جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
عینک نویسندگی
![عینک نویسندگی](/web/imgs/16/45/7d66h1.jpeg)
پسری میخواست نویسنده شود. راه افتاد و رفت و رفت و رفت تا به پیرمردی رسید. آرزوی خود را با او درمیان گذاشت.
پیرمرد، روی سنگی نشسته بود و گیلاس میخورد. پس از شنیدن سخن پسر، از کولهبار خودش عینکی را درآورد و بر چشم پسر نهاد.
همین که عینک برچشم او نشست، دید صحنه طور دیگری است: هستهها به دُمی و دُمها به شاخهای و شاخهها به درختی و درخت در زمین و آب و همراه باغبانی و زمین و آب در دست آفتابی و.. وقتی به درخت گیلاس که بالای سرپیرمرد بود نگاهی کرد، فقط گیلاس را ندید. هستهای را دید که مردی در زمین کاشت و زمین را دید که هسته را رویانید و شاخ و برگ و شکوفه و میوه داد، و دستی را دید که میوهها را میچید...
پسر سخت مشغول بود که دست پیرمرد، عینک را از چشمش برداشت و او را از حال خود بیرون آورد.
پسر این بار، درختی را دید و هستههای گیلاس را که از دهان پیرمرد بیرون میآمد و هیچ چیز دیگری ندید.
در این هنگام، پیرمرد توضیح داد: اگر میخواهی نویسنده باشی، باید اینگونه به اطراف خویش نگاه کنی و چیزهایی را که دیگران نمیبینند ببینی.
برگرفته از کتاب حکایتها و لطیفههای تربیتی
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان انتخابات 1403 سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ایران پزشکیان ریاست جمهوری جلیلی
تهران هواشناسی قوه قضاییه پلیس پلیس راهور ترافیک شهرداری تهران اربعین گرما قتل سلامت سازمان هواشناسی
خودرو حقوق بازنشستگان همستر کامبت قیمت طلا قیمت خودرو بازنشستگان قیمت دلار سهام عدالت بانک مرکزی دولت سیزدهم مسکن قیمت سکه
بهاره رهنما رامبد جوان هنرمندان محرم تلویزیون بازیگر سینما سینمای ایران تئاتر
دانش بنیان آیفون
انگلیس فلسطین جنگ غزه اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا غزه روسیه جو بایدن دونالد ترامپ ولادیمیر پوتین فرانسه
فوتبال پرسپولیس یورو 2024 استقلال علیرضا بیرانوند تیم ملی آلمان باشگاه پرسپولیس تیم ملی اسپانیا لیگ برتر نقل و انتقالات لیگ برتر ترکیه سپاهان
سامسونگ هوش مصنوعی اینترنت اینستاگرام ایلان ماسک ناسا گوگل هواپیما نمایشگاه الکامپ
آلزایمر تب دنگی دیابت کاهش وزن خواب اضطراب پارکینسون