شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

داستان دیروز و امروز آدم های جنگ


داستان دیروز و امروز آدم های جنگ

نقد کتاب «خیلی خیلی محرمانه» اثر اکبر صحرایی

اکبر صحرایی، داستان نویس جنگ، پیش از تألیف این کتاب، با آثاری چون «کانال مهتاب»، «خمپاره خواب آلود»، «پرونده ۳۱۲»، «هزار ونه»، «خیابان پیر»، «شمشاد وآرزوی چهارم»، «کاش کمی بزرگتر بودم.»، «آنا هنوز هم می خندد»، «آدم هم پوست می اندازد...» وچند اثر ارزشمند دیگر، با برنده شدن درچندین جشنواره محلی و کشوری، جایگاه خود را دربین نویسندگان کشور تثبیت نموده است. خیلی خیلی محرمانه، عنوان اثری است که صحرایی آن را به پیشنهاد و حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان فارس نوشته و توسط نشر«صریر» با شمارگان ۳۰۰۰ جلد در قطع رقعی وارد بازار کتاب شده است. اگرچه اداره کل حفظ آثار فارس با نیت بازخوانی عملیات قدس ۳ این اثر را به نویسنده پیشنهاد داد، اما صحرایی با تسلطی که بر هر دو موضوع جنگ و داستان داشت، توانست همه آن چه را که قرار بود با ماهیتی گزارش گونه به مخاطب عرضه شود، برآن لباس داستان پوشیده و با جذابیتی غیر قابل پیش بینی، عرضه کند. از این رو می توان گفت همین شگرد، کتاب خیلی خیلی محرمانه را به اثری ارزشمند و تأثیرگذار تبدیل کرده که می تواند الگوی خوبی برای نگارش طرح هایی از این دست باشد. با این توضیح، نگارنده این نوشتار تلاش دارد تا با وارد شدن به ساختمان این کتاب برداشت های خود را درمعرض قضاوت دیگران قرار دهد.

● فرم و قالب اثر...

شروع این کتاب با فصل زنگ کاروان، آغاز می شود. خواننده درهمان ابتدا با شخصیتی به نام نبی رودکی مواجه می شود که نویسنده آن را نماینده مردم شیراز درمجلس معرفی می کند و در حد یک پاراگرف، این معرفی اجمالی صورت می گیرد. سپس فضا، مکان و زمان یک باره عوض می شود و صحبت از نوحه آهنگران درپادگان شهید دستغیب اهواز به میان می آید و دستور فرمانده لشکر ۱۹ فجر به رده اطلاعاتی خودش که روی نقاط تعیین شده، شناسایی های مفصل تری انجام شود... از این روخواننده درهمین ابتدای اثر خود را با طرحی مواجه می بیند که درآن قرار است رده های تخصصی یک یگان عملیاتی برای انجام یک مأموریت بزرگ زمینه سازی کنند. لذا همین فرم، سبک و شیوه ای که نویسنده برای شروع کار درمقابل دید خواننده قرار می دهد، به خودی خود فرم و قالب اثر را مشخص نموده و با ایجاد یک گره داستانی، خواننده را ترغیب به مطالعه اثر می نماید.

این حس به قدری درخواننده تقویت می شود که حتی مخاطب حرفه ای هم فراموش می کند که قرار بوده براساس آن چه که روی جلد کتاب (بازخوانی عملیات قدس ۳) گزارشی را ازروند قبل، حین و بعد از یک عملیات مرور کند. و برعکس او خود را در مقابل یک داستان بلند می بیند که نویسنده برای آن طرح، پیرنگ و قالب پیش بینی کرده است.

● زاویه دید

نویسنده فصل اول کتاب را از زاویه دید سوم شخص روایت می کند که در آن با دیدن تمهیدات لازم، فضا، زمان و غرض داستان را به خواننده یادآور می شود. سپس در فصل های بعد، داستان، شکل مصاحبه ای به خود می گیرد و شخصیت ها یکی یکی از زاویه دید خود (اول شخص) گفتنی ها را می گویند. اما قبل از آن نویسنده موقعیت و مکان خود و طرف مصاحبه شونده را هم نشان می دهد. به طوری که خواننده با مواجه شدن با دو زمان حال (دهه ۸۰) و گذشته (دوران جنگ) موقعیت، حال و گذشته شخصیت ها را هم می بیند و با آن ها ارتباط برقرار می کند. می فهمد که جایگاه فعلی مدافعان میهن در کجاست و چه روزگاری دارند؟ مشاغل بعد از بازنشستگی، شکل زندگی و مواردی از این دست. در فصل اول نبی رودکی نماینده مجلس و فرمانده لشکر در زمان جنگ... مجتبی مینایی فرد مسئول ۱۱۰ و مسئول اطلاعات لشکر در جنگ، در فصل ۷ احمد عبدالله زاده و به همین ترتیب روند معرفی شخصیت ها و گفته های آن ها می آید. کارها بین رده های مختلف تقسیم می شود. هرکس پای کار می رود تا زمینه های آن چه که قرار است در انتهای داستان اتفاق بیفتد، شکل بگیرد. این شیوه روایت به خودی خود احترام به مخاطب و باورپذیری نوشتار را تا حد اعلا بالا برده است. بنابراین، شیوه روایت و نوع چینش شخصیت های روایت کننده هم به خودی خود، به کشش داستان کمک کرده است.

● شخصیت پردازی...

طبیعتاً اگر نویسنده بنا داشت بازخوانی یک عملیات را با سبک و سیاقی گزارش وار در معرض قضاوت خواننده قرار دهد، چندان نیازی به شخصیت پردازی افراد دخیل در موضوع نبود. چو آن که در آن صورت موضوع (عملیات) محور بود و شخصیت ها در درجه بعدی قرار می گرفتند. اما با سبکی که نویسنده برای روایت و ارائه کار برگزیده است، شخصیت ها در درجه اول و موضوع در جایگاه و مرتبه های بعد از آن واقع می شود. و به راستی که اگر این اتفاق نمی افتاد، ارزش نوشتار این کتاب، تا این حد بالا نمی رفت. چه آن که باید امروزه بپذیریم که این شخصیت ها هستند که موضوع را می آفرینند و خلق می کنند و اگر شخصیت ها نباشند. موضوع اعتباری نخواهد داشت. وانگهی، خواننده امروزی هم مشتاق است تا شخصیت های پدیدآورنده یک موضوع را بشناسد و بعد از آن موضوع برایش ارزش و اعتبار پیدامی کند. صحرایی در این اثر به خوبی از عهده این کار برآمده است. از فصل اول که شوخی فرمانده لشکر با مجتبی مینایی فرد با لطیفه گویی «شکمو» آغاز می شود، روند شخصیت پردازی چه به لحاظ وضعیت جسمی و فیزیکی، و از جنبه روحیات و خلقیات تا پایان داستان ادامه پیدا می کند. به طوری که خواننده در پایان به یک جمع بندی دقیق و عمیقی از شخصیت های اصلی و فرعی دخیل در کتاب می رسد.

● استفاده از طنز...

بهره گیری این نویسنده از سرمایه طنز چیزی نیست که تنها در این اثر اتفاق افتاده باشد. صحرایی قبل از آن هم در همه آثار خود همواره گل لبخند را بر لبان مخاطب خود نشانده است. این اتفاق در این کتاب اما از ارزش دیگری برخوردار است. امروزه برای آن ها که جنگ را ندیده و از نزدیک روحیات و حالات رزمندگان و فرماندهان را درک نکرده باشند، چندان باورپذیر نیست که در صحنه خشک و خشن جنگ، طنز محلی از اعراب داشته باشد. همه چنین می پندارند که جنگ و صحنه های آن سراسر پر است از دستورات نظامی، انفجار، خون و اشک... اما باید بپذیریم که آدم های دخیل در جنگ زنده هستند و زندگی می کنند. آن ها در طول شبانه روز در کنار هم هستند و همه آن چه که در یک محیط اجتماعی دور از جنگ اتفاق می افتد، در یک فضای نظامی دخیل در جنگ هم قابل پیش بینی است. اگر در بازار شهر مردی غریب، شیک پوش، آبرودار و... را ببینیم که از شدت فشار ادرار به خود می پیچد و از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد و سرویس بهداشتی آن را می گیرد، این اتفاق در جنگ هم با شدت بیشتری قابل پیش بینی خواهد بود. صحرایی در صفحه ۱۷۶ طنز تلخی از این دست آورده است. شگرد کار صحرایی در استفاده از طنز در این اثر، علاوه بر روان و سلیس کردن روایت، ذهن خواننده را متوجه واقعیات دیگری از جنگ نیز نموده است که هم زحمت نویسنده و هم وسعت نظر بنیاد حفظ آثار که معمولا چنین مواردی را برنمی تابیدند، شایسته تقدیر است.

واکاوی اختلافات سیاسی در عقبه استانی یگان عمل کننده در عملیات مورد بحث و همچنین ضعف های دفاعی خطوط پدافندی خودی در طول دفاع مقدس و مقایسه آن با وضعیت خطوط دفاعی دشمن، اتفاق مبارک دیگری است که در این اثر رخ داده است. به عنوان مثال در فصل (۷ صفحات ۴۱-۴۴) سردار احمد عبدالله زاده که از فرماندهان کلیدی لشکر در جنگ بودند، به بررسی این موضوع می پردازد و می گوید: «اخبار درگیری های سیاسی شیراز توی کشور و قرارگاه جنوب پیچیده بود و ذهنیت خوبی روی بچه های شیراز نبود... طرفداران شهید دستغیب علاقمند بودند که بعد از شهادت ایشان کسی از همان خانواده امام جمعه شیراز شود و آقای حائری امام جمعه شدند...» حاج احمد بعد از شرح مفصلی در خصوص مشکلات و مسائل سیاسی در آن برهه، گریزی هم به وضعیت دفاعی یگان های خودی می زند و با مقایسه آن با وضعیت طرف مقابل دست روی نقاط ضعفی می گذارد که حقیقتاً بیان آن ها اگرچه دیرهنگام اما ضرورتی اجتناب ناپذیر است. و چه خوب است که این روند ادامه پیدا کند و فرماندهان با معرفی نقاط ضعف خودی، بدور از تنفر و شیفتگی، خواننده امروز و آینده را در جریان این کاستی ها و نارسایی ها قرار دهند. مخصوصا این که در این هشت سال دفاع مقدس خود مردم بوده اند که در تمامی زمینه ها از پشتیبانی تا نوک پیکان خطوط دفاعی و آفندی حضور داشته اند و این که مردم با نواقصات و ضعف های فرزندان خود آشنا شوند، ارزش و اهمیت فراوانی خواهد داشت. از این رو شجاعت ارزشمند نویسنده و باز شهامت بنیاد و متولی چاپ این اثر حرکتی رو به جلو، امیدوارکننده و ارزشمندی است که ادامه آن افق درخشانی را فرا روی علاقمندان به کار در این حوزه قرار خواهد داد.

طبعا هیچ اثر هنری خالی از اشکال نخواهد بود. و کتاب خیلی خیلی محرمانه هم مستثنای از این قاعده نیست. یک اشکال کار که آن هم بیشتر متوجه پیشنهاددهنده اثر است، جای خالی رزمندگانی است که به نوعی دخیل در این حادثه بوده اند. تقریبا تمام افراد و شخصیت هایی که در این اثر دیده می شوند، کسانی هستند که فرمانده بوده و لذا از زاویه و دوربین دید خود موضوع را روایت می کنند. این روند اگر تا مرحله قبل و شروع عملیات اتفاق می افتاد و سپس در مرحله اصلی، از خود رزمندگان هم افرادی می آمدند و مشاهدات خود را می گفتند هم رعایت عدالت می شد و هم دریچه های تازه ای را بر روی مخاطب می گشود. کما این که فرماندهان بیشتر تا مرحله شروع عملیات کارایی دارند و در مرحله اصلی، این تک تیرانداز، نارنجک انداز و امدادگر، تیربارچی و... که نقش آفرینی می کنند و شکست یا پیروزی را رقم می زنند. نویسنده تا حدود زیادی تلاش کرده است تا با واگذاری این مسئولیت ها به خود فرماندهان، جای حلقه مفقوده را پر کند اما این اتفاق آن گونه که باید و شاید نیفتاده است.

توالی فصل ها که از لوازم کار داستان نویسی است، به لحاظ زمانی و مکانی در این کتاب دچار آشفتگی است. مخصوصا در تنه و پایان داستان، این ایرادت بیشتر دیده می شود. اگر بخواهیم تعریف واضح و روشنی از رمان و داستان داشته باشیم، به قول «فوستر» تعریف رمان، توالی منطقی حوادث است. یعنی این که از موقعیت الف که داستان شروع می شود، باید شرح وقایع یک روند معقول و منطقی را به دنبال داشته باشد.

بنابراین، منطقی نیست که خواننده در موقعیت «ب» با موضوعی مواجه شود که به لحاظ زمانی و مکانی، باید در موقعیت الف جای می گرفت. چیزی که در کتاب «خیلی خیلی محرمانه» مورد کم توجهی قرار گرفته است. به عنوان مثال، وقتی که بحث شناسایی از منطقه دشمن به میان می آید، این موضوع در مرحله قبل از عملیات قرار می گیرد. این را نه تنها یک نظامی حرفه ای که یک خواننده عامی هم متوجه می شود. پس منطقی نیست که در فصل های پایانی داستان که خواننده با فوکه موشک ها و منورها همراه و همگام شده است، دوباره برگردد به موقعیت الف و خاطرات محمد رضا الهی را از شناسایی ها بخواند. (فصل ۲۸ حوری خانه عجیب... ص ۱۷۳)

موضوع بعد که می توان آن را از ایرادات کتاب خیلی خیلی محرمانه دانست، آوردن مقدمه هایی برای فصل های کتاب است. در چند فصل از جمله یک، دو، سه، چهار، هفت، هشت ... مقدمه ها در خدمت فصل و داستان هستند که کار بسیار ارزشمندی است. اما در فصل هایی مثل: پنج، نه، ۲۷ و... مقدمه در خدمت فصل نبوده و اصلاً ربطی به موضوع ندارد. نویسنده در مقدمه فصل پنج اطلاعاتی را در خصوص پناهنده شدن افسر عراقی که در عملیات مورد بحث، فرمانده گردان عراقی ها بوده و اکنون در اهواز زندگی می کند، در اختیار مخاطب قرار می دهد... بنابراین خواننده مشتاق می شود تا یک اطلاعات ولو کمی از حرف های او و مشاهداتش گفته آید. در حالی که این اتفاق نمی افتد و نویسنده فقط خود را قربانی می کند. چرا که خواننده همواره از خود می پرسد که چرا نویسنده سوژه ای به این جالبی را از دست داد و... یا در فصل نه موضوع قرارداد تالیف کتاب و حاج مجید عباسی چه ربطی به ادامه فصل دارد؟ آن هم با وجودی که حاج مجید راوی فصل نیست!

خواننده در این کتاب، با داستانی مواجه است که طبعاً از نویسنده مستنداتی را هم مطالبه می کند. چرا که قرار است در خصوص عملیاتی بحث شود که اتفاق افتاده و حتماً اسناد مکتوبی از این رویداد در دسترس بوده است. بنابراین، استفاده از تصاویر کالک ها و نقشه ها برای مرحله قبل از عملیات، می توانست کار را پخته تر و منطقی تر کند. چیزی که متاسفانه مورد کم توجهی واقع شده است. یادمان باشد که نویسنده چنین داستان هایی باید در دو زمینه جوابگو باشد، یکی در خصوص ساختار و عناصر داستانی که نوشته است و دیگری در خصوص استناد به اسناد و مدارک، کاملاً غیر منطقی است که نویسنده بخواهد در پاسخ ایراد وارد بر موضوع اول، بگوید بحث تخیل در میان نبوده و بهتر از این نمی شد با واقعیات بازی کرد و برعکس در پاسخ این سوال که اسناد و مدارکت کجاست؟ بگوید که من داستان نوشته ام!!

با این حال برای استاد عزیزم اکبر صحرایی که حق والایی برگردنم دارند، آرزوی توفیق روز افزون دارم و خوب می دانم که او از شاگردانش انتظار تعریف و تمجید نداشت و مشتاق بود که از معایب بیشتر گفته شود...

محمد محمودی نورآبادی



همچنین مشاهده کنید