سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
برف سیاه
![برف سیاه](/web/imgs/16/96/3rwsk1.jpeg)
بعید است کسی با خواندن همان یکی دو فصل اول رمان «برف سیاه» میخاییل بولگاکف بی اختیار به یاد رمان ها و قصه های نویسندگان کلاسیک روسیه- به ویژه داستایوفسکی و گوگول- نیفتد. وضعیت فلاکت بار زندگی کارمندی، فقر، کابوس ها و اشباح شبانه، بیماری و جنون، احساس تحقیر تا مغز استخوان و افزون بر همه اینها، طنز نیش دار و تا حدی ترساننده رمان، یادآور آثار گوگول و داستایوفسکی است. هر چند که «برف سیاه» در عین این تشابه با آثار پیش از خود، رمانی به شدت معاصر با زمانه خود است. تصویری که بولگاکف در این رمان از مکان ها و آدم ها ارائه می دهد، تصویری دقیق از اختناقی است که در زمان نوشته شدن این رمان بر روسیه حاکم بود. بیهوده نیست که سانسور یکی از دستمایه های بولگاکف برای طرح شوخی های گزنده اش در این رمان است.
«برف سیاه» داستان یک کارمند مفلوک روزنامه کشتیرانی است که یک شب بعد از برخاستن از کابوس، مشغول نوشتن یک رمان می شود. رمانی که بسیاری از نویسندگان سرشناس معتقدند پر از غلط های فاحش دستوری و نگارشی است. ضمن اینکه به دلیل داشتن مواردی مغایر با خط و خطوط دستگاه سانسور، قابل چاپ هم نیست. با این حال یک شب سردبیر «تنها مجله غیردولتی روسیه» به دیدار راوی می آید و حاضر می شود رمان او را در مجله اش چاپ کند و به این ترتیب رمان توسط «ایلیا ایوانویچ رودلفی» در مجله سرزمین مادری چاپ می شود و راوی به محافل ادبی و فرهنگی راه می یابد و....آنچه می خوانید آغاز فصل «شمشیر و خلعت» از این رمان است. فصلی که در آن رودلفی سردبیر در هیئت ابلیس فاوست گوته، به خانه مقصود اف (راوی رمان) وارد می شود؛ «کسی محکم و پشت سر هم در می زد. هفت تیر را در جیب شلوارم گذاشتم و با صدایی ضعیف گفتم بیا تو. در باز شد و از وحشت پس افتادم. بی تردید خودش بود. در آن روشنایی کم چهره یی با دماغ عقابی و ابرو پرپشت در برابرم پدیدار شد. در بازی سایه روشن چنان می نمود که ریش نوک تیزی از چانه چارگوشش بیرون زده.
کلاه بره تا یکی از گوش هایش پایین آمده بود. درست است که کلاه پر نداشت، اما به طور خلاصه باید بگویم شبح روبه رویم خود ابلیس بود. بار دیگر نگاهش کردم و دیدم پالتو تنش است و گالش های براق آبی به پایش. کیفی نیز زیر بغلش بود. با خود گفتم؛ البته خود او است، وگرنه چطور می تواند در اواسط قرن بیستم در مسکو این ور و آن ور بپلکد؟» (ص ۲۷) میخاییل بولگاکف برای خواننده فارسی زبان نویسنده یی آشنا است و علاوه بر «برف سیاه» و «مرشد و مارگریتا»، آثاری چون «گارد سفید» و «دل سگ» از دیگر کتاب هایی است که از او به فارسی ترجمه شده. او نویسنده یی است که به قول احمد پوری در مقدمه «برف سیاه» در زمان خود «از پنجه غول سانسور رهایی نیافت و تقریباً می شود گفت حتی یک داستان کوتاه او نبود که ماه ها در انتظار اجازه چاپ نماند و گاه حتی توقیف نشود.» (از مقدمه کتاب)
برف سیاه، با ترجمه احمد پوری در ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۳۵۰۰ تومان توسط نشر افکار منتشر شده است. این رمان را پیش از این نیز نشر قطره، با همین ترجمه منتشر کرده بود.
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان دولت چهاردهم ایران پزشکیان ترور دولت انتخابات رئیس جمهور دولت سیزدهم سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری مجلس شورای اسلامی
تیراندازی شیراز شهرداری تهران تهران پشه آئدس بازنشستگان تب دنگی هواشناسی شورای شهر تهران وزارت بهداشت قتل پلیس راهور
حقوق بازنشستگان اربعین قیمت مسکن قیمت خودرو ایران خودرو ترافیک خودرو قیمت دلار قیمت طلا دلار برق قیمت
نذری تلویزیون مختارنامه دفاع مقدس سینمای ایران مداحی سینما سریال تئاتر
مغز فناوری دانشگاه تهران دانش بنیان
دونالد ترامپ رژیم صهیونیستی آمریکا ترامپ غزه ترور ترامپ فلسطین جنگ غزه روسیه اسرائیل جو بایدن ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال لیونل مسی یورو 2024 رامین رضاییان تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس باشگاه پرسپولیس مهدی طارمی نقل و انتقالات لیگ برتر
همستر کامبت هوش مصنوعی دیابت ایلان ماسک ناسا موبایل اینترنت اپل کد مورس
رژیم غذایی حافظه طول عمر گرمازدگی تغذیه سالم استرس