یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

زندگی آلبرت اینشتین نابغه قرن


زندگی آلبرت اینشتین نابغه قرن

او تجسم خرد ناب بود, استادی كه انگلیسی را با لهجه آلمانی تكلم می كرد, كسی كه چهره اش به عنوان یك كلیشه خنده دار در هزاران عكس و فیلم به نمایش درآمده است

سیمای منحصر به فرد او با آن موهای بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخیص بود، نظیر «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلی چاپلین» كمدین مشهور سینمای جهان. چهره او به اندازه همان خانم های شیك پوشی كه در تالارهای مجلل برلین و هالیوود مثل پروانه دور او می چرخیدند شناخته شده بود. با این حال، او به طرز غیر قابل تصوری عمیق بود نابغه ای بین نوابغ دیگر كه صرفاً با اندیشیدن توانست دریابد كه جهان با آنچه به نظر می رسید تفاوت دارد. حتی اكنون دانشمندان در مواجهه با نظریات عالمانه او مثل نظریه «نسبیت عام» اظهار شگفتی می كنند. «ریچارد فینمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در این باره گفته است: «من هنوز نمی توانم بفهمم كه او چطور به این موضوع می اندیشید.» اما فیزیكدان بزرگی كه ما در اینجا از او سخن می گوییم به طرز شگفت انگیزی ساده رفتار می كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هایش را با عرقگیرها و زیرپیراهنی های پروانه ای عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزی را بر زبان جاری می ساخت و به آسانی حل معادلات ریاضی قادر بود تا اشعار نامربوط بسراید. مثلاً او می گفت: «دانش چیز شگفت انگیزی است، مشروط بر آنكه كسی مجبور نباشد از طریق آن امرار معاش كند.» بازی پرتاب حلقه ها او را مشغول می كرد، ضمن اینكه او همواره تلاش می كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان یك یهودی پاكدل یا یك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازی آرزو می كرد تا مدلی همانند او داشته باشد. ایده های او درست همانند ایده های «داروین» (دیرینه شناس برجسته) غوغایی در جهان دانش بر پا می كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشی تا شعر، را تحت تأثیر قرار می داد. در آغاز، حتی بسیاری از دانشمندان مفهوم واقعی «نسبیت» را درك نمی كردند كه این یادآور سخن كنایه آمیز و بدیع «آرتور ادینگتون» متخصص بذله گوی فیزیك نجومی است كه وقتی از او پرسیده شد «آیا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبیت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش می كنم بفهمم كه نفر سوم كیست.» به طور كلی، نگاه جهانیان به مفهوم «نسبیت» نگاهی منتظرانه و خیره شونده بود. برای بسیاری از اندیشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائیست» ها تا «كوبیست» ها و حتی فرویدین ها (طرفداران نظریات زیگموند فروید)، اما قضیه تا حدی فرق می كرد. اینان «نسبیت» را منطبق بر واقعیت های امروز جهان یافته بودند و نگاه ایشان بازتاب دهنده چیزی بود كه «دیوید كاسیدی» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» می نامید: «خزان حكومت های استبدادی، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعی و در واقع هر آنچه در قرن بیستم دچار آشوب و تلاطم می شد.»

• مردی برای تمام فصول

تأثیرات برانگیزاننده «اینشتین» نابغه علمی قرن بیستم بر پندارهای عمومی در سراسر زندگی او و پس از آن ادامه پیدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربایی برای جذب پویندگان راه دانش و آگاهی تبدیل شد. قیم های «اینشتین» محرمانه خاكسترهای جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه ای، توسط یك آسیب شناس زرنگ كه مغز «اینشتین» را بیرون كشید تا شاید در آینده بتواند رازهای نبوغ ذاتی او را كشف كند. همین چند سال پیش بود كه عده ای از محققان كانادایی با بررسی بقایای نمك سود شده مغز «اینشتین» دریافتند كه نرمه جانبی دیواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنی است كه این قسمت از مغز انسان به عنوان مركزی برای اندیشیدن پیرامون محاسبات و شبیه سازی های فضایی نقش حساسی را ایفا می كند. اما دانشمندان به همین اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته های قدیمی «اینشتین» را برای پی بردن به ابعاد واقعی نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. این حقایق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قیم های «اینشتین» كه ظاهراً اشتیاق فراوانی به مخفی نگهداشتن نبوغ خالق نظریه «نسبیت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاریكاتور خنده آوری كه «اینشتین» را با موهایی ژولیده و بدون آرایش به تصویر كشیده و همواره دختركان محصل را در انجام تكالیف خانگی درس ریاضی و تحقق عینی هر هدف ارزشمندی یاری داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان می دهند مردی بوده كه زندگی شخصی مغشوش اش تفاوت های بارزی با اندیشه های روشن او پیرامون جهان هستی داشته است. او قادر بود تا گاهی خونگرم و گاهی خونسرد باشد؛ او پدری بسیار مهربان و شیفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محیط خانواده حضور داشت؛ او همسری فهمیده برای بانوی سختگیر خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم های بدكاره را هم بلد بود. «فیلیپ فرانك» دوست و نگارنده زندگینامه «اینشتین» درباره این ویژگی نابغه دوران ما می نویسد: «آلبرت رفتار زننده و عجیبی را با زنان غریبه از خود بروز می داد. او خیلی سریع با این قبیل افراد گرم می گرفت، اما بلافاصله پس از صمیمی شدن روابط پا پس می كشید و به آن پایان می داد.» «اینشتین» خود در برابر هر خواسته ای برای كشف ویژگی های روحی و روانی اش مقاومت می كرد. به عنوان مثال، او پیشنهاد یك تحلیلگر فرویدی را برای دراز كشیدن روی تخت و تن دادن به آزمایش های روانكاوانه رد كرد. با وجود این، كنجكاوی پیرامون خصایل ذاتی او همچنان ادامه دارد، به طوری كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعیت «اینشتین» در سایت جست وجوی اینترنتی Amazon.com یافت می شود.

•تربیت و سوابق خانوادگی

این نخستین فرزند خپله یك زوج بورژوای یهودی از جنوب آلمان قویاً تحت تأثیر مادر تحكم جوی خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبی در یاد گیری موسیقی داشت. همین اشتیاق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبی را در نواختن ویولن و آموختن هنرمندی های آهنگسازان كلاسیكی از قبیل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشویق به ادامه فعالیت شود. در سال های كودكی و نوجوانی، «اینشتین» رفتارهای مذهبی جالبی را به نمایش می گذاشت. به عنوان مثال، او همیشه اعضای خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار می داد. اما بعدها این تعصب او ناپدید شد و جای خود را به جست وجوی متون اولیه علمی و مطالعه كتاب كوچكی داد كه آموزه های هندسی را در خود نهفته داشت و حكم یك كتاب مقدس را برای او پیدا كرده بود. بدین ترتیب، «اینشتین» در تمام عمر خود به هر نوع اتوریته یا قدرتی ظنین باقی ماند.

پدر «آلبرت» كه یك مهندس آسان گیر و مؤسس یك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشیمیایی بود تأثیری كمتر از مادر بر شخصیت او گذاشت، هر چند این پدر بود كه با اهدای یك قطب نمای اسباب بازی به عنوان هدیه جشن تولد باعث شد تا «اینشتین» نخستین تجربه استدلالی خویش را از آن الهام بگیرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملی باعث می شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در ۱۵ سالگی، «آلبرت» نخستین طغیان جوانی بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ایتالیا پس از بروز یك ناكامی شغلی دیگر برای پدرش به تنهایی در مونیخ زندگی می كرد تصمیم گرفت مدرسه ابتدایی اش را ترك كند تا از شر تمایلات نظامی گردانندگان آن خلاص شود. «اینشتین» تابعیت آلمانی خود را انكار كرد و سرانجام برای ادامه تحصیل وارد «پلی تكنیك زوریخ» شد كه به ام ای تی سوئیس معروف بود. در آنجا او عاشق یكی از دانشجویان همكلاسی خود به نام «میله وا ماریچ» شد كه در رشته فیزیك تحصیل می كرد. اگرچه خانم «ماریچ» قدری از ناحیه پا می لنگید و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه این دو به یكدیگر پایان ناپذیر بود. «اینشتین» علایق شخصی خود را در زمینه های فیزیك و موسیقی با «میله وا» سهیم می دانست، او را «عروسك» خطاب می كرد و حتی حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دختری رنجور بود سرپرستی كند. این دو با وجود مخالفت های مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.