سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

رویای یک جامعه ی انسانی , رویائی ازلی است, آیا این رویا ابدی خواهد ماند


رویای یک جامعه ی انسانی , رویائی ازلی است, آیا این رویا ابدی خواهد ماند

براستی انسان موجود بغرنجی است, و همگون کردن انسانها حتی از دیدگاه حقوقی نیز کاری است هنوز پیچیده تر اینکه هیچیک از انسانها بهم شباهتی ندارند, نه از نظر شکلی شباهتی, نه از نظر روحی و روانی و تجربی قرابتی, ونه از دیدگاه ژنتیک, و نه از خواستگاه طبقاتی, فرهنگی و نژادی , براستی دستیابی ما را به یک اندیشه ی همگون و یگانه, در باره ی انسان, بسیار بغرنج کرده است

● رویائی آبستن تراژدی

" شهر افق آتون"، یک جامعه ی آرمانی و یا نوعی "جامعه ی شبه سوسیالیستی" بود، که در چهار هزار سال پیش در سرزمین پیشرفته ی مصر، از تخیل به عمل انجامید. شاید این اولین تجربه انسان در ساختن یک جامعه ی آرمانی است. این تجربه نیز در خون غلطید و دچار شکستی دردناک شد.

● سر آغاز سخن

براستی انسان موجود بغرنجی است، و همگون کردن انسانها- حتی از دیدگاه حقوقی نیز- کاری است هنوز پیچیده تر. اینکه هیچیک از انسانها بهم شباهتی ندارند، نه از نظر شکلی شباهتی، نه از نظر روحی و روانی و تجربی قرابتی، ونه از دیدگاه ژنتیک، و نه از خواستگاه طبقاتی، فرهنگی و نژادی ، براستی دستیابی ما را به یک اندیشه ی همگون و یگانه، در باره ی انسان، بسیار بغرنج کرده است.

شاید به سخنی بتوان بدین تمثیل راه یافت که حتی خدایان، یعنی جهان اولی، نیز قادر به خلقت انسانهای مساوی نیستند، و در آنجا نیز که خدایان و یا طبیعت بدین آرزو نزدیک شدند، یعنی آنجا که دوقلوها را آفریدند، تساوی آنان نیز خود، حکایتی است. پس چگونه می توان توقع این مهم را از انسان جهان سفلی داشت؟

آنچه بیش از هر چیز قابل توجه است، اینست که هر نسل جدیدی که به میدان هستی پای مینهد- اگر در جاده ی قاعده ها گام بر داریم و به استثناء وقعی ننهیم- سبکبال می نماید و گوئی کوله باری از تجربه های نسلهای گذشته را با خود بهمراه نمی کشد. درست همین مسئله ، یعنی عدم تداوم نسل ها از نظر تجربی و آرشیو نشدن تمامی تراژدی های زیسته شده ی انسان، باعث می شود که هر نسل تمامی تجربیات اندوخته خویش را، همانند مصریان قدیم در شهر اموات، به زیر خاک مدفون کند، بگونه ای که نسل تازه اجبار میابد تا بر مسیری ناشناخته، ولی تکراری گام بر دارد. در پایان اگر، درطی یک پاره خط زمانی، نسل ها را باهم مقایسه کنیم، می بینیم که، بصورت نسبی، آنچه نسلهای متفاوت زیسته اند، باهم تفاوت چندان چشمگیری ندارند.

آنچه نسل ها را، اقلا در طی هشت هزار سال تاریخ ضبط شده ی انسان، در شکل مسلط خویش، با هم نزدیک و شبیه می سازد عبارتند از:

▪ نژاد پرستی انسان، حتی دربین گله های کاملا مشابه ای از انسانها؛

▪ قدرت طلبی انسان؛

▪ قدرت دوستی انسان؛

▪ بخل وحسادت

▪ ضعیف کشی انسان؛

▪ ثروت خواهی بدون حد و مرز انسان؛

▪ تجاوز گری انسان؛

▪ رویش گروهها و طبقات غیر تولیدی در هر نسل تازه؛

▪ تسلط کاهنان، کشیشان، و یا روحانیت و نقش غالب آنان در تحمیق توده ها، در نسل های گوناگون؛

▪ بیرحمی انسان؛

▪ جنگ های خونین، بین گله های مختلف انسانها؛

▪ قتل عام های انسان؛

▪ دزدی که با جان سختی روشهای ساده ی گذشته، هر روز شکلی نهانی تر و قانونی تر به خود می گیرد؛

▪ فحشاء که چه در بین زنان و چه در میان مردان هر روز عادی تر می گردد؛

▪ جنایت های جنسی؛

▪ شرکت و شادی گروهی انسان ها در برنامه های آتش سوزی، شکنجه و بدار آویختن دگر اندیشان بویژه در جاکمیت های مذهبی و در سیستم هائی با بار ایدئولوژیک؛

▪ دروغ دوستی انسان؛

▪ حقیقت گریزی انسان؛

▪ خرافات پرستی انسان؛

▪ خود پرستی انسان؛

▪ برتری طلبی انسان؛

▪ سرعت بی پایان انسان در تسلط به طبیعت، حیوانات و گیاهان و غیره و شکستن بیرحمانه ی سیکلهائی که بقای خود او نیزدر گرو آنهاست.

اگرجانباختگان و عاشقان علم و دانش و هستی و مساوات طلبان و آنانی راکه در رویای یک جامعه ی انسانی خود را قربانی می کنند، و هرگز به تخت قدرت تکیه نمی زنند، به کناری نهیم، گوئی بد پنداری و بد گفتاری و بد کرداری، سرشت غالب انسانها ست.

دانش و تکنولوژی نیز، نه تنها نتوانست برای مسائل نامبرده راه حلی بدست دهد، بلکه در تشدید آن کمر همت همی بست.

اگر تنها به دانش و خود آگاهی انسان بپردازیم، می بینیم، که در باب وی، از طرف او، سخن بسیار رفته و اگر این سخنان و نوشته ها و پند ها بر روی اکثریت انسانها موثر می بود، مطمئنا بعد از هزاران سال تجربه باید شاهد وضعیت متفاوت وبهتری نسبت به شرلیط کنونی می بودیم.

بغرنجیهای هستی براستی با افزایش میلیاردی انسانها بر روی کره زمین، و اینکه خوشبختانه هر کسی به گونه ای متفاوت از دیگری می اندیشد، هر روز پیچیده تر می گردد.

هر گروهی که در قدرت است به ظلم و کشتار دست می یازد و هر گروهی که در قدرت نیست مورد ظلم و بی عدالتی قرار گرفته و به عصیان راه می یابد. اما آنچه قابل تعمق است، اینست که مظلومان دیروز به ظالمان امروز و ظالمان امروز به مظلومان فردا بدل می گردند و در این جابجائیها که سیلی خون جاری میگردد، آینده ی انسان تیره و مه آلود می نماید.

اما آنچه در این میان از جذابیت خاصی برخوردار است، اینست که از بدو پیدایش انسان، در خارج از دو گروه عمده، که گروهی در قدرت و ثروت، و گروهی در فقر و ظلت زیسته اند، همیشه عده ای محدود و یا انگشت شمار نیز زیسته اند، که به جامعه ای دیگر سان اندیشیده اند، و در این راه چه پر بها پرداخته اند. اندیشمندان ایرانی در این عرصه، براستی به افق هائی دست یافته اند که براستی انسان را به تعجب وامیدارند.

لختی در این کلام کوتاه تعمق کنیم:

عالمی دیگر بباید ساخت، از نو آدمی!

این متفکران انگشت شمار، گاهی به طبقات پائین جامعه تعلق داشته اند، که بصورت جنبشهای مردمی، خود را، باشکال مختلف، نشان داده اند و گاهی از طرف روشنفکران و آینده نگران طبقه ی متوسط و یا بالای اجتماعی مطرح شده اند.

مثالها بسیارند و ما در این سیاهه عمدتا، به یک شخصیت تاریخی مصری، یعنی فرعون مصر که متعلق به هزاره ی دوم قبل از میلاد است، یعنی حدود ۳۴۰۰ سال قبل میزیسته، اشاره می کنیم.

قبل از ورود به بحث، لازم میدانم که مطالعه ی کتا بی که در این مقاله از آن سخن میرود، یعنی کتاب"سینوهه، پزشک مخصوص فرعون" را به هم میهنان عزیزخویش، بویژه جوانانمان، پیشنهاد کنم.

این مقدمه خلاصه ایست که از کتاب نامبرده، که اثر میکا والتاری ، و ترجمه و اقتباس اندیشمند والا، ذبیح الله منصوری است، گرفته شده است.

برای درک بهتر مقوله ی مورد بحث، لازم است گامی به عقب برگردیم و تغییرات خط هیروگلیف را باختصار توضیح دهیم.

● اشارتی به خط مصری

در کتاب نامبرده آمده است: "خط مصری خط هیروگلیف، یعنی خط تصویری بوده است، یعنی از طریق شکل ها منظور خود را می فهماندند. تاریخ پیدایش خط هیروگلیفی بر تاریخ نگاران معلوم نیست اما آن را با پیدایش اولین سلسله ی از فرعون های مصر همزمان میدانند.

دوره ی حاکمیت فرعون ها را به سه دوره، قدیم، میانه و جدید تقسیم کرده اند. دوره ی قدیم از ۳۴۰۰-۲۴۷۵ قبل از میلاد، خط تصویری مصر تغییر نکرد. در دوره ی میانه از سال ۲۴۷۵-۱۷۸۸ قبل از میلاد و در دوره ی جدید از سال ۱۷۸۸-۱۰۹۰ قبل از میلاد شکل خط تصویری دچار تغییر شد. تحول این خط برین گونه بود که خطاطان و یا رسامان از وسعت زاویه ها کاستند و زاویه های منفرجه را به قائمه و قائمه را به حاده در آوردند و خطوط را آنقدر کوتاه کردند که بعضی خط ها را به شکل نقطه در آوردند و اگر کاتبی می خواست یک پرنده را ترسیم کند، مانند اجداد خود تمام پرنده را ترسیم نمی کرد بلکه با دو خط افقی کوتاه دو بال پرنده و با دو خط عمودی کوتاه دو پای او را ترسیم میکرد.

کاتبان مصری آنقدر از زاویه ها و قوس ها و خطوط اشکال هیروگلیف کاستند تا خطی بنام "دموتیک" پدید آمد. کتاب سینوهه که در سال ۱۳۵۰ قبل از میلاد نوشته شده به خط دموتیک می باشد.

در این دوره خدای آمون بر مصر مسلط بود و فرعون او را خدای خود میدانست. او خواستار قدرت، جنگ و ثروت بود و کاهنان(روحانیت) که تمام بخشهای فکری را در تحت تسلط داشتند، حامی آمون بودند. در این عصر ظلم و بی عدالتی بیداد می کرد.

اما یکباره،حادثه ای غیر مترقبه پیش می آید، زیرا فرعون جوان، خدا و اندیشه ای دیگری در سر می پروراند. او خدای خویش را آتون و یا خورشید می نامد.

●خطوط عمده ی نظرات سینوهه در این کتاب

▪ نوشنه ی تمامی کتابها، تا زمان کنونی(۱۳۵۰ قبل از میلاد)، دروغین است.

▪ در کتابها یا به خدایان تملق می گویند و یا به مردم، یعنی فرعون.

▪ ممکن است که لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود، ولی حماقت آنها عوض نخواهد شد. و در تمام اعصار می توان بوسیله ی گفته ها و نوشته ها ی دروغین مردم را فریفت. زیرا همانطور که مگس عسل را دوست دارد مردم نیز دروغ و ریا و وعده های پوچ را که هرگز عملی نخواهد شد دوست میدارند.

▪ من میخواستم که حقیقت حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهر سازی از بین برود و نمیدانستم که حکمروائی حقیقت در زندگی انسان، امری محال است.

▪ دانائی مثل تیزاب است و قلب انسان را می خورد و مرد دانا نمیتواند مثل دیکران نادان شود و خود را به حماقت بزند.

▪ کسی که بذاقه احمق است از نادانی خود رنج نمیبرد، ولی آنکس که حقیقتی را دریافته دیگر نمی تواند خود را همرنگ احمق ها نماید.

● قدرت روحانیون (کاهنین) در عصر فرعون های مصر

کاهنین در انتخاب محصلین آموزشگاه پزشکی مصر دقت میکردند. نیمی از خاک مصر به روحانیت متعلق بود، یعنی بظاهر متعلق به خدای آمون بود و آنها نمی گذاشتند غیر از آنهائیکه طرفدار آنها هستند طبیب و حقوق دان و بازرگان و مهندس و ستاره شناس بشوند. کاهنین معبد آمون بتمام دستگاههای اداری و نظامی مصر حکومت میکردند. شرط اصلی ورود به این محیط درسی، یعنی آموزشگاه پزشکی، عدم شک به کتابهای پزشکی موجود بود و کوچکترن شک باعث میشد که شاگرد از محیط آموزشی طرد گردد. علاوه بر آن دارالحیات نیز وجود داشت که استادان این دار الحیات، پزشکان سلطنتی بودند.

نطفه‌های اندیشه‌های تخیلی "شبه سوسیالیستی" درهزاره‌ی دوم قبل از میلاد در مصر ولیعهد مصر و اندیشه های او در هزاره ی دوم قبل از میلاد

نقل از سینوهه

دیالوگ فرعون جوان با سرباز.

فرعون جوان:.. من از خونریزی نفرت دارم، برای اینکه ریختن خون بدترین چیزهاست.

جوان نیزه دار گفت: من عقیده ای بر خلاف تو دارم و معتقدم که ریختن خون سبب پاک کردن ملتها می شود و آنها را قوی میکند و خدایان خون را دوست دارند زیرا با خوردن خون فربه میشوند و تا روزیکه جنگ ممکن است، خونریزی ادامه دارد.

ولیعهد گفت: من کاری می کنم که جنگ بوجود نیاید.

جوان نیزه دار نظری به سینوهه انداخت و گفت: گویا این مرد دیوانه است، زیرا جنگ همیشه بوده و پیوسته خواهد بود...جنگ مثل نفس کشیدن لازمه ی زندگی ملت هاست.

فرعون خورشید را نگریست و گفت: تمام ملت ها فرزند او هستند، زیرا او آتون است و بعد با انگشت بطرف خورشید اشاره کرد و افزود: تمام زمانها و زمینها باو تعلق دارد.. من از او بوجود آمده ام و بدو باز خواهم گشت.

جوان نیزه دار بعد از شنیدن این حرفها گفت: بی تردید او دیوانه است.

فرعون به جوان نیزه دار گفت: من ترا وارد خدمت خود خواهم کرد، لیکن نیزه خود را به یکی از غلامان من بده، زیرا من از نیزه که وسیله ی خونریزی است نفرت دارم و تمامی ملل را مساوی میدانم زیرا همه فرزندان آتون هستند، لذا هیچ یک از آنان نباید دیگری را به قتل برساند.

● یک خدای غیر عادی برای مصری ها در هزاره ی دوم قبل از میلاد - خدا پرستی توحیدی

فرعون سرودی را در ستایش آتون نوشته بود، با این مضمون که آتون خدائیست که دیده نمیشود ولی در همه جا هست و با نور و حرارت خود زمین را منور و گرم کرده و تمام خوشی ها و نعمت های زمین و رود نیل از او می باشد. و اگر آتون نباشد عشق بوجود نمی آید.

مقصود، خدای واحد و نا دیده است، و تاریخ نشان میدهد که این فرعون برای اولین بار در مصر کیش خدا پرستی توحیدی را ابلاغ می کند.

در این دوران، هاتی ها قومی بودند که که به گفته ی سینوهه، شمشیر های خود را با یگ فلز تیره رنگ می ساختند که آهن نام گرفته است، و بابلیان نیز در سطح بالائی جای داشتند.

در آغاز دوران ولیعهد جوان که خود را آخناتون نامید، همه چیز جریان عادی داشت، یعنی ثروتمندان سال به سال غنی تر و فقرا سال بسال فقیر تر میشدند، زیرا خدایان اینطوز مقدور نموده بودند که هر سال بر ثروت اغنیاء افزوده شود و فقرا بعد از هر سال جدید خود را فقیر تر از سال قبل ببینند.

در این دوران، بابلیها ملتی بازرگان بودند و حتی خدایان آنها نیز به بازرگانی اشتغال داشتند.

آنها از جنگ متنفربودند، زیرا جنگ طرق تجارت را می بست و کاروان حامل کالا را از راه بر میگرداند.

در بابل، مرکز علمی شهر، برج مرتفع (مردوک) نام داشت و همه ی اطباء و منجمین عالیمقام در آنجا جای

داشتندد. ضمنا در بابل علم طب بیشتر جنبه ی نظری و یا تئوریک داشت و نه عملی. در مصر پراتیک درعرصه طب غالب بود

در عین حال در بابل، کار کردن در روز هفتم هفته نحس بحساب می آمد.

● مقدمات یک فتنه ی بزرگ در مصر- مبارزه بین آتون و آمون

مبارزه بین خدای جدید آتون و خدای قدیم آمون در حال شدت گرفتن بود. در طبس این مبارزه به اوج خود رسید.

سینوهه حکایت می کند:

یک روحانی(کاهنی) در میخانه، خطاب به کسانی که در میخانه حضور داشتند گفت: اگر شما در راه آمون مرتکب قتل شوید و سرقت کنید و خانه ها را بسوزانید و هر عمل زشت دیگر نمائید من شما را خواهم بخشید و حال اگر فرعون را به قتل برسانید( اشاره به فرعون جوان) شما را عفو خواهم کرد.

سینوهه در مورد لغو نیروهای نظامی به فرمان فرعون جوان می گوید:

از جمله بر حسب دستور فرعون به جاهای مختلف کشور سفر کردم تا اینکه ساخلوها های نظامی را منحل کنم و سربازان سیاهپوست را به طبس بیاورم. اکنون در هیچیک از شهرهای جنوب مصر کنونی ساخلو وجود ندارد و سرباز خانه ها خالی است.

سینوهه در ادامه می گوید:

این عمل در سوریه نیز( که تحت تسلط فرعونها بود) تکرار میشود . بدون شک سوریه خواهد شورید و آنوقت شاید فرعون متوجه جنون خود گردد و بداند که کشور را بدون سرباز نمیتوان نگاه داشت.

از وقتی که فرعون در صدد بر آمده که طبق خواست خدا ی خود عمل کند، دیگر از معادن چیزهای قابل ملاحظه ای بیرون نمی آید، برای اینکه فرعون دستور داده است که دیگر غلامان را آزار نکنند و آنهائی که تنبل هستند و در معادن کار نمی کنند به شلاق نبندید.

هورم هب از رهبران نظامی فرعون می گوید:

فایده سیاسی اقدام فرعون در اینست که خدای آمون نظر باینکه مدتی طولانی در مصر خدائی کرده است خیلی فربه شده و دارای مزارع و تاکستان و گله هاو آسیاب های زیادی شده و وقتی فرعون این خدا را سرنگون کند تمام ثروت خدای آمون نصیب فرعون خواهد شد، ولی این کار با اینصورت که فرعون می خواهد بانجام برساند سبب قتل هزاران نفر و ویرانی طبس خواهد شد.

سینوهه خطاب به هورم هب می گوید:

من از نظر اصولی با سرنگون کردن خدای آمون موافقم، برای اینکه آمون خدائی است حریص و بیرحم و مخالف با آزادی مردم، و طوری، بوسیله کاهنان(رو حانیان) خود، مردم را در جهل نگاهداشته که در این کشور هیچ کس نمی تواند چیزی بفهمد، و اگر بفهمد قدرت ابراز آن را ندارد، زیرا روحانیون او را محو خواهند کرد. اینگونه مردم پیوسته در بیم از آمون بسر می برند. ولی آتون خدائی است بی طمع و صلح دوست و آزادیخواه که میخواهد مردم را از ترس نجات دهد.

● کشتار در طبس

روحانیون (کاهنان) لحظه به لحظه نام آمون را می بردند و می گفتند که هر کس در راه آمون خود را فدا کند بطور حتم نائل به سعادت جاوید خواهد شد و من یقین دارم که اگرکاهنان – به گفته ی سینوهه - مردم را تحریک نمی کردند، خونریزی روز بعد و ایام دیگر بوقوع نمی پیوست.

سینوهه در ادامه می گوید:

...وقتی کسانی عادت کردند که دارای قدرت و ثروت باشند، طوری به آنها علاقمند می شوند که در راه حفظ قدرت و ثروت از جان خود هم میگذرند.

در گیری بین خدایان کشته ها بجا گذاشت. بسیاری از مردان وزنان و کودکان کشته شدند، بگونه ای که زمین از خون سرخ شده بود.

هورم هب، فرما نده ی نظامی مصر، خطاب به فرعون جوان(اختانون):

اختانون، تو خود میخواستی که اینطور شود و اینطور شد.

فرعون جوان:

من نمی خواستم که اینطور شود و من نگفته بودم که مردم را به قتل برسانند و اموال آنها را به یغما برند و به زنها تجاوز کنند، بلکه گفنه بودم که بدون خونریزی آمون را سرنگون کنند.

سینوهه ادامه میدهد:

بر اثر بر قراری امنیت و صلح و آغاز خدائی آتون، تفاوت بین سفید و سیاه از بین رفت و من خود بارها دیدم که اغنیا سیاه پوستان ر ا به خانه خود دعوت می کردند.

سینوهه حکایت می کند :

من هنگامی که می خواستم بسوی خانه بروم، ...شاهد مناظری بودم ... سر را با دستهایم گرفتم و بفکر فرو رفتم، زیرا فهمیدم که محال است که روزی خدائی بیاید که بتواند جهالت و حماقت مردم را از بین ببرد و آنوقت بجای اینکه بطرف خانه بروم عازم دکه دم تمساح(میخانه) شدم.

مردم فریاد میزدند که ما آمون را می خواهیم، چرا خدای ما را سرنگون کردید.

سر انجام کشتار آغاز شد هر چند بعلت اعتقاد به خدائی بودن فرعون با او کاری نداشتند.

این اولین بار بود که فرعون جدید شاهد حونریزی بود.

فرعون بعد از دیدن این فجایع خطاب به سینوهه می گوید:

برو و به کشتی های من خبر بده که‌آماده ی حرکت باشند، و به پاروزنان اطلاع بدهند که من قصد مسافرت دارم.

سینوهه از فرعون جوان می پرسد: به کجا میخواهی سفر کنی؟

فرعون جوان پاسخ میدهد:

من دیگر در این شهر زندگی نخواهم کرد و با کشتی خود به راه می افتم و آنقدر میروم تا این که بجائی که مناسب باشد، برای ساختن یک شهر جدی،د و در آنجا شهری نو خواهم ساخت و در آن شهر سکونت خواهم کرد و دیگر قدم به طبس نخواهم گذاشت، زیرا سکنه ی این شهر پیرو آمون، خدای کذاب و باطل هستند . رفتار آنها مقابل معبد آتون برای من فراموش شدنی نیست و من یقین دارم که در هیچ دوره اجدادمن در مصر اینطور مورد حق ناشناسی سکنه طبس قرار نگرفته اند.

سینوهه ادامه میدهد:

من نیز با فرعون رفتم و در باطن با این مسافرت فرعون موافق بودم زیرا میدانستم که تغییر آب و هوا برای او مفید است(باید اشاره کرد که ولیعهد جوان به مرص صرع دچار بود).

ما رو بطرف شمال و پشت به طبس به تبعیت جریان نیل براه افتادیم. بعد از ده روز به منطقه ای رسیدیم.. نیل در دوطرف شط زرد رنگ بود و روستائیان محصول مزارع را جمع آوری میکردند و به قریه می بردند و دام را لب شط می آوردند که آب بنوشند و شبانان نی میزدند.

وقتی مردم فرعون را میدیدند از قراء واقع در دو طرف شط با شاخه های درخت نخل میدویدند و شاخه ها را تکان میدادند و فریاد میزدند و شادی میکردند

فرعون از مشاهده آن مردم سرخوش و با نشاط و طوری مسرور گردید که می خندید و گاهی امر میگرد که کشتی متوقف شود و به ساحل میرفت و با روستائیان صحبت میکرد و دست را بطرف زن ها و اطفال تکان میداد.

گاهی در ساحل نیل گوسفندها به فرعون نزدیک می شدند و دامان جامه او را می بوئیدند، یا اینکه وی را می لیسیدند و فرعون مثل اطفال خرسند می شد و می خندید.

فرعون هم بر اثر اینکه زیاد در مقابل آفتاب قرار میگرفت، دچار تب شد و چشم هایش برق میزد، ولی شب ها حال او بهتر می شد و در صحنه ی کشتی می نشست و ستارگان را می نگریست و بمن می گفت که من تمام اراضی خدای سابق را بین زارعینی که زمین ندارند و تا امروز به اندک ساخته اند تقسیم خواهم کرد تا اینکه بتوانند بیشتر گندم تولید کنند و گاوها و گوسفند های بسیار تر بیت نمایند و آنقدر غذا بخورند که فرزندان آنها فربه و زنهای آنان زیبا شوند و دیگر نسبت بهم کینه نداشته باشند. خدای من آتون تفاوت بین غنی و فقیر را از بین خواهد برد و کاری خواهد کرد که غلامان مجبور نباشند که برای خوردن غذا تمام عمر خود را زحمت بکشند.

من برای اینکه کودکان و جوانان را به آمون معتقد کنم قصد دارم که آموزگاران سابق را از مدارس برهانم و بجای آنها آموزگارانی جدید وارد مدارس کنم و نیز مصمم هستم که خط مصری را نغییر دهم، زیرا یکی از عوامل موثرتفاوتی که بین غنی و فقیر هست خط مصری است.. من فکر میکنم که لازم نیست برای هر چیز شکل آن را بکشند، زیرا این کار برای فقرا مشکل است. از آنجائیکه اغنیاء دارای سواد هستند بر فقرا مزیت دارند. ولی اگر خط آسان شد همه می توانند بخوانند و بنویسند و اغنیاء سواد داشتن را وسیله ی برتری نسبت به فقرا نخواهند کرد.

سینوهه خطاب به فرعون جوان:

این کار اشتباه است، زیرا اگر همه سواد بیاموزند دیگر کسی با دستهای خود کار نخواهد کرد. آنوقت این خط آسان برای ملتی که از گرسنگی خواهد مرد چه فایده ای خواهد داشت.

فرعون جوان چنین گفت:

سینوهه من از طبس خارج شدم برای اینکه از مردمی که طرفدار رسوم مندرس خدای قدیم هستند بگریزم و اینک می بینم که یکی از پیروان آن رسوم و عقاید کهنه در کنار من است.

سینوهه، توحقیقت را نمی بینی، ولی من طوری بینا هستم که حقیقت را از ماوراء سالهای آینده مانند اینکه درون آب ذلال را ببینم مشاهده می کنم. وقتی همه ی مردم با سواد شدند همه با دست کار خواهند کرد و مثل یک عده برادر، کارهای دستی مثل کشت و زرع و استخراج معادن و صنعت بازرگانی را بین خود تقسیم خواهند کرد.

در دنیائی که خدای من آتون بوجود خواهد آورد کینه وجود نخواهد داشت و در آن جهان، کسی نان از دست دیگری نخواهد گرفت بلکه هر کس نان خود را با دیگری تقسیم خواهد کرد.

در آن جهان که همه با سواد و دانشمند هستند، تفاوت بین غنی و فقیر از بین میرود، و نه غنی و جود دارد و نه فقیر، زیرا کسی نمی تواند بعلت این که اینکه بر دیگری رجحان دارد او را کارگر یا غلام خود سازد و هیچ کس بدیگری نخواهد گفت، برو ای سریانی کثیف، و یا برو ای سیاه پوست متعفن؛ برای اینکه هر کس دیگران را برادر خود میداند، و چون غنی و فقیر نیست و کینه وجود ندارد جنگ بوجود نخواهد آمد

فرعون هنگام ادای این کلمات طوری هیجان داشت که تولید وحشت میکرد. من فهمیدم که دچار صرع شده و او را روی حصیر، در عرشه کشتی خوابانیدم و یک داروی مسکن بوی خوراندم تا آرام گرفت.

سینوهه، با خود، چنین گفت:

در اعماق خود حس میکردم که فرعون یک حقیقت بزرگ را بر زبان میاورد. و گرچه حقیقت او در دنیای زمینی قابل اجرا نیست و فقط در دنیای مغرب(دنیای بعد از مرگ) می توان آن را اجرا کرد ولی باید تصدیق نمود که اگر نوع بشر بتواند آنطور زندگی کند و تفاوت غنی و فقیر از بین برود، به سعادت بالائی خواهد رسید. من می فهمیدم که چون خود خواهی اغنیا و جهل فقرا حاضر برای قبول حقیقت فرعون نیست خونهای بسیار جاری خواهد شد. و شاید دولت با عظم مصر از بین برود.

در روز پانزدهم بعداز خروج از طبس، فرعون به سر زمینی رسید که به هیچ خدائی تعلق نداشت. زمین مزبور در سواحل نیل، مسطح بود و قدری دور تر تپه هائی وجود داشتند که درخت نداشتند. در آنجا فرعون از کشتی خارج شد و آن زمین را به تصرف خدای آتون در آورد و گفت:

من در این جا شهری خواهم ساخت و نام آنرا (شهر افق آتون) خواهم گذارد.

بعد از کشتی فرعون، کشنی های دیگر که در عقب او بودند به ساحل رسیدند و سرنشینان آنها پیاده شدند.

فرعون معماران خود را فرا خواند و گفت در این جا باید یک شهر بوجود آید. فرعون جوان، بهر یک از کسانی که با او بودند قطعه زمینی را جهت ساختن خانه واگذار کرد.

در آن شهر، طبق نقشه اخناتون، میباید پنج خیابان از شمال به جنوب، و پنج خیابان از شرق به غرب بوجود بیاید.

در هر نقطه ای از زمین، خانه ای ساخته میشد که شبیه بمنازل مجاور بود، و بر طبق دستور فرعون، ارتفاع هیچ خانه ای نباید از منازل دیگر تجاوز می کرد و در هر خانه شماره اطاقها و محل اطاقها جهت طبخ غذا مشابه می بود.

فرعون میخواست که در آن شهر، همه خود را متساوی با دیگران بدانند، و از شهر آتون متشکر باشند که این مساوات را برای آنها بوجود آورده است

ولی وقتی شهر ساخته میشد، من میشنیدم که هیچ یک از آنها که مشغول ساختن خانه هستند از آتون تشکر نمی کنند و بر عکس او و فرعون را مورد لعن قرار میدهند که چرا فرعون انها را از طبس به سر زمینی آورده که در آنجا نی آبادی وجود دارد و نه میخانه ای.

هیچ زن، از خانه ای که برای زندگی او و شوهر و فرزندانش می ساختند راضی نبود، زیرا هر زن میخواست که بتواند مقابل خانه آتش بیفروزد و غذا طبخ کند، در صورتی که در خانه های شهر جدید اجاق ها را در داخل خانه قرار داده بودند

آنهائی که در طبس در کف اطاقهائی که از دای(گل خشک شده به زبان پارسی) ساخته شده بود، میخوابیدند وقتی میدیدند که در منازل شهر جدید کف اطاقها با آجر مفروش می شود اظهار عدم رضایت می کردند و می گفتند که آجر بر اثر سائیده شدن مبدل به غبار می گردد و تولید زحمت میکند.

.. و سکنه خانه های آن شهر می خواستند درمقابل خانه خود سبزی بکارند، ولی فرعون سبزی کاری در شهر را قدغن کرده و به هر خانواده یک قطعه زمین در خارج شهر داده بود که در آنجا مبادرت به کشت سبزی کنند. اما سکنه شهر شکایت میکردند که اراضی آنها با رود نیل فاصله دارد و آوردن آب از نیل به کشت زار مشکل است.

در شهر جدید، زن ها نیز، در وسط خیابان های شهر، طنابهائی از یک طرف بطرف دیگر می بستند و رخت های شسته را روی طناب ها می انداختند تا خشک شود و فرعون این عمل را نیز ممنوع کرده بود.

فرعون گفته بود که سکنه منازل نباید بز و گوسفند را در خانه های شهر نگهدارند، ولی زنها بدین گفته اعتنا نمی کردند و بز و گوسفند را در منازل تازه ساز نگاه میداشتند.

اما باید گفت که ساکنین، رفته رفته به شهر جدید انس گرفتند و گرچه طبس را فراموش ننمودند ولی من متوجه بودم که اگر به آنها گفته میشد که به طبس بازگردندد، حاضر به مراجعت نمی بودند.

فرعون از تکمیل ساختن هر خانه ای شاد میشد. او قسمتی از زر وسیم را که از معبد آمون به غنیمت برده بود صرف ساختن شهر افق آتون کرد و تمام اراضی خدای سابق را بین فقرائی که مایل بودند کشاورزی کنند تقسیم کرد.

در این میان، عده ای کثیر از کارگران به شهر افق آتون آمده، کنار نیل در کلبه هائی که از نی ساخته میشد منزل میکردند و از صبح تا شام خشت میزدند و آجر می پختند و معابر را تسطیح می نمودند و جدول برای آبیاری می ساختند.

بعد از خاتمه طغیان نیل، هزاران درخت سایه گستر و درخت های میوه دار را از اطراف آوردند و در شهر جدید کاشتند و بعضی درخت ها سال بعد میوه داد و خود فرعون از آن درخت ها میوه چید.

قبل از اینکه اسکله ساخته شود باربران مجبور بودند که وارد آب شوند تا اینکه بتوانند محموله کشتی ها را به ساحل برسانند و یکمرتبه فریاد یکی از آنها بر میخاست و دیگران می فهمیدند که یک تمساح به آن باربر حمله ور شده است.

مشاهده ی منظر باربری که نیمی از بدن او در دهان تمساح جا گرفته، خیلی وحشت آور می باشد و قبل از این که بتوانند بکمک باربر مزبور بروند، تمساح او را زیر آب می کشید تا اینکه در سوراخی جا بدهد و پس از این که لاشه اش متعفن شد او را بخورد.

پس از اینکه آبهای نیل، بعد از طغیان عقب رفت، هورم هب فرمانده ارتش مصر که از طرف فرعون مامور شده بود که ارتش را منحل کند...وارد شهر افق شد. این یک پیروزی بود.

بافتخار این عمل، در شهر افق، طاق نصرت یر پا شد، که در اصل از ابتکارات مصریان می باشد.

هورم هب، فرمانده ی ارتش مصر، گفت:

تو بمن دستور میدهی که ارتش را منحل کنم و سربازان را مرخص نمایم تا بولایت خود بروند . آیا میدانی قبل از مرخص کردن سربازان باید یک گزمه قوی در داخل مصر بوجود آورد، زیرا سربازانی که مرخص میشوند تا بولایت خود برسند هزارها خانه را مورد یغما قرار میدهند و به هزاران زن تجاوز میکنند.

فرعون جوان جواب داد:

این گناه توست که راجع به آتون با سربازان قشون من صحبت نکردی زیرا اگر آنها آتون را می شناختند و میدانستند که وی خدای صلح و محبت است بفکر چپاول و تجاوز بزن ها نمی افتادند. و امروز در این شهر چون مردم آتون را می شناسند، مریتاتون، دختر من به تنهائی گردش می کند و غیر از یک آهو رفیق و مستحفظ دیگرندارد و هرگز اتفاق نیفتاده است که کسی نسبت به دختر من تعدی کند. من معتقدم که علاوه بر اینکه سربازان باید مرخص شوند ارابه های جنگی نیز باید از بین بروند، زیرا وجود ارابه جنگی به سلاطین دیگر نشان میدهد که ما قصد جنگ داریم.

در پایان، بحث بین فرعون و فرمانده نظامی مصر، به دونتیجه رسید، یکی اینکه در مرزها ی مصر ساخلو نگهدارد و دیگر اینکه در داخل مصر یک گزمه بوجود بیاورد که حافظ امنیت داخلی کشور باشد.

فرعون جوان گفت:

من با این شرط قبول می کنم که گزمه بوجود آید که نتواند روزی از گزمه چون ارتش بهره گیری شود.

و برای اینکه گزمه بصورت ارتش در نیاید فرعون مقرر نمود که سلاح آنها فقط نیزه،آنهم بدون سر نیزه فلزی، باشد.

سینوهه ادامه میدهد:

اما در گیری بین خدایان درطبس، و گرایش دیگر کشورها به جنگ این تصمیم را معلق کرد.

بعد از خروج فرمانده ارتش

فرعون به سینوهه گفت:

اگر آتون مقدر کرده که سوریه از دست مصر بیرون آید، همان بهتر که اراده آتون انجام گیرد برای اینکه تسلط مصر بر سوریه برای مصر غیر از زیان چیزی نداشته است.

سینوهه پاسخ داد:

آخناتون، تا آنجا که من بیاد دارم و از دیگران شنیده ام، تسلط مصر بر سوریه به نفع مصر بوده زیرا مصر از ثروت فراوان سوریه برخوردار شده و می شود.

فرعون جوان گفت:

ثروت، یکی از چیزهائی است که ملت را فاسد می کند؛ زیرا ملت را تن پرور و تنبل و بیرحم میکند.

ملت مصر، ملتی بود زحمت کش و قانع و صبور و رحیم، ولی از وقتی که سوریه تحت اشغال مصر در آمد و ثروت سوریه وارد مصر شد، مصریها تنبلی و تن پروری و عیاشی و بعضی از عادات زشت را از سریانی ها فرا گرفتند.

فرعون در مورد شورش سوریه وقتل تعدادی از سربازان مصری رو به سینوها کرده میگوید.

سینوهه میگوئی چه کنم؟ آیا برای قتل ده نفر یا یکصد نفر مصری، سربازان من یکصد بار، یکصد سریانی را بقتل برسانند؟

اگرمن، بدی را بوسیله بدی سزا دهم، نتیجه ای غیر از بدی بوجود نخواهد آمد، ولی اگر سزای بدی را با نیکی دهم گرچه ممکن است که از آن بدی بوجود بیاید، ولی بطور قطع آن بدی بهتر از آن است که بخواهد بدی را با بدی جبران کنند.

سینوهه، با من از انتقام صحبت مکن!

در دوره خدائی آمون، خون را با خون می شستند و برای قتل یک مصری مرتکب قتل یک صد نفر از سکنه کشورهای دیگر میشدند، ولی آتون می گوید که نباید با خون ریزی انتقام گرفت، زیرا اگر در مقابل قتل مرتکب قتل شوید، هرگز کینه و عناد را از بین نخواهید برد.

فرعون جوان مصر، آخناتون، در پایان گفت:

سینوهه! دیگر در این خصوص با من صحبت نکن. بگذار که من با حقیقت خود بسر برم و بجای کینه، از طرف آتون مجبت را در مردم بوجود بیاورم!

اما در این میان راجع به در باریها ی اخناتون که از طبس عزیمت کردند و به شهر افق آمدند، چیزی نگفته ام. آنها نتوانستند باتفاق فرعون به شهر افق بیایند، برای اینکه اخناتون طوری سریع از طبس حرکت کرد که در باریها موفق نشدند با وی حرکت کنند و بعد به شهر افق آمدند.

زندگی درباریها هدفی جز این نداشت که پیوسته نزدیک اخناتون بنشینند و وقتی او تبسم می نماید آنها نیز تبسم کنند و زمانی که فرعون مغموم می شود آنان نیزخود را غمگین نشان دهند.

پدران آنها هم در دوره ی فرعون های گذشته همین کار را میکردند و وجودشان منشاء اثر دیگری نبود و فرزندان، مشاغل و عناوین خود را، از پدران به میراث می بردند.

با اینکه بیشتر درباریها هیچ کاری انجام نمیدادند دارای مشاغل رسمی بودند و شغل های خود را با یکدیگر مقایسه میکردند و هر کس می کوشید که نشان دهد که شغل او بزرگتر و محترم تر از شغل دیگری است.

شغلهای درباریان فرعون عبارت بودند از کفشدار دربار و چتر دار دربار و نانوای دربار و جامه دار دربار و شراب دار دربار و غیره، و آنها در تمام عمرخود حتی یک مرتبه کفش و چتر فرعون را حمل نمی کردند و یک بار برای او نان طبخ نمی کردند و یکمرتبه شراب بدستش نمیدادند، زیرا همه جزء رجال درباری بودند و همه عارشان میامد که این کارها را انجام دهند.

این وظایف بعهده دیگران، که جزء غلامان یا خدام بودند، محول میگردید. در دربار اختانون حتی ختنه کن سلطنتی هم وجود داشت و من هم سر شکاف سلطنتی* بودم.

درباریان همینکه به شهر افق نزدبک شدند شروع بخواندن سرود آتون خدای جدید نمودند تا اینکه نشان دهند که به خدای فرعون عقیده دارند.

در باریها آنقدر خادم و غلام داشتند که محل سکونت آنها خود یک شهر محسوب میشد، زیرا آنها نمی توانستند که بدون غلام و خادم زندگی کنند. بعضی از آنها حتی قادر به شستن دستهای خود نبودند و می باید غلامان دستهای آنان را بشویند، ولی یک چیز را هرگز فراموش نمی کردند و مورد اهمال قرار نمیدادند و آن اینکه هر جا فرعون هست، آنجا باشند تا اینکه اخناتون آنها را ببیند و اسم وقیافه آنها را فراموش نکند.

آنها وقتی دیدند که فرعون خیلی علاقه دارد که شهر زود باتمام برسد، بنائی هم کردند و خود میدیدند که برخی از زن های زیبای در باری عریان بر زمین می نشستند و خشت میزدند و بعضی از مردهای دربار در حالی که غلامان روی سرشان چتر نگاه داشته بودند تا اینکه آفتاب بآنها صدمه نزند آجرها را در دیوارها روی هم مینهادند و بنا ها پیوسته از این بنا های ناشی و چاپلوس معذب بودند، زیرا درباریها که بنائی نمیدانستند خشت ها را طوری روی هم قرار میدادند که بناهای واقعی مجبور میشدند آنچه رجال درباری ساخته بودند ویران کنند و از نو بسازند.

بعد نوبت باغبانی و درختکاری شد.

بعضی از درباریان نیز پنهانی به طبس باز میگشتند تا به تفریحات خود بپردازند.

ساختمان شهر افق هر روز درحال پیشرفت بود.

من نمیانم که هزینه ساختمان شهر افق آتون چقدر شد ولی اطلاع دارم که تمام زر وسیمی که فرعون از معبد خدای سابق بدست آورده بود صرف ساختن شهر افق گردید و باز کم آمد.

این را باید بگویم که تمام زر و سیم آمون بدست فرعون نیفتاد، زیرا کاهنان معبد خدای سابق که پیش بینی میکردند ممکن است که فرعون مصر خدای آنها را از بین ببرد مقداری از ذخیره زر را قبل از این که جنگ در طبس شروع شود بجاهای دیگر منتقل کرده بودند.

● دو سیستم اقتصادی- اجتماعی متفاوت و همزمان در مصر

خانواده سلطنتی مصر براثر انتقال فرعون به شهر افق، منقسم شد و ملکه سابق یعنی مادر(اخناتون) موسوم به "تی ئی" رضایت نداد که از طبس خارج شود و کاخ زیبای سلطنتی را در آن شهر رها نماید و آمی(کاهن) بزرگ معبد آتون نیز در طبس ماند. آنان مثل گذشته بسر میبردند و بعد از رفتن فرعون از طبس وضع زندگی سکنه آن شهر هیچ تغییری نکرد.

مردم برای رفتن فرعون متاثر نبودند بلکه فرعون جوان را کذاب میدانستند و فکر میکردند که از شر و زحمت او راحت شده اند.

شهر افق آتون بعد از یکسال ساخته شد و هر کس که بدون اطلاع از تاریخ ساختمان شهر، وارد آن شهر میگردید تصور می نود اقلا ۱۰ سال از ساختن شهر می گذرد.

در شهر افق درختها بسیار کاشتند، طوری که شهر افق تبدیل به باغ سایه و مبوه دار گردید و در جدول های آب ماهی شنا میکردند و مرغابیها بالای شهر پرواز میکردند و آهوهای اهلی در خانه ها وسط علفها میدویدند و از خانه ها هنگام طبخ بوی ادویه بمشام میرسید.

مدتی قبل از پائیز معماران و کارگران چهار رشته جاده ساخته بودند که از شهر به چهار سمت میرفت و در انتهای هر یک از آن جاده ها مجسمه ای از خدای آتون قرار دادند.

شهر افق با اینکه مقر سکونت اخناتون فرعون مصر بود، طوری به سر می برد که گوئی در دنیائی غیر از مصر بوجود آمده است.

در عین حال شهر طبس از طرف آمی، کاهن(روحانی) بزرگ آتون اداره میشد و فرعون هر جیز را که در سلطنت و زمامداری زشت است مثل در یافت مالیات و اجرای عدالت و بازرگانی در طبس گذاشته بود لذا طبس مانند قبل پایتخت واقعی مصر به شمار می آمد و شهر افق یک نوع پایتخت موقتی محسوب میشد.

آمی که کاهن و روحانی طبس بود، پدر زن اخناتون نیز بود و فرعون نسبت بوی اعتمادی فراوان داشت و کاهن بزرگ آتون مانند پادشاه واقعی در طبس حکومت می کرد.

کاهن بزرگ برای اینکه فرعون را مسرور کند جهت تزیین شهر افق هدایائی گرانبها میفرستاد و هر قدر فرعون زر و سیم جهت تکمیل شهر جدید می خواست از طرف کاهن بزرگ پرداخته میشد.

در این زمان شورش سوریه آغاز میگردد و از طرف فرمانده ارتش مصر فرستادن ارتش به سوریه و دفاع از منافع مصر مطرح می شود.

اخناتون می گوید:

پیشنهاد ترا در مورد فرستادن ارتش یه سوریه نمی پذیرم. خدای من خونریزی را منع کرده است، لذا من در سوریه نخواهم جنکید و ترجیح میدهم که سوریه آزاد و مستقل شود ولی جنگ بوجود نیاید.

سینوهه می گوید:

وقتی فرعون با من حرف میزند با اینکه میدانم خطا می نماید از حرف او خوشم میاید زیرا می بینم که وی از روی صمیمیت حرف میزند و در گفتار او اثر ریا و خدعه نیست.

اما من باید حقیقت را به به فرعون بگویم تا او بداند که اشتباه میکند. من که به کشورهای سوریه و هاتی سفر کرده ام و پادشاه آمورو را که کشورش در سوریه است، دیدم و مشاهده کردم که در هاتی چگونه برای جنگ تدارک می کنند، می باید بفرعون بفهمانم که آمورو و هاتی دشمنانی مخوف هستند و اگر مقاومتی نبینند مصر را تصرف خواهند کرد.

سینوهه در ادامه می گوید:

من به طبس میروم زیرا روحم برای طبس و میخانه دم تمساح و آشنایانم اندوهگین شده است.

فرعون جوان می گوید:

من با مسافرت تو موافق هستم ولی در راه، سلام مرا به تمام زارعین که در اراضی آتون مشغول کشاورزی هستند برسان و در مراجعت از وضع آنها خبر های خوب برای من بیاور.

سینوهه می گوید:

آن اراضی همان زمینهائی بود که در گذشته به آمون خدای سابق تعلق داشت و فرعون اراضی مزبور را از آمون گرفت و بین تمام آنهائی که قصد داشتند زراعت نمایند تقسیم کرد.

من از فرعون خدا حافظی کردم و با کشتی عازم طبس شدم.

سینوهه ادامه می دهد:

من وقتی به گندم آنها نظر انداختم میدیدم که لکه دارد و مثل اینکه قطراتی از خون روی گندم ها فرو ریخته است.

زارعین جدید فکر میکردند که علت، بی تجربگی آنان در کشاورزی است، ولی هنگامی که زارعین بصیر نیز از خرابی محصول سخن می گفتند، آنوقت بدین نتیجه رسیدند که چون زمینهای ما به خدای سابق تعلق داشته آمون ما را نفرین کرده است.

آنان میگفتند که از آفت محصول گندم گذشته، آثاری بچشم می بینیم که نشان میدهد ما مورد خشم خدای سابق قرار گرفته ایم و صبح که از خواب بر میخیزیم در مزارع خود جای پا می بینیم و مشاهده می کنیم که نهال های جوان، را شکسته اند و ما نمی توانیم آب چاه را بنوشیم زیرا مجاری آبیاری ما بوسیله شن و خاک مسدود گشته و دام های ما از بیماری میمیرند.

بعضی از ما در حالی که به فرعون و خدای او نفرین می کنند اراضی خود را ترک کرده و بشهرها میروند تا شغل سابق خویش را پیش گیرند.

ولی ما بمناسبت این که هنوز امیدوار بخدای فرعون و صلیب او هستیم از این جا نرفته ایم و فکر می کنیم که شاید خدای فرعون بتواند ما را از آسیب خدای سابق نجات دهد. ولی حس می کنیم که نیروی خدای سابق (اشلره به آمون، خدای جنگ و قدرت و ثروت است، که فرعون جوان در مقابله با او خدای خورشید(آتون) را جانشین کرده و بر اساس اندیشه های او شهر افق، یا شهر تساوی انسانها را بر پا کرده است) بیشتراز خدای جدید است.

مهندس سهراب مژده

نطفه های اندیشه های تخیلی "شبه سوسیالیستی" درهزاره ی دوم قبل از میلاد د ر مصر

*اسم اولیه ی این فرعون، آمون هوتپ چهارم بود. این نشان میداد که در ابتدا او هوادار آمون(خدای جنگ، قدرت و ثروت) بود و بعد هوادار خدای آتون(خدای صلح و تساوی و حقیقت) شد و در راه اندیشه هایش جان سپرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.