پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سدی برای محافظت از زندگی


سدی برای محافظت از زندگی

اگر نیروهای خلاق وجود انسان مهار شود و استعدادهای او به صورت صحیحی مصرف گردد, باغهایی پر طراوت از علم و عمل و فضائل اخلاقی ببار می آورد, اما اگر سد تقوی بشکند, و غرائز به صورت سیلی ویرانگر سرزمین زندگی انسان را زیر پوشش خود قرار دهند, جز ویرانه ای بی ارزش باقی نخواهد ماند
چنان آنها را متلاشی کردیم که ضرب المثل شدند

اگر نیروهای خلاق وجود انسان مهار شود و استعدادهای او به صورت صحیحی مصرف گردد، باغهایی پر طراوت از علم و عمل و فضائل اخلاقی ببار می‏آورد، اما اگر سد تقوی بشکند، و غرائز به صورت سیلی ویرانگر سرزمین زندگی انسان را زیر پوشش خود قرار دهند، جز ویرانه‏ای بی ارزش باقی نخواهد ماند.

چنان آنها را متلاشی کردیم که ضرب المثل شدند!

« وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ (۱۸سبا) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (سبا۱۹) ؛ و میان آنان و مناطقی که در آن برکت قرار داده بودیم، آبادی‏هایی آشکار بود (که به هم وصل و نزدیک بود) و سفر در میان قریه‏ها را به طور متناسب مقرّر کرده بودیم (و به آنان گفتیم:) در این مناطق شب‏ها و روزها در حال امن سفر کنید.

پس (به ناسپاسی) گفتند: پروردگارا! میان سفرهای ما فاصله بیانداز و بر خویشتن ستم کردند، پس ما آنان را موضوع داستان‏هایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و آنان را به کلّی پراکنده و متلاشی کردیم، همانا در این (ناسپاسی آنان و قهر ما) نشانه‏هایی (از عبرت) برای هر صبر کننده و شکرگزاری وجود دارد.»

● داستان قوم سبأ

چنان که از این آیات و برخی روایات استفاده می‏شود، قوم سبأ، جمعیّتی بودند که در جنوب جزیره عربستان زندگی می‏کردند و تمدّنی عالی و درخشان داشتند.

این منطقه رودخانه مهمی نداشت و آب باران در دشت به هدر می‏رفت، لذا مردم به فکر افتادند که سدّ بزرگی بسازند و آب را پشت آن ذخیره کنند. در انتهای یکی از درّه‏ها، در کنار شهر «مَارِب»، سدّ خاکی عظیمی ساختند که به همین نام مشهور شد.

هنگامی که خداوند می‏خواهد قدرت‏نمایی کند تمدنی عظیم را با چند موش! بر باد می‏دهد، تا بندگان به ضعف خود آشنا گردند و به هنگام قدرت مغرور نشوند!

آب خروجی از این سدّ باعث آبادانی دو طرفِ رودی شد که از پای سدّ جاری بود و روستاهای بسیاری با باغستان‏ها و کشتزارهای زیبا در دو طرف آن پدیدار گشت. فاصله این روستاها با یکدیگر بسیار کم و تقریباً به هم متّصل بود و وفور نعمت همراه با امنیّت، محیطی مرفّه را برای زندگی آماده ساخته بود، امّا آنها خدا را به فراموشی سپردند، به فخرفروشی پرداختند و به اختلافات طبقاتی دامن زدند. اغنیا مایل نبودند که افراد کم‏درآمد، همانند آنان و یا همراه آنان در رفت و آمد میان این مناطق باشند و می‏خواستند این امتیاز برای آنان باشد.

چنان که در تاریخ آمده است موش‏های صحرایی به دیواره این سدّ خاکی حمله کردند و آن را از درون سست کردند، چنان که با جاری شدن یک سیلاب عظیم، دیواره سدّ شکست و سیل عظیمی جاری شد که تمدّن عظیم سبأ را در زیر گِل و لای مدفون ساخت. سیلی که به قول قرآن، از آن سرزمین آباد، جز درختان تلخ «أراک» و شور «گز» و اندکی درختان «سدر» چیزی به جای نگذاشت.

«فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ»

آری هنگامی که خداوند می‏خواهد قدرت‏نمایی کند تمدنی عظیم را با چند موش! بر باد می‏دهد، تا بندگان به ضعف خود آشنا گردند و به هنگام قدرت مغرور نشوند!

● نکات مهم عبرت آموز در یک داستان کوتاه‏

قرار گرفتن داستان قوم" سبا" بعد از سرگذشت" سلیمان" در قرآن مجید مفهوم خاصی دارد.

۱) داود و سلیمان پیامبران بزرگی بودند که حکومت عظیمی تشکیل دادند، و تمدن درخشانی به وجود آوردند، اما با وفات داود و سلیمان این تمدن رو به افول نهاد، قوم سبا نیز تمدن عظیمی بر پا کردند که با در هم شکستن سد" مارب" متلاشی شد.

جالب اینکه طبق روایات، عصای سلیمان را موریانه‏ای خورد، و سد عظیم مارب را موش صحرایی سوراخ کرد، تا این انسان مغرور بداند مواهب مادی هر چند عظیم باشد و خیره کننده گاه با یک نسیم در هم می‏ریزد و به وسیله یک حشره یا یک حیوان کوچک زیر و رو می‏شود، تا آگاهان به آن دل نبندند و مؤمنان اسیر آن نشوند، و مغروران از مستی غرور به هوش آیند، و راه استکبار و ظلم و ستم پیش نگیرند.

۲) از این که بگذریم در اینجا دو چهره تمدن باشکوه دیده می‏شود که یکی رحمانی بود و دیگری سرانجام شیطانی شد، اما نه آن ماند و نه این! و هر دو رو به فنا رفتند.

۳) این نکته نیز قابل توجه است که مغروران قوم سبا که نمی‏توانستند توده‏های جمعیت را در کنار خود ببینند، و خیال می‏کردند باید میان اقلیت اشرافی و اکثریت کم در آمد سدی بزرگ و مرزی عظیم باشد تا هرگز به هم آمیخته نشوند، از خداوند تقاضای دوری آبادیها و بعد سفر کردند، خداوند هم این دعایشان را مستجاب کرد و آن چنان متلاشی شدند که هر گروهی به سویی رفتند، و به گونه‏ای از هم دور شدند که اگر می‏خواستند یکدیگر را پیدا کنند یک عمر باید در سفر باشند!

۴) هر گاه کسی به وضع آن سرزمین قبل از هجوم سیل عرم و بعد از آن نگاه می‏کرد باورش نمی‏شد که این همان سرزمینی است که روزی مملو از درختان سر سبز و خرم و پر میوه بوده که امروز به شکل بیابانی وحشتناک که تک تک درختان شوره‏گز و اراک و سدر همچون مسافرانی که راه را گم کرده و پراکنده شده‏اند در آن به چشم می‏خورد.

این صحنه با زبان حال می‏گوید: سرزمین وجود انسان نیز این چنین است اگر نیروهای خلاق او مهار شود و استعدادهای او به صورت صحیحی مصرف گردد، باغهایی پر طراوت از علم و عمل و فضائل اخلاقی ببار می‏آورد، اما اگر سد تقوی بشکند، و غرائز به صورت سیلی ویرانگر سرزمین زندگی انسان را زیر پوشش خود قرار دهند، جز ویرانه‏ای بی ارزش باقی نخواهد ماند، و گاه یک عامل به ظاهرا کوچک ریشه را تدریجا می‏زند، و همه چیز را در هم می‏ریزد، باید حتی از این مسائل کوچک ترسید و بر حذر بود.

۵) آخرین سخن که اشاره به آن را در اینجا لازم می‏دانیم این است که این ماجرای عجیب بار دیگر این حقیقت را ثابت می‏کند که مرگ انسان در دل زندگی او نهفته شده، و همان چیزی که یک روز مایه حیات و آبادانی او است روز دیگر ممکن است عامل مرگ و ویرانی گردد .

آمنه اسفندیاری

منابع:

۱- تفسیر نور ج۹

۲- تفسیر نمونه ج۱۸