سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

تاملاتی در هویت و قدرت


تاملاتی در هویت و قدرت

پافشاری و مطلق انگاری برخی گروه ها بر هویتی خاص در برخی زمان های نه چندان دور, چنان برگرده دانشگاه تازیانه زده كه هنوز او را یارای قامت آراستن نیست متاسفانه كمتر دیده شده كه در گذشته اصرار بر تمایزات هویتی منتج به تفاهم و گفت وگو شده باشد

۱ ) چرا بحث «هویت دینی در انجمن های اسلامی» بحث مهمی است

۲ ) مهمترین محل منازعه قدرت در ایران كجاست یا در كجا می توان منازعه قدرت در ایران را دید

آنچه در اینجا در پاسخ ادعا می شود، ادعاهایی قطعی، یقینی و اثبات شده نیست. بلكه بیشتر ماحصل تاملات نگارنده در این موضوع و تا بدین لحظه است. اجمالا می توان گفت كه مهمترین ادعای ما در پاسخ پرسش اول این است كه به نظر می رسد مفهوم هویت و مقوله مرزبندی هویتی به لحاظ تاریخی از جریانات دانشجویی به حوزه سیاست و فرهنگ سرایت كرده است. به عبارت دیگر، ما در پاسخ این پرسش خواهیم كوشید تا حدودی به تبارشناسی مفهوم هویت بپردازیم. در پاسخ به پرسش دوم نیز به اختصار می توان گفت به نظر می رسد در وضعیت فعلی جامعه ایران تا اطلاع ثانوی دانشگاه همچنان مهمترین محلی است كه می توان منازعه قدرت را در آن دید. نتیجه ای كه از این دو پاسخ حاصل می آید، حامل پیامدهایی عملی است كه بیش از پیش اهمیت «بحث هویت دینی در انجمن های اسلامی» را نشان خواهد داد.

● چرا بحث «هویت دینی در انجمن های اسلامی» بحث مهمی است

مفهوم هویت، خود تداعی كننده یا حامل دو مفهوم دیگر است:

تكثر و تمایز. وقتی ما با مفهوم هویت روبه رو می شویم، درك می كنیم یا می پذیریم كه در عالم واقع منابع متنوع و متعددی وجود دارد كه فرد می تواند با بهره گیری از آنها خود را هویت یابی كند و وقتی فردی هویت خود را عنوان می كند یا ما برچسبی هویتی بر او می چسبانیم، مشخص می شود كه فرد از كدام منبع هویتی برای هویت یابی خود بهره برده است. به دیگر سخن منبع هویتی او از سایر منابع هویتی متمایز می شود. از آنجا كه «تكثر» محصول دنیای مدرن است می توان پذیرفت كه «هویت» نیز تا پیش از سر برآوردن مدرنیته چندان محلی از اعراب نداشته است. تا پیش از مدرنیته افراد به دو دسته تقسیم می شدند یا كافر بودند و یا مومن. اما به مرور از دوره روشنگری به این سو با قد افراشتن انواع مكاتب و نحله های فكری و فلسفی، مفهوم «هویت» چهره می نمایاند و فرد با به استخدام در آوردن انواع «ایسم»ها، هویت خود را از سایرین متمایز می كند.مثلا خود را سوسیالیست یا ناسیونالیست یا یك مسیحی پروتستان معرفی می كند. گاه حالتی پیش می آید كه در عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع تنها یك هویت حق حیاتی می یابد. در این حالت هم، درك می شود كه منابع هویتی مختلفی، وجود دارند و ممكن است ظاهر شوند. اما تلاش بر این است كه چنان بر تمایز یك هویت به عنوان یك «هویت اصیل»، «برتر» یا «ناب» پای فشرده شود كه حق نفس كشیدن از سایر منابع هویتی سلب شود. نمونه چنین حالتی را می توان در بسیاری كشورهای بلوك شرق تا پیش از فروپاشی شوروی سراغ گرفت. به نظر من سیر رشد و تكامل مفهوم هویت در تاریخ معاصر ما نیز قابل پیگیری است. در قرون قبل، افراد یا مسلمان بودند یا نامسلمان، یا مومن بودند یا كافر. برخی مشرك، برخی ملحد و برخی بدعت گذار بودند. فی الواقع بر مبنای نسبت فرد با دین معلوم می شد كه او چه وضعی دارد. با انقلاب مشروطه، بر این دوگانه ها افزوده شد. برخی طرفدار مشروطه بودند، برخی مدافع سلطنت و در این میانه عده ای به مشروطه مشروعه رسیدند. عده ای در پی قانون بودند و دیگرانی قانونگذاری را بدعت می شمردند. عده ای هم در پی تاسیس عدالت خانه بودند و هر یك از این موافقان و مخالفان در زمان خود یا در سالیانی بعد صاحب عنوانی هویتی شدند.اما به نظر می رسد كه با تاسیس دانشگاه تهران بود كه مفهوم «هویت» جان گرفت. دانشگاه، شهر فرنگی بود كه همه یا اكثریت مهمی از آن افكار و ایسم هایی كه طی چندین قرن در غرب شكل گرفته بود، را به یك باره برای جامعه ایران به سوغات آورد. در این بازار مكاره تقریبا همه جور متاعی به فروش می رسید، البته با قدری تاخر زمانی. چه اینكه اكنون هم تقریبا چنین است. از این رو هیچ خریداری نبود كه به دانشگاه سر بزند و دست خالی برگردد، هر چند ممكن بود به دلیل بیماری های عارض بر آكادمی ایرانی، كلاه بر سر او برود.یكی از نشانه هایی كه به مدد آن، می توان سیر رشد مفهوم «هویت» را دنبال كرد، مجموعه ادبیاتی است كه از صد سال پیش تاكنون حول عبارت منورالفكر یا روشنفكر انباشت شده است. جامعه ایرانی بحث های فراوانی را به نظاره نشسته مبنی بر اینكه «روشنفكر كیست و رسالت او چیست» به نظر می رسد مجموعه این مباحث متاثر از همان شهر فرنگ شكل می گیرد و آنجا كه مثلا حرف از «روشنفكر مسئول» زده می شود، همان جایی است كه تلاش می شود هویتی از سایر منابع هویتی متمایز شود. اندیشه نگارش «غرب زدگی» یا «در خدمت و خیانت روشنفكران» در زمانی جوانه می زند كه هنوز مدت زیادی نگذشته كه جامعه ایرانی میزبان چنین شهر فرنگی است و البته نیازی به گفتن نیست كه مهمترین مخاطبان روشنفكران، مشتریان همان بازار، یعنی دانشجویان، هستند. دانشجویان نه تنها مخاطبان روشنفكران، بلكه اعضا یا هواداران بسیاری از احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی نیز بودند. از این منظر به نظر من دانشگاه حق بزرگی برگردن احزاب و گروه ها داشته و دارد. چرا كه دانشگاه نه تنها برای تولیدات احزاب مشتری تولید می كند، بلكه تامین كننده مواد اولیه تولیدات احزاب نیز هست. هر حزبی علی القاعده اساسنامه، مرامنامه و در مواردی بیان نامه دارد. این هر سه گویای این معناست كه هر حزبی هویتی دارد كه در برهه های مختلف آن را به جامعه عرضه می كند و دانشگاه و مجموعه معارف ساری و جاری در آن در تدوین مولفه های هویتی نقشی بی بدیل دارد. اما در رابطه با هویت این تنها نقشی نیست كه دانشگاه ایفا می كند. از یاد نبریم كه دانشگاه وارد جامعه ای مذهبی شده است. دانشگاه در این جامعه و از این جامعه می پرسد و بیشتر از دین و سنت می پرسد تا از مدرنیته و در هر برهه ای بر سر دوگانه ای یا تعارضی، معركه ای از آرا به راه می اندازد. تعارض دین و علم، دین و تجدد، دین و مبارزه، سنت و مدرنیته اینها برخی دوگانه هایی است كه هر یك در دوره ای میدان دار سپهر اندیشه و سیاست بوده اند. این دوگانه ها یا به پررنگ شدن مرزهای هویتی و دامن زدن به تمایزات هویتی انجامیده اند یا مولد هویت های جدیدی در كنار سایر هویت ها بوده اند: مثلا شریعتی آن زمانی معلم انقلاب و مبلغ اسلام سیاسی می شود و در آن هنگامه ای سخنش را با یاد ابوذر آغاز می كند كه نزاع بر سر نسبت دینداری و مبارزه است. بی شك نفس چنین پرسش هایی همواره برای جامعه ایرانی مایه بركت بوده است، چه آنكه یا منجر به پالایش و پویایی در دین شده یا سنت را وادار به پوست اندازی كرده است و در هر تلاشی جامعه را گامی به جلو برده است.اكنون نیز غرض در وصف دانشگاه نوشتن نیست. بحث بر سر این است كه در هر دوره ای بر مبنای پاسخ هایی كه به سئوالات زمانه داده می شود، جریانات و گروه های دانشجویی آرایش می یابند به دیگر سخن تمایزات هویتی خود را بروز می دهند. اوج این تمایزات هویتی در دهه ۴۰ و ۵۰ شكل می گیرد. در آن دوره از دل برخی جریانات دانشجویی، گروه های مسلحانه ای تشكیل می شوند كه مشی مبارزاتی خود را بر «كشتن و كشته شدن» بنا می نهند و طبیعتا كسی كه قرار است كشته شود یا بكشد یا جایی را به هوا بفرستد، حتما باید به نزد خود دلایلی قطعی و متقن داشته باشد، تا بتواند عمل خود را توجیه كند. هویت گروهی، این عمل را توجیه می كند. اعضای چنین گروه هایی پس از عبور از فیلترهای مختلف انتخاب می شدند. باید اطمینان حاصل می گشت كه فلان فرد اصول تشكیلاتی و هویتی گروه را پذیرفته است و جالب اینجاست كه گاهی درگیری های خونینی میان همین گروه ها یا حتی در درون یك گروه میان اعضا شكل می گرفت. چرا كه هر دسته ای به طور مطلق هویت خود را اصیل یا بر حق می پنداشت.متاسفانه شكل گیری چنین گروه هایی اثرات ژرفی را در سیاست ایران برای سالیان سال به ارث گذاشت و واكنش هایی را برانگیخت. مهمترین اتفاق این بود كه این بار فرآیند تمایز هویتی آغشته به خون و خشونت بود و در برابر هر هویتی ضد آن نیز اغلب به صورتی خشن سر برمی آورد. بهترین مثال ما در اثبات این مدعا كه «مفهوم هویت از جریانات دانشجویی به حوزه سیاست و فرهنگ سرایت كرد»، جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۴ است.

سازمان مجاهدین خلق یك گروه دانشجویی بود كه بی تردید تغییر ایدئولوژی آن در روند مبارزه علیه رژیم شاه اثرگذار بوده است.در آستانه انقلاب و پس از آن نیز به دلیل نقش مهم و تعیین كننده دانشجویان در پیروزی و تثبیت انقلاب، باز تمایزات هویتی جریانات دانشجویی، حوزه سیاست ایران را متاثر ساخت. گروه هایی چون پیكار، فرقان، مجاهدین خلق، چریك های فدایی، منصورون و... برخی گروه های دانشجویی بودند كه در سال های نزدیك به انقلاب در رقم خوردن بسیاری تحولات موثر بودند.اوج تمایزات هویتی پس از انقلاب، در جریان انقلاب فرهنگی رخ نمود. انقلاب فرهنگی نیز، نشان دیگری است كه به مدد آن می توان سیر تطور مفهوم «هویت» در جامعه ایرانی را پی گرفت. انقلاب فرهنگی هرچند به ظاهر انقلابی فرهنگی بود اما اگر قدری عمیق تر آن را تحلیل كنیم، درخواهیم یافت كه چه اثرات ماندگار و عمیقی در حوزه سیاست، علم و فرهنگ این كشور برجای گذاشت. اینكه انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها و معطوف به جریانات دانشجویی صورت گرفت، برهان دیگری بر ادعای ما در پاسخ سئوال نخستین است. در جریان انقلاب فرهنگی بحث هویت به گونه دیگری نمود یافت.

این بار «هویت» در قامت نزاع «تعهد و تخصص» ظاهر آراست. مسئله این بود كه آیا تخصص و علم به تنهایی برای یك دانشجو كه در آینده قرار است به خدمت نظامی اسلامی درآید كافی است یا نه با برخی اساتید صاحب علمی كه چندان ارادتی به شعار «نه شرقی، نه غربی» به ویژه در حوزه علم نداشتند، چه باید كرددر همان ماجرا دانشگاه تربیت مدرس برای رفع نیاز نظام اسلامی به متخصصین متعهد تاسیس شد. «هیات مركزی گزینش استاد و دانشجو» هم با این هدف تاسیس شد كه تعیین شود چه كسانی «صلاحیت و تعهد» لازم برای كسب «تخصص» را دارند و در رابطه با افرادی كه ندارند، تصمیم لازم اتخاذ شود.همچنین گذراندن حدود بیست واحد دروس عمومی برای همه دانشجویان در همه رشته ها الزامی شد تا طی دوران تحصیل، حداقلی از تعهد به آنها تزریق شود.مسئله دیگر در ماجرای انقلاب فرهنگی بحث پردامنه «بومی سازی علم» به ویژه در حیطه علوم انسانی بود بحثی كه علوم انسانی در ایران همچنان با آن دست به گریبان است. لذا یكی از اهداف نوشته و نانوشته شورایی كه در انقلاب فرهنگی و با نام آن تاسیس شد، بررسی و پالایش علوم به ویژه علوم انسانی بود. همچنین وظیفه نظارت و سیاستگزاری در رابطه با مسائل دانشگاه ها نیز به این شورا محول شد. البته این خصلت هر انقلابی است كه دست كم در یك مقطع خاص تاریخی امری را برمی اندازد و طرحی را درمی افكند و هیچ كتمان نمی توان كرد كه اگر فضای پس از انقلاب توسط برخی از همان گروه های كاملا متمایز با هویت مشخص، به خشونت كشیده نمی شد، شرایط به گونه دیگری رقم می خورد.خلاصه اینكه به نظر من انقلاب فرهنگی هیچ تفسیری ندارد، جز پافشاری و توجه بیش از اندازه بر یك هویت خاص. و جالب اینجا است كه به نظر می رسد این پافشاری و اصرار در بدو امر از جانب دولت نبود. بلكه بیشتر از جانب برخی جریانات دانشجویی بود كه بعدها دولت نیز از آن حمایت كرد.

مهدی شیرزاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.