سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
جریان سفر رسول خدا به طائف, صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ, اخلاق عظیم پیامبر
![جریان سفر رسول خدا به طائف, صبر و تحمل حضرت در امر تبلیغ, اخلاق عظیم پیامبر](/web/imgs/16/152/3mzk31.jpeg)
قاطعیّت آیات قرآن بهیچوجه با ظواهر امر قابل توصیف نبود
و از این قبیل آیات در قرآن شریف بسیار است. اگر كسی به تاریخ اسلام بالاخصّ دوران بعثت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مكّه آشنا باشد بخوبی میداند كه: این قاطعیّت آیات قرآن مجید بهیچوجه من الوجوه با ظواهر امر از غلبه و استیلای كفّار و مشركین و آزارها و اذیّتهای آنان چه دربارهٔ خود رسول الله، و چه دربارهٔ كسانیكه ایمان میآورند، قابل توصیف نیست.
گروهی از مؤمنینِ به رسول خدا همچون خَبّاب بن أرَتّ، و بَلال بنرِباح و پدر عمّار بن یاسر به مُعذَّبین مشهورند؛ یعنی شكنجه شدگان بدست كفّار قریش در مكّه بجرم اسلام.
داستان رفتن رسول خدا سه سال در شعب أبی طالب با مسلمین، و تحریم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مشركین آنها را، در تاریخ اسلام فصل جداگانهای دارد.
هجرت مسلمین به حبشه و اقامت طولانی آنها در آنجا، فصل دیگری را در تاریخ اسلام باز میكند.
● گفتار مورّخین خارجی، در اینكه پیامبر اسلام به گفتار خودش ایمان داشته است
غالب از مستشرقینی كه در احوال پیامبر اسلام و كیفیّت دعوت و تاریخ او بحث و غور نمودهاند و كتابها و رسالههائی در این باب نوشتهاند، معتقدند كه: آنحضرت به گفتار خود ایمان راسخ داشت، و حقّاً خود را صاحب وحی و ربط با ملائكه میدانست؛ و بر حسب این ایمانِ به وظیفه و مأموریّتش حركت میكرد.
شیخ محمّد عَبدُه در ذیل آیهٔ مباركهٔ:
ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ. [۱۴۳]
«ایمان آورده است پیغمبر ما به آنچه از ناحیهٔ پروردگارش به او نازل شده است؛ و مؤمنین نیز ایمان آوردهاند.»
میگوید: معنی این آیه آنستكه: تصدیق كرد رسول ما به آنچه از جانب پروردگارش در این سوره و غیر این سوره، از عقائد و احكام و سُنَن و بیّنات و هدایت، به سوی او فرود آمده است. و این تصدیق از روی اذعان و اطمینان دل او بوده است؛ و همچنین مؤمنین از اصحاب او علیهم الرّضوان.
و شاهد بر این ایمان اثری است كه در نفوس زكیّه و همّتهای عالیه و اعمال مرضیّهٔ آنان گذارده است. و خداوند بزرگترین شاهد است. û آنگاه میگوید:
بسیاری از دانشمندان اروپائی كه از شؤون مسلمین و علومشان و از سائر شؤون امّتهای شرقی بحث كردهاند، اعتراف نمودهاند كه: پیغمبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دارای عقیدهٔ جزمی بود به اینكه پیغامآور از جانب خداست، و به او وحی میشود. امّا دانشمندان فرنگ در سابق اینطور نبودند، بلكه اتّفاق داشتند بر آنكه پیغمبر ادّعای وحی میكند بجهت آنكه آنرا نزدیكترین راه برای نشر حكمت خویش، و قانع نمودن به فلسفهٔ خویش، و یا نیل به سلطنت و قدرت خود میدید؛ در حالیكه خودش واقعاً بدانها معتقد نبود. [۱۴۴]
جُرجی زَیدان مسیحی نیز این گفتار را تأیید میكند. او میگوید: پارهای از نویسندگان غیر مسلمان، گمان كردهاند پیغمبر بزرگ (ص) برای ریاست و دنیاداری به این كار مهمّ دست زد. ولی ما معتقدیم كه این گمان آنها بیپایه و مایه میباشد؛ زیرا تاریخ دعوت اسلام گواهی میدهد كه: پیغمبر(ص) ] به نبوّت خود [ از روی كمال خلوص و ایمان، و بدون هیچ نظر دنیوی به دعوت مبادرت نمود.
پیغمبر اسلام (ص) به نبوّت خود ایمان و اطمینان قطعی داشت؛ و مسلّم میدانست كه از طرف خداوند برای دعوت مردم بر انگیخته شده است. و اگر این ایمان قطعی و كامل نبود، آن همه رنج و آزار را تحمّل نمیتوانست.
آنگاه جرجی زیدان شرحی از رنجهای پیغمبر را بیان میكند، تا میرسد به اینجا كه میگوید:
پس از مرگ ابوطالب و خدیجه، كار بر پیغمبر دشوار شد، و قوم قریش از هر سو بر وی تاختند، بخصوص أبولهب و حَكَم بن ] أبی [ عاص و عُقبهٔ بن أبیمُعَیط همسایگان پیغامبر زیادتر از سائرین او را آزار میدادند. و غالباً هنگام نماز، شكنبه بر سر و روی پیغمبر اكرم (ص) خالی میكردند، و خوراكش را آلوده میساختند.
پیغمبر (ص) از مكّه به طائف رفت تا مگر در آنجا یار و یاوری بیابد. ولی در آنجا نیز چیزی جز دشنام و آزار ندید. تا آنجا كه مردم طائف دستهای از نادانان و اراذل خود را بطرف حضرت رسول میفرستادند كه با او ستیزه كنند، و برویش داد زنند. و همینكه پیغمبر (ص) از آنان كناره میگرفت و بگوشهای پناه میبرد، عدّهای میآمدند و فرومایگان را میراندند.
پیغمبر (ص) تمام این رنجها را تحمّل میكرد، و دعوت خود را ادامه داده، فقط پیش خداوند خویش از نادانی مردم شكوه میكرد.
باری، حضرت رسول (ص) از طائف بمكّه برگشت، و دشمنان خویش را بدتر از سابق دید. بقسمی كه هركس از دور و نزدیك با او به ستیزه برمیخاست و او را تهدید میكرد. پیغمبر با ارادهٔ ثابت و محكم بر این مصیبتها صبر میكرد؛ در صورتی كه حتم داشت اگر از دعوت خود دست بردارد، همه نوع با او همراهی و مهربانی خواهد شد. ولی رسول خدا از دعوت باز نمیگشت، چون به نبوّت خود ایمان كامل داشت و میدانست از طرف خدا مأمور به این دعوت میباشد.[۱۴۵]
● صبر و تحمّل رسول الله بر آزار و اذیّت و تكذیب و استهزاء كفّار وسفر رسول الله به طائف برای دعوت به خدا
داستان رفتن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به طائف و مرارتهای حاصل از این سفر بسیار تكان دهنده است.
طبری در تاریخ آورده است كه: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مكّه پیوسته مردم را در آشكارا و پنهانی به خدا دعوت میكرد، و بر آزار و اذیّت و تكذیب و استهزاءِ ایشان صبر میكرد؛ تا بجائیكه یكی از كفّار هنگامی كه آنحضرت مشغول نماز بود، رَحِم گوسفند (مشیمه و بچهدان كه در شكم گوسفند، بچه در آن قرار دارد و آغشته به خون و كثافات است) را بر پیامبر افكند. و در وقتیكه ظرف غذای پیامبر بر روی آتش در حال پختن بود نیز بچهدان گوسفند را در آن انداخت و آلوده ساخت.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون از منزل خارج میشد، آن مشیمه و رحمِ افكنده شده در خانهٔ خود را با خود میآورد، و بر در خانهٔ آن افكننده (كه همسایه او و از ارحام او بود) میایستاد و میگفت: یَا بَنِی عَبْدِ مَنافٍ! أَیُّ جِوَارٍ هَذَا؟! «ای فرزندان عبد مناف![۱۴۶] این چگونه همسایهداری است؟!» و سپس آن بچهدان را به دور میافكند.
از این گذشته، أبوطالب و خدیجه هر دو در یكسال درگذشتند. و این، سه سال قبل از هجرت بود. و درگذشتن آنها مصیبت عظیمی را بر رسول خدا وارد كرد. زیرا قریش توانستند پس از رحلت أبوطالب علیه السّلام اذیّتهای تازهای را بر آنحضرت وارد سازند كه پیش از آن قدرت نداشتند. حتّی بعضی از آنها خاك بر سر آنحضرت پاشید.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با آن حال داخل خانهٔ خود شد و خاكها بر سرش بود.
یكی از دختران او برخاست تا خاكها را بشوید. و در حالیكه به شستن اشتغال داشت گریه میكرد؛ و رسول خدا به او میگفت: یَا بُنَیَّهُٔ! لاَ تَبْكِی؛ فَإنَّاللَهَ مَانِعٌ أَبَاكِ! «ای نور دیدهٔ من! گریه مكن؛ زیرا خداوند پدرت را حفظ میكند!»
رسول خدا میفرمود: آزارها و شدائدی كه قریش بر من وارد ساختند، عمدهٔ آنها پس از مرگ أبوطالب بود. مَا نَالَتْ مِنِّی قُرَیْشٌ شَیْئًا أَكْرَهُهُ حَتَّی مَاتَ أَبُوطَالِبٍ. [۱۴۷]
● آزارها و اذیّتهای مردم طائف به رسول الله
چون أبوطالب وفات كرد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به طائف رفت تا از طائفهٔ ثقیف نصرت و عزّت و قوّت طلبد، در برابر قوم و خویشاوندانش كه سدّ راه تبلیغ رسالات الله او بودند. و در این سفر تنها بود. وقتیكه به طائف رسید، قصد كرد به نزد چند نفر از مردم ثقیف برود كه در آنروز از بزرگان و اشراف آنجا بودند. و آنها سه برادر بودند: عبدَیالَیل و مسعود و حبیب كه پسران عَمرو بن عُمَیر بودند. و در خانهٔ ایشان زنی از قبیلهٔ قریش بود از طائفهٔ بنی جُمَح.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد آنان نشست و آنها را بخدا دعوت كرد. و دربارهٔ اینكه از مكّه به سوی آنها آمده است برای اینكه ایشان وی را در نصرت اسلام و قیام علیه مخالفان از خویشاوندانش یاری كنند سخن گفت.
یكی از آنها گفت: درِ خانهٔ كعبه را كنده است آنكس كه بپذیرد تو رسول خدائی!
دیگری گفت: خدا كسی را غیر از تو سراغ نداشت تا به پیغمبری بفرستد؟!
سوّمی گفت: سوگند به خدا من با تو ابداً یك كلمه هم حرف نمیزنم! زیرا اگر همانطور كه میگوئی حقیقهًٔ رسول خدائی، شأن و منزلتت عظیمتر است از اینكه كلام را بر تو برگردانم و سخن گویم. و اگر دروغ بر خدا میبندی، سزاوار شأن من نیست با دروغگوئی همچو تو به سخن درآیم!
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالیكه از خیر و مساعدت طائفهٔ ثقیف مأیوس شد، به آنها گفت:
إنْ فَعَلْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ، فَاكْتُمُوا عَلَیَّ! «اینكارهائی را كه با من كردید، كتمان كنید و به كسی نگوئید!»
زیرا رسول خدا ناپسند داشت این جوابها و عدم قبول و اهانتها به خویشاوندان او برسد، و آنها را بیشتر جریّ كند.
امّا آنها تقاضای رسول خدا را قبول نكردند. آنگاه تمام مردم پست و رذل و سفله، و غلامانشان را وادار كردند تا بر پیغمبر بشورند و او را سبّ و شتم كنند، و فریاد و غوغا و جنجال در آورده بر رویش صیحه زده، داد و بیداد كنند. اینكار را كه سفیهان و غلامان كردند، صدا پیچید و مردم همه دور پیغمبر جمع شدند؛ و او را هُوْ و دنبال كردند. و پشت او حركت كرده تا از آن مكان بردند، تا اجباراً و اضطراراً در باغ عُتبهٔ و شَیبهٔ كه دو پسر رَبیعهٔ بودند داخل كردند. در اینحال دو پسر ربیعه خودشان در باغ بودند.
چون رسول خدا را در باغ كردند، سفیهان و اراذل ثقیف كه وی را دنبال كرده بودند برگشتند.
پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در زیر سایهٔ شاخهای از انگور نشست، و دو پسر ربیعه او را نگاه میكردند. و آنچه از سفیهان ثقیف به آنحضرت رسیده بود، تماشا كردند. رسول خدا كه آن زن قریشی از بنی جمح را دید گفت: مَاذَا لَقِینَا مِنْ أَحْمَآئِكِ؟!
«چقدر ما از دست شوهر تو و برادرانش مصیبت دیدیم؟!»
چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در زیر درخت انگور آرام گرفت، به خدا عرض كرد:
اللَهُمَّ إلَیْكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِی وَ قِلَّهَٔ حِیلَتِی وَ هَوَانِی عَلَی النَّاسِ، یَاأَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ أَنْتَ رَبِّی، إلَی مَنْ تَكِلُنِی؟! إلَی بَعِیدٍ یَتَجَهَّمُنِی؟! أَوْ إلَی عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِی؟!
إنْ لَمْ یَكُنْ بِكَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلا َ أُبَالِی؛ وَلَكِنَّ عَافِیَتَكَ هِیَ أَوْسَعُ لِی.
أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ وَ صَلُحَ عَلَیْهِ أَمْرُ الدُّنْیَا وَ ا لاْ خِرَهِٔ مِنْ أَنْ یَنْزِلَ بِی غَضَبُكَ، أَوْ یَحِلَّ عَلَیَّ سَخَطُكَ!
لَكَ الْعُتْبَی حَتَّی تَرْضَی. لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَٔ إلاَّ بِكَ!
«خداوندا! من شكوه و گلایهٔ خودم را به سوی تو آوردم از ضعف و ناتوانیم، و از كمیِ تدبیر و چاره اندیشیم، و ذلّت و خواریم در نزد مردمان؛ ای بهترین رحمت آورندگان!
خداوندا توئی پروردگار مستضعفان! و توئی پروردگار من! تو مرا به كه وامیگذاری؟! آیا به دوری كه با من روی ترش كند و ابرو درهم كشد؟! یا به دشمنی كه كار مرا به او سپردهای؟!
اگر این رفتارت با من از روی غضب بر من نباشد، باكی ندارم. امّا عافیت تو [۱۴۸] برای من وسعتش از همه چیز بیشتر است. (عافیت تو بقدری برای من گسترش دارد كه تمام این مصائب و بلایا را در خود میگیرد و هضم میكند.)
من پناه میبرم به نور روی تو كه تاریكیها بدان روشن شد، و كار دنیا و آخرت به آن صلاح پذیرفت؛ مبادا كه غضب تو بر من نازل شود، و یا خشم تو در آستان من داخل گردد. رضا از آنِ تست، بنابراین هر كاری كه رضایت تو در آن است انجام میدهم تا از من راضی شوی؛ و هیچ دگرگونی و تغییری، و هیچ قدرت و قوّتی نیست مگر به تو.»
پاورقی
[۱۴۳] ـ صدر آیهٔ ۲۸۵، از سورهٔ ۲: البقرهٔ
[۱۴۴] ـ «تفسیر المنار» انشاءِ شیخمحمّد عبده، و تألیفسیّد محمّد رشید رضا، ج ۳، ص ۱۴۳ و ۱۴۴
[۱۴۵] ـ «تاریختمدّناسلام» تألیفجرجیزیدان، ترجمهٔعلیجواهر كلام، ص ۲۳ و ۲۴
[۱۴۶] ـ عبد مَناف جدّ اعلایرسولاللهصلّیاللهعلیهو آلهو سلّماست: محمّد بنعبداللهبنعبدالمطّلببنهاشمبنعبد مناف.
[۱۴۷] ـ آقایمحمّد قزوینیدر نامهایكهبرایآقایعلیأصغر حكمتبهعنوانتقریظبر كتابایشانكهدربارهٔشرحو ترجمهٔاحوالجامیمیباشد نوشتهاند، مطالبیرا در تعصّبجامیدر سنّیگریاو، و در شواهد و ادلّهٔمتقنهدر ایمانحضرتأبوطالبعلیهالسّلامآوردهاند كهشایانملاحظهاست. ایننامهدر آخر كتاب«جامی» تألیفعلیأصغر حكمت، از صفحهٔ ۳۹۵ تا صفحهٔ ۷ ۰ ۴ آوردهشدهاست.
از جملهٔایننامهاستكه: أبولهبدر تماممدّتعمر خود بعد از بعثتحضرترسول، از بزرگترینمستهزئینو آزار كنندگانحضرترسولبود. و همیشهكثافاتو نجاساتبر در خانهٔآنحضرتمیافكند. و هر شخصیا قبیلهرا كهآنحضرتبهاسلامدعوتمینمود، أبولهبفریاد میزد كه: سخناو را باور نكنید! اینجوانبرادرزادهٔمناست، و مناو را بزرگكردهام! ویدیوانهاست. و زنأبولهب: اُمّ جمیلبنتحَرْب، خواهر أبوسفیانمعروفنیز در عداوتو ایذاءِ حضرترسولنیز كمتر از شوهر ملعونخود نبود. و همیشهبوتههایخار میآورد و بر سر راهحضرترسولمینهاد. و بهمینمناسبتخداوند در قرآناو را حَمَّالَهَٔ الْحَطَبِ خواندهاست. ولیچنانكهگفتیم: حضرتأبوطالب۴۲ سالبا تمامقویاز رسولخدا حمایتكرد؛ و رسولخدا دربارهٔأبوطالبفرمود: مَا نَالَتْ مِنِّی قُرَیْشٌ شَیْئًا أَكْرَهُهُ حَتَّیمَاتَ أَبُوطَالِبٍ. و نیز فرموده: مَا زَالَتْ قُرَیْشٌ كَاعَهًٔ عَنِّیحَتَّیمَاتَ عَمِّیأَبُوطَالِبٍ. ـ انتهیموضعحاجتاز كلامآقایمحمّد قزوینیرحمهٔاللهعلیه. _ أقول: كائع ترسندهٔاز چیزی، و بد دلشوندهاست؛ جمعش: كَاعَهٔ. (منتهیالارب)
[۱۴۸] ـ عافیتدر اینجا بهمعنیرضایتو خوشنظریاست، در مقابلغضبو خشم. عافَیمُعافَاهًٔ وَ عِفآءً وَ عافِیَهًٔ، اللَهُ فُلانًا: دَفَعَ عَنْهُ الْعِلَّهَٔ وَ الْبَلاَءَ وَ السُّو´ءَ. یعنیاگر غضبخود را از منبرداریو مرا با نظر رضا و محبّتنگری، بقدریبرایمنخوشایند استكه جمیعاینمشكلاتو حوادثرا در بر میگیرد و حلّ میكند؛ و با وجود آنهیچمشكلهاینیست. تماممصائبو حوادثبا آغوشباز من، مورد استقبالمناست.
[۱۴۹] ـ نامموضعیاست.
[۱۵۰] ـ آیات ۲۹ تا ۳۱، از سورهٔ ۴۶: الاحقاف
[۱۵۱] ـ آیهٔ ۱، از سورهٔ ۷۲: الجنّ: «بگو: بمنوحیشدهاستكهجماعتیاز جنّ گوشدادند.»
[۱۵۲] ـ «تاریخالاُممو الملوك» طبعمطبعهٔاستقامتقاهره، ج ۲، ص ۷۹ تا ص ۸۳
[۱۵۳] ـ چونبعثتحضرتدر چهلسالگیبودهاست، و سفر بهطائفبعد از رحلتحضرتأبوطالببوده، و رحلتاو در سالدهماز بعثتاست؛ فلهذا سنّ مباركرسولخدا در سفر بهطائفپنجاهسالبودهاست
[۱۵۴] ـ در دو آیهوارد شدهاست: اوّلآیهٔ ۱۱۲، از سورهٔ ۱۱: هود: فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ مَنتَابَ مَعَكَ وَ لاَ تَطْغَوْا. دوّمآیهٔ ۱۵، از سورهٔ ۴۲: الشّوری: فَلِذَ ۰۳۹;لِكَ فَادْعُ وَ اسّتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ.
[۱] ـ آیهٔ ۴۴ و ۴۵ ، از سورهٔ ۵۴ : القر
[۲] ـ آیهٔ ۲۱ ، از سورهٔ ۳۲ : السّجدهٔ
[۳] ـ آیات ۱۷۱ تا ۱۷۵ ، از سورهٔ ۳۷ : الصّآفّات
[۴] ـ آیهٔ ۴۷ ، از سورهٔ ۵۲ : الطّور
[۵] ـ آیهٔ ۱۵ و ۱۶ ، از سورهٔ ۶۸ : القلم
[۶] ـ ورود اینآیاترا دربارهٔكشتهشدنولید بنمغیرهٔمخزومیو شركتاو در جنگبدر ، تفاسیر : «صافی» ، «كشّاف» ، «بیانالسّعادهٔ» و «المیزان» ذكر كردهاند ؛ و «مجمعالبیان» بعنوانقیلآورده. امّا ابناثیر جزریدر «الكاملفیالتّاریخ» ج ۲ ، طبعاوّلمنیریّهٔمصر ، ص ۴۸ ذكر كردهاستكهاو چند ماهبعد از هجرتمردهاست. و نیز ابنهشامدر «سیره» طبعمصر ، ص ۲۷۷ و ۲۷۸ ؛ و ابنإسحقدر «سیره» ص ۲۷۳ ؛ و بیهقیدر «دلا´ئلالنّبوّهٔ» ج ۲ ، ص ۸۵ و ۸۶ روایتیرا ذكر كردهاند كهدلالتبر مرگاو قبلاز هجرتدارد .
[۷] ـ ذیلآیهٔ ۲۴ ، از سورهٔ ۷۴ : المدّثّر
[۸] ـ قسمتیاز آیهٔ۰ ۲ ، از سورهٔ ۷۳ : المزّمّل
[۹] ـ آیهٔ ۳۴ ، از سورهٔ ۱۳ : الرّعد
[۱۰] ـ صدر آیهٔ ۶۲ ، از سورهٔ ۲۷ : النّمل
[۱۱] ـ آیهٔ ۸۱ ، از سورهٔ ۱۷ : الاءسرآء
[۱۲] ـ صدر آیهٔ ۵۵ ، از سورهٔ ۲۴ : النّور
[۱۳] ـ آیهٔ ۳۳ ، از سورهٔ ۹ : التّوبهٔ؛ و آیهٔ ۹ ، از سورهٔ ۶۱ : الصّفّ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست