دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دنیاگرایی


دنیاگرایی

قرآن, دنیا را به عنوان «بازیچه» معرفی می کند

از بهترین راههایی که قرآن کریم برای تهذیب دل، به انسان ارائه می‏دهد، پرهیز از بازی، بازیگری و بازیچه است و افزون برآن، به عنوان بیان مصداق دنیا را بازیچه معرفی می‏کند:

«إنما الحیوة الدنیا لعب و لهو». [۲]

از ضمیمه این دو اصل به هم، استنتاج می‏شود که توفیق نزاهت روح و تزکیه نفس، و سپس سیر به سوی خدا نصیب اهل دنیا نمی‏شود. و ممکن نیست اهل دنیا مهذب یا مهذب دنیا زده باشند.

قرآن، دنیا را به عنوان «بازیچه» معرفی می‏کند و در سخنان معصومین به ویژه علی (علیه‏السلام) آمده است که دنیا سرگرمی است و شیطان و نفس اماره می‏کوشند تا انسان را به دنیا سرگرم کنند. نشانه این که دنیا بازیچه و سرگرمی است آن است که اگر کسی به آن مبتلا شود، به آن عادت می‏کند و زمامش به دست آن وسیله سرگرمی می‏افتد و در نتیجه تا او را فرسوده و خسته نکند و از پا درنیاورد رها نمی‏کند. بازیگری نیز چنین است، در حقیقت بازی بازیگر را به بازی می‏گیرد؛ نه این که بازیگر، بازی را؛ میدان بازی، بازیگر را به خود مشغول و سرگرم می‏کند و تا او را خسته نکند وی را رها نمی‏سازد. کسی که معتاد به مواد مخدر است مواد مخدر بر او تسلط دارد و او تحت سلطه اعتیاد است. اگر کسی گرفتار دنیا و زرق و برق، مقام، القاب و پست و میز شود، این عناوین او را به بازی می‏گیرند، می‏خندانند و می‏گریانند، او را عصبانی می‏کنند، یا راضی نگه می‏دارند.

● پرهیز از آب شور

انسان تشنه هنگامی که آب زلال و گوارا می‏نوشد بر آن مسلط است و آن را جذب، هضم و تبدیل می‏کند، ولی اگر آب شور بنوشد، گرفتار آن آب شور خواهدشد، چون چنین آبی در حقیقت، دستگاه گوارش او را در اختیار می‏گیرد وبر عطش وی می‏افزاید و او ناچار است بار دیگر قدحی از آب بنوشد که آن نیزاگر شور باشد عطش او را افزونتر می‏کند. دنیا بسان آب شور است؛

از این‏رو امام موسی بن جعفر (علیه‏السلام) به هشام بن حکم می‏فرماید:

«مثل الدنیا مثل ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله». [۳]

و در یکی ازنامه‏های امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) آمده است که

«فإن الدنیا مشغلة عن غیرها»

دنیا بازیچه است و انسان را از غیر دنیا باز می‏دارد

و اصولا هر چه انسان را از غیردنیا (خدا) باز دارد، معلوم می‏شود بازیچه و «لهو» است و او را سرگرم کرده است.

آنگاه حضرت علی ( علیه السلام) می‏فرماید:

دنیا زده سیر نمی‏شود، بلکه هر اندازه که انسان از دنیا بهره‏مند باشد، معادل آن یا بیش از آن، درهای حرص و ولع بر روی او باز می‏شود:

«و لم یصب صاحبها منها شیئا إلا فتحت له حرصا علیها ولهجا بها». [۴]

اگر گرسنه غذای لذیذی مصرف کند، دیگر میل یا احتیاج به غذا ندارد، ولی اگر چیزی که گرسنگی وتشنگی می‏آورد بخورد یا بنوشد، هرگز سیر یا سیراب نمی‏شود و

«هل من مزید». [۵]

می‏گوید. اگر ما آنچه را در حداکثر عمر خود، مثلا صد سال، نیاز داریم فراهم کنیم، باز می‏بینیم سیر نیستیم. از این جا معلوم می‏شود آنچه را که فراهم کرده‏ایم غذای لذیذی برای ما نیست؛ چون اگر غذای لذیذی بود، ما سیر می‏شدیم، بلکه مانند آب شوری است که بر عطش ما می‏افزاید.

آن حضرت در ادامه می‏فرمایند:

«و من وراء ذلک فراق ما جمع و نقض ما أبرم، و لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی». [۶]

مشکل دیگر آن است که انسان همه آنچه را به زحمت، جمع کرده است باید با درد و رنج از دست بدهد. ممکن است کسی عمری زحمت بکشد تا چیزی را تهیه کند و ممکن است همان ره آورد شصت ساله را در چند ثانیه از دست بدهد، ولی دردش برای همیشه می‏ماند و این همان لهو است، ولی اگر کسی این لهو را رها کند، اهل فلاح و تهذیب می‏شود. بنابراین، تهذیب با سرگرم شدن سازگار نیست.

دنیا ابزار سرگرمی است و هرچه انسان را از خدا باز می‏دارد مایه سرگرمی اوست و انسان دنیازده، مهذب نیست؛ خواه این دنیا «مال» دولتمند باشد یا «علم» دانشمند؛ گاهی علم، هم دنیاست! انسان، تلاش و کوشش می‏کند تا چیزی یاد بگیرد اما اگر بر سخن او اشکالی کنند، عصبانی می‏شود و این نشان می‏دهد که او در حقیقت، خودخواه است؛ زیرا علم در انحصار کسی نیست و دیگران نیز حق اظهار نظر دارند.

کسی که بخواهد مهذب باشد، باید با دنیا بجنگد؛ زیرا انسان در میدان بازی و چهار سوق دنیا قرار دارد و ناچار است زندگی، کار، معاشرت و معامله‏ای داشته، علمی فراهم کند و همه اینها دو چهره الهی یا دنیایی دارد، ناچار به مبارزه برمی‏خیزد تا خود را از لهو و لعب، بازیگری و بازیچه برهاند و برای رهایی از پنجه بازیجه و بازیگری هم ناچار است که بازیچه را بشناسد و مسلح نیز باشد تا بتواند در برابر بازیچه به مبارزه برخیزد.

به همین جهت، هر لحظه باید کارش را بر میزان الهی عرضه کند که آیا دنیاست یا آخرت؟ کاری که اکنون دارم انجام می‏دهم اگر دیگری انجام می‏داد باز هم خوشحال بودم یا می‏خواهم فقط خودم آن را انجام دهم؟ اگر کار، کار خوبی است و من نمی‏گذارم یا راضی نیستم دیگری آن را انجام دهد، معلوم می‏شود که من خودم را می‏خواهم، نه آن کار خوب را.

کسی که هنگام نماز، مشغول درس و بحث است و به نماز اول وقت اعتنا نمی‏کند، ممکن است عالم بشود، اما عالم ربانی و نورانی نمی‏شود. از این رو پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همواره نزدیک اذان، به بلال حبشی (رضوان الله علیه) می‏فرمود:

«أرحنا یا بلال». [۷]

بلال! ما خسته شده‏ایم اذان بگو تا استراحت کنیم.

معلوم می‏شود نماز بهترین روح و ریحان، برای انسان موحد است که خستگی را می‏زداید؛ زیرا انسان در غیر نماز با دوست نیست و وقتی که با دوست نباشد خسته است.

● بزرگترین مانع سالک

مهمترین و بزرگترین مانعی که بر سر راه انسان سالک قرار دارد، تعلق به دنیاست، تا دل غبارروبی نشود و مانع برطرف نگردد، خورشید کمال نمی‏تابد و وصل نمی‏درخشد.

امیرالمؤمنین ( علیه السلام) که هم «أمیرالمؤمنین» ، هم «أمیر الاتقیاء» ، هم «أمیرالعرفاء» ، هم «أمیرالحکماء» و هم «أمیرالمتخلقین» است، بعضی از وظایف را گاهی بازگو می‏کرد ولی بعضی از تکالیف را مکرر گوشزد می‏فرمود.

قرآن هم بعضی از مناقب و فضایل را به صورت گذرا ذکر می‏کند، ولی بعضی از امور را مکرر یادآوری می‏کند. آنچه را که قرآن به طور مکرر یادآوری می‏کند پرهیز ازدنیاست؛ زیرا ما هر چه فریب و نیرنگ بوده از دنیا خورده‏ایم و هر خطری که‏دامنگیرمان شده از تعلق به دنیا بوده است. هر کس آبروی خود را از دست داده، بر اثر دنیازدگی و هر کس آبرویی به دست آورده بر اثر نجات از فریب دنیا بوده است.

چون خدای سبحان خطر دنیا را مکرر بازگو کرده و در قرآن کریم، بسیاری از آیات، ما را از دنیا طلبی پرهیز می‏دهد، باعث شده که در سخنان علی ( علیه السلام) از دنیا زیاد سخن به میان بیاید.

هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیاست. بعضی به مال، مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم، و دنیای آنهاعلم‏آنهاست. تکاثر، در ارتباط با مال باشد یا علم، دنیاست. کسی که‏درس‏می‏خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران‏هستم، مانند کسی است که تلاش و کوشش می‏کند تا مالی فراهم کندبرای‏این که بگوید من سرمایه‏دارترم:

«هم أحسن أثاثا و رءیا». [۸]

«أن تکون امة هی أربی من أمة». [۹]

«أنا أکثر منک مالا و أعز نفرا». [۱۰]

گاهی انسان رنج‏عبادتهای زیادی را تحمل می‏کند، نه برای رضای خدا، بلکه برای این که بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیاست. انسان سالک باید از تکاثر دنیابپرهیزد و به کوثر آخرت دل ببندد تا مانع بزرگ سیر و سلوک الی الله از سر راه او برداشته شود.

● آمادگی برای سفر آخرت

هر گرفتاری که بر خود تحمیل کرده‏ایم از طریق نیرنگ دنیاست و چون این خطر زیاد است، امیرالمؤمنین ( علیه السلام) آن را بیش از خطرهای دیگر یادآور شده است، چنانکه می‏فرماید : حریم قلب خود را از غبار دنیاگرایی پاک کنید و شیفته زندگی جاوید اخروی باشید:

«کونوا عن الدنیا نزاها و إلی الاخرة ولاها». [۱۱]

همچنین آن حضرت، هر شب پس از نماز عشاء و پیش از آن که نمازگزاران پراکنده شوند با صدای رسا می‏فرمود:

«تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل و أقلوا العرجة علی الدنیا و انقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد». [۱۲]

آماده مسافرت باشید؛ زیرا ندای مرگ برای شما سرداده شده است. اما این منادی کیست و چرا ما ندای رحیل را نمی‏شنویم؟ آیا ندای رحیل، همان کلمات طیبه تکبیر و تهلیل است که در تشییع جنازه گفته می‏شود؟ و آیا این ندا به لسان مقال مردم است یا به لسان حال خود انسان و یا به لسان مقال ملائکه موکل قبض ارواح؟ به هر تقدیر، فرمودند: کم معطل شوید و خود را سرگرم نکنید؛ بالاخره چیزی باید پشتیبان و پشتوانه شما در این سفر باشد. آن زاد و توشه را به عنوان پشتیبان، حمل کرده همراه ببرید؛ زیرا احدی به کمک شما نمی‏آید. البته درک این معنا بسیار سخت است.

ما می‏پنداریم همان گونه که در دنیا به فرزندانمان علاقمندیم و آنها دشواریهای ما را برطرف می‏کنند، پس از مرگ نیز این علاقه‏هست و آنان هم مشکل ما را حل می‏کنند؛ در حالی که چنین نیست. عده ناشناسی را فرض کنید که از شرق و غرب و شمال و جنوب زمین به مکه مشرف شده‏اند و هر یک به زبان خاصی سخن می‏گوید. اینها که از چهار اقلیم با چهار فرهنگ و زبان آمده‏اند در اتاقی، دوستانه با هم در دوران حج، به سر می‏برند، و با پایان یافتن مناسک و مراسم حج هر کس به دیار خود می‏رود و شاید در همه عمر نیز یکدیگر را نبینند . سرنوشت کسانی هم که در خانه‏ای به عنوان پدر، مادر، برادر و خواهر جمعند چنین است. خانه دنیا، مسافرخانه‏ای بیش نیست.

مسافرخانه را «خان» می‏گفتند و خان که در روایات و کلمات عرب آمده، همان خانه یا مسافرخانه است. در این مسافرخانه، چند نفر کنار هم جمع شده، موقتا زندگی می‏کنند و بعد هم که مرگ آنان فرا می‏رسد از یکدیگر جدا می‏شوند و هیچ کس به فکر دیگری نیست. از این رو هر شب حضرت علی ( علیه السلام) می‏فرمود: بارها را ببندید و آماده مسافرت باشید. هم‏اکنون نیز مناسب است در هر مسجدی بعد از نماز عشاء، هنگام تفرق نمازگزاران از مسجد، جمله «تجهزوا رحمکم الله» یا ترجمه آن به گوش آنان برسد.

● فرشته خویی

اگر خداوند، فقط فضایل فرشته‏ها را ذکر می‏کرد و آن را در وصف اولیای صالح سالک نمی‏گفت، ممکن بود گفته شود که اگر فرشته، شایسته آن فضایل شده تعجب‏آور نیست؛ زیرا او خوی درندگی ندارد، ولی مهم این است که همان فضایلی که برای فرشته‏ها ذکر شده برای انبیا، اولیا، صدیقین، صلحا، و شهدا نیز یاد شده است؛ یعنی آنان نیز به مرز فرشته‏ها رسیده‏اند؛ زیرا انسان چون بالقوه «کون جامع» است آن خصیصه را دارد که اگر میل به طبیعت کند بر اثر سرمایه فراوانی که در اختیار اوست از هر موجود طبیعی، بدتر شود و اگر میل به ملکوت کند، از هر موجود ملکوتی برتر شود.

خداوند درباره اموری که امتداد و مقاطعی دارد، حکم مقطع نهایی و ابتدایی را ذکر می‏کند تا حکم مقطع میانی نیز، مشخص شود؛ مثلا می‏فرماید: هر جا باشید خدا با شماست. اگر سه نفر باشید، خدا چهارمی شما و اگر چهار نفر باشید، خدا پنجمی شماست؛ آنگاه می‏فرماید : چه کمتر و چه بیشتر:

«ما یکون من نجوی ثلاثة إلا هو رابعهم و لا خمسة إلا هو سادسهم و لا أدنی من ذلک و لا أکثر إلا هو معهم». [۱۳]

درباره درجات انسانی نیز چنین است. گاهی حکم حیوانات و گاهی حکم جمادات را ذکر می‏کند و درباره انسان می‏فرماید: انسانی که طبیعت زده و فریب دنیا خورده است اگر میل حیوانی کند، از هر حیوان و اگر خوی سختی و سرسختی و جمادی را در خود احیا کند، از هر جامدی فرومایه‏تر است؛ اما مقطع وسط را که گیاه و نبات است ذکر نمی‏کند. درباره عده‏ای که همه تلاش و کوشش آنان «بهیمه» شدن یا «سبع» و درنده‏شدن است، می‏فرماید:

«اولئک کالانعام بل هم أضل». [۱۴]

اینها مانند حیوان بلکه بدترند.

اولین مقطع از درجات انسانی، مرحله جماد، آنگاه مرحله نبات و سپس مرحله حیوان است. خداوند مرحله جماد و حیوان را ذکر می‏کند، ولی در قرآن از مرحله نبات، سخنی نیست، مثلا نمی‏گوید انسان دنیازده، از درخت، فرومایه‏تر است. چون مشخص است. وقتی اول و آخر یک مسیر متصل و ممتد مشخص شد، حکم وسط هم معین می‏شود. درباره جماد می‏فرماید:

«فهی کالحجارة أو أشد قسوة». [۱۵]

بعضی از دلها از سنگ، سخت‏تر است؛ زیرا از درون سنگ، گاهی چشمه آبی زلال و شفاف می‏جوشد، اما از دلهای سخت، هیچ اثر خیری نشئت نمی‏گیرد. بنابراین، اگر انسان سرمایه کلانی را که در اختیار دارد به سمت حیوانی ببرد، از حیوان، پایینتر و اگر آن را به سمت جمادات ببرد، از هر سنگی سخت‏تر خواهد شد. حال اگر آن را به سمت فرشته شدن ببرد، از فرشته‏ها نیز مقربتر خواهد شد.

گرچه در قرآن کریم این سخن به میان نیامده که جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: شما به سیرتان ادامه دهید، زیرا من توان همراهی شما را ندارم اما در جوامع روایی نقل شده است که در معراج جبرئیل ( علیه السلام) به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: من نمی‏توانم از این مقام تجاوز کنم و شما در جایی قدم گذاشته‏اید که احدی قبل از شما قدم نگذاشته و پس از شما نیز قدم نخواهد گذاشت:

«فقال له امض یا محمد، فقال له: یا جبرئیل تدعنی فی هذا الموضع؟ قال: فقال له: یا محمد لیس لی أن أجوز هذا المقام، ولقد وطئت موضعا ما وطئه أحد قبلک و لا یطأه أحد بعدک» . [۱۶]

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها به جایی می‏رسد که فرشته‏ها به آن مقام منیع بار نیافته‏اند، بلکه همه آنها در برابر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خاضعند ! و بسیاری از فرشتگان خدمتگزار بنده صالح سالک خدایند.

در سوره مبارکه «نحل» به صراحت ذکر شده که هنگام مرگ فرشتگان به استقبال برخی انسانها می‏آیند و سلام می‏کنند:

«الذین تتوفیهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون». [۱۷]

روشن است که عالی، خدمتگزار دانی یا همتا، خدمتگزار همتا نیست. این دانی است که خدمتگزار عالی است. در حال مرگ، ملائکه به استقبال برخی مؤمنان می‏آیند و هیچ تلخی و سختی برای آن مؤمن در هنگام مردن نیست و او آسان جان می‏دهد، و ملائکه به آنان سلام می‏کنند؛ یعنی سلامت اهدا می‏کنند و به بهشت فرا می‏خوانند.

● میلاد و زندگی جدید

ما دو مشکل داریم:

۱) واقعا مرگ را فراموش کرده‏ایم. گویا اصلا مخاطب به رحلت نیستیم و بلندگوی مرگ با ما سخن نمی‏گوید! با این که مرتب می‏بینیم روزانه عده‏ای به گورستان می‏روند، اصلا خیال نمی‏کنیم که ما هم باید برویم.

۲) خیال می‏کنیم مرگ رهایی از دنیاست؛ در حالی که مرگ، تنها رهایی از دنیا نیست، بلکه میلادی جدید و هجرتی نو است. انسان در جهان آخرت، زنده است و زنده نیاز به غذا و لباس دارد و غذا و لباس آن جا را باید در دنیا فراهم کرد و گرنه در آن جا لباس و غذایی کسب نمی‏شود. مشکل این است که در آن جا این نیازها هست، بازاری هم نیست و کالایی را به کسی عرضه نمی‏کنند . بنابراین، انسان باید همه چیز را به همراه خود ببرد. اگر مسافرت به سرزمینی باشد که چیزی در آن جا نیست، انسان عاقل با دست خالی به آن جا نمی‏رود. به هر تقدیر، اگر این دو مطلب را باور داشته باشیم، آنگاه می‏فهمیم امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) چرا موضوع مرگ و هجرت به آخرت و لزوم تجهیز برای رفتن را هر شب تکرار می‏کردند.

برخی می‏پندارند یاد مرگ عامل رکود است؛ در حالی که یاد مرگ عامل حرکت است و آن کس که به یاد مرگ است، تلاش و کوشش دارد؛ چون کار نافع برای جامعه انسانی عبادت است. در بعضی از نصوص آمده که ساعت بیکاری انسان از حالاتی است که مورد عنایت فرشته‏ها نیست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: در قیامت، اعمال انسان را به صورت بیست و چهار مخزن برای او می‏گشایند و او این مخازن را می‏بیند که بعضی خالی، بعضی پر از نور و سرور و بعضی تاریک و بدبو است:

«انه یفتح للعبد یوم القیامة علی کل یوم من أیام عمره أربعة و عشرون خزانة عدد ساعات اللیل و النهار فخرانة یجدها مملوءة نورا و سرورا... و هی الساعة التی أطاع فیها ربه ثم یفتح له خزانة أخری فیراها مظلمة منتنة مفزعة... و هی الساعة التی عصی فیها ربه. ثم یفتح له خزانة أخری فیراها فارغة لیس فیها ما یسره و لا ما یسوؤه و هی الساعة التی نام فیها أو اشتغل فیها بشی‏ء من مباحات الدنیا..». [۱۸]

این بیست و چهار خزانه همان بیست و چهار ساعت شبانه‏روز است. در آن ساعتی که ما به عبادت و کار حلال، خدمت به نظام اسلامی و مردم و حل مشکلات آنان مشغولیم، مخزن پر از غذاهای شیرین، و ساعتی که به بطالت یا به گناه می‏گذرانیم پر از غذاهای سمی است.

یاد مرگ، عامل حرکت است. چون توجه به آن، احساس آدمی را بر تهیه زاد و توشه برمی‏انگیزد . انسانی که به یاد معاد خود باشد، با کسب حلال، مشکل مردم را حل و مال پاکی فراهم و مقداری از آن را صرف خود و عایله می کند، و بقیه را نیز در راه خدا، صرف می کند. در مقابل کسی که از جامعه منزوی و از خدمت به امت شانه تهی کرده و پیوسته در کناری مشغول عبادت است، به یاد مرگ نیست و گرنه کار می‏کرد. انزوای از خلق و اشتغال به عبادت ظاهری در مراکز عبادی و بیکار بودن و روزی خود را از دست مردم گرفتن، فراموش کردن مرگ است.

امام صادق ( علیه السلام) در باره مردی که در خانه به عبادت پرداخته بود پرسیدند:

زندگی او را چه کسی تامین می‏کند؟ عرض کردند: دوستان او. فرمود: به خدا سوگند کسانی که هزینه زندگی او را تأمین می‏کنند از او عابدترند:

«إنه سئل عن رجل فقیل: أصابته الحاجة. قال: فما یصنع الیوم؟ قیل: فی البیت یعبد ربه، فقال: فمن أین قوته؟ قیل: من عند بعض إخوانه، فقال ( علیه السلام): والله، الذی یقوته أشد عبادة منه». [۱۹]

اگر مرگ، خوب تفسیر شود ما از آن نمی‏ترسیم، ولی چون بعد منفی مرگ برای ما معنا شده، می‏پنداریم که باید از مرگ ترسید؛ در حالی که چه ما بترسیم و چه نترسیم مرگ قطعی است . نه ترس ما از مرگ، آن را از ما دور و نه اشتیاق ما به آن، آن را به ما نزدیک می‏کند:

«هو الذی خلقکم من طین ثم قضی أجلا و أجل مسمی عنده» [۲۰] «و ما تدری نفس بأی ارض تموت». [۲۱]

کسی نمی‏داند در چه زمین و یا در چه زمینه‏ای می‏میرد. پس چه بهتر که مشتاق مرگ باشیم و از آن نترسیم؛ زیرا امری یقینی است.

امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) می‏فرماید:

«و اعلموا أن ملاحظ المنیة نحوکم دانیة و کأنکم بمخالبها و قد نشبت فیکم». [۲۲]

گوشه چشم مرگ همیشه به طرف شما و چنگالهای آن بر شما اشراف دارد.

در تشییع جنازه فکر تشییع‏کنندگان فقط به «دنبال» جنازه است که چه افرادی در تشییع او، شرکت کرده‏اند؛ اما میت به فکر «جلو» جنازه است که چه تعداد فرشته به استقبال او می‏آیند . این هم از خیالات دامنگیر بشر است که شخصیتها و افراد معنون، برای تشییع جنازه بیایند و همین اوهام انسانها را گرفتار کرده است.

علی ( علیه السلام) می‏فرماید:

هنگامی که کسی می‏میرد، مردم درباره او می‏گویند: چه بر جای گذاشته؟ ولی ملائکه می‏گویند : چه پیش فرستاده است. مقداری از مال خود را پیش خدا فرستید تا در پیشگاه خدا برایتان باقی بماند و همه را وامگذارید که پاسخ‏گویی قیامت را برای شما خواهد داشت:

«إن المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم؟ لله آباؤکم! فقدموا بعضا یکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلا فیکون فرضا علیکم». [۲۳]

مشکل ما این است که نمی‏دانیم بعد از مرگ، ارتباط ما از همه امور دنیا قطع می‏شود جز با عملی که پیش فرستادیم یا «باقیات الصالحات» که به یادگار گذاشتیم. باقیات صالحات عبارت است از فرزند صالحی که به فکر ما باشد، صدقات جاریه مانند «وقف» که خیر مالی آن به دیگران برگردد، کتاب خوبی که نفعش به همه برسد یا سنت خوبی که در جایی از خود به یادگار بگذاریم که مردم به آن سنت حسنه عمل کنند و خودشان فیض ببرند و ما هم مستفیض شویم، و بالاخره اثری سودمند، مادی یا معنوی که از ما به جا مانده باشد تا بر اساس آیه کریمه:

«و نکتب ما قدموا و آثارهم». [۲۴]

ثمره جاودانه آن عاید ما گردد.

● قطع علایق از غیر خدا

قرآن مهمترین راه نزاهت روح را سلامت دل از محبت غیر خدا می‏داند و می‏فرماید: تنها کسانی در قیامت از گزند عذاب آن روز مصونند که با قلب سالم وارد صحنه قیامت شوند:

«یوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من أتی الله بقلب سلیم». [۲۵]

در قیامت معلوم می‏شود که نه تنها مال و فرزند، بلکه غیر از قلب سلیم و مطهر از غبار ماسوا هیچ چیزی نافع نیست.

در باره ابراهیم خلیل (سلام‏الله‏علیه) نیز می‏فرماید:

«إذ جاء ربه بقلب سلیم». [۲۶]

و قلب سلیم قلبی است که به تعبیر برخی روایات محبت هیچ کس جز خدا در آن نباشد:

«القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه أحد سواه». [۲۷]

پس معیار سلامت قلب تنها محبت خداست.

در جوامع روایی بحثی با عنوان «نیت» آمده است و نیت بر دو گونه است: نیت فقهی و نیت کلامی. نیت فقهی همان است که در رساله‏های عملی و کتب فقهی ذکر شده و نیت برتر نیت کلامی است که در قلب انسان احدی جز خدا نباشد.

راهی که طی آن مایه تزکیه نفس و نزاهت روح است و انصراف از آن مایه تیرگی روح. راه، قطع علایق از ماسوای خداست. جمع بین محبت یا تعلق به غیر خدا و بین نزاهت روح، میسور و ممکن نیست؛ زیرا هر علاقه‏ای که به غیر خدا باشد غباری بر روح است و جان غبارآلود، راهی به حریم خدا ندارد.

راهنمایی قرآن کریم برای تطهیر روح از این جا شروع می‏شود که انسان، نیازمند به پناهگاه است. اصل نیاز انسان برای او مشهود است. هر کس می‏داند کنترل علل و عوامل رخدادهای جهان، از قدرت او خارج است، همان گونه که فقر و غنا، سلامت و مرض، نشاط و اندوه ظاهری و جسمی در اختیار خود انسان نیست؛ زیرا پیش‏بینی حوادث و تعدیل و کنترل آنها در اختیار او نیست . بنابراین، توانگری و تهیدستی، اندوه و نشاط، سلامت و بیماری و مانند آنها مقدور او نیست، گرچه او می‏کوشد ولی برابر خواسته خود موفق نمی‏شود. فقر و غنا، سلامت و بیماری، نشاط و اندوه روح هم مقدور او نیست. انسان می‏خواهد سالم، مسرور و توانگر و توانمند روحی باشد، لیکن تعدیل حوادث و پیشامدهای جهان مقدور او نیست. قهرا تهیه این اوصاف هم در اختیار او نخواهد بود؛

پی‏نوشت‏ها:

[۱]. کتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص ۱۲۱.

[۲]. سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۳۶.

[۳]. بحار، ج ۱، ص ۱۵۲.

[۴]. نهج‏البلاغه، نامه ۴۹.

[۵]. سوره ق، آیه ۳۰.

[۶]. نهج‏البلاغه، نامه ۴۹.

[۷]. بحار، ج ۷۹، ص ۱۹۳.

[۸]. سوره مریم، آیه ۷۴.

[۹]. سوره نحل، آیه ۹۲.

[۱۰]. سوره کهف، آیه ۳۴.

[۱۱]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۶۱۴.

[۱۲]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۴.

[۱۳]. سوره مجادله، آیه‏۷.

[۱۴]. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.

[۱۵]. سوره بقره، آیه ۷۴.

[۱۶]. بحار، ج ۱۸، ص ۴۰۳

[۱۷]. سوره نحل، آیه ۳۲.

[۱۸]. بحار، ج ۷، ص ۲۶۲.

[۱۹]. فروع کافی، ج ۵، ص ۷۸.

[۲۰]. سوره انعام، آیه‏۲.

[۲۱]. سوره لقمان، آیه ۳۴.

[۲۲]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۴.

[۲۳]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۳.

[۲۴]. سوره یس، آیه ۱۲.

[۲۵]. سوره شعراء، آیات ۸۹-۸۸.

[۲۶]. سوره صافات، آیه ۸۴.

[۲۷]. بحار، ج ۶۷، ص ۲۳۹.

[۲۸]. سوره بقره، آیه ۲۵۶.

[۲۹]. سوره لقمان، آیه ۲۲.

[۳۰]. سوره عنکبوت، آیه ۴۱.

[۳۱]. سوره یونس، آیه ۳۲.

[۳۲]. سوره یوسف، آیه ۵۳

[۳۳]. نهج‏البلاغه، حکمت‏۷۴.

[۳۴]. سوره ذاریات، آیه ۵۶.

[۳۵]. الملة، ص ۹۵.

[۳۶]. سوره حجر، آیه ۹۹.

[۳۷]. سوره فرقان، آیه ۵۸.

[۳۸]. سوره نحل، آیه ۹۶.

[۳۹]. سوره انعام، آیه ۳۲.

[۴۰]. المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰.

[۴۱]. سوره بقره، آیه ۲۲۳.

[۴۲]. سوره کهف، آیه ۱۰۵.

[۴۳]. سوره بقره، آیه ۱۷۵.

[۴۴]. سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.

[۴۵]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۶، بند۱.

[۴۶]. سوره یونس، آیه ۶۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.