چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دین و حقوق انسانی
موضوع «اخلاق» و «حقوق» هر دو همواره محل بحث و مناقشه متفکران بوده است و نظریههای مختلفی در اینباره ارائه شده است. مقاله زیر به کمال اخلاقی و ارتباط آن با وضع حقوق در مکتب پیامبران میپردازد. مراحل کسب خصال نیکو و اخلاق پسندیده نیز از منظر حکما، در این مقاله شرح داده شده است. کتاب خدا مشتمل است بر بیان کثیری از حقوق، اعم از حقوق انسان بر انسان و حقوق حیوان که بر ذمه انسان است که البته ناظر به حقوقی است که خدای متعال به وسیله پیامبرانش به بندگان ابلاغ فرموده و انجام آن را نه از روی کراهت و اجبار، بلکه از سر خلوص نیت و کمال اراده و اختیار خواسته است. به بیان دیگر ادای این حقوق توسط انسان، جالب منافع دنیوی و اخروی، و دافع مضار مادی و معنوی است و موسل وی به قرب خالق منان و معراج او به مقام سدرهالمنتهی و نیل او به مرتبه خلافت عظمی است که همه ثمره عبودیت کبری و غایت قصوای درجات علیاست و هدف مقدس دین اسلام همین است.
انجام این وظائف و ادای این حقوق، هنگامی انسان را حائز این مقام میسازد و سعادت ابدی را برای وی تضمین میکند که این افعال گذرا میوه درختی استوار باشد که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها» نه آنکه گاهی برخی از اعمال نیکو را ایفا نماید اما ریشه ثابت و استوار و شاخههای گسترده و برومند نداشته باشد و به موقع بر و ثمر ندهد.
وقتی انسان در اثر تمرین و تکرار بسیار نسبت به هر علمی، دارای ملکه ثابته، که طبیعت ثانیه است، میشود، در جمیع حالات، آن ملکه با او هست و هیچگاه عملی خلاف آن ملکه از وی صادر نمیشود و تا این ملکه حاصل نگردد و در ذات انسان تحقق نیابد، صاحب خلق نیکو نمیگردد و تا دارای چنین خلقی نشود، ایفای حقوق خلق مبتنی بر ملکه حسنه که شجره طیبه است، نبوده، عمومیت و دوام و استمرار نخواهد داشت و آن اعمالی را هم که انجام میدهد، ناشی از عوارض دیگری است؛ مثل طمع، خوف، کسب مال و جاه، ریا، سمعه و شهرت، کبر و خودنمایی و غیر آن که همه، ثمرات شجره خبیثه است.
بنابراین هدف انسان باید وصول به مقام ملکه عدل و فیض و احسان و عموم فضائل و کمالات بوده و انجام اعمال خیر و انسانی، ثمره خلق نیک و طبع والای او باشد، نه معلول عوامل و علل خارجی که ذکر آن رفت. از اینجاست که خدای عزوجل، سید رسل را به دارابودن خلق عظیم میستاید و میفرماید: «انک لعلی خلق عظیم» و پیامبر اکرم میگوید: «بعثت لاتم مکارم الاخلاق و بعثت لاتم حسن الاخلاق / من مبعوث شدم تا اخلاق نیک و خصال پسندیده را (در مردم) کامل گردانم.» و فرموده: «اکمل المومنین ایمانا احسنهم اخلاقا / کاملترین مومنان از جهت ایمان، نیکوکارترین آنهاست از حیث اخلاق».
بدیهی است که امتیاز انسان، پس از اخلاق نیکو و خصال پسندیده، به «دانش» و «کنش» است. به قول حکما انسان دارای دو قوه است، «علامه و عماله»، یا «مدرکه و محرکه» که همان «دانش و کنش» است. دانش بر دو قسم است؛ «دانش» به معنای اخص و «بینش».
«دانش» در کلیات و مجردات و علومی است که به خاطر ذات خودشان مقصودند و «بینش» که از آن به «رشد» هم تعبیر میشود، در جزئیات و مادیات و علومی است که برای عمل مقصودند. و اما «کنش»، جذب و دفع است به سوی خود و از خود، پیراستن است و سپس آراستن، افزودن است یا کاستن، اندوختن است یا انداختن. و بر کسی پوشیده نیست که انسان بر وفق شاکله و خلق باطنی و ملکات خود عمل مینماید. «قل کل یعمل علی شاکلته» و هیچ عملی از او صادر نمیگردد مگر آن که منشأش صفت و خوی باطن او باشد که در عرف شرع «قلب» خوانده میشود؛ اعم از حسنات و سیئات. پس اگر انسان تهذیب نفس نکند و متخلق به خلق پاک نگردد، نهتنها دارای فعل و عمل نیک نخواهد بود، بلکه عبادات ظاهری را هم که انجام میدهد، آمیخته به سیئات مینماید. زیرا نوعا آنها را به ریا و تزویر و تدلیس و حب جاه و مال میآلاید و نماز و حج و انفاق و مستحبات را وسیله نیل به ریاست و متاع دنیا میسازد.
بنابراین، تربیت انسان و اخلاص او در عبادت حق، جل و علا، و رسیدنش به مقامیکه مصدر خیرات گردد و از شرور و معاصی اجتناب نماید و حقوق خلق را ادا کند، به نحوی که مطلوب دین باشد، موقوف و مشروط است به تهذیب و تزکیه نفس و تخلیه آن از رذائل و صفات ذمیمه و متصف کردنش به خصال حمیده و جمیله. منظور اصلی و اساسی بعثت انبیا هم همین بوده است. همه حکما در این موضوع اتفاق نظر دارند که اخلاق فاضله در «تهذیب نفس» و «تدبیر منزل» و «سیاست مدن» خلاصه میشود.
«تهذیب نفس» را سه مرحله است؛ اول «تخلیه» یعنی خالی کردن نفس از رذائل مانند بخل، حسد، کبر، نخوت، حب مال حرام، حب جاه و مقام، عصبیت، اراده ظلم و معصیت، قصد خیانت و جنایت، دروغ و تزویر و ریا و نفاق و غیر آن. دوم «تحلیه» یعنی زینت دادن و آراستن نفس به فضائل که همه آنها اضداد آن صفات رذیله و ناپسند است، مانند سخا و عطا، محبت خالق و خلق، تواضع و صدق و صفای باطن، حب مال حلال به منظور احسان و خدمت به خلق، احتراز از حرام، حب آزادی، اراده عدل، قصد امانت و یکرنگی و... سوم «تجلیه» یعنی تجلی دادن و بروز دادن و به منصه ظهور درآوردن آن اخلاق فاضله در جامه اعمالی که شرع مقدس در کتاب مبینش و سیدالمرسلین (ص) و عترت طاهرینش (ع) در کلمات خود بیان کردهاند.
علمای اخلاق و حکمای اشراق، در اینباره بیانات شیوا و جامعی دارند. از جمله حکیم قرن سیزدهم، حاج ملاهادی سبزواری در منظومه حکمت خود، در فریده هفتم که در علم اخلاق است، میگوید: نفس انسان را دو نیرو است، «عقل نظری» و «عقل عملی» که آن دو را «علامه» و «عماله» هم میخوانند. عقل نظری را چهار مرتبه است؛ مرتبه اول، صرف قابلیت و استعداد و هیولای محض است، همچون نیروی استعدادی طفل یا آن کس که در صنعت و پیشهای مهارت یابد و دارای خلق ثابت و ارتقای کامل گردد، حال آنکه در ابتدا این صفت فعلیت، صرف قابلیت و استعداد است. در مرتبه دوم، شروع کار. در مرتبه سوم، تمرین عملی نفس به آن، و در مرتبه چهارم، مهارت یافتن در آن است که حصول ملکه است. «تخلیه»، تهذیب باطن از رذائل اخلاق است مثل بخل و حسد و یاوهسرایی و شکمبارگی و بیعفتی و دنیا را فقط برای لذات مادی خواستن. «تحلیه» مرتبهای است که قلب خالی شده از رذائل را به فضائل زیور و زینت دهد، و «تجلیه»، جلوه دادن و ظاهر ساختن آن اخلاق نیک است در لباس امتثال و فرمانبرداری از شرع. بعد از سیر این مراتب، نفس انسان به مرتبه «فنا» میرسد که به تعبیر سبزواری، مرتبه ظهور تمام و کامل و غرق شدن در نورالانوار الهی است.
و اما «تدبیر منزل» پاکیزه ساختن محیط خانهای است که انسان در آن زندگی میکند. پس باید چنان اداره کند و به تربیت فرزندان و اهل خود بپردازد که از هیچ یک عملی خلاف حکم خداوند صادر نشود، تا هر یک از آنها با اخلاقی آراسته و رفتاری شایسته در خور مقام والای انسانی، پا به عرصه اجتماع نهاده و برای «سیاست مدن» مهیا بوده، لیاقت تمام و کمال استواری و استقامت را دارا باشند. سپس «سیاسـت مدن» است. لفظ «سیاست» عربی است و به معنای «نگاهداری صحیح و کامل» است. «مدن» جمع «مدینه» است به معنای «شهر» که مراد از آن محل اجتماع و زندگی مشترک بشر است و در لفظ جمع به معنای کشور است. پس غرض از «سیاست مدن» حفظ و حراست کشور است بر مبانی و موازین الهی. یعنی مراعات کردن حقوق تمام افراد اجتماع و انتخاب بهترین راه معاشرت با دوست و دشمن و اهلی و بیگانه بر پایه همان اصول و طرقی که خداوند متعال برای برقراری قسط و عدل میان مردم ارائه فرموده است و عقل بشر نیز همان را میپسندد و میپذیرد. بنابراین چنین سیاستی مشتمل بر راستی و درستی و عدالت و مسالمت و صلح و صفا و محبت است و از هرگونه ظلم و تعدی و اجحاف و سلب آزادی و اسراف و تبذیر و نفاق و ریا و دروغ مبراست، و نخست محتاج محو رذائل قلب و خبائث نفس است. از اینرو با سیاستی که امروز مصطلح است کاملا در تضاد و تباین است.
چون امروز مراد از سیاست، مکر و خدعه و دروغ و تزویر و تدلیس و ارعاب و تهدید، و سلب حقوق و آزادی مردم، و سرکوب مخالفان و حبس و قتل و به یغما بردن بیتالمال و تجاوز به کشورهای دیگر است. چنین سیاستی که هماکنون در بسیاری از نقاط عالم حکمفرماست، بذر نفاق و کینه و عناد را بین طرفین یا اطراف مختلف میافشاند و باعث میگردد طرف غالب، ثروت ملی را صرف نگهداری قدرت خود نماید و طرف مغلوب دست از کار و تولید صحیح و ایجاد عمران و آبادانی و ترقی دادن کشور و ملتش بشوید. در نتیجه فساد و اختلاف و فقر شیوع مییابد و بنیان عدل منهدم میگردد و حرث و نسل، یعنی انسان و دستاوردش، هلاک و نابود میشود. و این چیزی است که نیاز به تجربه ندارد و تاریخ، سرتاسر، مشحون از آن است و به رایالعین میبینیم.
خلاصه مطلب اینکه وقتی آدمی دارای صفات حسنه و ملکات فاضله شد، تمام اعمال خیر را به طور طبیعی و بدون الزام یا تذکره، اعم از آن که کسی متوجه گردد یا نه، و بیآنکه انتظار عوضی از احدی داشته باشد به انجام میرساند. بدین سبب، مصدر خیر بودن او و مظهر شر نبودنش، لازمه خلق مزکی و طبع مصفی است که از ذات چنین انسانی منفک نمیگردد و این همان «آدم» است که تعلیم و تربیتش مراد و مطلوب شریعت و عین حق و حقیقت است و سرانجام جانشین خدا در زمین و خلیفةالله است.
بنابراین حقوقی را که اسلام برای فرد و اجتماع، از دور و نزدیک، و ارباب ادیان مختلفه مقرر فرموده، وقتی به منصه ظهور میرسد و تعمیم مییابد و دوام و استمرار دارد، که از ملکات راسخه و اخلاق فاضله صادر گردد، و مقید به عوارض ریا و حب و بغض و قرب و بعد و خوف و طمع نباشد. پس حقوق در اسلام محدود و محصور به امور و شئون و موارد خاصی نیست، و فقط صیانت ضرورات و ارج و شأن و مقام و منزلت انسان، هدف دین اسلام است. ولی حقوقی را که قوانین مدنی کشورها و مجامع بینالمللی برای فرد و اجتماع مقرر کردهاند و میکنند، مقید به خواسته و اراده صاحبان قدرت و ثروت است. به طوری که حتی بر سازمان ملل متحد و مصوبات آن، که عنوان دفاع از حقوق بشر را دارد، نهتنها قدرتهای بزرگ تسلط دارند و حفظ منافع ایشان بر اجرای قوانین و مصوبات سازمان مقدم است، بلکه با استفاده از حق ابطال قانون ( یعنی وتو) صریحا حقوق مستضعفین ملتها را زیر پا مینهند، و عملا ظلم و استبداد و زور و جنایات اقویا بر جوامع ضعفای بشر حاکم است.
ولی حقوق اسلام، ضامن اجرایش ایمان به خدای واحد، اعتقاد به کیفر و پاداش، و فرهنگ سازنده انسانهاست. به همین جهت حفظ حقوق بشر در سرلوحه قوانین و تعهد و التزام هر مسلمانی قرار دارد، رئیس باشد یا مرئوس، قوی باشد یا ضعیف، عالم باشد یا عامی، زن باشد یا مرد، و حق عامه مردم است که دولتها و ارباب مناصب و نمایندگان مجلس و اصحاب مشاغل عمومی را از مخالفت با قانون و مصالح جامعه بازدارند و حق دارند کلیه رجال دولت از عالی و دانی و قانونگذاران و سپاهیان را استیضاح و محاکمه نمایند. پس به جرات میتوان گفت ادعای سازمان ملل متحد مبنی بر دفاع از حقوق بشر، ادعایی میانتهی است و نتیجه جلسات آن فقط تامین مقاصد ابرقدرتها و پایمال کردن ملل ضعیف است. زیرا نقیصه بزرگ سازمان این است که مبانی مقرراتش، اعتقاد به احقاق حق و اجرای عدل و محکوم کردن متعدی و متجاوز و سعی در قلع جذور ظلم نیست.
اما اسلام ضرورات بشر را برای تامین خیرات و مصالح دنیوی و اخروی، روحی و جسمی، و فردی و نوعی وی در احکام خود کاملا ملحوظ داشته است که میتوان همه را در پنج اصل خلاصه کرد و اصول دیگر را از آنها استخراج نمود. آن پنج اصل عبارتند از: حفظ جان، حفظ عقل، حفظ نسل، حفظ مال و حفظ دین. و اما اصول دیگری که خود در حفظ آن نوامیس و اصول پنجگانه مدخلیت تام دارند عبارتند از: ضرورت آزادی و حفظ و بقای آن، حکومت عدل، تعلیم و تربیت و توسعه فرهنگ صحیح، اخلاق فاضله و بهداشت.
بنابراین احکام دین کلا در طریق تاسیس و تکمیل اسباب وصول به اهداف مزبور و تامین آنها قرار دارند، یعنی غرض از ارسال رسل و انزال کتب همین بوده که در نتیجه پیروی از آنها و عمل به آنها انسان ارتقا یابد و به مقام خلافت الهی واصل گردد؛ واین همه عین عدالت است و سیاست مدن در اسلام نیز همین است.
حال نظری بیفکنیم به وجود خود انسان و قوای او. انسان دارای دو نیرو است؛ «قوه عقلی ملکوتی» و «قوه جسمانی ناسوتی». «قوه عاقله» مدرک کلیات نامرئی و غیرمحسوس است اما «قوه واهمه» مدرک معانی جزئیهای است که در انسان و سایر موجودات عالم وجود دارند. مقتضای نیروی عاقله این است که به سبب مدرکات خود، حکم ازلی و ابدی میکند. پس آنچه را نیکو دانست حکم میکند که همیشه و برای ابد نیکو است و مقید به زمان و مکان و افراد نیست و هرچه را مذموم و قبیح دانست، حکم قبح و زشتی آن را برای ابد صادر مینماید، هرچند فاعلی برای آن وجود نداشته باشد. مثلا آزادی، عدالت، صدق، امانت و عفت را برای همیشه حسن و نیکو میشمارد، و ظلم، خیانت، تهمت، فحشا و حکم ناحق را برای ابد قبیح و زشت اعلام میدارد. از اینرو است که احکام این نیروی ملکوتی ثابت و غیرقابل تغییر است. در علم کلام، این را «حسن و قبح عقلی» مینامند که در فطرت انسان نهاده شده و جزء بدیهیات و اولویات است.
و اما جنبه ناسوتی انسان، معانی جزئیه را که در محسوسات وجود دارد ادراک میکند. مثل دوست داشتن زید و دشمنی با عمرو، و این قوه «نیروی واهمه» است که قوای جسمانی، مانند شهوت و غضب، تحت سیطره و فرمان اویند. نفس انسان، که هویت اوست، زمام هر دو قوه را در اختیار دارد و موظف است هر دو را در طریق مستقیم سوق دهد و قوه واهمه را با نیروهای تحت فرمانش از معقولات و محسوسات، مصدر خیرات و حسنات قرار دهد و جهان را از نیکی پر کند و از هر شر و فسادی پاک سازد.
اگر چه انسان، نخست دارای فطرت پاک و مبرای از عیوب است، در عین حال بر سر دوراهی قرار دارد، هم میتواند جنبه ملکوتی را تقویت کند و خویشتن را به درجه قرب الهی و محبوبیت خلق نائل سازد و هم قادر است جنبه بهیمی خویش را با طرد عقل، بهکار برد و خود را در زمره بهائم و سرانجام شیاطین داخل کند و منشاء شرور و بدیها گردد. بنابراین بین او نیرو، جنگ و درگیری سیال است و پیوسته.
ازاین رو است که انسان علاوه بر رسول باطن (عقل)، محتاج است از خارج نیز مددی به او برسد تا اعمال و اخلاق او را از ماده و معنی، ملک و ملکوت، و جسم و عقل تالیف و ترکیب نموده وی را تزکیه و تهذیب کند و تمام قوای او را در طریق سیر ملکوتی رهبری نماید و آنچه را عقل او بالفطره نیکو میداند، تایید و آنچه را زشت و بد میشمارد مردود بداند، و این مدد از همان رسول خارج میرسد. تعاون این دو رسول داخل و خارج است که انسان را به کمال و قرب الهی واصل میگرداند و قوای او را به فعلیت میرساند تا مصداق خلیفةالله و انسان کامل شود. همین سبب لزوم تبعیت از نبی است که مقتضای حکمت و قاعده لطف است.
پس ارسال رسول و انزال کتب برای تامین معاش و حقوق انسان است تا در پرتو انوار این دو عقل، که نقطه تخالفی بین آنها نیست، عدل و احسان و بر و تقوی بر جامعه حاکم گردد و نعمتهای الهی عائد نوع شود و نیروهای انسان صرف لذات روحی و جسمی و مصالح اجتماع گردد نه آنکه در فساد و ویرانی و سفک دما و هتک اعراض و سائر عوامل خسران و زیان به کار رود.
محمد غروی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست