سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

هراکلیت از زبان کارل پوپر


هراکلیت از زبان کارل پوپر

کارل پوپر یکی از فیلسوفان و اندیشه ورزان قرن بیستم می باشد که تفکر سیاسی هراکلیت را مورد بررسی قرار داده است

کارل پوپر یکی از فیلسوفان و اندیشه ورزان قرن بیستم می‌باشد که تفکر سیاسی هراکلیت را مورد بررسی قرار داده است. هراکلیت، نخستین فیلسوف یونانی (۶‌۴۸۰-۵۷) است که دگرگونی را اصل حاکم بر جهان می‌داند. دوره زندگی او با پادشاهی داریوش هخامنشی همزمان بوده است. دیدگاه او در زمینه فلسفه، با نظرات سیاسی او نیز در ارتباط بود. پوپر در بررسی خود، رابطه میان افکار سیاسی و فلسفی هراکلیت و اوضاع سیاسی جامعه‌اش را تحلیل نموده است.

در این زمینه پوپر بیان داشته است که زمانه هراکلیت، دوران گذر از نظام ثابت اشرافیت به حکومت ملی یا دموکراسی بود. در جامعه اشرافی، هر یک از اعضای جامعه، پایگاه اجتماعی و اقتصادی مشخصی داشتند و به آن نیز راضی بودند و خرافات اعتقادی و اجتماعی نیز بر این مسئله، دامن می‌زد. هراکلیت خود شاهزاده‌ای در یکی از بخش های یونان بود، اما از آنجا که به مسائل و امور سیاسی علاقه‌ای نداشت، از حق جانشینی خود به نفع برادرش کناره گیری کرد.در زمان او، طرفداران حکومت ملی سعی در برقراری نظام سیاسی مورد نظر خود داشتند، هراکلیت از حکومت اشرافی حمایت می‌نمود، یک چند از فلسفه سنت پرستی و محافظه کاری دفاع کرد، اما کوشش های او در جهت برقراری نظام اشرافی، بی‌نتیجه بود. این ناکامی در تفکرات سیاسی او تأثیر زیادی گذاشت، استدلالی که هراکلیت در تحقیر حکومت ملی می‌آورد، در سفسطه های مدافعان خودکامگی استفاده می‌شود: "توده مردم، نادان، بدنهاد و تن‌آسان و شکمباره و خودپرستند." او از فلسفه محافظه کارانه در جهت نظام اشرافیت دفاع می‌کرد. اما وقتی که اشرافیت شکست خورد، او از محافظه کاری و سنت پرستی دست برداشت و به گذرانی و ناپایداری امور جهان معتقد گشت.

مسائل سیاسی و حوادث روزگار هراکلیت در فلسفه او تأثیر نهاد، زیرا تشکیل حکومت ملی با منافع شخصی و اجتماعی او که جزء طبقات اشراف جامعه بود، مخالفت داشت، اما پوپر تأکید هراکلیت بر حکومت اشرافی را به اصالت دگرگونی و نشانه‌ای از میل درونی و ناآگاهانه او به ثبات اوضاع می‌داند و درباره او اعتقاد دارد که او در باطن می‌خواسته که اوضاع دنیا در یک حالت بماند، اما بر خلاف نظر خود را تجربه نموده و تلاش کرده تا خود را با این اندیشه تسلی دهد که دگرگونی تابع دگرگونی ناپذیر است.

فلسفه هراکلیت با همه تأکید به روی دگرگونی، در گردش جهان سامانی می‌بیند و چنین می‌آموزد که هر فراگرد یا جریانی در جهان از جمله خود آتش، اندازه‌ای دارد و مقصود او از اندازه، مجموع حکمت و قانون و عدل است. از دید او سرنوشت از اصول نظم پیروی می‌کند و نشانی از خوشبینی آینده است، لذا هراکلیت به ستایش جنگ و پیکار می پردازد، زیرا اعتقاد دارد که سرانجام پیروزی با عدل و خوبیهاست.

فیلسوفان قبل از هراکلیت، جهان را متشکل از مواد مختلف می‌دانستند. آنها اعتقاد داشتند که وظیفه فلسفه در شناخت شکل جهان و مواد سازنده آن است، این فلسفه آنان به فلسفه طبیعت معروف بود. طالس ملطی جهان را متشکل از آب و انکسیمانوس از هوا می‌دانست. اما هراکلیت تقریباً دیدگاه متفاوتی داشت، او جهان را نه مجموعه‌ای از چیزها بلکه محصول رویدادها یا دگرگونیها یا واقعیات می‌دانست. با این حال، فلسفه او نیز همانند دیگر فیلسوفان یونان بر پایه طبیعت قرار داشت، با این تفاوت که او آتش را منشأ تمام امور و مواد تشکیل دهنده پدیده های جهان معرفی می‌کرد.

هراکلیت، اعتقاد فلسفی خود را به زندگی سیاسی تعمیم می‌داد و سازمان اجتماعی را از دگرگونی ایمن نمی‌دانست و به مردم دوران خود توصیه می‌کرد که در زمینه امور سیاسی و اجتماعی چون کودکان رفتار ننمایند که هر چیزی را که از بزرگان به ارث برده باشند، درست و مقدس می‌پندارند. بنابراین هراکلیت، در امور سیاسی بر حکومت بزرگان و نظام اشراف تأکید داشت، چون خود از طبقات اشراف اجتماع بود.

رضا احمدیان راد