سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

فرجام تلخ آمریکایی سازی خاورمیانه


فرجام تلخ آمریکایی سازی خاورمیانه

خاورمیانه را مرکز ثقل نیمکره شرقی نامیده اند, از نظر غرب, خاورمیانه منطقه کلیدی در “جنگ سرد” محسوب می شود و پیش بینی می شود با توجه به اوضاع وتحولات ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک اخیر, منطقه حساس خاورمیانه همچنان هسته مرکزی جنگ سرد باقی بماند

خاور نزدیک بزرگ (جهان عرب، اسرائیل، آسیای میانه، قفقاز و شبه قاره هند) سرزمینی است که ایالات متحده در آن هم پیمانان کلیدی و منافع مهم دارد و نیز جنگ افزارهای کشتار جمعی در آن در حال گسترش است.

تصادفی نیست که این منطقه آخرین جنگ بزرگ آمریکا (جنگ ۱۹۹۱) بود و تنها منطقه‌ای از جهان است که پس از پایان جنگ سرد، آرایش نظامی ایالات متحده، کم وبیش به طور پیوسته در آن وجود داشته است(۱.) “نفت و گاز،‌ ویژگی‌های ژئواستراتژیک و برخی علایق مذهبی، زبانی و فرهنگی، سه زمینه اصلی حضور قدرت‌های فرا منطقه‌ای در خلیج‌فارس، قفقاز، آسیای مرکزی و حتی پاکستان، افغانستان و آناتولی بوده است و حداکثر تراکم حضور قدرت‌های بزرگ در جهان را می‌توان در مناطق پیرامونی ایران جستجو کرد”(۲) خاورمیانه به دلیل حضور فرهنگ اسلام سیاسی که رشد شتابانی نیز دارد در برابر گسترش نظام لیبرال دموکراسی غرب و سرمایه‌داری بیشترین مقاومت را دارد و تنها اندیشه‌ای است که در برابر آن در جهان مقاومت نموده است.

آمریکایی‌ها امروز قریب به یک چهارم نفت تولیدی جهان را مصرف می‌کنند،‌بدون تردید هر گونه خللی در تامین نیاز‌مندی‌های آمریکا به نفت،‌اقتصاد آن کشور را به شدت آسیب‌پذیر می‌کند،‌لذا آمریکایی‌ها برای رسیدن به این مقصد بایستی در این منطقه حضور مطمئنی داشته باشند. به تعبیر ژان دونوو:”در طول جنگ[جهانی اول] شاید که خون انسان غلیظ‌تر از آب بود، لکن به محض پایان جنگ، رقیق‌تر از نفت شد”.(۳)

اهمیت ژئواستراتژیکی این منطقه نیز به تعبیر سرهالفورد مکیندر موقعیت هارتلندی این منطقه است، او معتقد بود که اهمیت نیروی زمینی بیش از نیروی دریایی است زیرا می‌تواند قلب جهان را تصرف کند، به نظر او قلب زمین در جنوب اقیانوس منجمد شمالی قرار دارد و هر کشوری که بر قلب زمین مسلط شود،‌بر اروپای شرقی مسلط خواهد بود و تسلط بر اروپای شرقی، تسلط بر کل جهان را در پی دارد.(۴) قطعا در این دوران خاورمیانه هارتلند جهان می‌باشد که تسلط بر آن به معنای تسلط بر کل جهان می‌باشد.

خاورمیانه را مرکز ثقل نیمکره شرقی نامیده‌اند، از نظر غرب، خاورمیانه منطقه کلیدی در “جنگ سرد” محسوب می‌شود و پیش‌بینی می‌شود با توجه به اوضاع وتحولات ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک اخیر،‌منطقه حساس خاورمیانه همچنان هسته مرکزی جنگ سرد باقی بماند.(۵) خاورمیانه اولویت اول ایالات متحده آمریکا می‌باشد که با مسائل پیچیده‌ای مانند مسئله فلسطین، جنگ اعراب و اسرائیل، عراق و بی‌ثباتی دولت‌های نزدیک به واشنگتن روبرو است.

منابع سرشار از انرژی و سایر اهمیت‌های دیگر می‌تواند در راستای پیاده نمودن طرح نظم نوین جهانی و هژمونی آمریکا بسیار موثر ‌باشد، لذا کاخ سفید سعی بر حضور جدی در خاورمیانه دارد.(۶) آنچه در خاورمیانه می‌گذرد، ریشه در هجوم “نظم جهانی نو” دارد،‌که نخستین بار به دنبال حمله آمریکایی‌ها به عراق در دفاع از کویت مطرح شد.

اما گرایش به جهانی شدن و یکپارچگی تمدن‌ها، شتاب زدگی حکومت بوش در اعلام “جنگ پیش‌گیرانه” و پیش دستی برای گونه ویژه “نظم جهانی نو” در ماهیت همراهان دولت او می‌باشد،‌ دولتمردانی که سیاسی نیستند لکن سیاستگذاری می‌کنند و در واقع تکنوکرات‌های وابسته به صنایع عظیم نظامی و بخش انرژی هستند که شیوه کارکرد آن متفاوت از سیاستمداران است که تنها دنبال جهش صنایع خود هستند.

ماشین جنگی آمریکا که تکنوکرات‌های نظامی و نفتی به راه انداخته‌اند، در خاورمیانه توقف نخواهد کرد. سیاست‌های تهاجمی و به ظاهر چاره جویانه‌ آمریکا، به جای گره‌گشایی، به تشدید استبداد و بالا گرفتن نفرت از اسرائیل و آمریکا و ترویج خشونت وقوم‌گرایی در سرزمین‌های عربی می‌انجامد.

شرایط اجتماعی موجود در کشورهای عربی تاب فشار‌های آمریکا را ندارد و نطفه خطرهای ناشناخته در آن بسته می‌شود. از جایی که نظم‌شکنی آمریکا در خاورمیانه، دوراندیشانه و چاره‌گرانه نیست،‌ بلکه حرکتی تهاجمی و اشغال‌گرایانه است، منطقه را به ناامنی و مصائب بزرگ گرفتار خواهد کرد. خاورمیانه بزرگ‌ مهمترین مرحله بازسازی خودرا می‌گذراند و شبکه‌هایی مافیایی و تروریستی که در فضای جغرافیایی از هم گسسته‌ آن پا می‌گیرند، نقشه آینده را ترسیم خواهند کرد. نقشه‌ای که بی‌گمان با آنچه آمریکا از خاورمیانه به عنوان منطقه‌ای زیر سلطه خود در نظر داشته، همخوان نیست.(۷)

دولت آمریکا نیاز به خلق دشمن دارد، جهان اسلام عموما و ایران اسلامی را خصوصا برای ایفای نقش خیالی یا یک امپراتوری شیطانی جدید در نظر گرفته است تا با بسط قدرت نظامی خود زمینه برقراری استیلای جهانی آمریکا را زیر لوای نظام جهانی، واقعیت بخشد و آن را توجیه کند.(۸) و بی‌جهت نیست که ژنرال ویسلی کلارک به نقل از پنتاگون در کتاب خود می‌نویسد:”دو ماه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، مقامات پنتاگون برنامه‌‌ریزی یک جنگ پنج‌ساله را در دستور داشتند و طی آن هفت کشور را برای حمله در نظر گرفته بودند که شامل عراق ، سوریه، لبنان،‌ لیبی، ایران ،‌سومالی و سودان بود.” (۹) تئوری جنگ تمدن‌های ساموئل هانتینگتون که در آن هفت تمدن با یکدیگر تقابل پیدا می‌کنند و بعد از نابودی همه آنها،‌نهایتا جنگ بین دو تمدن اسلام و لیبرال دموکراسی می‌باشد، در این چارچوب یعنی ورود و جنگ افروزی آمریکا در خاورمیانه،‌قابل ارزیابی می‌باشد، فی‌الواقع آن ها به دنبال غلبه تمدنی و ایجاد یک نمونه موفق لیبرال دموکراسی در منطقه وتهدید سایر کشورها می‌باشند.

تبعات حادثه ۱۱ سپتامبر به میلیتاریزه شدن سیاست بین‌الملل انجامید و مبارزه با تروریسم تبدیل به گفتمانی امنیتی، مسلط در سطح جهان شد.(۱۰) امری که آمریکایی‌ها در راستای نیل به اهداف خود تعقیب می‌کردند تا از این رهگذر خواست‌های خود را بر دیگر دولت‌ها تحمیل کنند. این فرایند با سیاست‌های گذشته آمریکا به حفظ ثبات سیاسی کشو‌رهای خاورمیانه و وابسته خود در منطقه علاقه زیادی داشت، زیرا با نفوذ در آن ها می‌توانست، ضمن کنترل نفت به کشورهای رقیب فشار وارد کند.(۱۱) لکن حمایت از رژیم‌های استبدادی در این مقطع زمانی مغایر با اصولی است که در طرح خاورمیانه بزرگ ارائه کرده است.

موسسه امریکن انترپرایز در ارتباط با خاورمیانه بزرگ گزارشی را منتشر کرد که در آن کشورهای خاورمیانه را در وضعیت بی‌ثباتی قلمداد کردند و بنیادگرایی را نشانه آن دانستند و اعلام کردند این کشورها فاقد بنیان‌های ساختاری سازمان یافته برای تحول‌اند وبه جای توسعه دنبال ستیز با جهان توسعه یافته‌اند. لذا آمریکا باید دنبال تثبیت هنجارهای جهان توسعه یافته شد. کشورهایی که در کمربند بی‌ثباتی که از مدیترانه شرقی تا دریای خزر ادامه پیدا می‌کنند.

این کشورها از لبنان، سوریه و اسرائیل آغاز و ترکیه، اردن، عراق و ایران را شامل می‌شود و در نهایت به حوزه قفقاز منتهی می‌شود و آمریکا چاره‌ای جز کنترل محیط امنیتی بی‌ثبات ندارد، هر نوع بی‌ثباتی منطقه‌ای امنیت آمریکا را فرو می‌ریزد لذا آمریکا برای ایجاد ثبات نیازمند اداره استراتژیک برای مداخله‌گری نظامی است و ما باید هزینه چنین مداخلاتی را بپردازیم.(۱۲) شرایط موجود و اظهارات مقامات آمریکا حاکی از این است که آنها قصد دارند راهبرد خاورمیانه جدید را با استفاده از درگیری کنونی اسرائیل و لبنان پیش ببرند.

آمریکا درصدد است با حذف حزب‌الله که مدعی است با ایران و سوریه همگام است زمینه را برای تهاجمات احتمالی بعدی خود فراهم کند.بدون تردید رویکرد هژمونیک گرای آمریکا در امنیت خاورمیانه را باید به عنوان گامی موثر در جهت بی‌ثباتی خاورمیانه تلقی کرد. به هر میزان کشورهای خاورمیانه با مداخلات گسترده‌تر آمریکا روبرو شوند، طبیعی است که محیط منطقه‌ای با التهاب، بحران و بی‌ثباتی بیشتری همراه می‌شود.

به همین دلیل است که میزان ناپایداری سیاسی خاورمیانه افزایش یافته است. به طول کلی، نظریه‌پردازان امنیتی آمریکا بر این امر تاکید دارند که به موازات گسترش بحران در خاورمیانه نقش سیاسی و امنیتی ایران افزایش می‌یابد. آمریکایی‌ها معتقدند که انرژی انقلابی جامعه خاورمیانه باید علیه بازیگران خاصی به کار گرفته شود،‌ در غیر آن صورت طبیعی است که علیه اهداف غربی و در مقابله با سیاست‌های آمریکا خواهد بود. لذا امنیت تمامی کشورهای خاورمیانه در این شرایط به یک میزان مورد تهدید قرار می‌گیرد.(۱۳) اهداف اعلامی کاخ سفید از جمله ایجاد دموکراسی در منطقه قطعا اهداف دیگری را پشت سر دارد. مقام معظم رهبری اهداف آمریکایی‌ها را در منطقه چنین برمی‌شمارند:

اگر آمریکایی‌ها می‌گویند برای دموکراسی می‌جنگیم، دروغ می‌گویند، آن ها برای نفت و روی کار آوردن یک رژیم مطیع و تسلیم خود می‌جنگند، آنها به قصد تصرف عراق و به قبضه گرفتن این کشور قدیمی، ملت کهن،‌منطقه حساس و منابع سرشار و غنی آن می‌جنگند ومی‌خواهند راحت و بی‌دردسر آن را ببلعند. امروز اقتصاد آمریکا متزلزل است،آنها به منابع حیاتی عراق احتیاج دارند.(۱۴)

به هر صورت نقشه‌هایی که کاخ سفید برای خاورمیانه در ذهن می‌پروراند از جایی که صرفا در راستای اهداف آمریکا می‌باشد و مختصات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نادیده می‌گیرد منطقه را آبستن تحولات جدیدی می‌کند.

تافلر معتقد است:در ایالات متحده و بسیاری از ممالک دیگر، برخورد موج‌های دوم و سوم تنش‌های اجتماعی و تعارضات خطرناکی را ایجاد کرده است و موج‌های سیاسی عجیبی به وجود آورده که تقسیمات معمول، طبقه، نژاد، جنسیت یا حزب را از هم گسیخته است. این برخورد تمایز بین مترقی و مرتجع، دوست و دشمن را مشکل کرده و همه جبهه بندی‌ها و ائتلاف‌های قدیمی را در هم ریخته است.(۱۵)

محمدجوادیاری

پی‌نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.