چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

فتنه انگیزی منافقان در سپاه اسلام


فتنه انگیزی منافقان در سپاه اسلام

در جریان غزوه تبوک و درگسیل سپاه اسلام آنچه بیش از سایر حوادث دیگر توجه مورخان را جلب کرده ومفسران نیز آیاتی را ناظر آنان دانسته اند منافقان و عکس العمل های متفاوت آنان در برابر پیامبر صلی الله علیه وآله ومسلمانان است

در جریان غزوه تبوک و درگسیل سپاه اسلام آنچه بیش از سایر حوادث دیگر توجه مورخان را جلب کرده ومفسران نیز آیاتی را ناظر آنان دانسته اند منافقان و عکس العمل های متفاوت آنان در برابر پیامبر (صلی الله علیه وآله) ومسلمانان است.

امروز ۱۹ رجب مصادف است با وقوع غزوه تبوک که در سال نهم هجرت اتفاق افتاد و در جریان این غزوه بهانه جویی توسط برخی انجام گرفت.

بهانه جویی و نافرمانی:

برخی از منافقان، مانند جدّ*بن قیس سلمی، به بهانه ضعف در مقابل زنان رومی، از پیامبر اذن ماندن گرفتند. فرزند جدّ وقتی از بهانه‌تراشی و نافرمانی پدرش باخبر شد وی را از نزول آیات قرآن در مذمت او بیم داد.[ ۱] به گفته همه مفسران آیه ۴۹ توبه/۹ در شأن جد بن قیس نازل شد.[ ۲] این آیه وی را در شمار منافقانی معرفی می‌کند که به سبب عصیان و نافرمانی خود را در بلا و جهنم انداخته‌اند: «و مِنهُم مَن یَقولُ ائذَن لی ولا تَفتِنّی اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطوا واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالکـفِرین».

جدّ بن قیس در تلاشی دیگر، قبیله‌اش (بنی‌سلمه) را نیز از همراهی با پیامبر، به بهانه گرمای هوا، برحذر داشت.[ ۳] برخی از مفسران، آیات ۸۱ ـ ۸۲ توبه/۹ را متوجه کارشکنی جدّ و همه منافقانی می‌دانند که مسلمانان را از همراهی باپیامبر برحذر می‌داشتند و از این عمل خود خشنود بودند[۴]: «فَرِحَ المُخَلَّفونَ بِمَقعَدِهِم خِلـفَ رَسولِ اللّهِ وکَرِهوا اَن یُجـهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم فی سَبیلِ اللّهِ وقالوا لا تَنفِروا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَو کانوا یَفقَهون * فَلیَضحَکوا قَلیلاً ولیَبکوا کَثیرًا جَزاءً بِما کانوا یَکسِبون».

برخی منابع، گزارشهایی از بهانه تراشی بیش از ۸۰ تن از منافقان و گرفتن اجازه اقامت در مدینه آورده‌اند.[ ۵] شمار بسیاری از منافقان و همپیمانان یهودی‌شان نیز که همراه عبدالله‌بن اُبَیّ در ناحیه ذباب، پایین‌تر از اردوگاه پیامبر اردو زده بودند، پس از حرکت سپاه اسلام به سوی تبوک در منزل جُرف (سه میلی مدینه به سمت شام) از سپاه پیامبر جدا شدند و به مدینه بازگشتند.[ ۶]

برخی از منافقان نیز با هدف تلاش برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در سپاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به منزل سویلم یهودی رفتند که پیامبر پس از آگاهی از این توطئه، طلحة بن عبیدالله را با شماری از اصحاب، مأمور درهم کوبیدن این پایگاه کرد.[ ۷]

خداوند در آیه ۴۴ توبه/۹ پس از وصف مؤمنان به اینکه با جان و مال جهاد می‌کنند و بهانه تراشی و عذر ماندن نمی‌آورند:«لا یَستَـذِنُکَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ اَن یُجـهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم واللّهُ عَلیمٌ بِالمُتَّقین»، برای آشنایی و شناخت بیشتر مسلمانان، نسبت به منافقان[۸] نشانه‌ها و اوصاف منافقان را چنین بیان می‌کند: «اِنَّما یَستَـذِنُکَ الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ وارتابَت قُلوبُهُم فَهُم فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدون». (توبه/۹،۴۵) منافقان کسانی هستند که قلبهایشان با شک و تردید آمیخته است و به خدا و روز جزا اعتقادی ندارند. اینان اگر قصد همراهی پیامبر و مسلمانان را داشتند توان تجهیز و مهیا کردن مقدمات سفر خود را داشتند؛ ولی خداوند از همراهی آنان کراهت داشت و بدین سبب این توفیق از آنان سلب شد و آنان همنشین کودکان، پیران و بیماران شدند: «و لَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً ولـکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم و قیلَ اقعُدوا مَعَ القـعِدین».(توبه/۹،۴۶) حضور اینان سبب فتنه و اضطراب و شک در بین افراد ضعیف‌النفس سپاه است: «لَو خَرَجوا فیکُم ما زادوکُم اِلاّ خَبالاً ولاََوضَعوا خِلــلَکُم یَبغونَکُمُ الفِتنَةَ وفیکُم سَمّـعونَ لَهُم واللّهُ عَلیمٌ بِالظّــلِمین».(توبه/۹، ۴۷) این منافقان همانان‌اند که هرگاه به پیامبر ومسلمانان نیکی و موفقیتی می‌رسید اندوهگین شده و از رسیدن مصیبتها و مشکلات به مسلمانان خوشحال می‌شدند: «اِن تُصِبکَ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم و اِن تُصِبکَ مُصیبَةٌ یَقولوا قَد اَخَذنا اَمرَنا مِن قَبلُ ویَتَوَلَّوا و هُم فَرِحون».(توبه/۹،۵۰) خداوند در ادامه این آیات می‌فرماید: «قُل لَن یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَولـنا وعَلَی اللّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون =[ای‌پیامبر به منافقان [بگو: هیچ حادثه‌ای برای ما رخ نمی‌دهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است. او مولا (و سرپرست) ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند». (توبه/۹،‌۵۱)

انفاق منافقان نیز پذیرفتنی نیست، زیرا به خدا و پیامبر کافرند و نمازشان با کسالت و انفاقشان بدون میل باطنی است: «قُل اَنفِقوا طَوعـًا اَو کَرهـًا لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم اِنَّکُم کُنتُم قَومـًا فـسِقین * و ما مَنَعَهُم اَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقـتُهُم اِلاّ اَنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ و بِرَسولِهِ و لایَأتونَ الصَّلوةَ اِلاّ و هُم کُسالی و لایُنفِقونَ اِلاّ و هُم کـرِهون». (توبه/۹،۵۳ ـ ۵۴)

تخلف وعذر آوری برخی از بیابان نشینان

منابع تاریخی از تخلف و عذرآوردن برخی از بیابان‌نشینان اطراف مدینه نیز یاد کرده و از قبایلی چون مزینه*، جهینه*، اشجع*، غفار* و اسلم* نام می‌برند.[ ۹]برخی از مفسران، آیه‌۱۲۰ توبه/۹ را ناظر به این افراد و قبایل می‌دانند.[۱۰] خداوند در این آیه می‌فرماید:«ما کانَ لاَِهلِ المَدینَةِ ومَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ ولا یَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِکَ بِاَنَّهُم لا یُصیبُهُم ظَمَأٌ و لانَصَبٌ ولا مَخمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ ولا یَطَـونَ مَوطِئـًا یَغیظُ الکُفّارَ و لایَنالونَ مِن عَدُوّ نَیلاً اِلاّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ اِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین = سزاوار نیست که اهل مدینه و صحرانشینان اطراف آن از رسول خدا سرپیچی کنند و برای حفظ جان خویش از جان او چشم بپوشند. این بدان سبب است که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنها نمی‌رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می‌شود برنمی‌دارند و ضربه‌ای از دشمن نمی‌خورند، مگر اینکه به سبب آن، عملی صالح برای آنان نوشته می‌شود، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند».

واقدی با ذکر نام خُفاف بن ایماء غفاری در زمره این عذرآورندگان، شمار غفاریان بازمانده از سپاه پیامبر را ۸۲ تن می‌داند[۱۱]، چنان‌که ابن سعد نیز عذرآورندگان صحرانشین را همین تعداد دانسته[۱۲] و زُهری نیز به نقل از کعب‌بن مالک، شمار متخلفان را هشتاد و اندی آورده است.[۱۳]

در این میان کسانی نیز بودند که به دستورپیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه ماندند و بر کارهایی نیز گماشته شدند؛ مانند امیر المومنین علی* بن ابی‌طالب(علیه السلام) که برای مقابله با طمع ورزی مفسدان و کینه‌توزان عرب و جلوگیری از تهاجم آنان به مدینه و کشتار مسلمانان[۱۴]، به عنوان جانشین و کارگزار پیامبر(صلی الله علیه وآله)در مدینه ماند.[۱۵]

تحلیلی در حدیث منزلت و اثبات امامت علی علیه السلام

پیامبر اسلام هر چه به آخر عمر شریف خود نزدیک مییشد،مساله خلافت و جانشین ی‏پس از خود را گوشزد می‏کرد و همواره در موارد مختلف علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین پس از خود به اصحاب و یاران معرفی میکرد،تا پس از رحلت آن حضرت،گرفتار اختلاف و نزاع نگردند و راه روشن هدایت‏به ضلالت و گمراهی نیانجامد.یکی از مواردی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کرده است در همین داستان تبوک است.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با بیان حدیث منزلت-«انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی‏»-از یک سو جلو شایعات منافقان را گرفت و از سوی دیگر،تکلیف امت اسلامی را در طول تاریخ معین کرد که علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از حیات او نیز هست.در اصطلاح علمای حدیث،این کلام نورانی پیامبر به‏«حدیث منزلت‏»معروف است.

از نظر سند،این حدیث ‏بدون تردید از پیامبر اکرم در جریان غزوه تبوک صادر شده و محدثان و سیره نویسان و اغلب مورخان شیعه و اهل سنت،به طرق مختلف،این حدیث را از آن حضرت نقل کرده‏اند.بنابراین حدیث منزلت از نظر سند مورد قبول بیشتر علمای شیعه و اهل سنت است.

حدیث از نظر محتوا و مضمون هم به طور صریح و واضح بر امامت و جانشینی علی علیه السلام بعد از رسول خدا دلالت دارد،زیرا در این حدیث،تمام مناصبی که هارون برادر موسی داشته،برای علی علیه السلام ثابت است،به غیر از مقام نبوت و رسالت،که این مقام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای همیشه تعطیل گردید،و پیامبری بعد از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد آمد.

کسانی که از معانی و رموز دقیق قرآن آگاهند و با روایات و اخبار انس دارند،می‏دانند هارون برادر پدری و مادری موسی علیه السلام و شریک در کار وی بود.پیشوایی او بر بنی‏اسرائیل و لزوم فرمانبرداری از او،بدون کم و زیاد،همچون موسی بود و هارون در نظر حضرت موسی،از همه محبوبتر و با فضل‏تر از تمام پیروان وی بوده است.لذا خدای تعالی از زبان موسی حکایت می‏کند: (قال رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری...، پروردگارا، سینه‏ ام را باز گردان،و کار مرا آسان کن،و گره از زبانم بگشا،تا گفته مرا بپذیرند،و از خانواده من وزیری برایم قرار ده،برادرم هارون را پشتیبان و حامی من گردان،تا تو را بسیار تسبیح گوییم.)

خداوند به خواست او پاسخ داده و چنین فرمود: (قال قد اوتیت‏سؤلک یا موسی،ای موسی به آرزوی خود رسیدی و آنچه خواستی به تو داده شد.) و نیز در قرآن از قول موسی چنین حکایت می‏کند: (...و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین، و موسی به برادرش هارون گفت:تو در میان قوم من جانشین من قرار گرفتی،آنان را به اصلاح و سازش دعوت کن و از آیین فسادگران پیروی مکن.)

بنابراین هنگامی که رسول خدا،علی علیه السلام را به منزله هارون قرار میدهد،در واقع تمام خصوصیات هارون را بجز آنچه استثنا کرده،برای علی علیه السلام نیز قرار می‏دهد و چنانکه میدانیم این مساله از فضایلی است که دیگران با علی علیه السلام مشارکتی ندارند وکسی هم رتبه یا نزدیک به مقام او نبوده است.»(۱۶)

افراد دیگر

و از افرادی دیگر، چون محمد بن مسلمه[۱۷]، سباع بن عرفطه[۱۸] و حتی ابورهم (ابن ام مکتوم)[۱۹] نابینا، به عنوان عامل پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه یاد کنند و این در حالی است که مورخان سنّی که علی(علیه السلام) را کارگزار پیامبر در مدینه می‌دانند کم نیستند، افزون بر این، متن سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)با علی(علیه السلام) نیز جانشینی علی(علیه السلام)بر تمام مدینه را تقویت می‌کند. این سخنان آن‌گاه از پیامبر شنیده شد که علی(علیه السلام) با توطئه و شایعه پراکنی منافقانِ ناراضی از حضور آن حضرت در مدینه مواجه شد. این افراد باز ماندن علی از سپاه پیامبر را دلیلی بر نارضایتی پیامبر از علی قلمداد کردند. امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) برای دفع این فتنه، خود را در اردوگاه ثنیة الوداع[۲۰] یا توقفگاه جُرف به پیامبر رساند[۲۱] و از علّت ماندن و انتخاب خویش پرس‌و‌جو کرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پاسخ، علی را نسبت به خود همچون هارون نسبت به موسی معرفی[۲۲] و از وی به عنوان ولیّ همه مردان و زنان مؤمن یاد کرد.[۲۳] به نقل از براء بن عازب و زید بن ارقم، پیامبر(صلی الله علیه وآله) حرکت سپاه به سوی تبوک را به حضور خود یا علی(علیه السلام) در مدینه منوط کرد[۲۴] و هیچ فرد دیگری را شایسته این امر ندانست.[۲۵] ابن‌مردویه با نقل از‌علی(علیه السلام)سخنان بین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)را به تفصیل آورده است.[۲۶]

برخی منابع از ابورهم نیز به عنوان دیگر عامل پیامبر در مدینه و با مسئولیت امامت جماعت مسلمانان یاد کرده‌اند.[۲۷]

دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، صفحه

المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۳؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۴؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۶۶.

ذبیح الله محمدی بردبری

منابع:

۱. جامع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۱۹۱؛ التبیان، ج‌۵، ص‌۲۳۲؛ تفسیر‌قرطبی، ج‌۸، ص‌۱۵۸.۱

[۵۳]. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۳.۲

۲. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۶۸؛ الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۲۶۵؛ جامع البیان، ج‌۱۰، ص‌۲۵۶.۳

۳. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۵؛ المصنف، ج‌۵، ص‌۳۹۹؛ الثقات، ج‌۲، ص‌۱۰۰.۴

۴. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۵؛ سبل الهدی، ج‌۵، ص‌۴۴۲؛ تاریخ‌دمشق، ج‌۲، ص‌۳۶.۵

۵. السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۴؛ الدرر، ص‌۲۳۸؛ البدایة والنهایه، ج‌۵، ص‌۷.۶

۶. جامع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۱۸۴ ـ ۱۹۱؛ التبیان، ج‌۵، ص‌۲۲۷ ـ ۲۳۶؛ تفسیر قرطبی، ج‌۸، ص‌۱۵۵ ـ ۱۶۳.۷

۷. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۵؛ بحارالانوار، ج‌۲۱، ص‌۲۰۵؛ زادالمسیر، ج‌۷، ص‌۱۶۴.۸

۸. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۸، ص‌۲۹۰؛ زادالمسیر، ج‌۳، ص‌۳۵۰.۹

۹. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۵.۱۰

۱۰. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۶۵.۱۱

۱۱. المغازی، النبویه، ص‌۱۰۷.۱۲

۱۲. عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۲۵۵؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۶۸.۱۳

۱۳. المحبر، ص‌۱۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۶۷؛ التنبیه والاشراف، ص‌۲۳۵.۱۴

۱۴. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۶۸؛ الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۳.۱۵

۱۵. السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶؛ عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۳۵۴؛ المغازی، ج‌۳، ص‌۹۹۵.۱۶

۱۶. ارشاد شیخ مفید (ره

۱۷. التنبیه والاشراف، ص‌۲۳۵.۱۸

۱۸. سنن‌النسائی، ج۵، ص۱۲۴؛ تاریخ‌دمشق، ج‌۴۲، ص‌۱۶۲؛ البدایة والنهایه، ج‌۷، ص‌۳۷۷.۱۹

۱۹. کشف الغمه، ج‌۱، ص‌۲۲۷؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۵۵؛ السیرة‌النبویه، ابن هشام، ج‌۴، ص‌۹۴۶.۲۰

۲۰ . المحبر، ص‌۱۲۵؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۶۸.۲۱

۲۱. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص‌۹۸؛ سنن النسائی، ج‌۵، ص‌۱۱۳.۲۲

۲۲. الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۵۵؛ کشف الغمه، ج‌۱، ص‌۲۲۷؛ انساب‌الاشراف، ص‌۹۶.۲۳

۲۳. الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۵۵.۲۴

۲۴. مناقب، کوفی، ص‌۱۱۲.۲۵

۲۵. الطبقات، ج‌۴، ص‌۲۰۵؛ المصنف، ج‌۲، ص‌۳۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌۱، ص‌۳۶۱.۲۶