جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
مجله ویستا

بی نام تو, نامه کی شود باز


بی نام تو, نامه کی شود باز

صفر چند سالی است با داغ شدن بحث جنگ نرم و رسانه ای شاهد پیوستن بیش از پیش طلاب به عرصه هنرآموزی, هنرورزی و در نهایت آفرینش هنری هستیم گرچه این پدیده, پدیده ای نوظهور و جدید نیست, اما بی شک تعداد طلابی که در ابتدای طیف, حضور و ادامه تحصیل در دانشگاه ها را بر حضور در حوزه های علمیه برای نقش آفرینی پررنگ تر رسانه ای ترجیح داده اند و همچنین طلابی که در آن سر طیف, تحصیل در مدارس اسلامی هنر یا گام نهادن در عرصه آفرینش هنری را اولویت داده اند, افزایش چشمگیری داشته است

صفر؛ چند سالی است با داغ شدن بحث جنگ نرم و رسانه‌ای شاهد پیوستن بیش از پیش طلاب به عرصه هنرآموزی، هنرورزی و در نهایت آفرینش هنری هستیم. گرچه این پدیده، پدیده‌ای نوظهور و جدید نیست، اما بی‌شک تعداد طلابی که در ابتدای طیف، حضور و ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها را بر حضور در حوزه‌های علمیه برای نقش‌آفرینی پررنگ‌تر رسانه‌ای ترجیح داده‌اند و همچنین طلابی که در آن سر طیف، تحصیل در مدارس اسلامی هنر یا گام‌نهادن در عرصه آفرینش هنری را اولویت داده‌اند، افزایش چشمگیری داشته است.

وجه مشترک فعالیت رسانه‌ای و هنری، هر دو، در امر فرهنگی و وجهه تبلیغی آنهاست. به این ترتیب، دور از انتظار نیست طلبه‌ای که دنبال میدانی هرچه فراگیرتر برای تبلیغ آرا و عقاید و فرهنگ اسلامی است، جذب بخشی از این طیف گسترده شود.

در این میان، فعالیت رسانه‌ای ویژگی‌های خود را دارد و همچنین فعالیت هنری. بنابراین، سخن‌راندن از هر یک موقعیتی مخصوص به خود را می‌طلبد. در این نوشتار، بحثی از ویژگی‌های آفرینش هنری آورده‌ام.

یکم؛ عرصه آفرینش ادبی و سینمایی از میدان‌هایی ‌است که جاذبه بیشتری در مقایسه با هنرهای تجسمی، نمایشی و موسیقی برای طلاب داشته‌ است اما قاعده بازی در میدان هنر چیست؟ آیا این بازی است که قواعدش را به هنرمند تحمیل می‌کند یا هنرمند، بازی را خود تعریف می‌کند؟ طبعا هنرمند فراهم‌کننده تمهیداتی است که همگی در تفسیر اثر هنری او، مهم و مؤثر شناخته می‌شود.

هرچند او خود ـ خواسته یا ناخواسته ـ عناصری را از پیش مشخص نکرده باشد، به جهت وجود این امکان، همه عناصر در خوانشی هماهنگ از اثر او قرار می‌گیرند بنابراین، اثر هنری مجموعه‌ای از متعلقات است که به عنوان یک کل هنری منسجم در نظر گرفته می‌شود.

به عنوان مثال، در ارائه یک مجموعه عکس، گذشته از خود عکس‌ها، انتخاب نحوه چینش آنها، اندازه، قاب و حتی انتخاب گالری نمایش آثار از عناصری‌ است که در خوانشی مطابق با خواست هنرمند (خودآگاه یا ناخودآگاه) قرار می‌گیرند.

دوم؛ در این نوشتار قصد دارم به عنوان یک نمونه به بررسی رمان «تن‌ها» اولین اثر داستانی مهدی شریفی، طلبه جوان حوزه علمیه از این منظر بپردازم تا مقصود نگارنده روشن‌تر شود. پیش از آن، ناگزیر نگاهی اجمالی به برخی ویژگی‌های ادبی این اثر می‌اندازیم:

تن‌ها، رمانی در ۱۵۵ صفحه است که سال۹۰ منتشر شد. داستان تن‌ها، داستان جوانی به نام سهیل است که در هشت بخش روایت می‌شود.

به ترتیب بخشی از کودکی او و بخش دیگری از زمان حال و وقتی که فرشته، کسی که سهیل او را دوست دارد، طی یک تصادف به کما می‌رود.

حکایت اعتقادات، مناسبات، احساسات و روابط سهیل با اطرافیانش. از دوستان، هم‌خانه‌ها و آدم‌های اتفاقی گرفته تا افراد فامیل.

نقطه اتصال گذشته و حال، فرشته و بابابزرگ‌ است که به نوعی نقطه شروع و پایان داستان هم محسوب می‌شود؛ مرگ بابابزرگ در کودکی و معلق‌شدن حیات فرشته در حال. به این ترتیب، سهیل طی کشمکش‌های درونی خود، به تنهایی در میان تن‌ها می‌رسد؛ به نظر می‌رسد آن‌طور که نویسنده می‌خواسته، به خداشناسی. با تلنگر فرشته و بازگشت به بابابزرگ.

کتاب از زبان اول شخص (سهیل) روایت می‌شود که یک فصل در میان، داستان را از زبان سهیل جوان و سهیل کودک می‌خوانیم. نکته حائز اهمیت، شخصیت‌پردازی تصنعی سهیل کودک است.

نویسنده در فصل‌هایی که داستان را از زبان سهیل در کودکی روایت می‌کند، همان رویه بخش‌های دیگر را ادامه می‌دهد. فقط گاهی عباراتی می‌آورد که نشان دهد اول شخص، کودک است که آنها هم با شخصیت‌پردازی کودکان، فاصله زیادی دارد.

سهیل در کودکی یک آدم بزرگ است که فقط گاهی بچگانه حرف می‌زند. شخصیت سهیل گاهی در اعتقادات او نیز متناقض از آب درآمده است. گویی نویسنده به بهانه‌های مختلف، عقاید خود را بر تن سهیل می‌کند، حال آن که خواننده چنان انتظاری از او نداشته باشد.

پررنگ‌ترین ویژگی فنی این رمان که بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف آن نیز محسوب می‌شود، زیاده‌گویی در توصیف است، چنان که یک آماتور داستان‌نویس، تنها وجه پیش‌بردن حکایت داستانی و جولان تخیل خواننده را در توصیف خلاصه می‌کند؛ توصیف و تشبیه حوادث به یکدیگر. طوری که خواندن کتاب مانند خوردن پاستای پرخامه، سنگین و نفسگیر شده است و به جای تحریک تخیل خواننده، او را خسته و در نتیجه حواسش را پرت می‌کند (یا بهتر بگوییم، سلسله تخیلش را قطع می‌کند).

رمان تن‌ها، رمانی مذهبی است. سهیل، نماینده نسلی است که در جامعه معاصر، اعتقاداتشان به چالش نظری و عملی کشیده شده است.

کسانی که گرچه درگیر نوعی انفعال در برابر این چالش‌اند، اما هنوز به پررنگ‌ترین‌های سنت مذهبی خود کم و بیش پایبندند. نماز‌خواندن، رعایت ارتباط محرم و نامحرم و... از مواردی‌ است که در رمان تن‌ها به آنها اشاره شده است.

در نهایت، سهیل طی کشمکش درونی خود، عقربه انفعالش به سمت سنت بازمی‌گردد. آن چنان که جمله پایانی کتاب نیز بیانیه مذهبی‌بودن کتاب را کامل می‌کند: «الهی و ربی من لی غیرک». البته با وجود این، رمان تن‌ها، رمانی ساکت و مذهبی است، نه داستانی که مذهبی‌بودنش را فریاد کند. و دراین زمینه موفق عمل کرده است.

اما بعد

سوم؛ تن‌ها در نشر چشمه چاپ شده است؛ نشری که کتاب‌هایش را بدون بسم‌الله چاپ می‌کند. نشری که یک سالی است مجوزش به خاطر کتابی که گفته می‌شود در توهین به سالار شهیدان و کتاب‌هایی دیگر، معلق شده است.

چشمه، نشری است که به نشر روشنفکری! مشهور است. مهدی شریفی، رمان مذهبی خود را به این نشر سپرده است.

همان‌طور که گفته شد، هنرمند فراهم‌کننده تمهیداتی است که در نهایت، کل هنری منسجمی را به مخاطب خود ارائه می‌کند بنابراین، خواه یا ناخواه، هرچه هست در خوانشی مطابق با خواست هنرمند قرار می‌گیرد. می‌توان حدس زد، شریفی که طلبه جوان حوزه علمیه است، رمانش را به چشمه سپرده تا در میان رمان‌هایی که از هر طیف فکری در این نشر به چاپ رسیده است، پرچم مذهبی بودن را بالا ببرد.

احتمالا پیش از این نیز چشمه را نشری دانسته است که در داستان، حرفه‌ای است. بنابراین برای حضور در میدان حرفه‌ای باید حرفه‌ای عمل کرد و این در انتخاب انتشارات، یعنی سپردن کتاب به نشر چشمه! برای بی‌بسم‌الله شروع‌شدن کتاب نیز تمهیدی اندیشیده است که خود قابل تأمل است؛ «به نام تنهای تن‌ها»، عبارتی است که پیش از تقدیم‌نامه کتاب آمده است.

چهارم؛ آیا چشمه، نشر حرفه‌ای داستان است؟ چشمه، نشر روشنفکری است. و چشمه نشری است که داستان حرفه‌ای خوش‌تکنیک در آن بیش از انتشاراتی‌های دیگر پیدا می‌شود (ارتباط روشنفکری و اهمیت به فن و فرم). اما چرا آدم‌ها می‌روند سراغ قفسه چشمه برای خواندن داستان حرفه‌ای؟ آیا این مساله به ارتباط واقعی داستان حرفه‌ای و نشر روشنفکری برمی‌گردد و طیفی از آدم‌ها طبق تجربه، می‌روند سراغ قفسه کتاب‌های چشمه؟ به نظر می‌رسد ممکن است بخشی از ماجرا برای بخش اندکی از آدم‌ها (داستان‌خواران) به این شکل باشد، اما بخش پررنگ‌تری از ماجرا، برای بخش بزرگ‌تری از آدم‌ها طور دیگری است؛ یعنی هدف، رسیدن به داستان حرفه‌ای است.

اما این‌که چرا می‌روند سراغ قفسه چشمه، برای بخش بزرگ‌تری از آدم‌ها، این نیست که می‌دانند چشمه، نشری است که داستان حرفه‌ای دارد، بلکه از آن‌جایی است که می‌دانند چشمه نشر روشنفکری است. شاید حتی ارتباط روشنفکری با بهامندی تکنیک را هم ندانند (و البته اینجا به ارتباط واقعی چشمه و نشر حرفه‌ای داستان نمی‌پردازیم).

بنابراین مشخص می‌شود که چشمه در ذهن کسی که داستان می‌خرد، نشری بی‌طرف و حرفه‌ای نیست. این‌گونه و هرچند که داستان از فیلتر فرضی روشنفکرانه پذیرش کتاب برای منتشر‌شدن در چشمه رد نشده باشد و اصلا چنین فیلتری وجود نداشته باشد (که با این تفسیر نیازی به وجودش هم نیست)، کتاب در خوانش مستقیم و هماهنگی با مقصودات این نشر قرار می‌گیرد.

این کتاب، هر چند یک جزء مذهبی باشد (حتی با هیچ انحراف و زاویه‌ای با اصل)، در پازل هماهنگ بزرگ‌تری قرار دارد که بخشی از امکان هنرمند برای انتخاب بوده که این‌گونه و در این نشر، رقم خورده است. به این ترتیب، «به نام تنهای تن‌ها» آوردن ابتدای کتاب، برای طلبه‌ای که سال‌های متمادی ِ ابتدای تحصیل خود را با «ضرب ضربا ضربوا...» گذرانده است تا زبان دین بیاموزد، خوانشی متفاوت با بسم‌الله الرحمن الرحیم پیدا می‌کند.

هنرمند، بازی را خود تعریف می‌کند و انفعال در قاموس او نباید جایی داشته باشد. چه برسد به طلبه و مبلغ دین که جای خود دارد. روا نیست و اصلا جایی ندارد طلبه‌ای به بهانه تبلیغ، قطعه‌ای از پازلی شود که میانه‌ای با موضوع آنچه تبلیغش را می‌کند، نداشته باشد؛ میانه‌ای که نداشته باشد هیچ، خوانشی زاویه‌دار با اصل را هم سبب شود. این، یک معنا بیشتر ندارد و آن، مرعوب بازی‌‌‌شدن است.

حنانه پروین