چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

عوامل تحیر در اندیشه و عمل


عوامل تحیر در اندیشه و عمل

شاید یکی از آثار فقدان بصیرت در انسان, تحیر در اندیشه و عمل باشد, در نتیجه آدمی ناتوان از تشخیص حق و تردید در کارها می شود و در نوعی بی طرفی بیمارگونه گرفتار می آید به گونه ای که زندگی عادی و معمولی از وی سلب و آرامش و آسایش او برباد می رود

شاید یکی از آثار فقدان بصیرت در انسان، تحیر در اندیشه و عمل باشد، در نتیجه آدمی ناتوان از تشخیص حق و تردید در کارها می شود و در نوعی بی طرفی بیمارگونه گرفتار می آید به گونه ای که زندگی عادی و معمولی از وی سلب و آرامش و آسایش او برباد می رود.

بی گمان از حزب باد بسیار شنیده اید و با انسان هایی که به این بیماری ناتوانی در تصمیم و کار دچارند، روبه رو شده اید که به ظاهر در زندگی شان موفق هستند ولی در نهایت به پوچی می رسند و زندگی، معنای خودش را ازدست می دهد و سرگردانی روحی و روانی که از آثار طبیعی و پیامدهای آشکار آن است، نصیب آنها می شود.

نویسنده در این مطلب برآن است تا براساس آموزه های قرآنی، علل و عوامل چنین حالتی را تبیین کرده و آثار و پیامدها و راه رهایی از آن را ارائه دهد. با هم این مطلب را ازنظر می گذرانیم.

● تحیر، بازتاب فطرت ستیزی

خداوند انسان را به گونه ای آفریده که همه توانایی ها و (ظرفیت ها) را به وی بخشیده است. لذا در آیات بسیاری، از اعتدال، استوا و کمال آدمی در این حوزه سخن گفته و با فرستادن آفرین بر خود، توانایی انسان را به رخ دیگر آفریده هایش کشیده است.

براین اساس می توان گفت که فطرت و طبیعت آدمی، به گونه ای است که همه چیز برای دست یابی به کمال مطلق برای او فراهم است. این کمال مطلق همان متاله و خدایی شدن است که از طریق فعلیت بخشی به توانایی ها از راه عبودیت و اطاعت فراهم می آید و زمینه را برای مظهریت الهی و خلافت ولایی انسان بر همه آفریده های هستی و تسخیر آنان ایجاد می کند.

دست یابی به این مقام عالی که موجبات تکریم انسان را فراهم می آورد، برای همه انسان ها به طور طبیعی امری شدنی و ممکن است؛ زیرا انسان ها همه امکانات شدن و رسیدن به این مقام را دارا هستند. بنابراین انسان این ظرفیت را دارد که به هرچه خواهد برسد؛ زیرا همه آن چه در دایره خواسته های بشری قرار می گیرد، تجلی و مظهری از اسمای الهی است. این درحالی است که همه اسمای الهی به وی تعلیم داده شده و در جان و فطرت وی نهاده شده است. از این رو تنها لازم است تا با قرار گرفتن در مسیر درست فطرت آن را به یاد آورد و به خود تذکر دهد. براین اساس عده ای علم را چیزی جز تذکر و به یادآوردن داشته ها و دانسته ها نمی دانند که در فطرت آدمی به شکل تعلیمی سرشته شده است. اتصال به جنبه امری و روحی، به انسان این امکان را می دهد تا در جهان خلقی و مادی، خود را بیابد.

انسان ها برای رسیدن به این مقام تنها نیازمند دو چیز یعنی دانایی و آگاهی به معنای تذکر و خواستن هستند. به این معنا که به یاد آورند و بخواهند؛ زیرا توانایی انجام آن را دارند.

به سخن دیگر، انسان ها همه علل و عوامل برای دست یابی به مظهریت خدایی و متاله شدن را دارا هستند؛ زیرا دانایی، توانایی و ظرفیت در آنان وجود دارد و تنها چیزی که انسان به آن نیاز دارد، عزم و اراده است. بنابراین تنها مشکل آدمی برای این شدن، خواستن است. اگر انسان خواهان خدایی شدن باشد، همه چیز برای این شدن فراهم است.

با این همه انسان های بسیاری از این فطرت خویش دور می افتند و خود را در وادی نادانی و ناتوانی می افکنند و ظرفیت های خویش را بر باد می دهند، زیرا به جای این که براساس فطرت سالم و عقل سلیم عمل کنند و در مسیر طبیعی خدایی گام بردارند، در مسیری دیگر قرار می گیرند. در نهایت فطرت این افراد بیمار می شود و اختلال در روند طبیعی زندگی آنان ایجاد می شود.

آموزه های قرآنی تبیین می کند که چگونه انسان ها از مسیر طبیعی فطرت منحرف و گمراه می شوند و ظرفیت های طبیعی خویش چون شنوایی و بینایی و فهم و شعور را از دست می دهند و چشم هایشان نمی بیند و گوشهایشان نمی شنود و دل هایشان نمی فهمد و عقلهایشان خاموش می شود. این گونه است که تحیر و حیرت در جانشان نفوذ می کند.

از نظر قرآن نتیجه حرکت بر خلاف فطرت سالم و عقل سلیم، حیرت و تحیر است؛ زیرا تحیر، به معنای ناتوان شدن ذهن و تردید در کار است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۲۳۶، ذیل واژه «حیر»). به این معنا که در مقام اندیشه، ذهن از کار می افتد و نمی تواند تصویر درستی از حقایق هستی ارایه دهد و واقعیت ها را چنان که هست به نمایش گذارد و شخص را به حقایق هستی آگاه سازد، چنان که در مقام عمل نیز موجب می شود تا گرفتار تردید در انجام کارها شود و نتواند عملی را انجام دهد و یا به اتمام رساند. خداوند از این حالت انسانی، با واژه های چون «یتیهون»، «یعمهون»، «یهیمون»، «حیران»، «بهت»، «مذبذبین» و مانند آن یاد کرده است.

● عوامل تحیر و حیرت

از آن جایی که تحیر و حیرت بازتاب طبیعی سرکوب فطرت و خروج از آن می باشد، باید عوامل و عللی را که موجب حیرت و تحیر می شود، همان عواملی دانست که آدمی را از فطرت خود خارج می سازد. براین اساس می توان همه اموری را که قرآن به عنوان عوامل خروج آدمی از فطرت سالم می داند، به عنوان عوامل و علل حیرت و تحیر یاد کرد و از آنها سخن به میان آورد.

با این همه برخی از این علل و عوامل نقش آشکاری در ایجاد این خروج از فطرت و گرفتاری در دام حیرت و تحیر دارد که در این جا به آن ها اشاره می شود. این عوامل را می توان به دو دسته عوامل اعتقادی و عملی تقسیم کرد. به این معنا که برخی از عوامل حیرت، عواملی اعتقادی است که به بینش انسان و شناخت وی از هستی و تحلیل و تبیین و درباره هستی و خدا و خود و جایگاه هریک ارتباط دارد. برخی دیگر نیز مرتبط به نگرش و رفتارهای آدمی است که موجب می شود تا شخص گرفتار ضلالت تحیر و حیرت شود.

بی گمان مهم ترین عامل حیرت آدمی را باید حق ناشناسی و حق ناپذیری وی دانست. از این رو خداوند در آیه ۱۱۰ سوره انعام، حق ناپذیری و انکار آیات الهی را موجب حیرت و سرگردانی انسان برمی شمارد. عدم ایمان و عدم پذیرش حق موجب گمراهی بسیاری از مردم و قرار گرفتن در حیرتی بحران زا می شود، به گونه ای که آدمی، هویت خویش را در یک فرآیندی از دست می دهد.

کسانی که از فطرت خویش دور می شوند و به انکار هر حقی می پردازند، همان گونه که بر خلاف آموزه های عقلانی عمل می کنند، برخلاف آموزه های وحیانی نیز رفتار می کنند و از در عناد با قرآن و دیگر کتب آسمانی وارد می شوند. از این رو خداوند، انکار قرآن را به عنوان یکی دیگر از عوامل تحیر برمی شمارد که موجب تحیر و سرگردانی در وادی گمراهی و طغیانگری انسان می شود. (اعراف، آیات ۱۸۵ و ۱۸۶)

از دیگر عوامل تحیر، انکار قیامت است. خداوند در آیه ۱۱ سوره یونس به این نکته توجه می دهد که بی اعتقادی به جهان آخرت، مایه طغیان و سرگردانی آدمی می شود؛ زیرا انکار قیامت به معنای انکار فلسفه آفرینش و هدفمندی آن است. اگر کسی به این باور برسد که برای هستی، فلسفه و هدفی نیست، هیچ گونه هدفی را نمی تواند در زندگی خود داشته باشد. بر این اساس تمام زندگی وی مبتنی بر اصل بی هدفی قرار می گیرد و حتی در مسائل ریز و جزیی نیز نمی تواند هدفی را در نظر بگیرد تا بر محور آن حرکت خود را سامان دهد. این گونه است که انکار رستاخیز به انکار هدفمندی جهان و در نهایت هدفمندی در زندگی وی منجر می شود که همان معنای دیگر بی معنایی در زندگی است که چیزی جز حیرت و تحیر و سرگردانی برای او به همراه نخواهد داشت؛ بر این اساس خداوند در آیه ۴ سوره نمل بی اعتقادی به جهان آخرت را منشأ انحرافها و موجب حیرت و سرگردانی مردم برمی شمارد.

البته افراد متحیر در یک فرآیند به این بی معنایی و بی هدفی می رسند؛ زیرا فطرت سالم در یک دوره زمانی و تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی، بیمار می شود و از حد اعتدال و استوا خارج می شود. از این رو عوامل دیگری چون وسوسه های شیطانی در طول زندگی ودر نهایت سلطه وی بر نفس انسان موجب می شود تا انسان از مسیر طبیعت و فطرت خود خارج شود و به سوی گمراهی و ضلالت برود که نهایت آن حیرت و تحیر در امور زندگی خواهد بود. (انعام آیه ۷۱)

برخی از اعمال انسان ها حتی مومنان موجب می شود تا فطرت آدمی بیمار گردد و توانایی و ظرفیت شناسایی و تشخیص حق و باطل را از دست بدهد و دچار گمراهی و در نهایت تحیر گردد. خداوند در آیات ۲۴ تا ۲۶ سوره مائده، یکی از پیامدهای فسق مومنان را گمراهی و حیرت می داند و گزارش می کند که چگونه قوم موسی(ع) به سبب فسق در زندگی عادی خود دچار حیرت و سرگردانی شدند و نتوانستند مسیر درست خود را در زندگی بیابند و در آن حرکت کنند.

خداوند در آیات ۴۲ و ۴۵ سوره توبه با اشاره به گروهی از مومنان که از فرمان پیامبر(ص) برای حضور در جهاد، تخلف ورزیدند، به این معنا توجه می دهد که چگونه رفتاری نادرست و خروج از اطاعت خدا و پیامبر(ص) موجب می شود تا شک و تردید در جان ایشان لانه کند و آنان را دچار حیرت و سرگردانی در زندگی کند.

خیال پردازی بیش از اندازه و انحراف در این حوزه می تواند موجب تحیر در انسان شود، چنان که شاعران منحرف خیال پرداز این گونه در دام حیرت به سر می برند و نمی توانند حقایق هستی و وقایع جهان را به درستی بشناسند و تفسیر کنند. (شعراء آیات ۲۲۲تا ۲۲۵)

آلودگی به گناهان چون لواط و هم جنس بازی از دیگر عوامل خروج آدمی از فطرت و بیماری آن می شود که در نهایت حیرت و سرگردانی را به دنبال خواهد داشت. خداوند با اشاره به گمراهی قوم لوط، به مومنان هشدار می دهد که از گناه پرهیز کنند تا گرفتار آلودگی و خروج از فطرت نشوند. آیات ۶۷ و ۷۲ سوره حجر، آلودگی به هم جنس بازی و انحرافات جنسی را مایه مستی و سرگردانی قوم لوط دانسته و به مؤمنان نسبت به این گونه رفتار و پیامدهای آن هشدار می دهد.

از دیگر عوامل حیرت و تحیر آدمی، نفاق است که موجب تحیر و سرگردانی منافقان می شود؛ زیرا قدرت تشخیص حق از باطل را از انسان سلب می کند و اجازه نمی دهد تا در مسیر کمالی گام بردارد. (بقره، آیات ۸ و ۱۵ و نیز نساء آیات ۱۴۲ و ۱۴۳)

کسانی که گرفتار نفاق و فسق می شوند در یک فرآیندی گرفتار ارتداد می شوند و از دین بر می گردند و در نهایت گرفتار تحیر و بی معنایی در زندگی می شوند. از این رو خداوند در آیه۷۱ سوره انعام، ارتداد را موجب افتادن در دامن حیرت و سرگردانی برمی شمارد.

همچنین رفتارهای نادرست و باطل انسانی چون استهزا و تمسخر مؤمنان (بقره آیات۱۴ و ۱۵) و مانند آن موجب می شود تا انسان گرفتار ضلالت و گمراهی شده و در نهایت به حیرت و تحیر درافتد. خداوند در این آیات تبیین می کند که استهزای مؤمنان با اظهار ایمان دروغین منافقان، عامل سرگردانی آنها در طغیانگری و حیرت ایشان می شود.

خداوند در آیات ۱۴۲ و ۱۴۳ سوره نساء هم چنین تبیین می کند که چگونه انسان در یک فرآیندی فطرت خویش را می کشد و بیمار می کند و در نهایت زمینه را برای اضلال الهی در خود فراهم می آورد. به این معنا که هر چه انسان از فطرت خدادادی خویش دور شود، همان اندازه خداوند شرایط را برای گمراهی و ضلالت او فراهم تر می سازد تا در نهایت به حیرت دچار شود و نتواند حق و باطل و درست و نادرست را از هم تشخیص دهد و در زندگی، سرگردان و بی هدف رها می شود.

طغیان گری انسان موجب می شود تا آدمی از فطرت و مسیر اصلی خارج شود و در بی معنایی زندگی گرفتار آید و سرگردانی و تحیر را به جان بخرد. (بقره آیه۱۵ و انعام آیه ۱۱۰ و اعراف آیه ۱۸۶ و یونس آیه۱۱ و مؤمنون آیه۷۵)

شرک و چند خدایی نیز چیزی جز نتیجه تفسیر نادرست از هستی و خدا و ربوبیت او نیست. از این رو مشرکان، گرفتار ارباب انواع می شوند و به عبادت آنان می پردازند و از مسیر یگانه پرستی باز می مانند و برای رضایت هر یک از خدایان به گونه ای رفتار می کنند که سرشار از تضاد و تناقض است و خود نیز دچار سرگردانی و تحیر می شوند. از این رو خداوند داستان مشرکان را همانند کسی می داند که دارای صاحبان بسیار است و هر یک از آنان چیزی می خواهد و به سوی کاری می فرستد که چیزی جز خستگی و سرگردانی و تحیر برای بنده و برده ندارد. (زمر آیه۳۹)

● عوامل رهایی

انسان تا می تواند باید حافظ فطرت سالم خویش باشد و با حرکت در مسیر اعتدال در زندگی، آن عدالت الهی را همچنان با خود همراه داشته باشد.

اما اگر دچار بحران سرگردانی و تحیر شد، باید تلاش کند تا به مسیر فطرت و اصلی که همان صراط مستقیم عقلانیت و وحیانیت است بازگردد و به فطرت و عقل سالم و وحی الهی عمل کند تا دوباره زندگی معنا پیدا کند و از بی معنایی رهایی یابد.

شناخت خدای یگانه و توحید نخستین گام برای رهایی از هر گونه حیرت است. بنابراین اگر کسی بخواهد خود یا دیگری را از حیرت و تحیر رهایی بخشد باید نخست پایه توحید در اندیشه و بینش شخص را محکم کند و او را به مسیر توحید و یگانه پرستی بازگرداند. در همین راستا خداوند در آیه۷۱ سوره انعام، توحید را مهم ترین زمینه ساز رهایی از تحیر و سرگردانی بشر برمی شمارد و به آن دعوت می کند.

البته تنها شناخت خدای یگانه و توحید کفایت نمی کند بلکه انسان باید با تمام جان و دل این معنا را به خود بباوراند که تنها خدای یگانه، آفریدگار و پروردگار هستی است و او به حکم عدل و حکمت، جهان را به سوی هدفی می برد که آدمی نیز می بایست در آن مسیر گام بردارد تا در قیامت به سوی خداوند یگانه بازگردد و اعمال خویش را ببیند. این جاست که نقش ایمان به عنوان مهم ترین عامل نجات و رهایی از تحیر و حیرت معنا پیدا می کند. در حقیقت، ایمان و اعتقاد به پروردگار، مایه رهایی انسان از وادی حیرت و سرگردانی است؛ زیرا صرفاً شناخت یک حقیقت و واقعیت کفایت نمی کند بلکه ایمان به آن و حرکت در مسیر آن است که آدمی را در سلامت و آسایش و آرامش قرارمی دهد. (شعراء آیات۲۲۵ و ۲۲۷)

این حضور الهی در زندگی باید دایمی باشد و دمی از یاد و خاطر شخص بیرون نرود تا جهت گیری تمام اعمال زندگی وی بر اساس اصول توحیدی و ایمانی باشد. از این رو خداوند در همین آیات یاد خدا را به عنوان عامل اصلی رهایی از تحیر و نجات از حیرت معرفی می کند.

در همین رابطه دفاع از دین (همان) و کارهای نیک و صالح (همان) مهم ترین بازتاب ایمان واقعی است که می بایست در شخص ظهور و بروز کند تا آثار ایمان یعنی رهایی از حیرت و دست یابی به بصیرت بروز و ظهور کند و شخص از وادی حیرت به وادی بصیرت گام گذارد.

از نظر قرآن دوری از فطرت سالم و عقل سلیم، کور کردن منابع و ابزارهای شناخت با اعمال طغیانی و گناهان، و عدم اطاعت از فرمان های عقل و شرع، مهم ترین عوامل سرگردانی و حیرت بشر بشمار می رود. بنابراین اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و بازگشت به آموزه های عقلانی و وحیانی نیز مهم ترین عامل رهایی و نجات بشر از حیرت و سرگردانی خواهد بود. بر این اساس می توان میان ایمان و توحید و بصیرت و کفر و شرک و گناه با حیرت ارتباط تنگاتنگی را برقرار کرد. هر کسی اهل توحید فطری و ایمان و عمل نباشد گرفتار حیرت است و اگر اهل ایمان و عمل صالح و اطاعت باشد اهل بصیرت خواهد بود و در مسیر خدایی شدن گام برمی دارد. باشد تا این گونه باشیم.

علیرضا قاسمی