند ادامه و دنبالهرو سریال خانه سبز باشد، میگوید: آرزوی ماست چنین اتفاقی بیفتد و خیلی خوشحال میشویم. از آن سریال ایده نگرفتیم، وقتی ما داشتیم قصههای خودمان را طراحی میکردیم گاهی مثال میزدیم و میگفتیم الان در آن سریالها افراد در مقابله با چنین مشکلی چه کردند و ما باید پس از گذشت ۲۰ سال چه کنیم، وگرنه قصههای ما از آن فضای ۲۰ سال پیش کمی دور است. در ضمن طی این سالها خانواده ایرانی هم تغییرات زیادی داشته و ما هم باید مطابق با جامعه و خانوادهای که در دهه ۹۰ زندگی میکنند، قصهای را به تصویر بکشیم. علت استفاده ما از نریشن به این دلیل بود که ذهن بیننده را از قصهای که برایش تعریف کردیم فارغ کنیم، چرا که به ظن خود قصههای جذابی داریم و برخلاف تصوراتی که در مورد این سریالها میشود باید بگویم داستانهای ما بیننده را با خود درگیر میکند و مخاطب صرفا یک ملودرام خانوادگی ساده را شاهد نیست. درگیر شدن مخاطب با قصه ممکن است او را از نتیجهگیری کلی که هدف ما بوده دور کند به همین علت ما از نریشنها استفاده کردیم که هم لطافتی را به کار تزریق کنم و هم بیننده را به مضمون نزدیکتر کنیم، به طوری که قصه را تا حدی فراموش کرده و حالا به مابهازای مضمونی قصه فکرکند. ما در مدت زمان پخش نریشن، این زمان را به مخاطب میدهیم تا قصهای را که دیده با مضمونی که مدنظرمان است، مطابقت دهد و در پایان به نکتهای برسد که برایش مفید است.
پس از گفتوگو با علیرضا بذرافشان در حالی که باران شدیدی میبارید همراه کارگردان به طبقه پایین میرویم تا گروه با حضور وی ضبط را شروع کنند. بازیگرها هر کدام در جایی از این خانه مشغول استراحت هستند که با اعلام دستیار کارگردان همه در صحنه حضور پیدا میکنند و هر کدام در جای خود قرار میگیرند. الان باید صحنهای ضبط شود که مهدی سلطانی دور سالن راه میرود و حرف میزند و برای این کار باید بخشی از فرش در دوربینها دیده شود. گروه صحنه موظف است فرش را طوری پهن کند که در صحنه مشخص باشد. چند نفر با کمک یکدیگر این کار را انجام میدهند تا اینکه با موافقت کارگردان دست از کار میکشند.
با اعلام ضبط توسط کارگردان مثل سکانسهای قبل، اول تمرین را شروع میکنند. قبل از شروع تمرین برای این سکانس دستیار گریم، موهای سلطانی را ـ که کلاهگیس است ـ درست میکند. تمرین شروع میشود و محسن رو به لیلا میگوید شما داری زیادی سختگیری میکنی!
کارگردان کات میدهد و برای ضبط اصلی آماده میشوند. چشمم به قابهایی میافتد که عکس اعضای این خانواده روی آنها خودنمایی میکند. بعد از ضبط اصلی این سکانس مهدی سلطانی به اتاق گریم میرود تا دستیار گریم رتوش کلی روی صورت و موهایش انجام دهد و من در حین گریم مجدد بازیگر نقش محسن درباره ایفای نقشش در این سریال با او همکلام میشوم. سلطانی درباره این سریال میگوید: محسن پدر یک خانواده است که مدام در تلاش است زندگی خوبی برای همسر و فرزندانش مهیا کند.این سریال بیشتر در آپارتمان و فضای اینچنینی اتفاق میافتد. او درباره نقش خود ادامه میدهد: نقشم در این سریال با سایر نقشهایی که مخاطب تا الان از من دیده تا حدودی متفاوت است. آن هم برمیگردد به شیرینی این اثر که رگههای کمدی دارد. نمیدانم عکسالعمل مخاطب با دیدن این کار و بازی من چیست. فقط میدانم او دوست دارد بازیگرش را فقط در یک قالب ببیند، اما بازیگر باید نقشش را درست بازی کند و حرفهای به تصویر بکشد. ضمن اینکه من در مجموعه تلویزیونی «یکی یه دونه» به کارگردانی اصغر فرهادی نقشی کمدی را ایفا کردم، یعنی میخواهم بگویم با این فضا بیگانه نبودهام. در این سالها ترجیح دادم کارهای شریف را قبول کرده و در آنها بازی کنم.
بازیگر سریال «دیوار» میافزاید: سریالهایی مثل هفت سنگ به دلیل محدودبودنشان در آپارتمان، کمتر جنجالها و خشونتهای مرسوم در کوچه و بازار را به نمایش میگذارند، به همین علت معمولا تمرکز اصلیشان روی روابط عاطفی و خانوادگی افراد است. از طرفی، سازندگان این سریالها سعی میکنند ساختاری را انتخاب کنند که اوقات شاد و آرامبخش را برای بینندگان خود که خانوادهها هستند، فراهم آورند.
پس از صحبت با سلطانی دوباره به گروه ملحق میشوم. کارگردان جای دوربینها را تغییر داده و از فضایی دیگر نظارهگر همان سکانسهاست. او این بار با گروه داخل آشپزخانه نشسته و همان سکانسهای قبلی را ضبط میکند. شبنم مقدمی که به سبب سرما و خیسشدن لباسهایش پتویی دور خود پیچیده در حال استراحتی کوتاه است. فرصت را غنیمت شمرده و با او به گفتوگو مینشینم.
مقدمی درباره حضورش در این سریال به «قاب کوچک» میگوید: نقش لیلا را دوست دارم و دلم میخواهد تفاوت این نقشم را با سایر نقشهایی که تا به حال ایفایشان کردهام، مخاطب تشخیص دهد. به هر حال بازی در این سریال برایم تجربهای متفاوت است و امیدوارم مخاطب هم آن را دوست داشته باشد و برایش پذیرفتنی باشد. در این سریال برای اولین بار در نقش مادر، آن هم به این شکل بازی میکنم که با نقش قبلیام پریچهر در سریال «سقوط یک فرشته» بسیار متفاوت است و بارزترینش برمیگردد به اینکه در آن سریال نقشم تلخ و در اینجا بسیار شیرین است.
وی میافزاید: اصولا کار کمدی را دوست دارم، اما تاکنون هیچگاه متنی با چنین کیفیتی به من پیشنهاد نشده بود که علاوه بر مونث بودن نقش و محدودیتهایی که برای بازیگرهای خانم ما وجود دارد، به این درستی به آن پرداخته شود. متن این سریال آن قدر دقیق و اصولی نوشته شده که من را یاد سریال خانه سبز میاندازد، این سریال در جهت تخریب سلیقه عامه مردم نیست؛ منظورم این است که امکان دارد ما مجموعههایی را ببینیم که حتی با دیدنش بسیار هم بخندیم، اما مهم این است که آنها به مخاطب چه چیزی را اضافه میکند.
او در مورد کمکاریش میگوید: تمام سال گذشته را مشغول بازی در سریال «مولانا» بودم و از آنجا که سریالهای تاریخی زمان بیشتری را برای تولید میخواهند و لوکیشن اصلیمان تهران نبود، نمیشد با سایر کارهای پیشنهادیم هماهنگ شوم و واقعا غیر از این کار نتوانستم سر کار دیگری بروم. در ضمن درست میگویید. من اصولا بازیگر کمکاری هستم و بیشتر دلم میخواهد همه عوامل یک کار را دوست داشته باشم و بعد به آن طرح بپیوندم. برخی دوستان هستند که زیاد به این فاکتورها دقت نمیکنند و برایشان مهم نیست، اما تکتک اینها برای انتخاب کارهایم اهمیت دارند.ساعت ۷ شب است. با اعلام خسته نباشید کارگردان، ضبط سکانسهایی از قسمت هفتم به پایان میرسد و عوامل یکی پس از دیگری محل تصویربرداری را ترک میکنند.
مائده میری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست