چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چیزی به نابودیِ زمین نمانده است


چیزی به نابودیِ زمین نمانده است

ال گور و یک حقیقتِ ناخوشاید

«مایکل مور»، مُستندسازِ آمریکایی، در یکی از مقاله‌هایش نوشته بود که آمریکایی‌ها با انتخابِ «جرج بوش» و فرستادنش به «کاخِ سفید» مُرتکبِ دو اشتباهِ بزرگ شدند؛ یکی جنگِ افغانستان و عراق و یکی هم بی‌اعتنایی کامل به نابودیِ مُحیطِ زیست. با این‌همه، آن‌ها که «مور» را بیش‌تر در مقامِ یک «فعّالِ سیاسی» می‌بینند، بیش‌تر به تکّه اوّلِ حرفش توجه کردند و نابودیِ مُحیطِ زیست، ظاهراً، به چشمِ کسی نیامد. خبرهایِ پراکنده درباره سخنرانی‌ها و کلاس‌هایِ آموزشیِ «ال گور»، رقیبِ «جرج بوش» در انتخاباتِ ۲۰۰۰ نیز به گمانِ بسیاری، یک ترفندِ سیاسی بود تا در سالِ ۲۰۰۴ دوباره واردِ میدان شود و این‌بار برنده این مسابقه باشد. با این‌همه، سالِ ۲۰۰۴ هم از راه رسید و «ال گور» رغبتی به رئیس‌جمهورشدن نشان نداد. میلِ «ال گور» به راه‌هایِ حفاظت از مُحیطِ زیست بود؛ به نگه‌داری از میراثی که در آستانه نابودی است. امّا هُشدارِ «ال گور» زمانی جهانی شد که رو به دوربینِ «یک حقیقتِ ناخوشایند» [ساخته دیویس گوگنهایم] ایستاد و همه آن سخنرانی‌ها و کلاس‌هایِ قبلی را در این فیلم خلاصه کرد. نتیجه، فیلمی تکان‌دهنده از آب درآمد؛ داستانِ واقعیِ نابودیِ زمین و بی‌اعتنایی مردمانی که رویِ این کُره خاکی زندگی می‌کنند. هم‌زمان با نمایشِ عمومیِ فیلم، «ال گور» سفرهایی را هم تدارک دید تا مردم را از خطری که دنیا را تهدید می‌کند، باخبر سازد. «یک حقیقتِ ناخوشایند»، مُستندی معمولی نیست؛ یک درس است، کلاسی آموزشی است که تماشاگرش با حقایقی درباره آینده زمین آشنا می‌شود و می‌فهمد در این یکی دو قرنِ گذشته، ساکنانِ زمین چه ظلمی را به نسل‌هایِ پس از خود روا داشته‌اند...

«ال گور» مردِ سیاست هم هست و برایِ همین است که در کنارِ هُشدارهایِ مُحیطِ زیستی‌اش، اظهارِ نظرهایِ سیاسی هم می‌کند و حرف‌هایی را به‌ زبان می‌آورد که به کارِ مُنتقدانِ «بوش» می‌آید. در ابتدایِ فیلم، خودش را این‌طور معرفی می‌کند «ال گور هستم؛ رئیس‌جمهورِ بعدیِ آمریکا بودم! خیلی‌وقت است که دلم می‌خواسته این داستان را تعریف کنم و حس می‌کنم در انتقالِ این پیام موفق نبوده‌ام. مُدّت‌ها کارِ سیاسی می‌کردم و بابتِ خدماتی که در آن‌ سال‌ها کرده‌ام، احساسِ غُرور می‌کنم. در هر دو حزب [دموکرات و جمهوری‌خواه] آدم‌هایِ خوبی پیدا می‌شوند که سعی می‌کنند کاری به کارِ این‌چیزها نداشته باشند؛ چون اگر یک‌بار آن‌را به رسمیت بشناسند و اقرار کنند که همچو چیزی وجود دارد، مجبورند دست به تحوّلاتِ بزرگی بزنند.» از همین ابتدایِ کار، «ال گور»، پایِ سیاست را هم به ماجرایِ مُحیطِ زیست باز می‌کند و در ادامه خاطره‌ای تعریف می‌کند درباره یکی از معلّم‌هایِ دوره دبیرستانش که وقتی دانش‌آموزی از او پرسیده بود آیا روزی کرانه شرقیِ آمریکایِ جنوبی و کرانه غربی آفریقا با هم انطباق داشته‌اند، پاسخ داده بود «معلوم است که نه؛ این مسخره‌ترین چیزی است که در همه عُمرم شنیده‌ام.» بعد از این است که «ال گور» می‌گوید آن معلّم، مشاورِ علمی دولتِ «جرج بوش» شده است. جایِ دیگری که «ال گور» پایِ سیاست را وسط می‌کشد، به زمانی مربوط است که راهیِ «کنگره آمریکا» می‌شود تا به کمکِ یک دانشمند، خطرِ افزایشِ «دی‌ اکسیدِ کربُن» را به آن‌ها گوشزد کند. با این‌همه، به نتیجه‌ای نمی‌رسد. «در ۱۹۹۲ راهیِ کاخِ سفید شدم. نسخه تازه‌ای از قانونِ مالیات بر کربُن را تصویب کردیم و می‌خواستیم کارهایِ دیگری هم در این مورد انجام بدهیم. در ۱۹۹۷ راهیِ کیوتو شدم و سعی کردم عهدنامه‌ای را پایه‌ریزی کنم، که دست‌کم در آمریکا جنجالِ زیادی را به پا کرد. در سالِ ۲۰۰۰ هم رقیبِ انتخاباتیِ من [جرج بوش] قول داد که این مسأله دی اکسیدِ کربن را به نتیجه برساند؛ امّا به قولی که داده بود، عمل نکرد.» در بخشِ دیگری از فیلم، «ال گور» توضیح می‌دهد که بعضی نهادها و سازمان‌هایِ دولتی، علاقه‌ای ندارند که مردم از این حقیقت آگاه شوند؛ امّا این وظیفه دانشمندان است که حقیقت را، همان‌گونه که هست، پیشِ رویِ همگان بگذارند. هرچند، گاهی دانشمندان هم به خواسته دولت‌ها گردن نهاده‌اند و حقیقت را تحریف کرده‌اند؛ درست مثلِ کاری که دانشمندان در اتّحادِ شوروی می‌کردند تا همه‌چیز مُطابقِ «ایده‌آل»‌هایِ حزبِ کمونیست باشد. «این جمله آپتون سینکلر، که می‌گوید فهماندن چیزی به یک آدم، کار سختی است وقتی به‌خاطر گرفتنِ دستمزدش مجبور است آن‌چیز را نفهمد، مر‌ا به‌یادِ مسئولانِ دولتی و غیردولتی می‌اندازد که در خوابِ غفلت هستند.» و البته، در کنارِ این حرف‌ها، تصویرهایِ دیگری هعم هست که ماهیتِ فاجعه را نشان می‌دهد. مثلاً تصویرِ «جرج بوش» که عملاً می‌گوید «ال گور» یک دیوانه واقعی است و اظهارِ نظرهایش درباره مُحیطِ زیست، با منافعِ آمریکا، کاملاً، در تضاد است. یا حرف‌هایِ سناتور «جیمز اینهوف» که در کنگره می‌گوید «حتّی اگر آدم‌ها دلیلِ واقعیِ گرم‌شدنِ کُره زمین باشند ـ که به‌نظرم این‌طور نیست ـ باز هم این بزرگ‌ترین شارلاتان‌بازی‌ای است که در آمریکا به راه انداخته‌اند تا مردم را سرگرم کنند.» این‌یکی واقعاً «نوبَر» است...

با این‌همه، اگر فقط در جزئیاتِ سیاسیِ «یک حقیقتِ ناخوشایند» دقّت کنیم، راه به جایی نمی‌بریم. خودِ «ال گور» در فیلم می‌گوید «این قضیه [نابودیِ مُحیطِ زیست]، بیش از آن‌که سیاسی باشد، اخلاقی است. اگر بگذاریم کار به ‌جاهایی بدتر از این بکشد، دست به عملی زده‌ایم که بسیار غیراخلاقی است. آن‌قدر به نظام دمکراتیکِ [آمریکا] ایمان و اعتقاد داشتم که وقتی تصمیم گرفتم ماجرا را در کنگره مطرح کنم، اطمینان داشتم که آن‌ها هم مثلِ من تکان می‌خورند و دست به تغییراتی اساسی می‌زنند. امّا چُنین اتّفاقی نیفتاد.» پس بهتر است حواسمان به نکته‌هایِ اساسی و مُهمی باشد که «ال گور» تحویلِ تماشاگران می‌دهد؛ این‌که تولیدِ مداومِ گازهایِ گُلخانه‌ای و گرم‌شدن جوّ زمین، آینده را به خطر انداخته است. این‌که میزانِ دی اکسیدِ کربُن روزبه‌روز افزایش پیدا کرده است و در نتیجه این گرما، یخچال‌ها آب شده‌اند و مهم‌تر از این‌ها، «کلیمانجارو»یِ مشهور، دیگری پُر از برف نیست و احتمالاً تا کم‌تر از ده‌سالِ دیگر، هیچ اثری از برف رویِ قلّه‌هایش نمی‌ماند. [خدا را شُکر که ارنست همینگ‌وی زنده نماند و این حقیقتِ تلخ را ندید.] این‌که دمایِ آبِ اقیانوس‌ها گرم شده‌ است و کم‌کم به اسیدی بدل می‌شوند که به صخره‌هایِ مرجانی فرصتی برایِ زیستن نمی‌دهد. این‌که در نتیجه گرم‌شدنِ زمین، آتش‌سوزی‌هایِ خودبه‌خودیِ عظیمی به راه افتاده است که می‌تواند همه جنگل‌ها را بسوزاند و به خاکستر بدل کند...

بله، قبول کنیم که آینده تیره‌وتاری است و در افق هیچ‌چیزِ روشنی دیده نمی‌شود. و این‌را هم قبول کنیم که همه‌چیز بستگی دارد به آدم‌هایی که همین حالا رویِ کُره زمین زندگی می‌کنند و سرگرمِ به باد دادنِ این میراث هستند...



همچنین مشاهده کنید