چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

مشکل از کجاست


مشکل از کجاست

توهم امری ارادی نیست زمانی که فهم و درک از موقعیت و زمانه نادرست باشد, توهم می آید و در سپهر توهم, اهداف و امیال درست و مبارک, نتیجه نامیمون و تلخ می دهد و همچون «عسل تلخ» خود را به خورانده اش می نمایاند

توهم امری ارادی نیست زمانی که فهم و درک از موقعیت و زمانه نادرست باشد، توهم می‌آید و در سپهر توهم، اهداف و امیال درست و مبارک، نتیجه نامیمون و تلخ می‌دهد و همچون «عسل تلخ» خود را به خورانده‌اش می‌نمایاند.در بستر نامناسب و در شرایط عینی درک نشده، هر تئوری و ایده درستی، به توهم ختم می‌شود. البته این توهم‌زایی به معنی نادرستی ایده یا اهداف و یا نیت‌ها نیست؛ بلکه مسئله این است که در این شرایط و بستر عینی موجود، ایده، راهبرد و راهکار مزبور نادرست بوده و توان مسئله‌حل‌کنی را ندارد؛ از همین‌روست که خوانش مجدد تاریخ ۱۸۰ ساله اخیر ایران لازم می‌آید تا بررسی شود، چرا نسخه‌هایی را که روشنفکران سیاسی این سامان از سر دردمندی برای درمان درد مزمن عدم‌توسعه، رفاه و دموکراسی تجویز کرده موثر نیفتاده است. به عبارتی اگر برای نجات جامعه نسخه تحول تکنولوژی پیچیده‌اند، با ورود تکنولوژی رشد صورت گرفته اما توسعه صورت نگرفته است. این نوشتار، نگاهی گذرا به این معضل دارد و تلاش می‌کند که مرحله ایده تکنولوژی، ایده قانون، ایده ایدئولوژی و ایده متدلوژی را در تاریخ ۱۸۰ ساله ما بررسی کند. باید توجه داشت که قصد و مقصود آن نیست که بگوییم جامعه ما هیچ پیشرفتی نداشته، بلکه مقصد آن است که نشان دهیم پیشرفت تعیین‌کننده و برگشت‌ناپذیری را شاهد نبوده است.

● توهم صادقانه تکنولوژی

افزودن پسوند صادقانه به توهم و پیشوند صادقانه برای تکنولوژی نشانه آن است که قصد ما نفی رفتار بزرگان این سرزمین نیست، بلکه قصد ما نقد است. می‌گویند امیرکبیر می‌پنداشت که با برپایی دارالفنون به عنوان مقر نظام آموزشی جدید و مرتب کردن امور دیوانی و قشون و نظامی‌گری و تمرکز قدرت سلطنتی مستبد می‌تواند وضع جامعه ما را به‌سامان کند. امیرکبیر سن پطرز بورگ را دیده بود، وی در آنجا شاهد نظم دنیای جدید بود، اگرچه آنچه را امیرکبیر در سن‌پطرزبورگ روسیه دیده بود به گفته مارشال بومن صاحب کتاب «معمای مدرنیته» کاریکاتور مدرنیته بود. با این حال همین کاریکاتور الگوی امیرکبیر بود. سن پطرز بورگ تلاش ناکام پطر کبیر تزار روسیه برای مدرن کردن اجباری روسیه از طریق تکنولوژی بود، جالب آن بود که تزارها و قاجاریه هر دو سلسله هم در تحقق مدرنیته شکست خوردند و هم قربانی آن شدند. اما می‌گویند امیرکبیر علوم انسانی و اندیشه فلسفی را در دروس دارالفنون جای نداد. برخی این ایراد را به اصلاحات امیرکبیر وارد کرده‌اند. چراکه اصلاحات میرزا تقی‌خانی در ۱۸۰ سال اخیر به اشکال مختلف تکرار شد، اما مدرن کردن جامعه به مدرنیته نینجامیده و تکنیک و تکنولوژی به همراه نیاورد. نهادهای دموکراسی صوری هستند به عبارتی این قافله مدرن شدن تبدیل به غائله لنگ شده است. امبیرکبیر، میرزا حسین‌خان سپهسالار قزوینی و بسیاری دیگر در درون دربار خودکامه سلطنتی و سنت غیرمنعطف و سرسخت جامعه هرچه تلاش کردند، کمتر موفق بودند. سلطنت و برخی نهادهای حامی سنت تکنولوژی را به تکنیک تقلیل دادند و به سختی بر حاملان و مدافعان تکنولوژی و نظم تاختند. پاداش امیر در حمام فین کاشان، تیغ بود که از آن خون امیرکبیر جاری شد، میرزا حسین‌خان سپهسالار قزوینی، برخی نهادهای حامی سنت و به‌خصوص ملانقی کنی که شاه داماد آن بود را در عمل خنثی و بعد برکنار کرد، اگرچه سلطنت و برخی نهادهای حامی سنت ‌ از تکنیک و تکنولوژی جدید سود بردند، اما الزامات تکنولوژی را نپذیرفتند. مسافرت‌های شاه با تکنولوژی غربی به فرنگ و ایجاد قشون مسلح به اسلحه مدرن به معنی تن‌دادن به الزامات صنعت و نظم مدرن نبود، همچنین برخی نهادهای حامی سنت با وجود استفاده از تکنولوژی جدید، حاضر به قبول الزامات مدرن نشد. به عبارتی این بذر تکنولوژی در سرزمین ناآماده به نهال مبدل نشد. اما بر شلوغی و بر مشکلات افزود و پیچیدگی بیشتری به بار آورد که این پیچیدگی به مشکلات درمان بیماری اضافه کرد. به عبارتی زمانی که تکنیک به کار گرفته می‌شد به کارگیرندگان با خشونت بیشتری در مقابل مخالفان خود می‌ایستادند.

به عنوان نمونه دولت مطلقه مدرن از دولت خودکامه قدیم به مراتب خشن‌تر، مداخله‌گر در امور خصوصی مردم بود. توهم اصلاح‌ دربار و سلطنت با تکنولوژی و الزامات آن، موفق نبود؛ به حدی که شاه خودکامه حاضر نبود که مستبد باشد، یعنی بر اساس قوانین رفتار کند آن هم قوانینی که خود و حامیان وضع می‌کردند. اما مسئله این بود که شکست اصلاحات دیوانی- لشکری راه جدیدی را نمی‌گشود، چون جامعه بستر آماده نداشت. سلطنت و برخی نهادهای حامی سنت قدرتمند بودند، طرفداران قانون و توسعه به اندازه کافی قدرت نداشتند، در نتیجه تقابل اینان با سلطنت و نهاد رسمی دین به نفع توسعه نبود، از سوی دیگر سلطنت و برخی نهادهای حامی سنت تحول نمی‌پذیرفتند. تنها راه گشوده در فقدان نهادهای مدنی مدرن، تعامل با روحانیت و تقابل با سلطنت بود. این راه درستی نبود، چرا که برخی نهادهای حامی سنت نهادهای مدرن را باور نداشت، در نتیجه تعامل با برخی نهادهای حامی سنت برای انعطاف در سلطنت نمی‌توانست موفق باشد.

● توهم قانون

شکست اصلاحات امیرکبیر و رهروان وی، جمع‌بندی را به ارمغان آورد که از سیدجمال‌الدین اسدآبادی تا میرزاملکم‌خان ارمنی سکولار را مجذوب خود کرد، که بر ۲ اصل قانون‌گرایی و تعامل با نهاد رسمی دین برای فشار آوردن به دربار و سلطنت قاجاریه متمرکز بود. روشنفکران ناامید از دربار سلطنتی و به‌خصوص خودکامگی ناصرالدین شاه، به برخی نهادهای حامی سنت نزدیک شدند تا شاید بتوانند، این‌بار با ایده قانون‌گرایی آب رفته ثبات، صلح و امنیت را به جوی بازگردانند، این تلاش صادقانه اما در بستری ناآماده بود. قانون در سلسله‌مراتب به ترتیب ارزش اخلاق، مناسبات، روابط، حقوق و قانون می‌آید.

در جامعه ما مناسبات و روابط و ارزش‌های حاکم بر آن بدان حد و درجه‌ای نبود که قانون مشروطه را طلب کند.

راه میانبر آن بود که سلطنت یا برخی نهادهای حامی سنت از این ایده حمایت کند، سیدجمال‌الدین و میرزا ملکم‌خان چنین سودایی داشتند. در حالی‌که میرزا آقاخان کرمانی معتقد بود که باید برای اصلاحات در ایران حتی زمین را از مالکان خرید و به کشاورزان داد، چون اگر کشاورزان در ایران قدرت نداشته باشند امکان اصلاحات در جامعه فلاحتی ایران وجود ندارد.

ایده قانون‌گرایی و عدالتخانه، نهضت مشروطه را سامان داد. مشروطیت نهضت اصلاح‌طلبانه بود که در نهایت به سقوط سلسله قاجار منجر شد. این سقوط نتیجه تلخی داشت. چرا که زمانی که هم سلطنت و هم نهاد رسمی دین و روشنفکران به قانون‌گرایی تمایل نشان دادند، مشخص شد که روشنفکران در قانون‌گرایی، ایده‌آل‌گرایی می‌خواستند، در حالی‌که برخی نهادهای حامی سنت با محافظه‌کاری حساب‌شده به تغییر قوانین تمایل نشان می‌داد و دربار سلطنتی قاجاریه حاضر به از دست دادن امتیازات منحصر به فرد خود به نمایندگان مردم نبود. به عبارتی ایده‌آل‌گرایی قانون‌گرایان در صدر مشروطه کمتر از تکنولوژی‌گرایی امیرکبیر نبود، انگار ایشان در سرزمین خشکی، بذر‌پاشی می‌کردند. مجموعه قوانینی که در مجلس اول و دوم مشروطه گذارده شد، برخی آنسان تحریک‌انگیز بودند که سلطنت را به هراس و برخی نهادهای حامی سنت را عصبانی کرد. چنین تحریکی به نفع قانون‌گرایی نبود. چرا که سلطنت با مشروطه همراه نشد. نهاد رسمی دین حمایت خود را از مشروطه قطع کرد. روشنفکران قانون‌مدار اما نه آشنا به شرایط جامعه ما، آنسان قدرت نداشتند که تعیین‌کننده مناسبات و روابط قدرت باشند. آنان موثر بودند، اما تعیین‌کننده نبودند،‌ در نتیجه سودای صادقانه قانونگذاری به دلیل افراط در برخی از قوانین که در حقیقت درست، اما در واقعیت زودهنگام بود، باعث شد که برخی نهادهای حامی سنت قانون مدرن را به راحتی نپذیرد و سلطنت نیز قانون را مخالف خودکامگی خود بداند.

مجموعه قوانین مجلس اول و دوم به همراه برخی از کنش‌های روشنفکران ناشی از آن بود که توهم اصلاح امور با قانون در میان ایشان وجود داشت و این بانیان قانون خود را نیروی تعیین‌کننده فرض می‌کردند، اما آمدن رضاشاه نشان داد که توهم قانون‌گرایی در بستر نامناسب موجب می‌شود که قانون مدرن همانند تکنیک مدرن ملعبه دست قدرت شود، چرا که تکنیک بدون تکنولوژی، قانون بدون قانونمندی، در عمل علیه اصلاح‌گری و پیشرفت خواهد شد. با این هدف نقد تجربه قانون‌گرایی به نفی تجربه قانون‌گرایی منتهی شد و توهم ایدئولوژی باعث شد که دوره قانون‌گرایی همانند دوره تکنولوژی‌گرایی با نفی کردن به جای نقد کردن همراه شود.

● توهم ایدئولوژی

ایدئولوژی امری مزموم نیست، اما ایدئولوژی نسبتی با آرمان و رابطه‌ای با شرایط عینی دارد، همان‌طور که قانون‌‌گرایی یا تکنولوژی امری مذموم نبوده و نیست. اما این پندار که با بسته‌ای از آرمان‌های وارداتی یا غیرعملی می‌توان به موفقیت دست یافت سودای همیشه نادرست است. دوران نهضت ملی ایران و از دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ میلادی، ایران در توهم ایدئولوژی‌گرایی قرار می‌گیرد. در توفان دلبری ایدئولوژی‌ها، آنچه مغفول ماند این بود که چگونه و چطور آرمان‌ها و اهداف ایدئولوژی‌ها را راهبردی کنیم. جامعه توحیدی، حکومت دموکراتیک، حکومت سوسیالیستی و جمهوری ناب، این ناب‌خواه‌های ایدئولوژیک در نفی دوره قانون‌گرایی به جای نقد، افراط می‌کردند و با بر شمردن عیوب تجربیات گذشته، بدون بررسی دقیق بسته پیشنهادی جدید خود، برای بسته خود که ایدئولوژی بود تایید می‌گرفتند. در دوره توهم ایدئولوژی، تاریخ گذشته با عینک ایدئولوژی ناب‌گرا و آرمانی مورد نفی قرار می‌گرفت. در این راه مارکسیست‌ها رادیکال‌تر بودند، نفی پارلمانیسم، نفی سرمایه‌داری، توصیه ذهنی به جدال طبقاتی واقعی در ایران وجود نداشت. از قضایای روزگار مارکس به ما آموخت که از ذهنی‌گرایی خود را خلاص کنیم، اما برخی از جریانات چپ با واژگان عینی مادی و ملموس مانند اقتصاد، طبقه، ذهنی‌ترین دیدگاه‌ها را در جامعه باب کردند و تاسف‌آور آن بود که خود اولین قربانیان این ایده‌آل‌ها بودند.

یکی از متفکرانی که در دوران دلبری ایدئولوژی تلاش کرد میان دوره قانون‌گرایی و ایدئولوژی رابطه برقرار کند، علی شریعتی بود، اما شریعتی در ادامه راه به دلیل رقابت مثبت با مارکسیسم در آرمان‌گرایی و اتوپیاسازی بیشتر تاکید کرد به نحوی که در برخی از آثارش فضای آرمانی و ذهنی برای مخاطب خود ساخت. شریعتی معتقد بود، نهضت ملی ایدئولوژی نداشت و به عبارتی فکر نداشت در نتیجه شکست خورد.

چنین نقدی به نهضت ملی بسیار کلی و غیرراهبردی بود، چراکه این نقد، نقد ایدئولوژی به استراتژی است. به عبارتی این‌گونه نقد فاقد همسانی و موثر بودن و بسیار کلی است. عنصر آگاهی و معرفت، امری محسوس نیست، اما شعار ملی شدن صنعت نفت، شعاری محسوس و ملموس و عملی است و می‌توان موفقیت و شکست آن را سنجید، اما آگاهی یا معرفت امری قابل سنجش نیست، بلکه تاثیر آگاهی را باید در شکست‌های عینی و ملموس ملاحظه کرد. مانند شعار پایبندی به دموکراسی؛ البته این شعار کلی است، اما وقتی مصداق این پایبندی را مشخص کردیم آنگاه می‌توانیم قضاوت کنیم که تا چه حد به شعار خود وفادار بوده‌ایم. باز، این وصف دوران ایدئولوژی به سرآمد و توهم مسئله‌حل‌کنی ایدئولوژی به سر رسید و حتی ایدئولوژی به وسیله عده‌ای محکوم به اعدام شد و مهم این بود که معرفت‌اندیشان و متدگرایان حکم اعدام صادر کردند و این هم از عجایب روزگار بود که در نفی دوره توهم ایدئولوژی، توهم متدولوژی سر برآورد.

● توهم متدولوژی (سال‌های ۱۳۶۸ به این سو)

زمانی که ایدئولوژی مورد نفی قرار گرفت، مدعای نفی‌کنندگان برافراشتن پرچم متدولوژی و روش صحیح برای اصلاح معرفت بود. موجی علیه ایدئولوژی برخاست که نتیجه توهم جدید بود، حرکت از خواندن آثار هگل و مارکس به سوی کانت بود. غوغایی در نفی ایدئولوژی برخاست، اما احکام صادره از سوی غالب متدولوژی‌گرایان به شدت خشن‌تر بود؛ «امتناع اندیشه»، «دین‌خویی»، «انسداد مذهب و سنت»، «اعدام ایدئولوژی»، «دین مصلحت‌اندیش و معرفت‌ اندیش»، «ایدئولوژی اندیشی» و «فهم و تفسیر متن» می‌توان بسیاری دیگر از این واژگان را برشمرد که واژگان ترحیمی دوران توهم متدولوژی است. واژگان عقلانی، عقلانیت و در پرتو عقلانیت واژه‌های مقدس دوران متدولوژی هستند. انگار انسان‌ها در دوره‌های قبلی عقل در سر نداشته‌اند.

زندان واژگان در هر دوره‌ای مانع فهم درست معنای واژگان تحریمی مانند ایدئولوژی یا واژگان مقدس مانند عقلانیت می‌شوند اما بعد از مدت کوتاهی وقتی گرد و غبار نفی دوره قبل و داد و بیداد دوره جدید خوابید، مشخص می‌شود که باز در توهم جدیدی سر کرده‌ایم که بی‌گمان دستاورد دوران‌ساز و درخشان و برگشت‌ناپذیری در پی ندارد. به عبارتی معرفت‌گرایی دوره متدولوژی انتزاعی‌تر و ذهنی‌تر از آرمان‌گرایی دوران ایدئولوژی است.

واژگان عقلانیت، دموکراسی، جمهوری ناب، حقوق بشر و حقوق انسان، اقتصاد بازار آزاد و لیبرالیسم که در فضای فرهنگی دوره توهم متدولوژی مطرح هستند، همانند واژگان عینیت، دموکراتیک، جمهوری خلق، حقوق خلق‌ها، حقوق محرومان و اقتصاد و برنامه که در دوران توهم ایدئولوژی مطرح می‌شوند بسیار کلی‌اند، اما این‌بار انتزاع و غیرملموس‌تر و غیرقابل سنجش و اندازه‌گیری هستند.

دستاورد دوره متدولوژی پایداری از خود نشان نداد. اصلاح‌طلبی در بستر واقعیت موفق نماند، عقلانیت دستاوردی ملموس به زمین نگذاشته است تا با سنجش آن با گذشته بگوییم که ارتقای خاصی صورت گرفته است. در حالی‌که به دو صدبار باید گفت که تحقیق و فهم درست، به متدولوژی صحیح و کارآمد نیاز دارد. اما این متدولوژی‌گرایی در بستر مناسب خود نتیجه می‌دهد، تقلیل تکنولوژی به تکنیک، قانونمندی به قانون، ایدئولوژی به جزمیت و متدولوژی به انتزاع‌گرایی در حقیقت به مسخ واقعیت مثبت تکنولوژی، قانون، ایدئولوژی و متدولوژی می‌انجامد و از رهروان آن، کامیابی را سلب می‌کند. در حالی‌که حق رهروان عقلانیت، تحقیق و تکنولوژی کامیابی است، اما چرا این مهم حاصل نمی‌شود؟

● نتیجه

پس اگر هدف جامعه ایران را رسیدن به توسعه و رفاه، دموکراسی و آزادی‌های مدنی بدانیم، در عمل مشخص می‌شود که در ۴ دوره تکنولوژی، قانون، ایدئولوژی و متدولوژی جامعه را به مرحله غیرقابل بازگشت و سطح قابل قبولی از پیشرفت در امور مزبور نرسانده است. چرا این چنین است؟ آیا مشکل از اخلاق است؟ ایراد از آرمان‌هاست؟ عیب از متدولوژی‌هاست؟ درد از بی‌عقلی ماست؟ به نظر می‌رسد که جامعه ایران، مانند حیاطی است که نقشه موزائیکی آن به هم ریخته یا درهم است. چنین حیاطی در حقیقت همه‌چیز دارد اما هیچ‌چیز در وضعیت مطلوبی قرار ندارد و به عبارتی هیچ‌چیز در جای اصلی خودش نیست اما همه‌چیز در این حیاط یافت می‌شود، در حالی‌که کارایی اصولی در این اجزا ملاحظه نمی‌شود. چرا؟

تورم شخصیت در جامعه‌ای که افراد آن جامعه مشخص نشده‌اند، جدال ژنرال‌های متفکر و سیاسی، ماجرا می‌آفرینند، اما کامیابی در آن چندان ملموس نیست.

نگاهی به تجربه دیگر کشورها نشان می‌دهد که راه بسته نیست، باید راه مناسب را یافت، یعنی ایدئولوژی را با متدولوژی همراهی کرد، تکنولوژی را به خدمت گرفت و قانون را بر روابط حاکم کرد. به نظر می‌رسد خوانش تاریخ معاصر از منظر عدم کامیابی می‌تواند به یافتن راه مناسب کمک کند. منتها این خوانش باید دیدگاه تحققی و کامیابی برای جامعه بوده و به دنبال دستاورد باشد، همچنین هر راه‌حلی باید شرایط عینی و جو جامعه را تحلیل و شناخته باشد در غیر این صورت باز به سوی توهم جدید خواهیم رفت، در حالی‌که می‌توان از این ایده سود برد اما متوهم نبود، آیا چنین امری ممکن است؟ باید تلاش کرد. حتی اگر به خوبی دقت کنیم متوجه می‌شویم که در دوره‌های مزبور در جامعه ما، افراد و جریان‌هایی بوده‌اند که در اکثریت نبوده، اما دارای دیدگاه‌های عینی و واقعی بودند، اما چرا نظرات آنان مقبول نیفتاده است؟

پاسخ به این چراها می‌تواند از ایجاد توهم بکاهد و ما را به راه‌حل‌های درست رهنمون سازد، اما در یافتن پاسخ باید دقیق و صبور بود، اما صبوری به معنی انفعال نیست، پاسخ دقیق پیدا می‌شود.

تقی رحمانی