شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

یک شبهه در حکومت ائمه علیهم السلام


یک شبهه در حکومت ائمه علیهم السلام

چرا اولیای دین یعنی امامان معصوم علیهم السلام رغبتی به تشکیل حکومت از خود نشان نمی دادند علی علیه السلام در مقابل اهل سقیفه شمشیر نمی کشد و از حق حاکمیت الهی خود دفاع نمی کند

▪ شبهه: چرا اولیای دین یعنی امامان معصوم (علیهم السلام) رغبتی به تشکیل حکومت از خود نشان نمی دادند علی (علیه السلام) در مقابل اهل سقیفه شمشیر نمی کشد و از حق حاکمیت الهی خود دفاع نمی کند. امام حسن(علیه السلام) هم با قرارداد صلحی حکومت را به معاویه واگذار کرده و دست از آن می کشد. امام حسین (علیه السلام) هم که دست به شمشیر می برد سخنی از حکومت به میان نمی آورد. اینها همه گویای این نکته است که سیاست جدای از دیانت است چون اگر عین دیانت بود می بایست تشکیل حکومت و اداره آن نیز جزء وظایف اولیای دین قرار می گرفت؛ در حالی که نه از قرآن چنین الزامی برمی آید و نه در سیره آنها چنین اهتمامی مشاهده می شود.

در پاسخ به این شبهه ابتدا باید دیدگاه قرآن را نسبت به حاکمیت امامان معصوم (علیهم السلام) به دست آورد. آنگاه به سراغ سیره و رفتار سیاسی آنها رفت و آن را مورد بررسی قرار داد. حاصل جمع این دو بحث پاسخ دقیق به این سوال خواهد بود.

● در قرآن

در مقاله «چرا حکومت اسلامی؟!» ثابت کردیم که تشکیل حکومت اسلامی یک ضرورت دینی است که تا اسلام هست آن نیز باید باشد. اما سوال اینجاست که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه کسانی حاکمان جامعه اسلامی هستند؟

اولی الامر حاکمان جامعه اسلامی بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هستند

در آیه ۵۹ سوره نساءآمده است: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ‏ْ»؛ ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت کنید.

علامه طباطبایی(ره) در بیان علت تکرار «أَطِیعُواْ» می نویسد: رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله) دو جنبه دارد: ۱. رسالت و ابلاغ از جانب خدا و تشریع و تبین جزئیات احکام قرآن. ۲. حکومت و ولایتی که بر مردم دارد و به مقتضای آن احکام و دستوراتی صادر می کند که در این وجه دوم "اولی الامر" هم با او شریک هستند و پس از او متصدی امر حکومت و منشاء صدور این امر و نهی ها می باشند. برای همین اختلاف در نوع اوامر و اطاعت از آن است که "اطیعوا" تکرار شده است. در "اطیعوا الله" منظور اطاعت از وحی و تشریع است و در "اطیعوا الرسول و اولی الامر" منظور اطاعت از اوامر ولایی و حکومتی رسول و اولی الامر می باشد. (المیزان،۴/۳۸۸)

● اولی الامر همان امامان معصوم (علیهم السلام) هستند

از آنجا که آیه، اطاعت اولواالامر را به ‌طور مطلق و بدون قید و شرط، همانند اطاعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) لازم شمرده است؛ پس باید اولواالامر کسانی باشند که مقام عصمت، آنان را از هرگونه خطا و اشتباه حفظ کند؛ چنان‌که بعضی از مفسّران اهل ‌تسنّن بدان اعتراف کرده‌اند.(التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳) بر همین اساس و بر مبنای احادیث معتبر که در منابع شیعه(تفسیر نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷) و اهل‌سنّت(البحر‌المحیط، ج‌۳، ص‌۲۷۸؛ ینابیع‌المودّة، ص‌۱۱۶؛ احقاق‌الحق، ج‌۳، ص‌۴۲۵) نقل شده، مفسّران شیعه اتّفاق نظر دارند که منظور از اولی‌الامر، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند.

بنابر آنچه گذشت بعد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) امامان معصوم (علیهم السلام) عهده دار شأن حاکمیت نظام اسلامی می شوند و مردم هم بنا به دستور خداوند متعال موظف به اطاعت بی قید و شرط از این حاکمان الهی اند.

خود آن حضرات بیش از دیگران به ضرورت وجود حکومت اسلامی و جایگاهی که خداوند در رأس آن برای ایشان معین کرده است واقف بودند و در انجام این مهم از تمام ظرفیت های موجود استفاده می کردند. ولی اگر مانعی جدی بر سر انجام این مهم قرار می گرفت و نمی گذاشت تا امام معصوم (علیه السّلام) این شأن خدادادی خود را به ظهور برساند، انجام این وظیفه به میزان ممکن کاهش می یافت؛ اما هرگز به این معنا نبود و نیست که او از این سمت برکنار شده یا فاقد این شأن گردیده است.

● در سیره

آن گونه که از سیره اجتماعی- سیاسی امامان معصوم (علیهم السّلام) به دست می آید خود آن حضرات بیش از دیگران به ضرورت وجود حکومت اسلامی و جایگاهی که خداوند در رأس آن برای ایشان معین کرده است واقف بودند و در انجام این مهم از تمام ظرفیت های موجود استفاده می کردند. ولی اگر مانعی جدی بر سر انجام این مهم قرار می گرفت و نمی گذاشت تا امام معصوم (علیه السّلام) این شأن خدادادی خود را به ظهور برساند، انجام این وظیفه به میزان ممکن کاهش می یافت؛ اما هرگز به این معنا نبود و نیست که او از این سمت برکنار شده یا فاقد این شأن گردیده است.

● موانع به دست گرفتن حاکمیت جهان اسلام توسط امامان معصوم (علیهم السلام)

۱) به خطر افتادن اصل وجود اسلام

پس از پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله) امام علی(علیه السّلام) از صحنه سیاسی و هسته تصمیم گیری در امور جامعه اسلامی کنار گذاشته شد. در این هنگام امام علی(علیه السّلام) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت؛ یا می بایست به کمک مردان خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند،‌ بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را به جایگاه حقیق اش برگرداند ‌و یا آن که وضع موجود را تحمل کند و در حدود امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف دینی خود بپردازد.

از آن جا که در رهبری های الهی،‌ قدرت و مقام، هدف نیست؛ بلکه هدف، حفظ و نشر دین خداست و وجود رهبری برای این است که این هدف تحقق بیابد. بنابراین اگر روزی رهبر بر سر دوراهی قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکی را برگزیند،‌ باید هدف را مقدم بر حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش بشمارد.

حضرت علی(علیه السّلام) هم که با چنین وضعی روبرو شده بود همین کار عاقلانه را کرد. او با ارزیابی اوضاع جامعه اسلامی به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت و حفظ مقام و موقعیت رهبری خود نماید،‌ وضعی پیش می آید که زحمات پیامبر اسلام و خون های پاکی که در راه این هدف و برای آب یاری نهال اسلام ریخته شده است، همه به هدر می رود.

امام در خطبه «شقشقیه» از این دو راهی دشوار و حساس و نیز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌کند: «در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم [و حق خود را بگیرم] و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده اند،‌ صبر کنم؟ ... (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیک تر است، لذا شکیبایی ورزیدم،‌ ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند».(نهج البلاغه، خطبه سوم)

۲) کشته شدن امام و حاکم واقعی بدون تاثیرگذاری مطلوب

گاهی قیام برای حفظ حاکمیت امام معصوم (علیه السلام) و یا بازگرداندن آن به جایگاه حقیقی و خدادادش منجر به قتل و شهادت امام و حاکم واقعی می شود. در این صورت و به حکم عقل اگر چنین شهادتی بدون تاثیر مطلوب باشد قطعا ممنوع خواهد بود. لذا امام (علیه السّلام) تا مرز شهادت می رود اما هیچگاه تن به شهادت بی اثر نمی دهد.

امام حسن مجتبی (علیه السّلام) از جمله امامانی است که در این وضعیت قرار گرفت. ایشان برای حفظ و تداوم حکومت الله که خود سکاندار آن بود تا مرز شهادت پیش رفت اما وقتی با خیانت سپاهیان خود مواجه شد با امضای صلح نامه از شهادت بی اثر خود جلوگیری کرد. در این باره نوشته اند:

«حضرت چاره ای جز صلح نداشت تا اندک یاران مخلص و شیعیان او در امان بمانند.»( مناقب، ج ۳،ص ۳۹۴ و بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۹۱ و عوالی اللالی، ج ۳،ص ۱۲۹) و یا «بر حسن هجوم آوردند و خیمه هایش را غارت کردند... جراح بن سنان اسدی با خنجری ران او را مجروح نمود. حسن (علیه السّلام) سخت بیمار شد و یارانش از گرد او پراکنده شدند و چون دید نیرو و یاوری ندارد، با معاویه صلح نمود.» (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۲)

امام در خطبه «شقشقیه» از این دو راهی دشوار و حساس و نیز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌کند: «در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم [و حق خود را بگیرم] و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده اند،‌ صبر کنم؟ ... (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیک تر است، لذا شکیبایی ورزیدم،‌ ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند»

● در مورد امام حسین علیه السلام

امام حسین (علیه السّلام) با شعار براندازی حکومت طاغوت قیام کرده و به طرف کوفه روانه شدند؛ آنجا که در نامه ای به سلیمان بن صرد و عده ای دیگر از بزرگان کوفه پس برشماری بخشی از انحراف ها و ظلمهای حکومت وقت اینگونه کی نویسد: «... وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ ... »؛ حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند و به حقیقت که من به مقام خلافت احق و سزاوارم [نه یزید].(بحارالأنوار، ج‏۴۴، ص ۳۸۲)

یا آنجا که فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَی آلِ أَبِی سُفْیَانَ ...»؛ همه از خدائیم و به سوی او در حرکتیم. پس باید فاتحه اسلام را خواند و با آن خداحافظی کرد! زیرا این امت در دست حاکمی به مانند یزید گرفتار شده است. و من از جدم پیامبر خدا (صلّی اللَّه علیه و آله) شنیدم که می فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است. (بحارالأنوار ، ج‏۴۴، ص۳۲۶)

پر واضح است که چنین اقداماتی جز برای باز گرداندن حاکمیت به دست صاحب اصلیش که خود حضرت باشد، توجیه دیگری ندارد.

امام حسین(علیه السّلام) با اینکه می دانست این قیام به شهادت او ختم می شود (بحار الانوار، ج‏۴۴، ص۳۶۴) اما چون این شهادت را پر ثمر برای احیا، حفظ و رشد اسلام می بیند قیام کرده و با نثار خون خود به تمام آن اهداف می رسد.

پس هم قرآن امامان معصوم علیهم السلام را موظف به تشکیل و اداره حکومت می کند و هم در سیره سیاسی- اجتماعی ایشان توجه و اهتمام به این وظیفه مشاهده می شود.

امید پیشگر