شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ترجمه کتاب درس های نبرد ایران و عراق اثر آنتونی کردزمن بخش چهاردهم


ترجمه کتاب درس های نبرد ایران و عراق اثر آنتونی کردزمن بخش چهاردهم

جنگ ایران و عراق بطور کلی دو گونۀ پیچیده از درگیری های دریایی را شامل می شد تلاش های عراق برای تضعیف توانایی ایران در استفاده از نفتکش ها و صادرات نفت, و حضور ناوگان دریایی غرب و آمریکا در خلیج برای تضمین امنیت تردد نفتکشهای کویتی و ناوگان کشتی رانی کشورهای ثالث و بی طرف

۱۴) جنگ نفتکش ها و درس هایی در رابطه با درگیری های دریایی:

۱۴-۰) جنگ نفتکش ها و ناوگان دریایی:

جنگ ایران و عراق بطور کلی دو گونۀ پیچیده از درگیری های دریایی را شامل می شد: تلاش های عراق برای تضعیف توانایی ایران در استفاده از نفتکش ها و صادرات نفت، و حضور ناوگان دریایی غرب و آمریکا در خلیج برای تضمین امنیت تردد نفتکشهای کویتی و ناوگان کشتی رانی کشورهای ثالث و بی طرف.

هر دو مورد ذکر شده باعث افزایش تنش ها می شد. ایران با افزایش فشارهای سیاسی و نظامی بر کشورهای جنوبی خلیج، از آنها می خواست تا به حمایت های خود از عراق پایان بخشند. حضور نیروهای غربی و آمریکایی نیز به تنش و درگیری هایی با نیروهای ایرانی می انجامید و در تصمیم ایران برای پذیرش آتش بس نیز، عاملی مهم به شمار می رفت.

درسهای کلیدی جنگ های دریایی دوطرف ، بطور خلاصه در ادامه آمده است:

۱) جنگ نفتکش ها مهمترین جنبۀ نبردهای دریایی بود، اما هرگز در صادرات نفت ایران وقفه ای ایجاد نکرد. بدلایل سیاسی و نظامی، هیچ گاه تمرکز لازم در نیروهای عراق برای کاهش شدید صادرات نفت ایران انجام نشد. عراق نیز فاقد تجهیزات هدف گیری و توانایی لازم برای بکارگیری سلاحهای مرگبار و مخرّب خود بود.

۲) ایران در مقابل برای مقابله با توان بالای تکنولوژیکی عراق و حمله به نفتکش های این کشور و سایر نفتکشهای سایر کشورهای حامی عراق، تاکتیک هایی اتخاذ کرد. نیروهای انقلابی- سپاه- که به قایق های تندرو مجهز شده بودند، انجام این حملات را بر عهده داشتند. بدلیل دخالت آمریکا، نیروی دریایی سپاه دستاورد چندانی از این حملات نداشت ، اما نشان داد که با انجام تاکتیک های جنگ نامنظم ، تهدیدی جدی به شمار می رود.

۳) آمریکا و دیگر نیروهای غربی حاضر در منطقه نشان دادند که قادر به کاهش و کنترل تنش ها و درگیری های خلیج هستند. اما با این وجود آنها در مقابله با جنگهای کوچک و نامنظم، با مشکلات متعددی روبرو بودند. این مشکلات از آسیب پذیری در برابر مین های منطقه تا مشکل در سیستم پدافند موشکی را در بر می گرفت.

۴) از نظر فنّی، تجربۀ جنگ ایران وعراق، نیاز به پدافند موشکی قابل اطمینان و با قابلیت واکنش سریع را نشان داد. همچنین کسب توانایی لازم برای مقابله با جنگهای نامنظم، در اختیار گرفتن سیستم های کنترل و فرماندهی مناسب و آموزش نیروهای ویژه برای شرایط اضطراری، درس های دیگری ست که از جنگ ایران و عراق می توان گرفت.

۱۴-۱) عملیات ناوگان دریایی و جنگ نفتکش ها:

جنگ نفتکش ها، اولین عامل در شکل گیری نتایج جنگ ایران و عراق بود. این تاکتیک - حمله به نفتکش ها- توان ایران را برای تحت فشار قرار دادن عراق- حتی در زمانی که این کشور در وضعیت حمله قرار داشت- بسیار بالا برد و عراق نیز هیچ راه کار دفاعی ای در این مورد نداشت.

واکنشهای ایران و تحرکات این کشور در خلیج نیز عامل اصلی دخالت آمریکا و متحدان اروپایی اش در منطقه بود. با این حال جنگ نفتکش ها تنها در سال چهارم جنگ نقشی اساسی در معادلات نبرد، ایفا کرد. در حالی که دو کشور جنگ نفتکش ها را با حمله به کشتی های طرف مقابل آغاز کردند، اما در سال ۱۹۸۴ این حملات به کشتی های کشورهای ثالث نیز کشیده شد. پس از این زمان ،عراق تلاش می کرد تا با حملات هوایی به تأسیسات نفتی ایران، این کشور را به توقف حمله به کشتی های در حال تردد در خلیج وادار کند. ایران نیز در مقابل، حملات هوایی و دریایی را به کشتی های کشورهای حامی عراق و نفتکش هایی که به سمت این کشور در حرکت بودند ، افزایش داد. در نتیجه پای غربی ها نیز به جنگ نفتکش ها باز شد و نبردهای دریایی شدیدی را رقم زد.

باید به این نکته نیز توجه کرد که بیشتر درس های این بخش از جنگ، بیش از تکنولوژی و تاکتیک های نظامی، مربوط به مدیریت بحران و جنگ می باشد. با این وجود، دیگر جنبه های جنگ نفتکش ها نیاز به بررسی و تعمق ویژه دارد.

۱۴-۱-۱) آغاز جنگ نفتکش ها و تأثیرات اولیه آن بر جنگ:( ۱۹۸۰تا ۱۹۸۴)

آغاز جنگ نفتکش ها، دریچه های جدیدی را برای بررسی فرآیند تنش های موجود در جنگ و شکل گیری درگیری های دریایی باز کرد. پس از سال ۱۹۸۵، جنگ نفتکشها در ساختار کلّی در گیری های خلیج ، نهادینه شد و نمیتوان درگیری های نیروهای دریایی و حمله به نفتکش ها را از روند کلی جنگ، مجزا کرد. اما جنگ نفتکش ها از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴، بسیار متفاوت است و درسهای قابل تأملی را ارائه می کند. و بدین ترتیب ،چگونگی جنبه ای به ظاهر فرعی از درگیری در کشورهای جهان سوم ،می تواند غربی ها و استراتژی آنها را تحت تأثیر قرار دهد.

توجه به این نکته نیز جالب توجه است که اگرچه بیشترین مشکل عراق در بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ ، صادرات نفت این کشور بود، اما علاوه بر این، آنها در تمرکز بر نبرد دریایی و تحمیل خسارات جدی به ایران نیز با مشکل روبرو بودند. دلیل این مشکلات را می توان در متوقف شدن نیروهای عراقی در بنادر خود ، بوسیلۀ نیروی دریایی ایران و سلطۀ ایران بر خلیج جستجو کرد. دلیل دیگر این مسئله ،مشکل عراق در زمینۀ مهمات و جنگنده بمب افکنهای مورد نیاز برای انجام عملیات در شرایط آن زمان خلیج بود و این کشور از اعزام جنگنده های خود به مناطقی که ریسک بالایی داشت، خودداری کرد، تا زمانی که ایران بخش اعظمی از توان هوایی خود را از دست داد و شرایط برای به صحنه آمدن آنها، فراهم شد.

مساله ای که عراق با آن دست و پنجه نرم می کرد، چگونگی یافتن راهی برای نفوذ و حمله به آب های ایران، با تلفات و خسارت های هرچه کمتر بود. در حالی که پس از مدتی، عراق با دریافت تجهیزات مدرن از سلاحهای پیشرفته ای مانند موشک هوا به سطح "اگزوست" استفاده می کرد، ایران نیز در عملیات های هوایی خود بسیار موفق ظاهر می شد و در هر سورتی پرواز، خسارات بسیاری را به عراق وارد می آورد.

درسهای برگرفته از فازهای ابتدایی را می توان از مراحل پس از آن را جدا کرد و تجربه های برگرفته از فازهای بعدی جنگ نفتکش ها را بدین ترتیب بطور مختصر بیان کرد:

۱) بدلیل عدم دسترسی عراق به موشک های دور برد مدرن و جنگنده بمب افکنهای مجهز به سنسورها و موشکهای هوا به سطح، این کشور در پیش برد جنگ نفتکشها به نفع خود، توفیقی نیافت و در ترتیب دادن حملات مؤثر ، موفق ظاهر نشد. همچنین بدلیل فاصلۀ ۳۰۰ مایلی نزدیکترین پایگاه این کشور با جزیرۀ خارک، آنها در هدف قرار دادن کشتی ها و قایق های تندروی ایرانی مستقر در این منطقه نیز ، عملاً ناتوان بودند. عراق تنها قادر بود تا با استفاده از بالگردهای فلرون خود، موشکهای ضد کشتی با برد کمتر از ۲۰۰ مایل را شلیک کند. در سال ۱۹۸۵ ،عراق هواپیماهای میراژ اف۱ با شعاع پوشش ۳۰۰ مایل را دریافت کرد و تا حدودی توان خود را بالا برد. پس از آن عراق بر ترس خود از نبردهای هوایی، مسلط گشت و سیستم هدف گیری خود را نیز بهبود بخشید. درسی که عراق در این برهه از زمان گرفت، نیاز به سیستمهای شناسایی هدف با شعاع عملیاتی بالا - اعم از شناسایی و حمله - بود.

۲) در فوریه ۱۹۸۳ ، عراق نیروهای خود را برای آموزش استفاده از هواپیماهای "سوپر اتاندارد"،به فرانسه اعزام کرد و در نوامبر همان سال، این هواپیماها را دریافت کرد.اما تا ۶ ماه، این هواپیماها، عملیاتی نبودند. پس از آن، بدلیل خطاهای انسانی، یک فروند از آنها منهدم شد. این مسئله بار دیگر، مشکلات پیش روی کشورهای در حال توسعه، پس از خریداری تسلیحات پیشرفته را برجسته می سازد.

۳) رادارهای نصب شده روی هواپیماهای اتاندارد به خلبان این اجازه را نمی داد تا هدف را به درستی شناسایی کند و همین عامل، باعث به هدر رفتن موش کهای آنها می شد. عراق با وجود دریافت جنگنده های میراژ، باز هم در رفع این مشکل ناتوان بود و نیاز به هواپیماهای شناسایی را بیش از پیش نمایان ساخت.

۴) در ابتدای جنگ نفتکش ها، عراق با استفاده از میراژها و میگ های ۲۳ خود، بمباران های مستقیم انجام می داد که بدلیل خطای بسیار بالا، حاصلی در بر نداشت. آنها حتی در هدف قرار دادن کشتی های لنگر انداخته نیز ، موفق نبودند. البته انتظار می رفت که با وجود تجهیزات هواپیماهای میگ و میراژ، عراق دستاوردهای بیشتری از حملات خود داشته باشد.

۵) گزارش ها نشان می دهد در سال ۱۹۸۴، موشکهای اگزوست آمار بسیار بالایی در برخورد با هدف داشته اند. بر اساس آمارهای موجود ۵۲ موشک از ۵۳ موشک شلیک شده توسط عراق در این سال ، به هدف اصابت کرده است. البته گزارش هایی مبنی بر وجود اشکال در انفجار این موشکها نیز منتشر شده که بدلیل عملکرد ناقص فیوز انفجار و یا خطای انسانی بوده است. این مطلب درس دیگری به ما می دهد: دشوار بودن دستیابی به داده های قابل اطمینان در مورد عملکرد واقعی سلاح ها و تجهیزات پیشرفته.

۶) موشک های اگزوست و دیگر موشکه ای کوچک قادر به انهدام کامل کشتی های تجاری نبودند. اما در سال ۱۹۸۴ به ۱۷ نفتکش، خسارات عمده ای وارد آوردند. این موشک ها در مورد کشتی های کوچکتر بسیار مؤثر بوده و براحتی آنها را منهدم می کردند. از ۳۳ کشتی کوچکی مورد اصابت این موشک قرار گرفتند، ۷ فروند آن غرق شد و ۱۹ فروند نیز به شدت آسیب دید.

۷) درحالیکه ایران هرگز عملیات انتحاری هوایی انجام نداد، اما گزارش های تأیید نشده حاکی از آموزش انجام عملیات انتحاری علیه ناوهای جنگی با استفاده از جنگنده های اف۵ و اف۷در ایران می باشد. البته در صورت انجام چنین حملاتی، احتمال شناسایی هواپیماها پیش از انجام عملیات نهایی و همچنین اقدامات تلافی جویانۀ آمریکا نیز وجود داشت.

۱۴-۱-۲) تأثیر نهایی جنگ نفتکش ها (۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸):

ایران با بکارگیری نیروی دریایی سپاه، موشکهای سی کیلر و کرم ابریشم، حملات خود را تشدید کرد. در مورد ایران، درک این مسئله بسیار ساده است که بدلیل نبود اهداف عراقی در خلیج ، این کشور بر کشتی های کشورهای دیگر ، فشار وارد می کرد و همین عامل باعث دخالت غرب می شد. در جنگ نفتکش ها، برتری نسبی با ایران بود و این کشور با استفاده از سلاح های سبک و تهدید کشتی های دیگر کشورها، آنها را تحت فشار قرار می داد تا عراق را به توقف حملاتش، وادار کنند.

نکتۀ مبهم اینجاست که چرا عراق برای کسب نتایج لازم، هواپیماهای مورد نیاز را بکار نمی گرفت. بنظر می رسد این مسئله به این دلیل بود که عراق سعی در حفظ تجهیزات خود داشت. حرکت کشتی های ایران و صادرات نفت ایران، همچنان ادامه داشت و تهدیدی برای آنها وجود نداشت.

۱۴-۲) حمله به ناو استارک آمریکا :

در روز ۱۷ می ۱۹۸۷ یک فروند جنگندۀ میراژ اف۱ عراق، ناو استارک آمریکا را در ۸۵ مایلی شمال شرقی بحرین، هدف قرار داد. این جنگنده، دو موشک اگزوست به سمت ناو استارک شلیک کرد که هر دوی آنها به ناو آمریکایی اصابت کرد و یکی از آنها نیز منفجر شد. اگرچه این حمله غیر عمدی بود، اما در داخل آمریکا، بحث های بسیاری را بر سر حضور این کشور در خلیج و توان دفاعی نیروهای آمریکا ، به راه انداخت که جزئیات این حمله در قسمتهای قبل آمده است.

ناو استارک نیز در وقوع این حادثه مقصر بود. چراکه پدافند این ناو به موقع عمل نکرد و فرمانده ناو بشدت مورد سرزنش قرار گرفت. فرمانده ناو و فرمانده عملیات تاکتیکی ناو پس از این حادثه توبیخ شده و مجبور به استعفا شدند. جانشین فرماندۀ ناو نیز توبیخ شد، اما به وی اجازه داده شد تا به خدمت خود ادامه دهد. البته عراق بدلیل بروز خطای انسانی در این حمله، هیچگاه مورد بازخواست قرار نگرفت.

خلبان عراقی در این میان، بیشترین تقصیر را داشت. او که پیش از این، ۱۵ عملیات در خلیج انجام داده بود، به خطر هدف قرار دادن کشتی های کشورهای دوست، واقف بود. نکتۀ دیگر اینکه این جنگندۀ میراژ، شبانه به پرواز درآمده بود و دو موشک اگزوست حمل می کرد که این نکته نیز ،در نوع خود ،بسیار عجیب بود. وی مدعی شده بود که پیش از حمله، فرکانس های منتشر شده از کشتی را کنترل می کرد و هیچ سیگنالی از ناو استارک دریافت نکرده بود. اما گزارش عملکرد سیستم رادیویی ناو استارک تأیید کرد که پیغام هایی به این جنگنده ارسال شده است.

اما از شواهد امر پیداست که خلبان عراقی بدون توجه به علائم راداری و سیگنالهای دریافتی، اولین هدف شناسایی شده را مورد حمله قرار داده است.

در این حمله هوشیاری فرماندهان ناو ، زیر سؤال رفت. چراکه در چنین شرایطی، باید احتمال هرگونه حمله را داد و تمام اقدامات فرماندهی ناو باید بر این اساس ، شکل بگیرد.

۱۴-۲-۱) درس هایی در مورد حادثۀ استارک:

۱) فروش تسلیحات به تمام کشورهای دنیا باعث می شود که دیگر هیچ یک از این سیستم ها ،به عنوان سیستم دوست ، شناخته نشوند و باید به فکر راه های مقابله با آنها بود.

۲) سیستم های دفاعی نیز باید بیش از پیش، دقیق تر و خودکار باشند تا در مواقع لزوم، حتی بدون حضور اپراتور، عمل کنند.

۳) سیستم های پدافند موشکی کشورهای غربی، باید بهینه سازی شوند تا علاوه بر موشک های روسیه، در برابر سایر موشک ها نیز واکنش نشان دهند.

۱۴-۳) کشتی بریجتون و جنگ مین ها:

پس از آغاز درگیری های دریایی ایران و عراق، غرب بیم آن را داشت که ایران خلیج را مین گذاری نماید. ایران مسیرهای ورودی خلیج و تنگۀ هرمز را با انواع مین ها، نا امن ساخته بود. در این میان، مینهای شناور و مین های مغناطیسی ، پیشرفته ترین و خطرناک ترین مین های استفاده شده به شمار می رفت و کشف آنها نیز، بسیار دشوار بود. تنگۀ هرمز نیز از مین های ایران، در امان نبود و هزاران تن مین در این منطقه ، کار گذاشته شده بود.

اگر حادثۀ استارک ،پدافند هوایی و موشکی آمریکا را زیر سوال برد، حادثۀ بریجتون نیز کیفیت و چگونگی طرح های آمریکا را به چالش کشید. همچنین ضعف های این کشور در مقابله با مین های موجود در منطقه را، برجسته ساخت و مشخص شد که این کشور همیشه نمی تواند به عملکرد متحدان خود، متکی باشد. آمریکا باید بیش از این، در مورد خطر برخورد با مین، هوشیاری به خرج می داد و با اندیشیدن تمهیداتی، از این حادثه جلوگیری می کرد. پس از این حادثه، آمریکا طرح اسکورت نفتکش های کویتی را مدتی به تأخیر انداخت تا میدان های مین موجود را پاکسازی نماید. آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی با اعزام تجهیزات مورد نیاز از جمله بالگرد و کشتی های مین یاب به پاکسازی منطقه پرداختند و تا مدتها اخبار کشف مین های جدید ، منتشر می شد. آمریکا نیز به ایران هشدار داد در صورت ادامۀ مین گذاری در آب های بین المللی، با واکنش شدید این کشور، روبرو خواهد شد.( همانطور که در فصل های گذشته ذکر شد، این تهدید آمریکا، عملی شد و کشتی ایران اجر که در حال مین گذاری بود، مورد حمله قرار گرفته و منهدم شد.)

۱۴-۳-۱) درس های حادثۀ بریجتون:

در ماه های پس از این حادثه، آمریکا تجهیزات مین یاب خود را در منطقه مستقر کرد. متحدان اروپایی آمریکا نیز در این مسیر، با این کشور همراه شدند. با این اقدام، آمریکا ثابت کرد که قادر به انهدام کشتی های مین گذار ایران خواهد بود و ایران دیگر از فشارهای داخلی بر آمریکا که در پی حادثۀ بریجتون بالا گرفته بود، بهره مند نخواهد شد.

از سوی دیگر، حادثۀ بریجتون هزینه های سیاسی سنگینی برای آمریکا در بر داشت. در بطن این حادثه نیز درسهایی وجود دارد که در ادامه ذکر شده است:

۱) اکثر نیروهای اروپایی که برای کشف مین در منطقه حضور داشتند ، بدلیل طولانی بودن عملیات، دچار مشکل شدند. این عملیات مشترک سوالات متعددی در مورد آمادگی نیروهای ناتو برای کمک به سایر کشورهای درگیر و اعضای ناتو ، مطرح ساخت.

۲) هر دو کشور آمریکا و انگلیس به این نتیجه رسیدند که برای کارایی بیشتر در این زمینه به سیستم هایی برای شناسایی نوع مین ها ،نیاز خواهند داشت. کشتی های بدون سرنشین، زیردریایی های شناسایی بدون سرنشین و مجهز به دوربین از جملۀ این سیستم هاست.

۳) در زمان آتش بس، ۸۹ مین در ۷ میدان مین مختلف کشف شد که اکثر آنها ساخت شوروی سابق بود. در میان میان این مین ها، مینهای ساخت ایران نیز به چشم می خورد.

۴) وقایع رخ داده نشان می دهد که کشورهای جهان سوم قادرند ریسک تقابل با کشورهای غربی را به جان بخرند و حتی با ابرقدرتها نیز درگیر شوند.

۱۴-۴) ناو وینسنس و سرنگونی پرواز ۶۵۵ :

سقوط پرواز ۶۵۵ ایران ایر در ۳ ژولای ۱۹۸۸، یکی از بزرگترین فجایع جنگی بود که بسیار فراتر از فجایع مشابه بود. در این حادثه ۳۰۰ انسان بی گناه ، بدلیل خطای انسانی کشته شدند. اپراتور پدافند موشکی هوایی ناو وینسنس با برداشت نادرست از داده های رادار به این نتیجه رسید که این هواپیما ، یک جنگنده در حال حمله به ناو می باشد.

۱۴-۴-۱) عواملی که منجربه هدف قرار گرفتن پرواز ۶۵۵ ایران ایر شد:

سلسله اتفاقاتی را که منجربه هدف قرار گرفتن هواپیمای ایران شد، میتوان به عنوان بخشی از پیچیدگی جنگ های مدرن، مورد مطالعه قرار داد. در روز حادثه، کشتی مونت گومری که درحال گشت زنی در قسمت شمالی تنگۀ هرمز بود، در ساعت ۰۳:۳۰ به وقت گرینویچ، ۳ قایق ایرانی را در حال نزدیک شدن به یک کشتی تجاری پاکستان، مشاهده کرد. این قایق ها به راکت انداز و مسلسل ،مجهز بودند. پس از آن، ۱۲ قایق دیگر نیز مشاهده شد که در ۳ گروه به سمت مونت گومری در حال حرکت بودند و در نزدیکی این کشتی، موضع گرفتند.

در ساعت ۰۴:۱۱ مونت گومری شاهد درگیری قایق های ایرانی با کشتی های تجاری منطقه بود و صدای ۷ انفجار به گوش رسید. ناو وینسنس نیز برای تحقیق و بررسی اوضاع به محل وقوع درگیری ها اعزام شد و بالگردهای آمریکایی نیز که در حال انجام عملیات شناسایی بودند، فعالیتهای قایق های ایرانی را تحت نظر داشتند.

در ساعت ۰۶:۱۵ ، هلی کوپتر ناو وینسنس، هدف حملۀ یکی از قایق ها قرار گرفت. ناوهای وینسنس و مونت گومری به سرعت به محل وقوع حمله رفتند و در همین حال، دو قایق ایرانی نیز به طرف آنها به حرکت در آمدند. ناو وینسنس در این شرایط، اجازۀ آتش دریافت کرد. تمام این تحرکات از زمان برخواستن پرواز ۶۵۵ تا سقوط این هواپیما رخ داد.

ناو وینسنس در یک مایلی مسیر هوایی هواپیماهای غیر نظامی برخاسته از فرودگاه بندر عباس قرار داشت. براساس برنامۀ قبلی، این هواپیما در ساعت ۰۶:۴۷ از زمین بلند شد و به سمت دبی به حرکت درآمد. پس قرار گرفتن در مسیر از پیش تعیین شده، این هواپیما ۴ مایل از مرکز مسیر هوایی خود -کریدور پرواز -پائین تر حرکت می کرد. اما این مسئله بسیار غیر عادی بود. چراکه بیشتر هواپیماها دقیقا در مرکز کریدور حرکت می کنند. این هواپیما با مرکز کنترل دبی نیز ، هیچ ارتباطی برقرار نمی کرد.

پس از پرواز هواپیما، ناو وینسنس و کشتی ساید ، آن را بر روی رادارهای خود مشاهده کردند. رادارهای ناو وینسنس این قابلیت را نداشت که اندازۀ هواپیما را نشان دهد و تصویری از ابعاد آن ارائه نمی داد. هواپیما در حال نزدیک شدن به ناو وینسنس بود و هر لحظه نیز ارتفاع آن کم می شد. مسئول شناسایی پرواز ناو وینسنس با بررسی راهنمای خطوط هوایی سعی داشت تا تجاری بودن هواپیما را تأیید نماید. اما نکتۀ قابل توجه اینجاست که این پرواز با ۲۷ دقیقه تأخیر به پرواز درآمد و از لیست هواپیماهای غیر نظامی در حال حرکت، خارج می شد. ناو وینسنس به این نتیجه رسید هواپیمای فوق نمی تواند پرواز ۶۵۵ ایران باشد، زیرا بر اساس اطلاعات موجود این هواپیما ۲۷ دقیقه پیش از آن به پرواز در آمده بود. پس از آن ناو وینسنس، انتشارفرکانسها و سیگنالهای مربوط به وضعیت خطرناک هوایی نظامی و پس از آن وضعیت اضطراری بین المللی را آغاز کرد.

این هشدارها تا رسیدن هواپیما به ۳۰ مایلی ناو وینسنس ادامه داشت که با هیچ پاسخ و واکنشی از طرف هواپیمای ایرانی همراه نبود. ناو وینسنس پس از آن به فرماندهی نیروهای عملیاتی آمریکا در خاورمیانه اطلاع داد که یک فروند اف۱۴ایرانی در حال نزدیک شدن به کشتی می باشد. فرمانده این نیروها نیز دستور داد تا ابتدا به این هواپیما، هشدارهای لازم داده شود.

همچنین اطلاعات اشتباهی در مورد کاهش ارتفاع هواپیما منتشر شد، درحالیکه این هواپیما از زمان پرواز از فرودگاه ،در حال افزایش ارتفاع خود بود.

در ساعت ۰۶:۵۴ افسر فرمانده دکمۀ آتش را فشرد و پس از ۱۴ ثانیه موشک به هدف اصابت کرد.

عوامل متعددی از جمله اطلاعات نادرست منتشر شده از وینسنس در این حادثه دخیل بود. پرسنل مسئول بازخوانی داده ها، تأکید می کردند که سیگنالهای دریافتی ،مربوط به یک جنگندۀ اف۱۴ بوده که در حال کاهش ارتفاع خود است و در مسیر پروازی استاندارد نیز قرار ندارد. اما در واقع این داده ها، حاصل پردازش سنسورهای ناو وینسنس نبوده و حتی کشتی ساید و دیگر منابع اطلاعاتی، اعلام کردند که هواپیما در مسیر عادی خود در حال حرکت است.

۱۴-۴-۲) عوامل دیگر دخیل در این حادثه:

ـ جنگنده های اف۱۴ایران، همزمان با این هواپیما به پرواز در آمده بودند.

ـ هر هواپیمایی می تواند برای انجام عملیات انتحاری، مورد استفاده قرار گیرد.

ـ هواپیما به هشدارهای مداوم ناو وینسنس، هیچ پاسخی نمی داد.

ـ بدلیل پیروزی های عراق در ۴۸ ساعت پیش از حادثه، احتمال اقدامات خصمانه و تلافی جویانه می رفت.

ـ پرواز ۶۵۵ در مرکز کریدور مخصوص هواپیماهای غیر نظامی حرکت نمی کرد.

ـ ارتفاع پروازی هواپیمای ایران نیز از ا رتفاع متداول هواپیماهای غیر نظامی کمتر بود.

۱۴-۴-۳) درسهای این حادثه:

مهمترین درس این واقعه این است که تکنولوژی هرگز نمی تواند ریسک ها و عدم اطمینان های صحنه نبرد را کنترل کند. این نکته بویژه در جنگ های سطح پائین و کم دامنه ای صدق می کند که به شدت تحت تأثیر سیاست قرار می گیرند و نیروهای مهاجم آنها نیز الگوی خاصی برای نبرد ندارند. بروز خطاها و مشکلات درهر دو طرف ، اجتناب ناپذیر است و گاه به قربانی شدن انسان های بی گناه می انجامد. واضح است که آمریکا و ایران تمرکز بیش از حدی بر موقعیت نظامی داشتند و از خطراتی که در کمین غیر نظامیان بود، غافل شدند.

درس دوم اینست که جنگ هیچ گاه نمی تواند به سمتی هدایت شود که در آن از تلفات غیر نظامیان و فجایع نظیر آن پیشگیری شود. با توجه به جنگ هایی چون جنگ ایران و عراق، حملۀ ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و حملۀ شوروی به افغانستان، مشخص می شود که داشتن چنین انتظاری- مصون ماندن غیر نظامیان- پوچ و نادرست است. جنگ یعنی کشتن و این کشتن ، هیچگاه عادلانه و عاقلانه نیست. هیچ چیز در جنگ قابل پیش بینی نیست، جز اینکه جنگ باعث تلفات ناگهانی و غیر منتظره می شود.

درس سوم از منظر فنی این است که باید به آموزش تصمیم گیری های تحت فشار و استرس، توجه بیشتری صورت گیرد. حوادثی از این دست نشان می دهد که عملکرد نیروهای نظامی تحت فشار ، بسیار متفاوت خواهد بود و در صورت عدم آمادگی، فجایعی این چنین اتفاق خواهد افتاد.

و در نهایت اینکه،باید توجه بیشتری به کنترل و فرماندهی سیستمهای نظامی در تمام سطوح صورت بگیرد. شناسایی نیروهای نظامی و غیر نظامی در جنگ های سطح پائین، به راحتی میسر نیست و کوچکترین خطا در این زمینه میتواند شرایط سیاسی بحرانی ای را رقم بزند. به عنوان مثال، در مورد ناو وینسنس، این ناو برای جنگی تمام عیار طراحی و آماده شده بود و بسیاری از تجهیزات کنترلی و فرماندهی آن باید اصلاح می شد تا هواپیماهایی را که سهواً وارد محدودۀ نظامی می شوند، هدف قرار ندهد. ناو وینسنس همچنین فاقد قابلیت رادیویی "وی اچ اف" بود تا برقراری ارتباط با هواپیماهای غیر نظامی، آنها را از شرایط مطلع سازد. این سیستمهای رادیویی در سپتامبر ۱۹۸۸ بر روی ناوهای آمریکا نصب گردید، اما در این زمان جنگ ایران و عراق با پذیرش آتش بس ، به پایان رسیده بود.

محسن داوری

مترجم: حسن سلیمانی



همچنین مشاهده کنید