یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
وقتی عشق , آدم را مرده شور می کند
اکبر خواجویی پس از ۲۰ سال از اولین فیلمش «خانه ابری»، سومین فیلم خود را بعد از ۱۶ سال از دومین کارش یعنی «سیرک بزرگ» بر پرده اکران دارد که درونمایه آن، موضوعی است که در سینمای ایران بارها تکرار شده و البته همچنان خریدار دارد.
داستان عشق و دلدادگی و موانعی که بر سر آن وجود دارد همواره در ادبیات و قصههای ایرانی عقبه بلندی داشته است و امروزه در سینما و دنیای تصویر نیز تداوم یافته و همچنین جاذبههای بصری بر جذابیت آن افزوده است.
فیلم، داستان جوانی به اسم جاوید است که به دختری به نام محیا علاقهمند میشود و طبق قواعد و طبیعت تراژدیک عشق، مانع بزرگی بر سر راه این وصلت رخ میدهد، اما تفاوت محیا در ژانر عاشقانه در همین نقطه رقم میخورد که هم کمی عجیب به نظر میرسد و هم داستان را به سمت و سوی سینمای به اصطلاح معناگرا سوق میدهد.
جاوید دلباخته یکی از کارمندان بهشتزهراس شده است و شغل این دختر مردهشویی است، اما مشکل به اینجا ختم نمیشود. علاوه بر فاصله طبقاتی و فرهنگی میان آن دو، محیا خواستگار لات و سمجی دارد که سالها خاطرخواه اوست و هر کسی را که به معشوقش نزدیک شود با زور و تهدید فراری میدهد، از سوی دیگر دختر خاله جاوید نیز به وی علاقهمند است و مادر و خواهرش نیز میکوشند این علاقه به وصلت تبدیل شود.
در واقع کارگردان با مربع عشقیای که ایجاد میکند موقعیت پیچیدهتری به گره قصه میدهد و پیچ و خمهای داستانش را بیشتر میکند، اما هیچکدام از این موانع به اندازه شرطی که پدر محیا برای جاوید میگذارد، سخت و عجیب نیست.
شرطی که با روحیه و شخصیت جاوید در تضاد کامل است: شستن ۷ مرده! او که همیشه از مرده میترسید، اینک تنها راهش برای رسیدن به عشق، غلبه بر ترس است و خاصیت عشق این است که آدمی را شجاع میکند و عاشق به واسطه آن پوست میاندازد.
جاوید باید دقیقا گام در مسیری بگذارد که همیشه از آن وحشت داشته است، اما حالا میان عشق و ترس باید یکی را برگزیند و تجربه نشان داده است که همواره عشق قدرتی بیش از ترس دارد و عاشقی خود یک تجربه شجاعانه است؛ بنابراین او همین راه را برمیگزیند و به روستایی میرود و ۷ مرده را میشوید و کفن میکند.
این مراحل هفتگانه خود نمادی از هفت خوان رستم است که اصطلاحا برای رسیدن به هدفی ارزشمند و بزرگ بیان میشود و در واقع شبیه به سیر و سلوک عارفانه است که سالک در مسیر وصل به معشوق باید طی کند. میرطاهر که در این شغل صاحب جایگاه خاصی است به نوعی راهنما و مرشد جاوید در این سیر و سلوک است که در نهایت خودش به عنوان آخرین مرده به دست جاوید شسته میشود.
محیا با نوع داستانپردازی خود و موقعیت دراماتیکیای که برای قهرمان قصهاش خلق میکند در دو سطح پیش میرود، یکی همین ظاهر قصه و مسائل فرهنگی اجتماعی که در ازدواج جوانان به عنوان موانع و تعصبهای سنتی مطرح است و دیگری که در ساحتی درونیتر و لایه پنهان داستان، پی گرفته میشود نوعی معناگرایی و پرداختن به سیر و سلوک معنوی است که در پس صورت قصه روایت میشود.
جاوید در هر مرحله از این سیر و سلوک با دنیای درونش آشنا میشود و بتدریج بر ترس و ضعفهایش غلبه میکند و گویی شایستگی وصل به معشوق را به دست میآورد، گرچه ماجرای هفت خوان عرفانی در بستر یک فیلم اجتماعی توی ذوق میزند و به عرفان بازیهای مد روز در آثاری که میخواهند معناگرا باشند، نزدیک است. همچنین ساختار فیلم نیز با ورود جاوید به روستا و مردهشویی به دوپارگی اثر منجر میشود که با فضای شهری قصه در تعارض است.
محیا دو ویژگی مثبت دارد، یکی این که روایت روان و قابل قبولی در بیان قصه خود دارد که مخاطب را سرگرم داستان خود میکند و شاید برای بسیاری از مخاطبان عنصر مردهشویی، هیجان و ترسی که در آن نهفته است، شیرین باشد و دیگری بازی خوب شهاب حسینی در این فیلم است.
نوع حرکات دست و صورت و ریاکشنهای حسی در کنار میمیکهای خوبش در موقعیت متضاد و گوناگون روانی در این فیلم باعث درخشش خوب شهاب حسینی در نقش جاوید شده است.
کاراکتر جاوید در فرایند قصه به دلیل تغییرات متعدد موقعیتهای انسانی که شامل ترس، خشم، شجاعت، غم و امید بوده نیازمند توانایی بازیگر در بازنمایی هر یک از حالات و کنشها بود که شهاب حسینی بخوبی از پس نقش برآمد.
وی یکی از آن بازیگران توانایی است که در سالهای اخیر، نقشهای زیبایی را بویژه در «شمعی در باد» ، «مدار صفردرجه» و همین محیا از او دیدیم و شاید بعد از رادان و امین حیایی دیگر نوبت اوست که سیمرغ بگیرد.
در واقع اگر این دو عنصری را که توضیح دادم، از فیلم بگیریم یعنی بازی شهاب حسینی و جذابیت هیجانی مساله مردهشویی و غسالخانه و مرگ، محیا همان قصه تکراری ملودرامهای عاشقانه در سینمای ایران است که چیز تازهای ندارد، البته نباید بیانصافی کرد و وجوه سرگرم کنندگی آن را نادیده گرفت.
موقعیت دراماتیک فیلم و قابلیت داستانپردازی چیز کمی نیست که بسادگی از آن بگذریم بخصوص در موقعیت کنونی که سینمای ایران از نداشتن قصه جذاب، رنج میبرد، اما نمیتوان پذیرفت که محیا یک فیلم معناگراست و بر صرف طرح مساله مرگ، عشق و سیر و سلوک عارفانه میان آن دو نمیتواند تضمین کننده معناگرایی فیلم باشد.
محیا فیلم عاشقانهای است که در فرمی به ظاهر معنایی پوشیده شده و اتفاقا صحنههای مربوط به مردهشویی با ساختار کلی فیلم و تم قصه ناهمخوانی دارد. عجیبتر آنکه در آن روستای کمجمعیت و در آن مدت کوتاه چقدر ۷ مرده زود فراهم میشود، گویا آنجا دهکده مردگان است.
محیا به لحاظ معنایی و مضامین درونی که در پس قصه خود میپروراند به ۳ نقطه موثر میرسد که نقطه تلاقی آن نهایتا در آدمی ممکن است به تولد انسان تازهای منجر شود. عشق، مرگ و زندگی؛ مفاهیمی که دنیای واقعی آدمی را رقم میزند.
سیدرضا صائمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست