جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
ترجمه, رسالتی اجتماعی
ترجمه و بخصوص ترجمهی آثار مرجع به عنوان یکی از راههای جدی و موثر مبادلهی فرهنگ و علم رسالتیست بر عهدهی روشنفکران، و لازم است که اهمیتی در خور به آن داده شود. ترجمهی آثار اندیشمندان و عالِمان جهانی نهیک تفنن ، بلکه وظیفهای اجتماعیست، و با همین میزان باید پاسخگوی آن بود، چون کاری گروهی به آن پرداخت و آن را به استانداردهای جهانی ارتقا داد.
در کشور ما، اما، این مقوله تا اندازهی زیادی از آماتوریسمی رنج میبرد که با اتکا به مجموعه شرائط به حیات خود ادامه داده و مزمن شده است. در بیشتر اوقات مترجمین منفرد تنها با اتکأ به توان محدود خود به ترجمهی متونی میپردازند که بسیار فراتر از توان آنهاست. به رغم نیّت این مترجمین اثر بدست آمده در بیشتر اوقات مشکلی به مشکلها میافزاید؛ اگر چه شاید برخی اعتقاد داشته باشند که این گونه ترجمهها تا اندازهای به معرفی مکاتب فکری کمکی کردهاند. به نظر من این نگاه تقلیل گراست و امکان سازماندهی توان بالفعل و بالقوه برای ترجمهی استاندارد و انتقاد از شیوهی موجود را به عنوان راه حل این نارسائی مهم نادیده میگیرد.
آثار کارل مارکس از جمله متون مرجعیست که ضرورت ترجمهی آنها در کشور ما نیز وجود دارد. همین ضرورت موجب شده است که تلاشهائی در این زمینه انجام شود. اما ترجمهی آثار این دانشمند به ویژه آثار وی در اقتصاد سیاسی که هم از لحاظ چند بعُدی بودن مفاهیم؛ یعنی همراهی و همزمانی علوم مختلف، و مشروط بودن ِفهم کامل آنها به این همزمانی، و هم از لحاظ شیوهی بیان دیالکتیکی این آثار که استفاده از تمام ظرفیتهای زبان مقصد را برای پرورش و بازگوئی ظرافتهای نظریاش اجتنابناپذیر میکند، احتمال استنتاج ناقص و حتی غلط مفاهیم را برای هر مترجم منفردی به وجود میآورد. اولین نتیجهی بدی که از این قبیل ترجمهها حاصل میشود، پیدا آمدن ِتعبیرهای نادرست، مخصوصا ًًبرای دانشپژوهانیست که تازه به مطالعهی این آثار روی میآورند. آنهایی که در گذشته خود طعم تلخ این بدفهمیها را چشیدهاند بخوبی میدانند که چه میزان نیرو و انرژی برای جبران خسارتهای ناشی از این بدفهمیها باید مصرف شود؛ و تازه این کمترین تاوان ممکن است. دومین نتیجهی بد ، بروز وازدگی میان علاقمندان به علت هیبت بغرنج ترجمهی فارسی این متون مهم است که به رغم پیچیده بودن مفاهیم از بدو تدوین تا کنون در حوزه علوم انسانی قاطعترین و پهناورترین دامنهی تأثیر را بر همه متفکرین و پیشروان اندیشه و عمل در سراسر جهان داشتهاند، و نشان میدهد مارکس بیش از هر متفکر دیگری موفق به عمومی کردن (عملی کردن) اندیشههای ناب نظری شده است. بخش زیادی از زحمات این مترجمین منتهی به خلق ِآثاری غیرقابل اعتماد شده است. مسلم است که هیچ ترجمهای از آثار مرجع بدون ویراستاری معتبر و همکاری گروهی ِافراد مطلع سرنوشت بهتری نخواهد داشت. نگاهی حتی سطحی به ترجمهی فارسی این آثار صحت این ارزیابی را تأیید میکند .
● چند نمونه:
- « دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی ١٨٤٤» مترجم حسن مرتضوی
فقط سه صفحه از این ترجمه، یعنی صص ٢٣ و ١٢٤ و ١٢٥ از آغاز فصل « کار بیگانه شده» بررسی میشود.
در صفحه ١٢٣ عبارت « نشان دادیم که نتیجهی ضروری و ناگزیر رقابت، انباشته شدن سرمایه در دست عدهای معدود و از این رو پیدایش انحصار به وحشتناکترین شکل ممکن است؛» ترجمهی عبارت انگلیسی زیراست:
We have shown that the necessary consequence of competition is the accumulation of capital in a few hands and hence the restoration of monopoly in a more terrible form.
ترجمهی صحیح عیارت به صورت زیر است:
« نشان دادیم که نتیجهی ضروری رقابت انباشته شدن سرمایه در دست عدهای معدود و از این رو بازگشت انحصار به شکل وحشتناکتر است؛» . (تاکیدات در کل متن ازمن است).
واژهی restoration به معنی اعاده و بازگشت به شرائط پیشین است. در متن آلمانی لغتwiederherstellung به کار رفته است .که معادل همین restoration انگلیسی است. به نظر میرسد که مترجم محترم فقط انحصار مدرن را میشناخته است؛ و از این رو «بازگشت» انحصار را بر این اساس به « پیدایش » جرح و تعدیل کرده است . مارکس فرا روئی (بازگشت ) انحصار بورژوائی را از انحصار فئودالی چون یک سنتز، یعنی یگانگی متضاد رقابت و انحصار را در « فقر فلسفه» نشان میدهد:
«آقای پرودن فقط از انحصار مدرنی که از دل رقابت بیرون آمده است حرف میزند. اما همه میدانیم که رقابت خود از دل انحصار فئودالی بیرون آمد. بنا بر این در اصل این رقابت است که ضد انحصار بود نه انحصار ضد رقابت. از این رو انحصار مدرن آنتیتزی ساده نیست ، بل بر عکس سنتزی واقعیست.
ـ تز:انحصار فئودالی ِقبل از رقابت
ـ آنتی تز: رقابت
ـ سنتز: انحصار مدرن؛ که نفی انحصار فئودالیست تا آنجا که حاکی از سیستم رقابت است؛ و نفی رقابت است تا آنجا که انحصار است.
بنا بر این انحصار مدرن، انحصار بورژوائی، انحصار ِمرکب، نفی ِنفی، و وحدت ضدین است . انحصار در حالت ناب، معمولی و عقلائیست.». (بر گردان از متن انگلیسی در آرشیو اینترنتی).
درصص١٢٤-١٢٥ مترجم محترم جملهی زیر را ترجمه میکند:
« بنابراین اینک باید پیوند ضروری میان مالکیت خصوصی، حرص و طمع و تقسیم کار،سرمایه و مالکیت ارضی ، مبادله و رقابت، ارزش قائل شدن و خوار کردن آدمی ، انحصار و رقابت و غیره و به عبارتی پیوند میان کل این نظام از خود بیگانه سازی و نظام پولی را بررسی نمائیم.».
در نگاه اول جفت « ارزش قائل شدن و خوار کردن آدمی » به شما چنگ میاندازد و بلافاصله برایتان سؤال پیش میآید که آیا این جفت از لحاظ اقتصاد سیاسی با مقولههای دیگر هم طراز است؟ یا اصلاً این عبارت به اقتصاد سیاسی ربطی دارد؟ حقیقت این است که جواب هر دو سؤال منفیست. مترجم عبارت انگلیسی:
value and the devaluation of man
را که معادل عبارت آلمانی:
von Wert und Entwertung der Menschen
است به « ارزش قائل شدن و خوار کردن آدمی » برگردانده است. در حالی که ترجمه صحیح عبارت مزبور
« ارزش، و کاهش ارزش آدمی » میباشد. تنها در این شکل است که عبارت معنی میپذیرد و میتواند در ردیف مقولهها و در واقع تضادهای بالا قرار بگیرد. مراد از کلمه ارزش اولی مقوله ارزش (ارزش مبادله) است که قانون اساسی تولید کالائی و شیوهی تولید سرمایهداریست و بر طبق آن ارزش هر کالا بر اساس میزان نیروی کار مجرد اجتماعاً تعین شدهی نهفته در آن سنجیده میشود. پیداست که تحت قانون ارزش نیروی کار انسان نیز یک کالا محسوب میشود و کارگر فروشندهی نیروی کار. تحت حاکمیت این قانون تنها منبع سود بخش پرداخت نشدهی کار است. و سازمان تولید سرمایهداری به طور مداوم به فکر افزایش این بخش پرداخت نشده از طریق ابداع انواع تقسیم کار و شیوههای نوین تولید، و رشد بارآوری کار میباشد. این مسیر به استفادهی مداوم از تکنولوژی جدید برای بیشتر کردن ارزش اضافی ِنسبی و رقابت شدید منتهی میشود. در این مسیر شتابآلود ضمن کاهش مداوم ارزش نیروی کار در مقابل سرمایه، خود کارگر نیز به عنوان انسان رفته رفته به جزء کم اهمیتی از فراشد تولید و ضمیمهی کار مرده بدل میشود. به تبع ِاین تقسیم کار خواص دماغی وی، به علت بی فایده ماندن و انحصاری شدن نیروی معنوی مورد نیازِ فراشد تولید (وظیفهی ذهنی) به نفع سرمایه دار، به تدریج به سوی انحطاط میگراید. چند سطر پائینتر در همین صفحهی مورد بررسی ما (ص١٢٥ترجمه مرتضوی) مارکس درتوضیح این تضاد میگوید:
« هر چه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود،فقیرتر میگردد. هر چه کارگر کالای بیشتری میآفریند، خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود.افزایش ارزش جهان اشیأ نسبتی مستقیم با کاستن از ارزش جهان انسانها دارد.»
گرچه این ترجمه نمونهی پراشتباهی محسوب نمیشود و مترجم محترم کار پُر زحمتی را انجام داده است، اما خود پیداست که چنین نارسائیهائی در کل ترجمه میتواند گسترده شده باشد.
گروندریسه ترجمه تدین و پرهام:
ـ این اثر در صورت ظاهر ترجمهای ست که با سه ترجمه به سه زبان دیگر مقایسه شده و با توضیحات فراوان در متن و در پانوشتها سعی درساختن هیبت ِمعتبری برای آن شده است. اما حاصل شیر بی یال و دم و اشکمیست که در نوع خود از لحاظ غیر استاندارد بودن بینظیر است، و در واقع خصلتنمای ترجمه غیر استاندارد و در عین حال توأم با بوق و کرنا در ایران است. سراسر متن پر از اشتباهات تئوریک است. من در جای دیگری مفصلتر به این اثر پرداختهام. در این جا صرفا ًبه بررسی سه پانوشت در این کتاب میپردازم که در آنها مترجمین انگلیسی و فرانسوی توسط دوستان ما متهم به اشتباه لپی شدهاند:
١) ص٢٥ و ٢٦ گروندریسه فارسی:
در پانوشت ص٢٦شماره ٢٨ دوستان ما توضیح میدهند که: « ترجمه انگلیسی عبارات اخیر، یعنی عباراتی که با " این روش از لحاظ تاریخی " شروع و به جملۀ " بدیهی است که این روش از نظر علمی روش درستی است " ختم میشود، ترجمۀ آشفتهای است که در آن از دو روش [ روش پیشین و روش اخیر] بحث میشود.ترجمه بر اساس روایت فرانسوی با توجه به متن آلمانی صورت گرفت».
خوب ببینیم مشکل چیست:
ـ موضوع موردِ بحث روش اقتصاد سیاسیست، که شرح آن را از صص٢٥ و ٢٦ ترجمهی فارسی گروندریسه ذکر میکنیم:« هنگام بررسی کشوری معین.از نظر سیاسی- اقتصادی، نخست از جمعیت آن، از توزیع این جمعیت به طبقات، یا در شهر، روستا، سواحل و جزائر، و از شاخههای متفاوت تولید،.صادرات و واردات، تولید و مصرف سالیانه ، قیمت کالاها و غیره آغاز میکنیم.
یک چنین روشی که بنای کار را بر امور واقعی و مشخص میگذارد ظاهراً درست به نظر میرسد. از همین رو در اقتصاد هم باید از جمعیت که پایه و موضوع تمامی عمل اجتماعی تولید است آغاز کرد. اما با تعمق بیشتر نادرستی این نظر آشکار میشود. جمعیت اگر مثلاً طبقات متشکلۀ آن نادیده گرفته شوند انتزاعی بیش نیست، همین طور طبقات هم عبارتی میان تهی خواهد بود اگر با عناصری که این طبقات متکی به آنها هستند آشنا نباشیم. کار مزدبگیری، سرمایه و غیره [ از جمله این عناصرند].اینها هم به نوبۀ خود مسبوق به مبادله، تقسیم کار، قیمتها، و غیرهاند. مثلاً سرمایه بدون کار مزدی، بدون ارزش، پول، قیمت، و غیره هیچ نیست. با این حساب اگر بنا بود با مفهوم کلی جمعیت شروع کنیم ناگزیر به دریافتی آشفته میرسیدیم.» خواننده توجه داشته باشد که این روش غلط ، روش اول است که از یک کل مشخص و عینی چون جمعیت کار خود را آغاز میکند.« در حالی که میتوان با تحلیلی گام به گام به مفاهیم بیش از پیش بسیط تر رسید. یعنی از واقعیت ملموس و مشخص اندک اندک به مجردات لطیف و سرانجام به بسیط ترین مفاهیم و مقولات دست یافت. اینجا حرکتی معکوس لازم است.یعنی باید از مفاهیم مجرد شروع کرد و بار دیگر به عناصر واقعی مشخص، مثلاً به جمعیت رسید. با این روش به خلاف روش اول، به جای دریافتی آشفته ازیک امر کلی، به مجموعهای سرشار از تعیینات و روابط پیچیده خواهیم رسید».
پس روش صحیح روشی است که برعکس روش اول بنای کار را برعناصر واقعی مشخص، مثلاً جمعیت نگذارد و از واقعیت ملموس و مشخص بیشتر و بیشتر دور شود و به سمت تجریدات انتزاعیتر حرکت کرده تا بسیط ترین مفاهیم یا عمومیترین مشترکات را کشف کند. آنگاه باز به واقعیت ملموس و مشخص مثل جمعیت بازگردد. در پرتو این بسیط ترین مفاهیم است که قانونمندیهای حاکم بر واقعیات ملموس خود را آشکار میسازند و در واقع رمز گشائی میشوند. این روش صحیح روش دوم است. دوستان مترجم ما از اینجا راه خود را ازمتن انگلیسی و آلمانی و حتی از راهی که خودشان تا حالا آمده اند، جدا می کنند و بلافاصله در ادامه میگویند:« این روش ازلحاظ تاریخی، روش علم اقتصاد در آغاز این علم بود»، یعنی روش دوم؛ یعنی روش صحیح. ولی متن انگلیسی و آلمانی میگویند: « روش اول از نظر تاریخی روشیست که علم اقتصاد از آغاز پیدایش خود دنبال کرد» یعنی روش غلط . دوستان ما The former path انگلیسی و Der erste Weg آلمانی، یعنی « روش اول » را با اجازهی خودشان به « این روش » ترجمه میکنند. آنها نمیدانند که مارکس اصولاً منتقد علم اقتصاد است، و این که اگر روش آن از آغاز روش صحیح دوم بود مارکس اصولاً چرا باید در مورد روش اشتباه اقتصاد سیاسی صحبت میکرد، و در نهایت پس روش غلط مال چه کسانی بوده است؟ گوش کنید به ادامهی اشتباه:« اقتصاددانان سدۀ ١٧همواره با کل زنده، با جمعیت ، ملت ،دولت، دولتها و غیره آغاز میکنند[ خواننده میداند که این روش اول است] و همیشه هم به کشف معدودی [ یعنی کمی ] ازمناسبات عام، مجرد و تعیین کننده نظیر تقسیم کار، پول، ارزش و غیره میرسند و همین که این مقولات کم و بیش پرورده و منتزع شد،.شروع میکنند به ساختن دستگاههای اقتصادی که از مفاهیم بسیط نظیرکار، تقسیم کار، نیاز، و ارزش مبادلهای شروع و به دولت،و مبادله بین ملتها و بازار جهانی ختم میشود.[ خواننده محترم شوکه نشود] بدیهی است این روش ازنظرعلمی روش درستی است.» کدام روش ؟ روش اول! (عبارات میان قلاب و تأکید از من)
متن آلمانی و انگلیسی در اینجا، یعنی پس از توضیح روش غلط اقتصادیون قرن ١٧ میگویند« آشکار است که روش دوم روش علمی است»:
Das letztre ist offenbar die wissenschaftlich richtige Methode
The latter is obviously the scientifically correct method.
٢) ص ٥١ پانوشت شماره ٩:
«مترجم فرانسوی جملۀ اخیر را به نحو عجیبی نادرست فهمیده است. او «اولی» [یعنی اسکناسها به عنوان حوالههای اقلام و فرآوردههای ملی] را به جای نیروی کار در جملۀ آخری مارکس گرفته و «دومی»[یعنی تولید ملی و نیرویِ کارِ ِمستقیماً قابل ِاستفادۀ ملت] را به جای تولید ملی، و بدین سان به جای مقایسۀ ارزش سمبولیک پول به عنوان معادل طلا و نقره با ارزش واقعی تولید ملی که مورد نظر مارکس است، تولید ملی و نیروی کار را به نحو بی معنائی با هم مقایسه کرده و جمله را به صورت زیر ترجمه کرده است:
«پس تولید ملی کاهش مییابد و نیروی کار را هم نمیتوان جز در حدود معینی آن هم در دورههای مشخص افزایش داد» بی آنکه از خود بپرسد ارتباط این جملۀ بی معنا با جملۀ بعدی مارکس در مورد ماشین چاپ اسکناس و معجزات آن چیست»
جملهای که به قول این دوستان توسط مترجم فرانسوی فهمیده نشده است در متن انگلیسی مورد قبولاشان پر رنگ شده است :
"Now suppose that the Bank of France did not rest on a metallic base, and that other countries were willing to accept the French currency or its capital in any form, not only in the specific form of the precious metals. Would the bank not have been equally forced to raise the terms of its discounting precisely at the moment when its "public" clamoured most eagerly for its services ? The notes with which it discounts the bills of exchange of this public are at present nothing more than drafts on gold and silver. In our hypothetical case, they would be drafts on the nation۰۳۹;s stock of products and on its directly employable labour force: the former is limited, the latter can be increased only within very positive limits and in certain amounts of time. The printing press, on the other hand, is inexhaustible and works like a stroke of magic"
که به شکل زیر ترجمه کردهاند:
ـ "در فرض ما این اسکناسها تبدیل به حوالههای اقلام فرآوردههای ملی و نیروی کار مستقیماً قابل استفادۀ ملت میشوند. اولی [فرآوردهها] محدود است و دومی را تنها در حد معینی از زمان و در محدودههای معینی میتوان افزایش داد. بگذریم از اینکه ماشین چاپ هم بی وقفه باید کار کند و انتظار معجزه از آن داشته باشیم." (تاکید از من است.)
ترجمهی صحیح آن از نظر من به شرح زیر است:
ـ «درحالت فرضی ما این اسکناسها حوالههای ذخیرهی فرآوردهها و نیروی کار بالفعل ملت خواهد بود. اولی (ذخیرهی فرآوردهها ) محدود است و دومی (نیروی کار بالفعل) فقط در چارچوب مرزهای خیلی مطلق و در مهلت لازم قابل افزایش است. از طرف دیگر، ماشین چاپ بی وقفه کار میکند و در یک چشم به هم زدن مشکلات را حل میکند.»
از بعضی تفاوتهای جزئی که بگذریم ظاهراً این دو ترجمه مشابه یکدیگر هستند. اما در مورد ترجمهی من هر دو مقوله به نام معلوم شده اند، در حالی که در ترجمهی دوستان مقوله دومی به نام خوانده نمیشود، تا میرسیم به پانوشت ایشان که آنجا به صورت " تولید ملی و نیروی کار مستقیماً قابل استفادۀ ملت " نامگذاری میشود؛ و با کمال تعجب در همانجا نیز ناگهان نام مقولهی اول را که در متن "[فرآوردهها]" بود با چرخشی گیجکننده (گیجکننده برای ما) به "اسکناسها به عنوان حوالههای اقلام و فرآوردههای ملی" تبدیل میکنند. خوب ما این تردستی را نادیده میگیریم و با احساس خوش یک کاشف به پیش میرویم- ادامه پانوشت نشان میدهد که این تعبیر است که با منظور آنها منطبق است. حالا دوباره عبارت ترجمه شدهی این آقایان را با نامهای جدید بازنویسی میکنیم:
« در فرض ما این اسکناسها تبدیل به حوالههای اقلام فرآوردههای ملی و نیروی کار مستقیماً قابل استفادۀ ملت میشوند. اولی [ اسکناسها به عنوان حوالههای اقلام و فرآوردههای ملی] محدود است و دومی [تولید ملی و نیروی کار مستقیما ً قابل استفادۀ ملت] را تنها در حد معینی از زمان و در محدودههای معینی میتوان افزایش داد.»
ایراد این دوستان به مترجم فرانسوی این است که وی مقولهی دوم آنها را تجزیه کرده و « تولید ملی » و « نیروی کار» را به عنوان دو مقولهی مورد نظر مقایسه کرده است. اگر «تولید ملی » را که اصلاً در متن ترجمه شده آنها وجود ندارد با نام درستش یعنی« ذخیرهی فرآوردهها » یکی بگیریم، همین ایراد به من هم وارد میشود. اما ایراد ما به آقایان:
اولاً متن مقایسهای میان دو مقوله انجام نمیدهد؛ تنها توضیح میدهد ذخیره فرآوردهها و نیروی کار بالفعل پشتوانههای حوالههای بانکی در حالت مفروض هستند؛ که مقدار ذخیره فرآوردهها محدود است [که مارکس شمهای از این محدودیت را در نامساعد بودن محصول غله و ابریشم در ادامهی متن نشان میدهد] و افزایش نیروی بالفعل کار نیز به نرخ رشد جمعیت و زمان لازم برای رشد و پرورش کارگر که مرزهای طبیعی ِقاطعی هستند محدود میشود. مترجم فرانسه هم اگر فرض کنیم از لحاظ بازگو کردن عبارتش به فارسی کمی مورد کم لطفی قرار گرفته است نیز همین را میگوید. اما دوستان ما با حالتی پیروزمندانه میگویند اگر راست میگوئید پس قضیهی آن ماشین چاپ اسکناس چیست که در ادامه آمده است ؟ قضیه این است که اولاً شما جمله مربوط به ماشین چاپ را در جهت نیت خود مخدوش کردهاید؛ مترجم انگلیسی میگوید:
The printing press, on the other hand, is inexhaustible and works like a stroke of magic.
شما میگوئید « بگذریم از اینکه ماشین چاپ هم بیوقفه باید کار کند و انتظار معجزه از آن داشته باشیم.» او ماشین چاپ را وسیلهای برای حل تضاد میان حوالهها و پشتوانههای آنها و شما جزئی از تضاد میگیرید. اما متن انگلیسی که با متن آلمانی کاملاً برابر است:
"The notes with which it discounts the bills of exchange of this public are at present nothing more than drafts on gold and silver. In our hypothetical case, they[ the notes] would be drafts on the nation۰۳۹;s stock of products and on its directly employable labour force: the former is limited; the latter can be increased only within very positive limits and in certain amounts of time "
(عبارت در قلاب از من )
این جمله را به هر کسی که کمی با زبان انگلیسی آشنا باشد نشان بدهید به شما خواهد گفت که former به they رجوع نمیدهد، بلکه به nations stock of products رجوع میدهد. به فرض محال که شما درست بگوئید و به they رجوع دهد، در آن صورت آیا به نظر شما اسکناسها یا حوالهها محدودند؟ مگر همان ماشین چاپی که به رخ مترجم فرانسوی میکشید کارش رفع این محدودیت نیست؟
مارکس واضح میگوید که میان تقاضای مشتاقانه برای اسکناس و حوالههای در گردش ِبانکی از یک سو ، و پشتوانهی متشکل از ذخیره محصول و نیروی کار بالفعل ملت یا کشور شکافی ایجاد میشود که ماشین چاپ با چاپ حوالههای بیشتر در یک چشم به هم زدن آن را پر میکند[ خواننده توجه بفرماید که این شکاف در ١٨ اکتبر١٨٥٥ ، در حالتی که مبنای بانک فرانسه فلزات گرانبها است، از راه بالا بردن نرخ تنزیل و کاهش زمان باز پرداخت اسناد اعتباری پر شد- صص ٤٨ و ٤٩ گردوندریسه فارسی ] . کارل مارکس بلافاصله در ادامه نشان میدهد که بر خلاف میل دوستان ما افزایش اسکناسها و حوالههای بانکی نامحدود است ، و به دلیل همین نامحدود بودن روز به روز از ارزش واقعی آنان کاسته شده و مقدار کمتری از محصول و نیروی کار را نمایندگی میکنند. او میگوید:[ از ترجمه خود این دوستان]:
« در همان حال که نا مساعد بودن محصول غله و ابریشم در حد زیادی ثروت مستقیماً قابل مبادلۀ ملت [ذخیره فرآوردهها و نیروی کار بالفعل ] را کاهش میدهد، راه آهن و بنگاههای معدنی با سرمایهگذاری در خارج همان ثروت قابل مبادله را به گونهای منجمد میسازند که هیچ معادلهی مستقیمی ایجاد نمیکند، یعنی که این بخش از ثروت ملی را میبلعند بی آنکه چیزی جایگزین آن کنند. بدین سان ثروت مستقیما ً قابل مبادلهی ملت (ثروتی که بتواند به گردش در آید و در خارج پذیرفته شود) به طور مطلق کاهش مییابد! در حالی که حوالههای بانکی افزایشی نامحدود پیدا میکنند[ قابل توجه طرفداران محدودیت حوالهها]، و نتیجهی مستقیم آن افزایش قیمت فرآوردهها، مواد خام و کار است. سوی دیگر قضیه، کاهش قیمت حوالههای بانکی است. بانک برای افزایش ثروت ملی معجزه نمیکند، فقط میتواند به کمک عملیات خیلی پیش پا افتاده ارزش پول [حوالههای] خود را کاهش دهد. با این کاهش ارزش پول یک فلج ناگهانی در تولید پیدا میشود.» (عبارتهای میان قلاب از من است).
به وضوح میبینید که «حوالهها» که در ترجمه آقایان پرهام و تدین از عبارت مورد اختلاف «محدود» قلمداد میشوند، کاملاً نا محدوداند. و به تبع ِهمین نامحدودیت ترجمهی ایشان از عبارت مورد اختلاف بالا غلط است.
پانوشت بعدی درص٥١٤ به این صورت است:
ـ « روژه دانژویل [فرانسوی] جملۀ داخل پرانتز را کاملاً برعکس منظور مارکس ترجمه کرده و نوشته است:«به استثنای اجارهداری چرا که اجاره دار، فروشندۀ محصولات کشاورزی است». منظور مارکس این است که سرمایه از مالکیت زمین، حتی آن شکل از مالکیت زمین یعنی اجارهداری که کارش فروش محصولات کشاورزی و به دست آوردن ارزش پولی آنهاست، پدید نمیآید.» (تأکید از من)
اولا ًپدید میآید؛ شما میتوانید جلد اول سرمایه را بخوانید، آنجا چگونگی به وجود آمدن سرمایه در اجارهداری زمین به شما نشان داده میشود. فصل انباشت بدوی قسمت چهارم «چگونگی پیدایش فارمداران سرمایهدار». این از این. اما ترجمه روژه دانژویل که برعکس مارکس گفته است؛ ببینیم نیکلاس چه میگوید:
"The formation of capital thus does not emerge from landed property (here at most from the tenant [Pächter] in so far as he is a dealer in agricultural products), "
او میگوید: از این رو ساختار سرمایه از مالکیت بر زمین پدید نمیآید( این جا حد اکثر از اجارهدار زمین، تا آن حد که فروشندهی محصولات کشاورزیست پدید میآید). مترجمین هم ترکیب at mostرا نمیشناختند، At the most, at the maximum. (Also, at most.)] ( فرهنگ وبستر)] و هم مفهوم را . ببینیم خود مارکس احیاناً بر عکس نگفته نباشد:
Die Kapitalbildung geht daher nicht aus vom Grundeigentum(hier höchstens vom Pächter soweit er Handelsmann mit Agrikulturprodukten ist.)
لغت höchstens آلمانی دقیقاً معادل at most انگلیسیست و soweit آلمانی in so far as معادل انگلیسی. و دو جمله دقیقاً معادل یکدیگر و حتما ًمعادل جملهی فرانسوی که به خیال دوستان مترجم ما بر عکس مارکس بوده است. میبینیم که اشتباه لُپی از خود این هموطنان است که ما را شرمندهی «بیگانگان» کردهاند.
ناگفته پیداست که چگونگی برخورد به ترجمهی آثار مارکس از سوی دیگر میتواند شاخص نوع نگرش ما به اندیشه به طور کلی باشد. در «بعدالتحریر» مقدمهی آقای باقر پرهام بر گروندریسه ، او خبر میدهد که « ترجمهی فرانسوی جدیدی از گروندریسه ...بدست ما رسید. این ترجمه را بیست و پنج تن از متخصصان اروپائی ، به سرپرستی ژان پییر لوفور، انجام دادهاند.» میبینید؛ این که به جریانهای بزرگ اندیشه چگونه حساسیت نشان داده شود خود استانداردیست که سطح فکر هر جامعهای را به طور کلی نشان میدهد.
)
ع- چلیاوی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست