جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
کدامین گناه
اتاق خالی نبود ولی سفید بود.
حجمها ساده نبودند.
ملافهای تمیز، همرنگِ پوستِ سردش رویش کشیده بودند.
تنها صدایی که شنیده میشد، صدایِ بوقی ممتد بود.
خانه خالی نبود ولی سفید بود.
همهی حجمها ساده شده بودند. در هیچ کدام از اثاثِ خانه، فرورفتگی دیده نمیشد.
ملافههای کثیف، همرنگِ هوای تمیز بیرون و همرنگِ سایههای پخششدهی روی سرامیکهای سفید، اشیا را پوشانده بود.
به عمرم کلیسا نرفتهام ولی احتمالاً زیباترینشان باید چیزی شبیهِ این خانه میبود.
صدایی که مدام شنیده میشد صدای خشخشِ رواندازم بود.
ابرها بارانی بودند ولی مطمئن بودم که باران نمیبارد.
وقتی هوا به شدت گرگ و میش است، حیف است که با باران خراب شود.
هوا گرم نبود ولی سرامیکها سرد بود.
سرامیکهایی را که از زیر آنها لولههای شوفاژ رد شدهبود، میشناخت. یک پایش را روی یک سرامیکِ سرد و دیگری را روی سرامیکِ گرم میگذاشت، بعد، عروسک به بغل با آن قدمهای کوچکش مثل اسکیروها راه میرفت تا ببیند سرامیکهای گرم کجا تمام میشود و چون تعادلش را از دست میداد، دستش را میگرفتم تا حواسش فقط، جمعِ گرمی و سردیِ زیر پایش باشد.
کاش میفهمیدی که چه لذتی دارد وقتی یک بچه انگشت سبابهات را میچسبد و راه میرود.
به پهلو خوابیدم و تا جایی که میتوانستم زانوهایم را در شکم جمع کردم. کف دستانم را به هم چسباندم و آنها را بین پاهایم گذاشتم.
صدای خشخش ملافهای که رویم بود، عذابم میداد.
چارهای نبود تا لرز بود، خشخش هم بود.
وقتی روی سرامیکهای سرد میایستادیم، خودمان را به لرزیدن میزدیم و وقتی روی سرامیکهای گرم میآمدیم، نفسِ راحتی میکشیدیم و میگفتیم: «آخِیش».
میلرزید، ولی آخیشی در کار نبود.
تَبش برای سرماخوردگی نبود.
برایش لالایی «عروسکِ زلفطلایی» را میخواندم.
ریتم بالا و پایین رفتن دستم تندتر از ریتم لالایی بود، ولی چارهای نبود یا باید لالایی تندتر میشد یا شتابِ قلب او برای خونرسانی کندتر.
دستم روی سینهاش بود.
این اواخر دیگر دوست نداشت عکسهای کتابهایی را که برایش میخواندم نگاه کند. چشمهایش را میبست و به صدای من و صدای بوقبوقی که ضربانش را به تصویر میکشید، گوش میداد.
فقط، دو سال مادرش را دید. تصویر او برایش تار بود.
مادر برایش با چند عکس و یک سنگِ سیاه، روشنتر شده بود.
«مادرم»ِ سنگِ سیاه، هر پنجشنبه، نوازشِ انگشت سبابهی کودکش را احساس میکرد.
ابتدا آب روی سنگ میریختیم و بعد شروع میکرد به انگشتکشیدن روی تکتک حروف حکشدهی روی قبر.
میلرزید. گرمای آغوش پتو برایش کافی نبود.
خودم را رویش خراب کردم و شانههایش را محکم گرفتم تا بسامدِ لرزشش کمتر شود.
ریتم رقص صدادار دندانها، تندتر از ریتم قلب و ریتم لالایی بود.
درها باز شد.
فضای خالی پر شد، مثل صندلیها.
مردی که در ردیفِ ما نشسته بود جایش را به زنی داد که نوزاد در بغل داشت.
درها بسته شد. صدای زنی ایستگاه بعدی را یادآوری کرد.
نوزاد از خواب پرید.
از گوشه و کنار واگن جملههایی به گوش میرسید که برآوردش این بود:
«یکی صدای ونگونگِ اون توله رو خفه کنه.»
مادر پستان را در دهانِ نوزاد گذاشت و واگن از هیاهو خالی شد.
معترضان به صدای کودک، حالا بیصدا و با دقت، اندک سفیدیِ پوشیدهنشدهی پستانِ زن را نگاه میکردند.
نگاهش نکردم. اگر ولعی بود، ولعِ نگاهکردن به مکمک زدنِ کودک بود نه حرص دیدن پستان مادرش.
نگاهش میکردم، هم مکزدنِ بچهام و هم پستان مادرش را.
گفتم: «با چه حرص و ولعی میخورتش.»
نگاهی چپچپ کرد و لبخندی کجکج زد و گفت: «به باباش رفته دیگه.»
آنگاه که آفتابِ تابان تاریک شود
و آنگاه که ستارگانِ آسمان تیره گردند
و آنگاه که کوهها به حرکت در آیند
و آنگاه که شتران بار بر زمین نهند
و آنگاه که وحوش محشور گردند
و آنگاه که دریاها شعلهور شوند
و آنگاه که نفوس با همجنسِ خود بپیوندند
و آنگاه که از دخترانِ «به گور شده» پرسیده شود که
به کدامین گناه کشته شدهاند؟
آنگاه که، پس از دیرزمانی که «بخشنده» بودهای، «عادل» خواهی گشت،
آنگاه،
چه کسی مورد بازخواست است؟
آنگاه است که جای متهم و قاضی عوض میشود.
آنگاه است که
من خواهم پرسید:
«او به کدامین گناه کشته شد»؟
هوا از گرگ و میش تهی شد، ولی ابرها هنوز بارانی بودند.
حالا دیگر رواندازم در قیل و قال، تنها نبود.
ابرها خِشابشان را روی شیشههای خانه، خالی میکردند.
مطمئن شدم که خاکِ «مادرم» و «فرزندم» گرفته شدهاست.
روانداز در آغوشم گرفته بود ولی آنقدر زور نداشت که بسامدِ لرزشم را کمتر کند.
اجسامِ دور نزدیک مینمایاندند و صداهای نزدیک، دور.
پلکها سنگینی میکردند ولی با اینهمه دیر به دیر چشمها را میبلعیدند.
توپخانهی قلب، سریعتر از ابرها رگبار میبست.
خانه خالی نبود.
خانه سفید بود، سنگ سیاه.
مشهود صفر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق مجلس شورای اسلامی حسن روحانی دولت سیزدهم حجاب دولت نیکا شاکرمی چین رهبر انقلاب مجلس شهید مطهری
ایران هواشناسی تهران یسنا سیل هلال احمر آتش سوزی روز معلم قوه قضاییه معلم پلیس شهرداری تهران
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان طلا قیمت دلار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو ارز سایپا
موسیقی عمو پورنگ تلویزیون سریال لیلا بلوکات ساواک عفاف و حجاب سینمای ایران تبلیغات مسعود اسکویی سینما تئاتر
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال آتیلا حجازی علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
هوش مصنوعی ناسا اپل گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه کولر
خواب فشار خون کبد چرب